به نظر میرسد شعار سهکلمهای «زن، زندگی و آزادی» که تظاهرکنندگان ایرانی در دو ماه گذشته سر دادهاند، بهگونهای انعکاس جهانی پیداکرده که بسیاری انتظارش را نداشتند. امروز میتوانید این شعار را روی پوسترهای غولپیکر در توکیو، روی دیواری در ایستگاه راهآهن مرکزی آمستردام، با پیامهای نوری در ریودوژانیرو و روی دیوارهایی از اندونزی تا آرژانتین مشاهده کنید. صدها هزار زن از همه اقشار در سراسر جهان در همبستگی با زنان معترض ایرانی موهای خود را کوتاه کردند. ناگهان کانون توجه جهانی بر زن بودن بهعنوان یک واقعیت و یک مفهوم متمرکز شد.
کلمه «زندگی» نیز بهعنوان یک مفهوم موردتوجه جدیدی قرارگرفته است و به ما یادآوری میکند که وظیفه واقعی سیاست دنبال کردن یک زندگی انسانیتر و کاملتر برای همه است.
واژه فارسی آزادی بهخوبی عمل کرد و تبدیل به یک فریاد جنگی برای معترضان به تبعیض مذهبی در هند و اقدامات سرکوبگرانه «طالبان» در افغانستان شد. بانوی نویسنده هندی آرونداتی روی حتی کتابی به نام «آزادی» منتشر کرد– این شعار از کجا آمد؟
این شعار برای اولین بار در سال ۱۳۵۶ در سمپوزیومی به میزبانی دانشگاه اصفهان در مرکز ایران و به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد اعطای حق رأی به زنان ایرانی مطرح شد. در جلسه افتتاحیه، هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد و دارایی، تأکید کرد، قرن آینده خواهد دید که زنان «قلهها را یکی پس از دیگری» فتح خواهند کرد درحالیکه آزادی به «ارزش اساسی انسانیت» تبدیل خواهد شد.
و روزها صحت این پیشبینی را سریعتر ازآنچه هرکسی انتظار داشت ثابت کرد.
با فرار رسیدن سال ۱۹۷۷، جهان تنها سه نخستوزیر زن را به خود دیده بود – سیریماوو بندرانایکه در سریلانکا، گلدا مایر در اسرائیل و ایندیرا گاندی در هند. نیمقرن بعد، در بیش از ۶۰ کشور، زنان پست نخستوزیری یا ریاست جمهوری را بر عهده داشتند. در سال ۱۹۷۷، حتی در دموکراسیهای مستقر غربی، زنان غیبت قابلتوجهی از مناصب اصلی داشتند و حتی در سوئیس حق رأی نداشتند.
قابلتوجه است که دهههای گذشته شاهد زنانه شدن سریع سیاست در سراسر جهان بوده است. این امر در میان مقامات سیاسی در همه سطوح، حتی در جوامع سنتی مردسالار روی داد. مهمتر از آن، روند زنانه شدن در محتوای بحثهای سیاسی نیز با کنار گذاشتن مسائل سنتی مردانه مانند تلاش برای شکوه ملی، عرضاندام ارتش و تمرکز بر نظم و قانون و باز کردن راه برای مسائل دارای ماهیت «زنانه» مانند بهداشت، آموزش و همبستگی اجتماعی و اقتصادی صورت گرفت.
روند زنانه شدن تمرکز را بهسوی این «زندگی» دنیوی بهعنوان دغدغه اصلی سیاست تغییر داد. این دگرگونی تهدیدی برای رژیمهای خودکامه مانند رژیم خمینی در ایران است که دچار ایدئولوژی شدهاند، در شرایطی که از پرداختن به مسائل روزمره ناتوان هستند و درنتیجه جوامع خود را به فقر شدید محکوم میکنند.
اعداد و ارقام نشان میدهد که ازنظر تداوم قدرت خرید، شهروند عادی ایرانی امروزی ۴۰ درصد فقیرتر از سال ۱۹۷۷ است.
بااینحال، یکی از طنزها این است که زنان ایرانی امروز بهطور متوسط نسبت به همتایان مرد خود تحصیلات بهتری نسبت به سال ۱۹۷۷ دارند.
سهم زنان در بین ۲۰ میلیون ایرانی دارای تحصیلات دانشگاهی حدود ۶۰ درصد برآورد میشود درحالیکه نرخ بیکاری زنان دو برابر مردان است.
