آیا جمهوری اسلامی دشمنتراشی میکند؟ این پرسشی است که در چند روز گذشته در رسانههای جمهوری اسلامی مطرح شده است. همانطور که میشد انتظار داشت، شرکتکنندگان در این بحث همگی بر آناند که جمهوری اسلامی هرگز در پی دشمنتراشی نبوده است و برعکس، باید بهعنوان قربانی دشمنتراشان دیگر یعنی ایالاتمتحده آمریکا، کشورهای اروپایی، کشورهای عرب و اسرائیل، از همدردی جهانی بهرهمند شود.
نویسندگان مقالات متعدد در این بحث مدعیاند جمهوری اسلامی همواره منادی صلح، دوستی و احترام متقابل ملل بوده است و اتهام دشمنتراشی به چنین نظامی بیانصافی است. هنگامیکه این سؤال مطرح میشود که چرا بسیاری از کشورها، شاید هم اکثریت، نظر خوبی به جمهوری اسلامی ندارند، نویسندگان مقالات موردبحث ادعا میکنند که آنان «به پیشرفتهای حیرتانگیز ما حسادت میکنند» یا «دشمنی با جمهوری اسلامی بدین دلیل است که نظام ولایتفقیه گزینه بهتری در برابر گزینههای غربی و شرقی عرضه میکند. نهضتی که با امام خمینی (کذا) شروع شد هدفی جز بازسازی تمدن انسانی ندارد و میکوشد تا تمامی بشریت را برای بازگشت امام موعود، مهدی منتظر، آماده کند.»
در اینجا، بحث ما بر سر عرضه گزینه بهتر به بشریت یا آماده ساختن جهان برای بازگشت قائم (ع) نیست. این نوع ادعاها را دیگر ادیان و مسالک این جهانی مطرح کردهاند. افلاطون نخستین مبلغ بهشت «هیچکجایی» بود. کارل مارکس از جامعه بیطبقه و «پژمرده شدن و فروریختن دولت» سخن میگفت. بهعبارتدیگر، آرمانخواهی، یا تحقیر واقعیت به سود خیال، مختص امام خمینی و پیروان ایشان نیست. بحث ما در اینجا بر سر دشمنتراشی در دنیای اینجا و اکنون است. حتی یک مطالعه گذرای گفتههای آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، اصرار او به القای کینه و دشمنی با تقریباً همه کشورها، البته بهجز روسیه و چین را نشان خواهد داد. در صدر این کشورها ایالاتمتحده قرار دارد، یعنی کشوری که به سهم خود به تغییر رژیم در ایران و روی کار آمدن آیتالله خمینی کمک کرد. ویلیام سالیوان، آخرین سفیر ایالاتمتحده در تهران، در خاطرات خود بخشی از این کمکها را شرح داده است. دولت جیمی کارتر نخستین دولتی بود که روی کار آمدن خمینی را به رسمیت شناخت و دست دوستی به سویش دراز کرد. کارتر حتی یک نامه دستنویس برای خمینی فرستاد. مشاور امنیت خارجی کارتر، برژینسکی، نخستین شخصیت یکی از قدرتهای بزرگ بود که با مهدی بازرگان، نخستوزیر خمینی، ملاقات کرد و حمایت بیدریغ ایالاتمتحده از رژیم جدید در تهران را اعلام کرد.
عکسالعمل خمینی و پیروانش حمله به سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری دیپلماتها بود. در آن زمان، پنجتن از وزیران کابینه بازرگان تابعیت یا کارت سبز آمریکا را داشتند و انتظار میرفت اشغال سفارت عمل کودکانه چند جوان پرشور و کمسواد تلقی شود و بحرانی پیش نیاید. در عوض، خمینی خود را حامی یا حتی گرداننده این نمایش شنیع معرفی کرد. پسازآن نیز کوششهای متعدد روسای جمهوری آمریکا برای تنشزدایی با تهران بیثمر ماند. جمهوری اسلامی نیازمند دشمن بود. این دشمن نمیشد یک کشور کوچک باشد زیرا در آن صورت، «انقلاب عظیم اسلامی» تحقیر میشد. در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی نیز نمیشد دشمن به شمار آید زیرا مسکو اهل این شوخیها نبود و میتوانست به بهانه قراردادهای ۱۹۲۲ و ۱۹۴۲، به ایران لشکرکشی کند؛ اما آمریکا تنها قربانی دشمنتراشی خمینی و حواریون ایشان نبود. موج گروگانگیری کنترلشده از تهران طی سالها بیش از ۵۰۰ تبعه از ۳۰ کشور اروپایی و آسیایی را در برگرفت. در ۴۴ سال گذشته، روزی نبوده است که جمهوری اسلامی دستکم چند گروگان خارجی نداشته باشد.
