سوریه چگونه «سوریانده» شد؟

Syrianization

در چند سال گذشته، واژه تازه‌ای به فرهنگ واژگان سیاسی افزوده‌شده است: سوریه‌ای شدن که به انگلیسی می‌شود Syrianization. در فارسی شاید بتوان گفت: سوریاندن! این واژه جدید به معنای تبدیل یک کشور است به سرزمینی بدون دولت به معنای عرفی آن‌ــ سرزمین سوخته، بی‌قانون که هر تکه آن در تسلط یک گروه مسلح مافیایی است.

رهبران جمهوری اسلامی که اکنون در برابر جنبش توده‌ای مردم ایران به لرزه درآمده‌اند، برای نجات خود هشدار می‌دهند که ایران نیز ممکن است سوریانده شود. به‌عبارت‌دیگر، انتخاب ما محدود می‌شود به زیستن یا نیمه زیستن زیر سلطه استبداد فقاهتی یا سقوط در سوریه دوم.

سوریه چگونه سوریانده شد؟ در آغاز، یعنی نزدیک به ۱۲ سال پیش، گروهی از جوانان سوری در شهر درعه به خیابان آمدند تا به ادامه اختناق، گسترش بی‌کاری و تاریکی افق زندگی خود اعتراض کنند. این تظاهرات کاملاً مسالمت‌‌آمیز بود. معترضان نه جایی را آتش زدند و نه شعاری آتش‌افروز دادند. اگر سوریه آن روز دارای حکومتی به معنای عرفی می‌بود، راه عاقلانه پاسخ دادن به این اعتراضات اعزام هیئتی بود از طرف دولت مرکزی در دمشق برای شنیدن حرف معترضان و یافتن راه‌هایی برای برآوردن دست‌کم بخشی از خواسته‌های آنان.

اما حکومت بشار الاسد، رئیس‌جمهوری، یک حکومت عادی نبود. این حکومتی بود در انحصار یک اقلیت نظامی‌ـ‌امنیتی‌ـ‌تجاری که خود نیز از اقلیتی در چارچوب اقلیت مذهبی نصیری بود که خود نیز اقلیتی است در شیعه غُلات که آن نیز اقلیتی است در دین اسلام. بدین‌سان، پذیرفتن معترضان درعه به‌عنوان شهروندان متساوی‌الحقوق برای اقلیت مورد‌بحث پذیرفتنی نبود. در سپهر سیاسی اسد و حزب سوسیالیست عربی بعث او، حکومت امر می‌کند و اهالی که در سطح رعایا تحقیر می‌شوند، اطاعت می‌کنند. در این سپهر، پاسخ اعتراض گلوله یا زندان است.

اما حمام خونی که در درعه رخ داد به اعتراضات پایان نداد. طی چند روز، جنبش مردمی سوریان به حما، حلب، سویدا و دمشق رسید. این بار، بعضی چهره‌های برجسته رژیم بعثی در جلسات محرمانه با گردانندگان رژیم، خواستار پاسخ سیاسی به اعتراضات شدند؛ اما رژیمی که کاری جز دروغ‌بافی و سرکوبگری بلد نیست نمی‌توانست از ابزاری که سیاست برای حل مشکلات جامعه و خروج از بحران‌ها عرضه می‌کند بهره گیرد.

در یک مرحله حساس در سال ۲۰۱۲، بشار اسد به فکر افتاد که با خروج از صحنه، کل رژیم بعثی را نجات بدهد. حال‌و‌هوای آن روزها را سرتیپ حسین همدانی، یکی از افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که به سوریه اعزام‌شده بود، در یک گفت‌و‌گوی طولانی، یک سال پیش از مرگش در سوریه، ترسیم کرده است. به گفته همدانی، در دمشق چمدان‌ها را بسته بودند تا بروند زیرا در آن زمان بخشی از ارتش سوریه از نظام اسد بریده بود و با تأسیس «ارتش آزاد سوریه» امیدوار بود که پایتخت را فتح کند.

باآنکه می‌توان گفت که همدانی اهمیت دخالت تهران را بیش‌ازحد جلوه داده است، تردید نیست که پیام رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، به بشار اسد در تغییر نظر مستبد دمشق برای خروج از صحنه بی‌اثر نبود. پیام خامنه‌ای ساده بود: بمانید و مقاومت کنید! هرچه بخواهید می‌دهیم!

در دهه‌ای که از آن روز گذشت، جمهوری اسلامی به گزارش تخمینی کارشناسان، بیش از ۲۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است. تهران همچنین چندین واحد نظامی برای جنگیدن علیه مردم سوریه و به سود بشار اسد به وجود آورده است: لشکر فاطمیون، تیپ زینبیون و واحدهای جنبش مرتضی علی از این زمره‌اند. در کنار آنان واحدهایی از حزب‌الله لبنان، شاخه‌ای دیگر از نیروهای نیابتی خامنه‌ای، نیز در سوریه جنگیده‌اند. «داوطلبان» ایرانی که «مدافعان حرم» نامیده می‌شوند، نیز در کنار مزدوران سوری، افغان، پاکستانی و عراقی حضورداشته و دارند.

