«دو چیز مرا به شگفت وامیدارد؛ آسمان پرستاره بالای سرم، قانون اخلاقی نهفته در درونم.» این عبارت را میتوان چون پیشانینوشتی برای اندیشه فیلسوف بزرگ قرن هجدهم، کانت دانست. هرچند که او ترجیح داد این پیشانینوشت، نوشتهای باشد برای سنگ مزارش. توجه این یادداشت به آن دومی است که این فیلسوف دورانساز را به شگفت واداشته: قانون اخلاقی نهفته در درون.
در مباحث فلسفه اخلاق نظر کانت از سه وجه موردتوجه است.
اول آنکه این نظریه بهطور مستقل و بهعنوان یک تئوری اخلاقی در کنار دیگر نظریات موردتوجه و کاوش فیلسوفان قرارگرفته است.
دوم اینکه وقتی در مباحث اخلاقی از معیارهای کلی درستی و نادرستی و خوبی و بدی افعال انسانی صحبت میشود، معیار وظیفهانگارانه کانت در فلسفه اخلاق مورد کاوش قرار میگیرد
و بالاخره از این منظر که آیا مفاهیم اخلاقی از امور واقعی حکایت دارند یا نه نیز میتوان پای فلسفه اخلاق کانت را به میان آورد.
کانت از آن دسته فیلسوفانی است که قائل است مفاهیم اخلاقی حاکی از واقعیات خارجیاند ازاینرو نظریه اخلاقی کانت نظریهای واقعگرایانه است که بر عناصر وظیفه و تکلیف تأکید فراوان دارد.
به نظر میرسد بدون ایضاح برخی از مفاهیم در اندیشه اخلاقی کانت سخن به میان آوردن از صلح، نوعدوستی و غم دیگران و جایگاهش در اندیشه او بیمعنی باشد و هدفی که در جستوجوی آن هستیم را از منظر دور سازد. نظریه اخلاقی کانت بهعنوان نابترین نظریه وظیفهگرایانه همواره در کانون توجه بوده و همچنان هست. کانت با طرح نظریه خود در مقابل نظریههای غایت انگار بر مفاهیمی چون وظیفه و ارزش اخلاقی تأکید دارد. کانت برخلاف شهودگرایان به تعریفپذیری مفاهیم اخلاقی ازجمله مفهوم وظیفه اعتقاد دارد. او در تعریف این مفهوم میگوید وظیفه عملی است که شخص به انجام آن ملزم باشد. پس وظیفه ماده الزام است. برای مثال راستگویی یک وظیفه است، عملی است که شخص ملزم به انجام آن است. وی الزام را نیز چنین تعریف میکند. الزام عبارتست از ضرورت یک فعل اختیاری تحت دستور مطلق عقل. دستور یک قاعده عملی است که بهموجب آنیک عمل ذاتاً ممکن ضروری میشود؛ اما مهمترین سؤالی که میتوان از کانت پرسید این است که چگونه وظیفه خود را تشخیص دهیم. او در پاسخ به این سال مهم و حیاتی اصل اخلاقی خود که تعیینکننده وظیفه هر انسانی بهعنوان فاعل مختار است را بیان میکند و آن را امر مطلق مینامد. بدین خاطر که معمولاً بهصورت دستوری بیان میشوند و به امر دیگری مشروط نیستند. او سه تعبیر یا به عبارت بهتر سه صورت را برای این امر مطلق قائل است:
- یک، تنها بر اساس قاعدهای رفتار کن که درعینحال بخواهی آن قاعده به یک قانون کلی تبدیل شود.
- دو، چنان رفتار کن که بشریت را چه در خودت و چه در دیگری همواره یک غایت بدانی و نه یک وسیله.
- سه، چنان رفتار کن که اراده تو بتواند خودش را بهعنوان واضع قانون کلی از طریق قاعدهاش بنگرد.