کوشش برای ترور طارق عزیز، معاون صدام حسین التکریتی، رئیسجمهوری عراق و پیام خمینی به شیعیان عراق برای «قیام علیه طاغوت بعثی» بهانهای شد برای حمله ناجوانمردانه به ایران. در ۴۴ سال گذشته، ۱۷ کشور اسلامی با جمهوری اسلامی قطع رابطه کردهاند. در بسیاری موارد، بهانه این کار لفاظی توخالی اما تحریکآمیز خمینی و حواریون او بوده است. امروز نیز بررسی کوتاهسخنان حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، نشان میدهد که این لفاظی توخالی اما تحریکآمیز نتیجهای جز دشمنتراشی برای ایران ندارد. واژگان رهبران جمهوری اسلامی سرشار است از کلمات توهینآمیز و تنشآفرین: خائن، مزدور، دشمن، خونخوار، جهانخوار، کودککش و قس علی هذا.
با این واژگان نمیتوان در پی دوستیابی رفت.
یکی از نویسندگان محبوب خامنهای اروپاییان را نسلی فاسد و منحط و جیرهخوار استکبار معرفی میکند. یک نماینده مجلس شورای اسلامی عربها را از «مجازات سخت» میترساند. یک رئیسجمهوری پیشین همسایگان عرب ایران را «تعدادی پمپبنزین» معرفی میکرد. مقایسه گفتمان سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی با گفتمانی که در دوران پیش از سال ۱۳۵۷ معرف ایران بود میتواند آموزنده باشد.
سیاست فرابردی محمدرضا شاه تبدیل ایران به کشوری بدون دشمن بود. در این راه، او نخست به نزدیکترین و نیرومندترین دشمن توجه کرد: اتحاد جماهیر شوروی. طی ۱۰ سال، دشمن دیرین ایران تبدیل شد به یک شریک و همسایه که اگر دوست نبود، دشمن هم به شمار نمیآمد. در آن دوره، همه رهبران شوروی به تهران سفر کردند. رئیسجمهوری شوروی، نیکولای پادگورنی، در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شرکت کرد، درحالیکه روسای جمهوری آمریکا و فرانسه و ملکه انگلستان بایکوت را ترجیح دادند.
دومین دشمن، جمهوری خلق چین بود که تعدادی از جوانان ایرانی را برای جنگهای چریکی تعلیم میداد، از شورشیان ظفار حمایت میکرد و یک رادیو به زبان فارسی برای تبلیغ علیه ایران به راه انداخته بود. شاه، در عوض، تصمیم گرفت که جمهوری خلق را به رسمیت بشناسد و پسازآن، با میانجیگری بین پکن و واشنگتن، راه را برای شناسایی چین از سوی آمریکا هموار کرد.
در نخستین کنفرانس سران اسلامی که در رباط برگزار شد، شاه با یک دشمن دیگر روبرو شد: مصر که سالها علیه ایران تبلیغ کرده بود و چند گروه تجزیهطلب عرب را اداره میکرد. در آن اجلاس، محمد انور سادات، معاون رئیسجمهوری مصر، در سخنرانیاش به ایران حمله کرد و گفت: «ما برای گدایی به اینجا نیامدهایم.» سپس، این بیت سعدی را به فارسی خواند: «هر که نان از عمل خویش خورد، منت از حاتم طایی نبرد.»
محمدرضا شاه بهجای آنکه تحریک شود و جوابهای را با هوی بدهد، تاریخ مصر و مقاومت مردم مصر را ستود و گفت: «خوشوقتم که عالیجناب سادات از شاعر بزرگ ما نقل کرده است. من نیز از سعدی نقل میکنم: شکرانه بازوی توانا، بگرفتن دست ناتوان است.» در آن جلسه، شاه بهجای دشمنتراشی از طریق فحاشی و برچسبزنی مبتذل که شیوه مقامهای جمهوری اسلامی است، دوستیابی را برگزید. سادات و از طریق او مصر در نقش نزدیکترین دوستان ایران قرار گرفتند.
سومین دشمن، نظام بعثی عراق بود. در آنجا نیز محمدرضا شاه در کنفرانس سران اوپک در الجزیره، با صدام حسین ملاقات کرد. برحسبتصادف، هواپیمای شاه و صدام تقریباً همزمان به الجزیره رسیدند. هواری بومدین، رئیسجمهوری الجزایر، دستور داد ترتیبی داده شود که هواپیمای صدام پیش از هواپیمای شاه فرود آید تا شاه مجبور نشود در فرودگاه منتظر بماند. این کار انجام شد اما شاه بهمحض رسیدن به تالار تشریفات، بهسوی صدام رفت و دوستانه با او دست داد. پسازآن، چند ماه مذاکرات جدی و حرفهای، بدون فحاشی و الدورم بولدورم توخالی، به عادی شدن مناسبات منجر شد و ایران حق خود را در شط العرب بهطور کامل پس گرفت.