اسد برای افزودن برآشفتگی در کشور، بیش از ۲۰ هزار «تروریست» اسلامی زندانی را آزاد کرد تا جبهه جدیدی علیه معترضان آزادی‌خواه بگشاید. این تروریست‌های آزاد‌شده بودند که به‌سرعت در ایجاد خلافت اسلامی در عراق و شام (داعش) شرکت کردند. در همان حال، اسد به بیش از ۱.۵ میلیون کرد که شهروندی سوریه را ازدست‌داده بودند وعده داد که شهروندی کامل را به آن‌ها بازمی‌گرداند. بدین ترتیب، بخشی از کردان سوری زیر نفوذ حزب کارگران کردستان (پ‌.ک.ک) که پایگاه اصلی‌اش در ترکیه است، علیه گروه‌های آزادی‌خواه سوری وارد نبرد شدند.

اما همه این تدابیر در سرکوب جنبش مردم سوریه ناموفق ماند. در سال ۲۰۱۴، تهران تماس‌هایی با روسیه برقرار کرد تا ولادیمیر پوتین را به جنگ در سوریه بکشاند. این تماس‌ها به نتیجه رسید و پوتین نیروی هوایی روسیه را مأمور سرکوب در سوریه کرد. بهای این خدمت به بشار اسد قرارداد ۴۵ ساله‌ای بود که بر اساس آن، روسیه یک پایگاه هوایی‌ـ‌دریایی در ساحل سوری مدیترانه به دست آورد و توانست برای نخستین بار پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، حضور نظامی خود را به آن دریای استراتژیک گسترش دهد.

امیر طاهری

پوتین در سوریه همان تاکتیکی را به کار برد که در چچن به‌کاربرده بود: بمباران سراسری شهرها. بدین‌سان، حلب، دومین شهر پرجمعیت سوریه، مانند گروزنی، پایتخت چچن، به‌صورت کوهی از آوار درآمد.

به‌تدریج، سوریاندن به‌عنوان یک مفهوم سیاسی‌ـ‌تاریخی شکل گرفت. سوریاندن یعنی ویرانی گسترده در یک کشور که نیمی از جمعیت آن یا آواره و پناهنده شده‌اند یا در داخل سرزمین خود بی‌خانمان گردیده‌اند. سوریاندن یعنی حفظ کنترل بخشی از پایتخت و زد‌و‌بند با ده‌ها، یا شاید صدها، گروه مسلح دیگر در سطح کشور برای شناسایی صوری رژیمی که درواقع دیگر وجود ندارد. سوریاندن یک معنای دیگر نیز دارد: تقسیم دو فاکتوی یک کشور به حوزه نفوذ چند قدرت خارجی. هم‌اکنون، بخشی از سوریه زیر تسلط ترکیه قرار دارد، درحالی‌که بخش دیگر را ایالات‌متحده زیرپوشش متفقان کرد خود کنترل می‌کند. یک بخش سوم در تسلط روسیه است و جمهوری اسلامی بخش چهارم را در صحرای هم‌مرز با عراق در اختیار دارد. پنجمین بخش را نیز نیروهای مسلح دروزی با کمک اردن هاشمی زیر سلطه دارند. بشار اسد و آنچه خود را دولت سوریه می‌خواند در یک بخش ششم در دمشق مشروعیت سایه‌ای خود را نمایش می‌دهند.

بدین‌سان، سوریاندن طرح مشترک بشار اسد، حزب بعث، بخشی از اقلیت نصیری (علوی)، آیت‌الله خامنه‌ای، سرلشکر قاسم سلیمانی، ولادیمیر پوتین و رجب طیب اردوغان است؛ اما یک بازیگر دیگر در این نمایش شوم نقش داشته است: رهبری جنبش اعتراضی مردم سوریه. این رهبری هرگز نتوانست استراتژی مشخصی برای کسب قدرت عرضه کند. این رهبری فریب قدرت‌های غربی با وعده‌های دهان‌پر‌آب‌کن را خورد و تصور کرد که عکس گرفتن با رئیس‌جمهوری فرانسه و دریافت پیام از وزیر خارجه آمریکا کار را تمام کرده است‌ــ سمینارهای بی‌پایان در بیش از ۳۰ پایتخت، از توکیو گرفته تا اوتاوا، جای کار سیاسی واقعی در شهرها و روستاهای سوریه را گرفت. گروهی از شخصیت‌های تبعیدی که سال‌ها دور سوریه را خط کشیده بودند ناگهان به‌عنوان رهبران آینده سوریه زیر نورافکن جهانی قرار گرفتند. کار آنان مصاحبه‌های پی‌درپی با رسانه‌های غربی، غالباً در سوییت‌های هتل‌های ۵ ستاره در پاریس، لندن، نیویورک و… بود. جالب اینجا است که بسیاری از گردانندگان رژیم بعثی که از بشار اسد بریده بودند به این رهبری تراشیده شده پیوستند تا هم بکارت سیاسی از‌دست‌رفته خود را جبران کنند و هم اگر آشی در کار باشد، سهمی ببرند.

