تله‌های نظام برای آزادی‌خواهان در ایران

آخوند متفکر

درحالی‌که جنبش ایرانیان برای آزادی دومین ماه خود را پشت سر می‌گذارد، به نظر می‌رسد که گردانندگان نظام خمینی‌گرا می‌کوشند تا این سیلاب انرژی را به کانال‌های انحرافی بکشانند. به‌عبارت‌دیگر، هدف آنان انحراف جنبش از مسیر واقعی خود که به‌ناچار پایان نظام کنونی و انحلال جمهوری اسلامی را هدف گرفته است به‌سوی اهداف جنبی و ساختگی است. در این زمینه، تله‌هایی در دست ساختن است که پرهیز از افتادن در آنان برای پیروزی جنبش لازم است.

این شیوه تله گذاری در قاموس دین‌فروشان حرفه‌ای تدلیس و تلبیس خوانده می‌شود، به معنای «ایزگم کردن و جامه عاریت پوشیدن». با این شیوه، حکمرانان می‌کوشند تا این تصور را تبلیغ کند که مخالفان آنان درواقع در نبرد با عناصر و عواملی فراتر از حکومت کنونی درگیرند. بدین ترتیب، درصورتی‌که این روش با این ترفند موفق شود، نیروی مخالف به‌جای حمله به حکومت به اشباح سیاسی و فرهنگی حمله‌ور خواهد شد‌ــ همان‌طور که دون کیشوت با حمله به آسیاب‌های بادی فکر می‌کرد که با غو لان بیابان در نبرد است.

نخستین تله‌ای که کارشناسان فرابردی رژیم با همکاری ناخواسته و نادانسته بعضی چهره‌های مخالف رژیم نصب کردند محدود ساختن جنبش به‌عنوان یک حرکت اعتراضی علیه «حجاب» بود. کشاندن جنبش به این تله چند سود داشت. نخست، بخشی از جامعه ایرانی ازجمله زنان محجبه را که هنوز حجاب را جزو ارکان دین می‌دانند نگران می‌کرد. سپس، این ترفند سبب می‌شد که ناظران درونی و بیرونی جنبش آن را حرکتی محدود به فقط یک نارضایتی، آن‌هم محدود به بخشی از جمعیت ایران، تصور کنند.

اما واقعیت این است که اعتراض به حجاب در متن جنبش جاری در ایران درواقع اعتراض به حجاب اجباری و از ورای آن، اعتراض به نظامی است که می‌کوشد تا کوچک‌ترین جزئیات زندگی شهروندان را دیکته کند. در جنبش کنونی، بسیاری از دوشیزگان و زنان باحجاب نیز شرکت دارند زیرا می‌دانند که آنچه مطرح است کسب آزادی‌های فردی و اجتماعی است.

پیش از قبضه قدرت به دست آیت‌الله خمینی، حجاب در ایران به اشکال گوناگون دیده می‌شد. در موزه مردم‌شناسی تهران ۱۴ نمونه از حجاب‌ــ از روسری و چارقد گرفته تا چادر و پیچه‌ــ در معرض نمایش است. ایران با‌حجاب یا بی‌حجاب مطرح نیست. آنچه مطرح است یک جامعه آزاد است که در آن حجاب مسئله فردی است.

تله دیگری که رژیم می‌کوشد به کار گیرد عرضه این جنبش به‌عنوان یک حرکت، یا حتی یک دسیسه، علیه دین اسلام به‌طورکلی است. در اینجا نیز بعضی مخالفان نظام متأسفانه، ناخواسته یا نادانسته، به تله گذاری کمک کرده‌اند؛ اما در اینجا نیز به‌خوبی می‌توان دید که جنبش کنونی در ایران شورش یا قیامی علیه دین به‌طورکلی نیست. برای بسیاری از آدمیان، از هر ملت و فرهنگ که باشند، دین یکی از ضرورت‌های زندگی به شمار می‌آید. این ضرورت باعث بیدار شدن صدها یا شاید هزاران دین و مذهب یا شبه‌دین و شبه‌مذهب در همه جوامع انسانی شده است. اگر انسان، یا دست‌کم بعضی انسان‌ها، نیازی به دین نمی‌داشتند آن را اختراع نمی‌کردند. همان‌طور که اختراع کشاورزی، شهرسازی و سرانجام تمدن سازی نیز پاسخ‌هایی به دیگر ضرورت‌های زندگی انسان بودند.