در سال ۱۹۷۷ زنان در مناصب معتبر حضوری نمادین داشتند، زیرا ایران پیش از امریکا در دیوان عالی یک قاضی زن داشت و قبل از برخی از دموکراسیهای غربی وزرای زن در کابینه حضور داشتند. همچنین تا آن زمان، ایران اولین سفیران زن خود را منصوب کرده بود و دریافت درجه سرتیپی اولین زن خود را جشن گرفت. ایران افسران پلیس زن و حتی خلبانانی داشت که با هواپیماهای جنگنده پرواز میکردند. زنان نیز به طرز شگفتانگیزی وارد دنیای هنر، سینما، تئاتر، ادبیات و رسانه شدند.
علیرغم استفاده از زنان بهعنوان نماد بلندپروازیهای مترقی رژیم و دانههای گیلاس که کیک ملی را تزیین میکنند، انتظار میرفت که آنها سفری را بهسوی شهروندی کامل و برابر با مردان آغاز کرده باشند… تا اینکه آخوندها آمدند و با به دست گرفتن قدرت در سال ۱۹۷۹ ناگهان سیر این سفر را قطع کنند.
رژیم خمینی نیت خود برای برقراری آپارتاید بین دو جنس با تصویب دو قانون مبنی بر اعمال قوانین سختگیرانه پوشش بر زنان نشان داد. این شامل تحمیل یک «حجاب» سیاسی جدید بود که با الهام از لباس راهبههای مسیحی و در ابتدا توسط پیروان امام موسی صدر در لبنان طراحیشده بود.
قبل از به دست گرفتن قدرت توسط خمینی، بسیاری از زنان ایرانی بهطور داوطلبانه سرخود را با انواع پوششها میپوشاندند که حداقل ۱۴ مورد از آنها را میتوان در موزه مردمشناسی تهران دید. در مورد «حجاب» خمینی، این بخشی از لباس سیاسی بود، همانطور که لنین و مائوتسه تونگ نسخههای خود را از پوشش پارچهای بر مردم روسیه و چین تحمیل کردند.
آخوندها تلاش کردند، اما نتوانستند بسیاری از حقوق ازجمله حق رأی و انتخاب شدن را که شاه به زنان داده بود، سلب کنند؛ اما این امر مانع از اجرای سیاست به حاشیه راندن زنان در زندگی عمومی نشد. جمهوری اسلامی شاهد انتصاب یک وزیر زن در کابینه، شش «معاون رئیسجمهوری»، دو سفیر زن در پایتختهای دوردست و تا آنجایی که من میدانم، چهار شهردار زن در شهرهای کوچک بوده است. زنان دیگر اجازه ندارند بهعنوان قاضی خدمت کنند.
در طول ۴۰ سال گذشته، سوء مدیریت اقتصادی بسیاری از صنایع را که زمینه اشتغال زنان را فراهم میکرد، نابود کرد، بهویژه قالیبافی که بیش از ۱۰۰۰ سال است که نگین تاج صنایع سنتی بوده است.
زنستیزی ایدئولوژیک پنهان رژیم در زمان آخوند «اصلاحطلب» رئیسجمهور محمد خاتمی با تشکیل پلیس اخلاق موسوم به گشت ارشاد اسلامی تجلی یافت که واحدهای مسلحی متشکل از «ارشادگران» مرد و زن را برای اطمینان از اینکه زنان قانون پوشش خمینی را نشکنند مستقر میسازند.
در آن زمان، عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد اسلامی، مدعی شد که نیروی جدید پلیس برای «آموزش» رفتار صحیح اسلامی به زنان است و قرار نیست ابزاری ظالمانه باشد. بااینحال، «ارشادگرها» که آموزش رزمی میبینند، قدرت موعظه کردن، جریمه کردن، ضرب و شتم یا دستگیری زنانی را دارند که معتقدند قانون پوشش را نقض میکنند.
گفتنی است مرگ مهسا امینی ۲۲ ساله در زمان بازداشت توسط پلیس اخلاق جرقهای بود که خیزش ملی کنونی را شعلهور ساخت.
محمود احمدینژاد که جانشین حجتالاسلام خاتمی در کرسی ریاست جمهوری شد، وعده انحلال پلیس اخلاق را داد، اما ظاهراً نتوانست «رهبر معظم» آیتالله علی خامنهای را قانع سازد. بااینحال، قیام کنونی پلیس اخلاق را مجبور کرده است که سیاست ملایمتری را در پیش بگیرد و در این میان زنان بیشتری از حداقل پوشش رسمی با حمایت ضمنی بسیاری، اگر نگوییم بیشتر مردان، چشمپوشی کنند.
بنابراین، روشن میشود سهگانه «زن، زندگی و آزادی» در ماهیت خود آرزوهای انسانی معاصر حتی فراتر از مرزهای رسمی ایران را بیان میکند.