سوریاندن را باید نوعی تازه از تراژدی‌ـ‌کمدی جوامع انسانی دانست که در آن صدها هزار، اگر نخواهیم بگوییم میلیون‌ها، انسان آرمان‌خواه، صمیمی و فداکار به میدان می‌آیند تا یک نظام مستبد، خودکامه و فاسد را براندازند، به امید ساختن جامعه‌ای آزاد و متکی بر قانون و عدالت؛ اما سرانجام، به سطح ابزاری برای سودجویی رهبران ادعایی از یک‌سو و نبرد قدرت‌های خارجی از سوی دیگر تنزل می‌کنند.

سوریاندن بدون بشار اسد، علی خامنه‌ای، ولادیمیر پوتین، باراک اوباما و رهبران نادان یا سودجوی جنبش مردمی ممکن نبود واقعیت پیدا کند. امروز، سوریه، این سرزمین بی‌دولت، جولانگاه بدترین عناصری است که یک جامعه امروزی را تهدید می‌کنند: تروریست‌های گوناگون، غارتگران، مافیاهای تجاری و مذهبی و مزدوران. برای بازسازی این کشور ویران، بیش از سه تریلیون دلار سرمایه لازم است‌‌، سرمایه‌ای که بدون استقرار یک حکومت به معنای عادی آن هرگز جمع نخواهد شد. بدین ترتیب، سوریه با پرسش «مرغ اول آمد یا تخم‌مرغ» روبرو است: اول سرمایه می‌آید یا دولت عادی؟

برگردیم به تبلیغات خامنه‌ای و همدستانش درباره «سوریه‌ای شدن» ایران. در نخستین نگاه، حضور بعضی عوامل سوریاندن ازجمله خود خامنه‌ای و مرشد ایشان، پوتین، بخشی از سپاه پاسداران و مزدوران جمهوری اسلامی در عراق، سوریه و لبنان خطر سوریاندن ایران را جدی جلوه می‌دهد.

اما چند عامل مهم، به گمان من، ایران را در برابر خطر سوریه‌ای شدن حفظ می‌کند. نخستین عامل، ریشه‌های عمیق ایران به‌عنوان یک ملت است. سوریه پیش از سال ۱۹۴۸، هرگز به‌عنوان یک دولت‌ـ‌ملت مستقل وجود نداشت و همواره مجموعه‌ای بود از آحاد قومی، جغرافیایی و فرهنگی در چارچوب امپراتوری‌های گوناگون از کلده و آشور گرفته تا روم، بیزنطیه، عثمانی و سرانجام، فرانسه. از سوی دیگر، ایران از بوته‌گدازان نهضت مشروطیت عبور کرده است و طی ۱۵۰ سال، البته به‌طور منقطع، با مفهوم آزادی در چارچوب قانون، البته پیش از روی کار آمدن آیت‌الله خمینی، آشنا شده است. نقش نهاد پادشاهی ایران در تحکیم همبستگی ملی ایرانیان را نیز نمی‌توان نادیده گرفت.

از همه مهم‌تر، جنبش جاری مردم ایران، برخلاف جنبش اعتراضی مردم سوریه که ته‌رنگ مذهبی داشت‌ــ با حضور نیرومند «اخوان المسلمین»‌ــ جنبه دینی و فرقه‌ای ندارد و جنبشی است که فراتر از مفاهیم مذهبی، مسلکی و قومی خواستار بازگشت به مسیر مشروطیت است، یعنی ایجاد جامعه‌ای متکی بر قانون و در خدمت شهروندان. رهبران میدانی این جنبش در ماه‌های اخیر، بلوغ و درایت سیاسی دلگرم‌کننده‌ای عرضه کرده‌اند و نشان داده‌اند که برخلاف معترضان سوری، در انتظار «چراغ سبز» از پاریس و لندن و واشنگتن نیستند. بدین‌سان، آنان که می‌خواهند به این جنبش کمک کنند باید با شرایط و مقررات این جنبش وارد بازی شوند، نه اینکه شرایط و مقررات خود را به آن تحمیل کنند.

امروز، ایران در پی پایان دادن به سلطه سوریه‌سازانی مانند خامنه‌ای است. کسانی که در سوریاندن سوریه نقش داشته‌اند نمی‌توانند ما را از سوریه‌ای شدن بترسانند.

 

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر