در گرماگرم خیزش سراسری مردم ایران برای عبور از دیکتاتوری مذهبی که دوام بیش از سهماهه آن دنیا را شگفتزده کرده است، اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات حکومت، روز ۱۸ آذرماه طی مصاحبهای با سایت رسمی علی خامنهای، ضمن استناد به گفتههای تکراری خردادماه خامنهای، با ذکر جزئیات بیشتر، رویدادهای ضد حکومت را بخشی از جنگ ترکیبی (Hybrid Warfare) دشمن فرضی معرفی کرد و توضیحات بیشتر در این رابطه را به بیانیه مشترک وزارتخانه خود و سپاه حواله داد.
علی خامنهای ۱۴ خرداد ۱۴۰۱، هنگام حضور در مدفن روحالله خمینی، مدعی شده بود: «مهمترین امید دشمنان برای ضربه زدن به کشور امید بستن به اعتراضهای مردمی است. امیدشان به این است که بلکه بتوانند با کار روانی، با فعالیتهای اینترنتی و فضای مجازی و انواع و اقسام اینها، با پول، مردم را مقابل نظام اسلامی و جمهوری اسلامی قرار بدهند.»
خطیب نیز در مصاحبه خود مدعی شد: «دولتمردان و راهبردنگاران آمریکایی میدانند که نظام جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک الگوی مردمسالاری دینی-اسلامی از ظرفیت بالایی برای بیداری ملتهای مسلمان و بسیج آنها علیه غرب برخوردار است و این الگو باید شکست بخورد.»
خطیب اعتراف نکرد که موفقیت این «الگوی معنوی» در سایر کشورهای اسلامی پیشکش چگونه است که موجودیت این حکومت مدعی ظرفیت نفوذ در جهان اسلام را مردم تحت انقیادش در درون کشور به چالشی چنین سترگ کشیدهاند و چرا در خانه چنین وضعیت شکنندهای دارد؛ با تفاوتهایی، مشابه وضعیت اتحاد شوروی سابق در نیمه دوم دهه ۸۰ قرن بیستم که باوجود در اختیار داشتن بزرگترین زرادخانه اتمی جهان و ماشین سرکوب آبدیده، نهتنها از هم فروپاشید که به ۱۵ پاره تقسیم شد.
پیش از آنکه توضیحهای وزیر اطلاعات در سایت رسمی «رهبر» مطرح و خیزش ماندگار و بیامان مردم علیه تمامیت و کلیت آن به جنگ ترکیبی و توطئه خارجی نسبت داده شود، نخستین بیانیه مشترک وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، هم در نمایشی غلامگونه که قصد آن تائید بیچونوچرای محتوای «کتاب سرخ» علی خامنهای بود، از راه عرضه اسنادی جعلی و نامفهوم، ظاهراً افکار «آقای رهبری» را موشکافی کرد!
بیانیه مشترک دو بازوی عمده اطلاعاتی جمهوری اسلامی نشان میداد که حاکمان مذهبی تهران یا از درک دامنههای «قدرت-نرم» در دنیای امروز بازماندهاند یا کورکورانه تلاش میکنند ضمن انکار جدایی خط و راه و خواستههای اکثریت بزرگ مردم ایران با حکومت، شکستها و عقبماندگی خود را به توطئههای هماهنگ دشمن فرضی نسبت دهند.
در بیانیه کذایی که ششم ماه آذر منتشر شد، طی توضیحاتی مبهم و غیر مستند و درعینحال مدعی داشتن درک درست از دلایل خیزش سراسری مردم، آمده است: «بر اساس اطلاعات موجود، محرز شده که زمینهسازی، مقدمهچینی و نیز بخش مهمی از عملیات اجرایی آشوبهای اخیر را سرویسهای جاسوسی بیگانه در قالب بستهای طراحی و بهواسطه برخی گروهها و شبکههای مرتبط با آنها به روشهای مختلف درون کشور اجرا کردهاند.»
مفهوم دعاوی جعلی مندرج در بیانیه کذایی منبع اظهارات ۱۰ روز بعد خطیب است که گفت: «بزرگترین عملیات تاثیرگذاری روی کشوری در جهان برای بیثباتسازی و ایجاد اغتشاش، بر اساس مدل عملیات ترکیبی بهعنوان عامل پیشبرنده جنگ ادراکی، همانی بود که از چند ماه پیش از اغتشاشات اخیر و در حین اغتشاشات و اکنون در دوره پسااغتشاشات از مبدأــ به تعبیر حضرت آقاــ رژیم مافیایی آمریکا و همپیمانانی همچون انگلستان خبیث و رژیم کودککش صهیونیستی و گاو شیرده سعودیــ اینها همه تعابیر رهبر انقلاب استــ صورت گرفت.»