- یک وظیفه کامل نسبت به خود مثل صیانت از ذات و زندگی با شرافت
- دو وظیفه ناقص نسبت به خود مثل پرورش قوای طبیعی میل به کمال اخلاقی و کار و تلاش
- سه وظیفه کامل نسبت به دیگران مثل خودداری از قولی که قصد انجامش نیست.
- چهار وظیفه ناقص نسبت به دیگران مثل دوست داشتن دیگر انسانها، حقشناسی، همدلی، معاشرت اجتماعی و مساعدت در سعادتمندی دیگران.
سه تعبیر یا سه صورت امر مطلق کانت به توضیح بیشتر امر مطلق که به خیر عمومی بازمیگردد اشاره دارد. صورت اول را کانت قانون عام طبیعت نام میگذارد. او برای تشخیص وظیفه بر طبق این اصل دو مثال میآورد که ما را به مبانی نظری خیر عمومی و کار خیر در اندیشه کانت نزدیکتر میکند. در مثال اول کانت شخصی را تصور میکند که در زندگیاش به دلیل ناکامیها از ادامه زندگی به تنگ آمده اما هنوز بر قوه عقل خود حاکم است و از خود میپرسد آیا اگر به خودکشی دست بزند برخلاف وظیفهای که در برابر خود دارد عملنکرده است؟ بعد از لختی کامل از خود میپرسد آیا قاعده رفتار او میتواند قانونی عام و کلی در طبیعت شود. قاعده او چنین است، من از حب نفس به این اصل میرسم که اگر زندگی طولانیتر بیش از آنکه مایه خوشی باشد، مایه رنج است باید آن را کوتاه کرد. سپس این سال پیش میآید که این اصل که بر حبنفس استوار است میتواند یک قانون عام و کلی در طبیعت باشد. کانت بر این باور است که این قاعده از کلیت برای همه طبیعت برخوردار نیست چراکه حب نفس کارکرد مهمی در طبیعت دارد و کارکرد آن درست برخلاف قاعده فوق تحریک برای ادامه زندگی است.
اما در مثال دوم کانت شخصی را متصور میشود که نیازمند پول است و میداند که جز با قرض گرفتن نمیتواند ادامه زندگی دهد اما کاملاً آگاه است که توانایی بازپرداخت آن را ندارد. او از خود میپرسد که آیا درست است که برای حل مشکل خود پول قرض بگیرد و قول بدهد که باز پس خواهد داد و اگر قول ندهد کسی به او قرض خواهد داد. قاعده رفتار او عبارت است هرگاه خود را نیازمند پول یافتم قرض میگیرم و قول میدهم که او را باز پس خواهم داد اگرچه میدانم هرگز نمیتوانم باز پس دهم. برای آزمون این قاعده باید پرسید اگر این قاعده قانون کلی طبیعت شود، چه خواهد شد. در این صورت دیگر نفس فعل قول دادن مجبور است با تناقض دستوپنجه نرم کند و قول دادن و قول ندادن مساوی خواهد بود؛ اما صورت دوم امر مطلق که بیشتر با هدف ما سازگار است را کانت اصل «انسانیت» نام میگذارد. کانت معتقد است با این اصل میتوان تشخیص داد که وظیفه اخلاقی انسان کدام است و میتوان در مورد درستی و نادرستی و خوبی و بدی آن قضاوت کرد. در همان مثالهایی که برای اصل قانون عام طبیعت ذکر کردیم شخصی که میخواهد برای رهایی از درد و رنج به خودکشی دست بزند باید از خودش بپرسد که این کار او با انسانیت بهعنوان یک غایت مطابق است. درواقع او با خودکشی خودش را بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به آرامش در نظر گرفته که دقیقه مخالف با اصل انسانیت کانت است. یا در مثال دوم انسانی که برای حل مشکلات به دیگران دروغ میگوید و وعده دروغ میدهد درواقع دیگران را با عنوان وسیله برای رسیدن به اهداف خود در نظر گرفته است و اصل انسانیت بهعنوان صورت دوم امر مطلق وسیله قرار دادن دیگران را برای رسیدن به اهداف و غایات بهصورت صریح و متمایز رد میکند. این صورت از امر مطلق کانت پیوند ویژهای با مفهوم وظیفه دیگران دارد که اندکی بعد به آن خواهیم پرداخت.