یکی از روحانیون نزدیک به «بیت رهبر» مدعی است که جنبش امروز ایرانیان هدفی جز «کندن ریشه اسلام» ندارد. تنزیل جنبش به یک حرکت ضد دینی به یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی امکان می‌دهد که یکی از افاضات خمینی را به این شکل تکرار کند: «حفظ نظام یعنی حفظ اسلام از اوجب واجبات است‌ــ حتی از حفظ جان امام زمان هم مقدم‌تر (کذا) است.» افاضه اصلی خمینی در سال ۱۳۶۰ چنین بود: «حفظ جمهوری اسلامی از حفظ فقط یک نفر ولو امام عصر باشد اهمیتش بیشتر است.» به‌عبارت‌دیگر، از دید خمینی کل اسلام مساوی بود با نظام «ولایت‌فقیه».

در یک فتوای دیگر، خمینی تأکید کرد: «برای حفظ نظام و برای حفظ نفوس مسلمین، دروغ گفتن هم واجب است، شرب خمر هم واجب است.» بازهم در یک فتوای دیگر، خمینی چنین افاضه کرد: «حکومت شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله است و یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم بر تمام احکام فرضیه حتی نماز و روزه و حج است.»

این موضع‌گیری شگفتی‌آور، یعنی تحریف تمام‌قد اسلام در همه نسخه‌های آن، خمینی را در هیئت یک موعظه‌گر نیست‌انگاری (نیهیلیسم) معرفی می‌کند. از این دید، خمینی درواقع بیشتر شاگرد نچایف، فیلسوف نیست‌انگار روسیه قرن نوزدهم، است تا پیرو پیامبر اسلام.

فتوای نچایف چنین بود: «زیر پا گذاردن همه قوانین، دزدی، کشتن، تزویر و خیانت اگر در خدمت نظام آزادی‌بخش باشند، نه‌تنها جایزند بلکه واجب نیز هستند.» به‌عبارت‌دیگر، هدف وسیله را توجیه می‌کند. جنبش امروز مردم ایران علیه اسلام نیست، علیه نسخه نچایفی اسلام است که خمینی و جانشین او، آیت‌الله خامنه‌ای، عرضه می‌کنند.

سومین تله‌ای که رژیم تهیه دیده است تنزیل جنبش آزادی‌خواهانه کنونی به دسیسه‌ای برای دین‌زدایی به‌طورکلی و فراتر از اسلام است. در اینجا نیز بعضی مخالفان رژیم با پا گذاشتن در این تله، به طرح شیطانی رژیم کمک می‌کنند. روزنامه کیهان، بازگوکننده افکار خامنه‌ای، مدعی است که جنبش کنونی توطئه‌ای است برای «پیاده کردن افکار سکولار» در ایران. بدین‌سان، سکولاریسم و ترجمه فرانسوی آن لائیسیسم یا لائیسیته در نقش اشباحی که هویت ایرانی را تهدید می‌کنند ظاهر می‌شوند.