نظرگاههای مشترک و توضیحهای تفصیلی علی خامنهای و وزیر اطلاعات حکومت او درباره چرایی خیزش سراسری اخیر ایرانیان نشان میدهد که حکومت همچنان در مرحله انکار شکستهای خود در برآوردن نیازهای طبیعی جامعه، بهخصوص زنان و جوانان است و عقبماندگیهای فاحش خود در حیطه «قدرت نرم» را نیز به توطئههای دشمنان خارجی نسبت میدهد.
جنگ ترکیبی یا کشورگشایی با شمشیر؟
علی خامنهای به شیوه کشورگشایی مسلمانان صدر اسلام و صرف هزینهای بالغبر ۳۰ میلیارد دلار طی سه دهه اخیر، ظاهراً موفق شد جا پاهایی نظامی در لبنان، سوریه، عراق و طی پنج سال گذشته، در یمن، ایجاد کند و این حضور نظامی شکننده را بهعنوان نفوذ خارجی به خود و کارگزاران حکومت بفروشد. همزمان با تلاش نظامی پرهزینه حکومت تهران به روشهای کهنه استخدام سربازان کرایهای برای گشودن جا پای خارجی در منطقه، دنیای خارج با طرحی نو در کار شکل دادن به شیوه نوین جنگ، توسل به جنگ ترکیبی و توسعه قدرت-نرم بود.
بهعنوان بخشی از یک استراتژی نظامی، جنگ ترکیبی نظریه نسبتاً تازهای است که بر پایه تعریف پردازنده و پیشنهاددهنده آن، فرانک هافمن (Frank Hoffman) درون یک راهبرد نظامی طراحی و اجرا میشود. در چنین راهبردی، فشارهای سیاسی با آمیزهای از جنگی متعارف، جنگی نامتقارن، جنگ سایبری و سایر اهرمها و روشهای تأثیرگذار ازجمله انتشار اخبار جعلی، استفاده از دیپلماسی متعارف و دیپلماسی غیررسمی (Track II diplomacy)، مداخله در انتخابات کشورها و همچنین در هم آمیختن جنگهای سیال و متحرک (Kinetic warfare) با طرحهای برانداز (تجربه لیبی در جریان بهار عربی) استفاده میشوند؛ درحالیکه هویت عامل و طرفهای مهاجم ظاهراً پنهان میماند.
به زبان سادهتر، جنگ ترکیبی، آمیختهای از مقابله نظامی متعارف همراه با استفاده از سایر ابزارهای قدرت نرم است که نقاط ضعف کشور هدف را نشانه میگیرد و به شیوهای فرسایشی به آن حمله میکند. بهعنوان نمونه، آمریکا برای به نتیجه نرسیدن برنامه اتمی دارای ابعاد نظامی جمهوری اسلامی به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران متوسل میشود. همزمان، اسرائیل ضمن دریافت تسلیحات موردنیاز و اطلاعات موردنظر از آمریکا، باهدفی مشابه، به خدمت گرفتن ظرفیتهای جنگ سایبری (فرستادن کرم رایانهای موسوم به استاکس نت به مرکز غنیسازی نطنز) علیه تأسیسات اتمی یا با توسل به روشهایی جنگ نامتقارن و گرم داخل خاک ایران، حذف کارکنان اتمی و موشکی جمهوری اسلامی را دنبال میکند. کشورهای دیگر منطقه نیز با سرمایهگذاری قابلملاحظه، ظرفیتهای رسانهای برای انعکاس نارضایتیهای داخلی ایران علیه حکومت را تجهیز میکنند که درنهایت همه راهها به رم ختم میشوند: تضعیف طرف مقابل و در شکل آرمانی، تغییر ماهیت آن.
کاربرد مؤثر جنگ ترکیبی نیازمند دسترسی داشتن به ابزارهای قدرت نرم است؛ ازجمله فناوریهای پیشرفتهای که کشورهای توسعهیافته به آن رسیدهاند: ابزار کسب اطلاعات دقیق، اتاق فکرهای کارآمد و در صورت دوری مستقیم از این ظرفیتها، دارایی و داشتن امکان به خدمت گرفتن سرمایه بهمنظور تجهیز یک یا تعدادی از ابزارهای جنگ ترکیبی و از این راه، همسویی با دیگر کشورها برای رسیدن به هدف واحد.