اما صورت سوم امر مطلق را کانت اصل استقلال اراده مینامد. به نظر کانت، انسانیت به مرحلهای از آگاهی رسیده است که خودش باید ارزشهایش را مشخص کند و انتظار نداشته باشد که ارزشهایش از طریق مرجعی فراتر از او تعیین شود. پس هر موجود عاقلی میتواند خود را بهعنوان قانونگذار ببیند. برای مطابقت این اصل برای تشخیص وظیفه اخلاقی افرادی که در مثالهای بالا ذکر کردیم باید از خود بپرسند آیا اراده تو میتواند خودکشی برای آسایش و رهایی از درد و رنج یا وعده دروغ برای قرض گرفتن پول برای حل مشکل را بهصورت یک قانون عام و کلی قرار دهد. قطعاً نمیتواند.
کانت دریکی از تقسیمبندیهای وظایف آنها را به وظایف گسترده و وظایف محدود تقسیم میکند که پیوند عمیقی با ارتباط بین وظیفه و الزام ازنظر او دارد. کانت معتقد است، مفاهیم وظیفه و الزام ازنظر گستردگی و محدودیت دقیقاً عکس یکدیگرند. هرچه شمول وظیفه بیشتر باشد، الزام به آن وظیفه محدودتر خواهد بود و برعکس. مثلاً نوعدوستی و کار خیر وظیفهای است که دایره شمول گستردهای دارد و همه انسانها را دربر میگیرد؛ اما با این گستردگی در حوزه وظیفه، در حوزه الزام محدود است؛ یعنی انسان موظف نیست تمام زندگی خودش را صرف کمک به دیگران کند. این بدین معنا نیست که کمک به دیگران و انجام کار خیر و نوعدوستانه ازجمله وظایفی است بلکه در تقسیمبندی کانت از نوع وظایف محدود است؛ اما مثلاً نیکی به پدر و مادر وظیفهای است که از دایره شمول کمتری برخوردار بوده و فقط محدود به پدر و مادر یک فرد است اما حوزه الزام آن بسیار گستردهتر از حوزه وظیفه آن است که کانت این نوع وظایف را وظایف کامل میداند. به عقیده او وظایف ناقص موجب فضیلتاند و مایه شایستگی افراد و ترک آنها چون وظایف کامل موجب رذیلت اخلاقی نیست.
اگر تقسیم دیگر کانت از وظایف یعنی تقسیم وظیفه به وظیفه نسبت به خود و وظیفه نسبت به دیگران با تقسیم وظایف به کامل و ناقص تعریف کنیم چهار وظیفه پدید خواهند آمد.
هرچند کانت وظایف نسبت به خود را در مرتبه بالاتری از وظایف قرار میدهد و معتقد است که قصور در وظایف نسبت به خود تمام ارزش انسانی را از او میگیرد ولی قصور نسبت به وظایف نسبت به دیگران بهطور نسبی برخی از ارزش انسانی را از او میستاند اما از دست دادن حتی بخشی از ارزش انسانی بهعنوان موجودی اخلاقی و تنها فاعل شناسا در جهان موجب خسران شدیدی خواهد بود. این خسران شدید هم میتواند جنبه فردی و درونی و هم جنبه اجتماعی و بیرونی داشته باشد. توجه به این نکته بسیار مهم است که نوعدوستی، حقشناسی، همدلی و مساعدت در سعادتمندی دیگران از موارد وظیفه هر انسانی شمرده میشوند و مفهوم وظیفه با مفهوم الزام پیوندی ناگسستنی دارد.
حسام جلالی
منبع: روزنامۀ شهروند؛ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