دشمن بعدی، سرهنگ معمر قذافی، رهبر لیبی، بود. در کنفرانس اسلامی لاهور، او نطق شدیدی علیه ایران ایراد کرد و بهطور تلویحی مدعی شد که ایرانیان هرگز واقعاً مسلمان نشدند. همه انتظار داشتند که رئیس هیئت نمایندگی ایران، وزیر خارجه وقت، عباسعلی خلعتبری، با همان لحن به فحاشیهای قذافی پاسخ دهد؛ اما خلعتبری در سخنانش، از ضرورت بهرهگیری از «فرهنگ اسلامی مشترک» برای همکاری و نه برای جدال و جدایی سخن گفت. در بعدازظهر همان روز، قذافی پیشنهاد کرد که ایران و لیبی کمیته مشترکی برای برقراری رابطه تشکیل دهند. پیام او از طریق حافظ اسد، رئیسجمهوری سوریه، به خلعتبری داده شد.
در دوران محمدرضا شاه، سیاست دوستیابی ایران بسیاری از دشمنان کوچک و بزرگ دیگر را نیز در مسیر دوستی، یا دستکم بیطرفی قرار داد. یاسر عرفات، رهبر فتح و موشه رایان، رئیس ستاد. اسرائیل، هر دو از سفر کنندگان به تهران بودند. میانجیگری شاه از جنگ بین افغانستان و پاکستان جلوگیری کرد. دیپلماتهای ایرانی بیش از ۲۰ پست مهم سازمان ملل ازجمله ریاست کمیسیون خلع سلاح را در اختیار داشتند. (امروز: هیچ پستی!) پیام شاه به مجیب الرحمن، پدر استقلال بنگلادش، از کشتار پاکستانیهای باقیمانده در بنگال جلوگیری کرد.
یمن جنوبی که سالها پایگاهی ضد ایران بودــ ازجمله برای تعلیم چریکهای ایرانی مخالف شاهــ چرخش بهسوی دوستی با ایران را آغاز کرد. در نخستین دیدارم با علی ناصر محمد، نخستوزیر رژیم کمونیستی عدن، او صادقانه پذیرفت که «ما در مورد ایران اشتباه کرده بودیم».
هنگامیکه شاه از ایران میرفت، ایران لااقل در ظاهر دشمنی نداشت. ایران تنها کشور منطقه بود با مرزهای تعیینشده و علامتگذاری شده خاکی و آبی با همه همسایگان. ایران با هیچ کشوری بر سر دسترسی به منابع طبیعی یا بازارهای تجاری در رقابت و دشمنی نبود.
در آن زمان، ایران بهجای «صدور انقلاب» یعنی صدور ترور، خشونت و فحاشی، صادرکننده سازندگی و تفاهم بود. در ۱۰ سال آخر حکومت محمدرضا شاه، ایران بیش از ۸۰۰ میلیون دلار در طرحهای توسعه و آبادانی در ۳۲ کشور جهان سوم سرمایهگذاری کرده بود. ریاست «صندوق کمک اوپک» را محمد یگانه، وزیر پیشین دارایی ایران، بر عهده داشت. وظیفه صندوق استفاده از یک درصد درآمد نفت اعضای اوپک برای کمک به کشورهای نیازمند بود. این اصل را سالها بعد اروپاییان و آمریکاییان نیز پذیرفتند اما سرانجام فقط نیمی از یک درصد را در عمل هزینه کردند.
در آن سالها، وسایل ارتباطجمعی ایرانـ چه رادیوتلویزیون دولتی، چه روزنامههای خصوصیــ هرگز تریبونی برای مخاطب فحاشی علیه دیگر کشورها نبودند. برعکس، بسیاری از آنان در معرفی دیگر کشورها با دیدی دوستانه به مردم ایران میکوشیدند. خلاصه کنیم: اگر خودمان دشمن نتراشیم، دشمن تراشیده نمیشود. اگر خودمان فحش ندهیم، کسی به ما فحش نمیدهد. اگر خودمان حسن نیت نشان دهیم، احتمال اینکه دیگران نیز حسن نیت نشان بدهند وجود دارد.
نخستین گام در این راه بازسازی گفتمان ماست. مرحوم خلعتبری میگفت: «کلوخانداز را پاداش سنگ است!» (البته به نقلقول از سعدی.)
برگرفته از ایندیپندنت فارسی