امیر طاهری

در اینجا نیز واقعیت چیز دیگری است. اگر مردم ایران نیازمند مفاهیمی مانند سکولاریسم یا لائیسیته می‌بودند، حتماً واژه‌های لازم را به فارسی ابداع می‌کردند. جنبش امروز ما یک جنبش ضد ‌استبداد است، همان‌طور که نهضت مشروطیت ایران برای پایان دادن به استبداد و سلطنت مطلقه، یعنی روی دیگر «ولایت مطلقه» خمینی و خامنه‌ای، شکل گرفت. اتحاد شوروی دیروز و چین کمونیست امروز نظام‌های سکولار و لائیک دارند‌ــ یعنی نظام‌هایی که در آن دین نه‌تنها جایی ندارد بلکه سرکوب هم می‌شود؛ بنابراین، حذف دین به معنای ایجاد جامعه آزاد نیست. در یک جامعه آزاد، دین که احتمالاً پاسخگوی نیازهای معنوی بخشی از شهروندان است، جای خود را خواهد داشت. در یک جامعه آزاد، هر چیزی به‌جای خویش نیکو است.

چهارمین تله رژیم تبدیل جنبش کنونی به حرکتی علیه کل روحانیت شیعه است. در اینجا نیز بعضی مخالفان رژیم با چشم‌باز به تله افتاده‌اند؛ اما واقعیت این است که نظام خمینی‌گرا به‌هیچ‌وجه نماینده کل روحانیت شیعه نیست. طبق آخرین برآورد‌ها، امروز نزدیک به ۱۲۰ هزار روحانی شیعه‌ــ ازجمله نزدیک به ۴۰ هزار طلبه‌ــ در ایران حضور دارند؛ اما تعداد عمامه به سرانی که درواقع کارمند یا دست‌کم روزی بستان از این نظام‌اند از سه یا چهار هزار تن فراتر نمی‌رود که غالب آنان، مانند خود خامنه‌ای، خارج از چارچوب کلاسیک تشیع خود را به‌عنوان «روحانی» و مجتهد جا زده‌اند. نظام خمینی‌گرا درواقع یک نظام مافیایی است که روحانیون حاشیه‌ای را نیز در برمی‌گیرد.

پیش از رسیدن خمینی به قدرت، نزدیک به ۴۰ هزار مسجد، ۷ هزار امام‌زاده و ۸۰ هزار «روحانی» درواقع بخشی از اقتصاد «خدمات» در ایران را تشکیل می‌دادند، همان‌طور که ده‌ها هزار تن دیگر در صنعت سینما و هزاران تن در بخش‌های خدماتی دیگر مانند تئاتر، فوتبال حرفه‌ای، روزنامه‌نگاری و غیره فعال بودند. درآمد روحانیون از صدقاتی بود که مردم می‌دادند، همان‌طور که درآمد فعالان در دیگر بخش‌های خدمتی اقتصاد نیز از جانب خریدارانشان تأمین می‌شد.

در یک جامعه آزاد، روحانیت درصورتی‌که بخشی از مردم آن را لازم بدانند و هزینه‌اش را نیز بپردازند، مانند دیگر خدمات جای خود را خواهد داشت‌ــ البته در چنان جامعه‌ای، مخالفان هر نوع دین و هر نوع روحانیت نیز امکان عرضه نظرات خود و کوشش برای حذف دین و روحانیت را در چارچوب مبارزات فرهنگی و سیاسی قانونی خواهند داشت.

تجربه آلمان سده نوزدهم در چارچوب «جنگ فرهنگی» نشان داد که کاستن از نفوذ و تسلط کلیسا بر زندگی سیاسی جامعه از عهده رژیم‌های استبدادی و خودکامه برنمی‌آید. تنها یک نظام متکی بر شهروندی در متنی از آزادی‌های فردی و اجتماعی می‌تواند دین و روحانیت را در جای خود قرار دهد. امروز، بندیکت شانزدهم، پاپ پیشین و یورگن هابرماس، فیلسوف آلامد آلمانی، از بهره‌گیری از «میراث مسیحیت» برای تزریق اندکی معنویت در جوامع اروپایی به‌شدت سکولار شده سخن می‌گویند.