با این تعریف میبینیم که برنامه توسعه اتمی دارای ابعاد نظامی جمهوری اسلامی که طی ۳۰ سال گذشته هزینه مستقیم ۳۰۰ میلیارد دلاری و هزینههای غیرمستقیم چند برابر آن را به مردم ایران تحمیل کرده است، چگونه میتواند هدف اقدامهای ترکیبی همزمان چند کشور منطقهای و غیر منطقهای قرار گیرد؛ بدون آنکه بتوان در جریان اجرای هماهنگ آن، دم روباهی قابلتعقیب را دید. آنهم درحالیکه شمشیر خونین نیروهای قدس و دم جمهوری اسلامی در تمام صحنههای جنگ ابتدایی و یکبعدی در منطقه از لبنان تا یمن، قابلرؤیت است.
عقبماندگی در عرصه قدرت نرم
طی ۴۰ سال گذشته، ایران بهسرعت از رقابت با کشورهای رو به توسعه بازماند و به نحو دردناکی از ابزارهای قدرت نرم محروم شد و به دلیل بی چادری، از امکان رفتن به مهمانی صاحبان قدرت نرم حتی در اندازههای محلی و منطقهای، محروم ماند. بهعنوان نمونه، درحالیکه ترکیه چندین نشان صنعتی و جهانی تثبیتشده دارد، قطر مالک یکی از بزرگترین شبکههای خبری جهان (الجزیره) است و عربستان کلانترین ذخیره ارزی منطقه را دارد، ایران حتی از داشتن یک نشان تجاری شناختهشده هم بازمانده است، ازنظر مالی آه در بساط ندارد و شبکههای خبری بدون مخاطب مانده آن حتی از دسترسی به ظرفیتهای اینترنتی هم محروم میشوند (پرستیوی و بقیه).
جمهوری کوچک آذربایجان، همسایه شمالی نوپای ایران، میزبان جشنواره آواز اروپایی و مسابقات اتومبیلرانی فرمول ۱ میشود، حالآنکه ایران ناگزیر است در رقابتهای آسیایی، بازیهای خود را در کشورهای دیگر برگزار کند. همزمان با برگزاری مسابقات نهایی جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲ که جمعیتی بزرگتر از جمعیت کشور میزبان را به قطر برد، حکومت مذهبی ایران مسابقه دو تیم محبوب پایتخت (تاج-پرسپولیس) را به دلیل ترس از تظاهرات مردم معترض پشت درهای بسته برگزار میکند و باوجوداین، مسئولان حکومت همچنان مدعی نفوذ معنوی در منطقهاند.
به دلیل سوء سیاستهای کلان، مداخله جویی در زندگی مردم و محدود کردن آزادیهای فردی و اجتماعی آنها، پیگیری برنامههای ویرانگر اتمی و موشکی دارای ابعاد نظامی و کشیدن مردم ایران به ورطه فقر مطلق و همزمان، گستردن دامنه مداخلات نظامی و تخریبی در امور سایر کشورهای منطقه، جمهوری اسلامی خود را هدف مشروع حملاتی قرار داده که اینک حتی از ارزیابی دامنههای واقعی و عوارض آن نیز عاجز مانده است. جمهوری اسلامی خود را هدف جنگ ترکیبی ائتلاف آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و عربستان سعودی میخواند؛ بدون آنکه از دلایل واقعی این جنگ نزد آن کشورها پرده بردارد.
بیتردید، حکومت خودکامه و مداخله جوی تهران بازنده این جنگ است؛ بهاینعلت که از یکسو در حیطه تولید قدرت نرم از دنیای امروز بازماندهاست و از سوی دیگر، کشورهای غیر دوست با اجرای طرحهای هوشمند، به شکلی فزاینده در کار افزایش فاصله بین تعهدات حکومت ایران و قابلیتهای واقعی آن موفق عمل کردهاند و باتلاقی مانند حضور نظامی در یمن یا مداخله در جنگ اوکراین را پیروزی تهران جلوه دادهاند؛ روشی همسو با برنامه آزمایششده آمریکا که طی سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، راه افزایش تعهدات خارجی اتحاد شوروی سابق را در لباس توسعه نفوذ هموار کرد و با نامتوازن شدن تدریجی امکانات و تعهدات مسکو، مسیر فروپاشی امپراتوری کمونیستی در ابتدای دهه ۹۰ قرن گذشته، فراهم آمد.
رضا تقیزاده
برگرفته از ایندیپندنت فارسی