پنجمین تله‌ای که رژیم در حال ساختن است، تنزیل جنبش کنونی به حرکتی برای حذف نظامیان، به‌ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، است. در اینجا نیز بعضی مخالفان رژیم، ناخواسته یا نادانسته، به این تله گذاری کمک می‌کنند؛ اما جنبش مشروطیت ایران هرگز جنبه حذفی نداشت و جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم نمی‌کرد. مشروطه ایرانی نیروهای نظامی سلطنت استبدادی قاجاریه را دعوت می‌کرد که در خدمت نظام جدید متکی بر شهروندی قرار گیرند. در چارچوب فرهنگ مشروطه بود که دیویزیون قزاق، نیرویی که برای حفظ سلطنت مطلقه با کمک روسیه تزاری ایجادشده بود، در یک مرحله حساس تاریخی در خدمت آرمان‌های مشروطه قرار گرفت.

بدنه اصلی سپاه پاسداران و ارتش سنتی از برادران ایرانی ما تشکیل می‌شود که به‌احتمال‌قوی، نمی‌توانند از رژیمی که ایران را به بن‌بست کشانده و از حل مشکلات جامعه عاجز است راضی باشند. جنبش آزادی‌خواهی کنونی نمی‌خواهد و نباید این بخش از جامعه را به‌طور دربست به‌عنوان دشمن محکوم کند. برعکس، رهبران میدانی و هرمی جنبش باید بکوشند نظامیان را، البته فراتر از سطحی که در بطن نظام حل‌شده است، به پیوستن به جنبش دعوت کنند. تجربه لهستان و مجارستان برای خروج از استبداد کمونیستی نشان داد که در حساس‌ترین مرحله انتقال قدرت به مردم حتی بعضی سران نیروهای نظامی آماده تغییر موضع‌اند.

بعضی تحلیلگران در روزهای اخیر از نظامیان، به‌ویژه سپاه پاسداران، دعوت کرده‌اند که با یک کودتای نظامی پرونده نظام خمینی‌گرا را ببندند و خود قدرت را به دست‌گیرند. این دعوت به معنای از چاله به چاه افتادن است. هدف ما باید زدودن هر نوع گرایش استبدادی در جامعه باشد نه تغییر استبداد عمامه دار به سود استبداد کلاه نظامی به سر.

ششمین و شاید مهم‌ترین تله‌ای که رژیم در حال ساختن است متکی بر این ادعا است که جنبش کنونی، یا لااقل بخشی از آن، در پی تجزیه ایران و درواقع، نابودی ایران به‌عنوان یک ملت‌ـ‌دولت است. در اینجا نیز بعضی مخالفان رژیم، یا مدعیان مخالفت با «ولایت‌فقیه»، با شعارهای جدایی‌طلبانه و برافراشتن پرچم‌های خارجی یا ساختگی، به دسیسه رژیم کمک می‌کنند؛ اما واقعیت این است که در ایران امروز، جدا از گروهک‌هایی که از حمایت مادی و سیاسی بعضی دولت‌ها برخوردارند، هیچ تشکیلات تجزیه‌طلب، چه رسد به گفتمان تجزیه‌طلبی را نمی‌توان عذری برای حفظ نظام موجود دانست.

جنبش امروز جوانان، به‌ویژه زنان، ایران یک هدف دارد: انتقال قدرت از یک فرقه یا «کاست» به‌ظاهر روحانی و نظامی به ملت ایران.

امروز، همه نیروی ما باید در خدمت این هدف قرار گیرد. مسائل دیگر، هدف‌های دیگر، آرمان‌های دیگر در یک ایران آزاد و متکی به اراده ملت قابل‌طرح و پیگیری خواهند بود. مشروطیت یک ایدئولوژی نبوده و نیست. مشروطیت یک شیوه اداره کشور در چارچوب قانون ساخته‌وپرداخته در محیطی از آزادی و تفاهم است. در این چارچوب برای همگان، برای همه افکار و عقاید و مرام‌ها و مسلک‌ها و ادیان و مذاهب جا هست.

تله‌های رژیم را بشناسیم و از افتادن در آنان بپرهیزیم.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر