برخلاف نسل جوانی که این بار میداند چه میخواهد، هنوز هم بسیاری، دور نمایۀ جنبشی که میرود به رستاخیز ایران بدل شود، بهدرستی نمیشناسند. ازجمله برخی سازمانها و شخصیتهای بهجامانده از انقلاب ۵۷ تصور میکنند، خیزش امروز خیزشی در ادامۀ «مبارزات» گذشته است. آنان ازاینرو هشدار میدهند که مبادا تمایلات “ناسیونالیستی“، “گرایشات لیبرالی” و یا “غربگرایی” در جنبش رخنه کند!
به این هممیهنان باید گفت، خیزش امروز کاملاً در جهت مخالف جنبشی است که سال ۵۷ به انقلاب اسلامی و قدرت انحصاری ملاها سقوط کرد. آن جنبش محکومبه سقوط به انقلاب اسلامی بود، زیرا بر زمینهای رخ داد که هویت ملی و تاریخی ایرانیان را ایدئولوژی چپ اسلامی مخدوش ساخته بود؛ اما امروزه برآمدن خیزش در برابر وحشیترین حکومت دنیا بهخودیخود جدای آنکه به چه دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی منجر خواهد شد، پیروزی فرهنگی بزرگی را از آن ملت ایران کرده است. شما میتوانید مهمان این جنبش باشید و از آن پشتیبانی کنید، اما بهزودی متوجه خواهید شد که اگر به تجدیدنظر اساسی در نگرش خود موفق نشوید با آن بیگانه خواهید بود، چنانکه سازمان مجاهدین که هویت خود را به حجاب اجباری گرهزده به هیچ ترفندی نخواهد توانست جایی در جنبش ” زن، زندگی، آزادی” بیابد.
جنبشی که امروزه شهرهای ایران را درمینوردد و جهانیان را به شگفتی و پشتیبانی وامیدارد، هرچند همۀ گفتمانهای پیشین را به کناری افکنده، اما ابتدابهساکن نیست و بر چهار دهه بحراناندیشی و فرهنگسازی در جهت عکس ایدئولوژی چپ اسلامی استوار است. جامعۀ ایران که بهیکباره به زیر سلطۀ وحشیانۀ ولایتفقیه سقوط کرده بود، از همان ابتدا به ریشهیابی دربارۀ علل این سقوط پرداخت. این ریشهیابی به کوشش دانشمندان و پژوهشگرانی محدود نمیشد که گامبهگام اسلام را به جایگاه تاریخی خود یعنی به بدویت وحشی اعراب بیابانگرد بازگرداندند، بلکه بیشتر در جهت بازیافت ارزشهای موردتهاجم حکومتگران عمامه بسر بود. ملتی که در زیر سلطۀ دهشتناکترین رژیم توتالیتر تاریخ رنجور بود، توانست خود را بیابد و بیاموزد که ستایشگر دمکراسی و آزاداندیشی باشد.
ایرانیان دریافتند که شکست ایران از اسلام سیاسی ناشی از شکست ارزشهای ملی ایرانی بود. نسلی که به تاریخ ایران بهعنوان تاریخ ستمشاهی نگریسته بود و فرهنگ پدران و مادران باستانی را بهعنوان فرهنگ پوسیدۀ پدرشاهی تمسخر کرده بود، تخت جمشید را مشتی خرابه و ایران را ماتمکده قلمداد میکرد، رفتهرفته دریافت که اینها را چپ اسلامی از دههها پیش در میان نسل جوان نهادینه کرده بود تا در بیفروغی هویت ایرانی بتواند تاریکاندیشی جنایتکارانۀ خود را به کرسی بنشاند. ایرانیان به تن حس کردند که قدرت اربابان جهل و جنایت ناشی از ناتوانی ما در بزرگداشت میراث فرهنگی و تاریخی خودمان بود؛ اما نسل جوان ما در پهنۀ امپراتوری فرهنگی ایران از دژ بابک خرمدین تا ارگ بم و از ایوان خسرو (تیسفون) تا تندیس بودا در بامیان و از سنگنبشتۀ کوروش تا شاهنامه فردوسی گنجهایی مادی و معنوی در سرزمینی یافتند که ما پیشتر آن را ویرانه میانگاشتیم.
چرخش شگفتی که بازیافت فرهنگ و هویت ایرانی نزد نسل جوان دامن زد، درک این واقعیت بود که پدران و مادران ما در روند تمدن سازی به بسیاری دستاوردهای مدرن بشری دستیافته بودند. زمانی که دیگران از داشتن فرزند دختر ننگ داشتند، در امپراتوری ایران زنان بر تخت شاهی تکیه میزدند و آیینهای ایرانی هر انسانی را برخوردار از فرّه ایزدی میدانند که خدشهناپذیر است و کرامتی است که امروزه «حقوق بشر» بر آن استوار گشته است.
نکتۀ بسیار مهم در این میان اینکه دریافتیم سرافرازی ملی و میهندوستی نهتنها مانع انساندوستی و همدردی جهانی نیست، بلکه زمینه و پیششرط آنست. با چنین نگرشی ایرانیان نهتنها با والاترین دستاوردهای تمدن نوین بشری مشکلی ندارند و در برخورد با آن به بیگانگی و بحران دچار نمیشوند، بلکه چنانکه زندگی چند میلیون ایرانی در کشورهای پیشرفته نشان داده است، میراث فرهنگ ایرانی در راستای موازین زندگی مدرن قرار دارد. چنانکه حتی امروز هم ایرانیان از این نظر که نه تعصب قومی میشناسند و نه به کینۀ مذهبی راه میدهند از نمونههای نیک در جهانند.
اما از همه مهمتر اینکه ایرانیان دریافتند که آنچه به نام «مسلمانی» میشناختند درواقع همان اخلاق و سرشت ایرانی بود که آخوندها بهدروغ مارک اسلامی بر آن زده بودند. نهتنها راستی و درستی، بلکه شاد زیستی و سرخوشی انسانی با روان اجتماعی ایرانیان درهمتنیده است و حاکمان اسلامی در درازای تسلط هزارسالۀ خود نتوانستند آن را از میان بردارند. مقاومت دلاورانۀ ایرانیان در زادگاه اسلام سیاسی، از ویژگیهای خیزش نوینی است که شگفتی و پشتیبانی جهانیان را جلب کرده است.
بنابراین گفتمان خیزش نوین ایران که اینک به گفتمانی جهانی بدل شده، از درون جامعۀ ایران جوانهزده و برآمده از تجربۀ تاریخی و ویژگی ایران است و بر سهپایه استوار:
نخست: گلبانگ آزادی زنان در پیوند با مردان برای زندگی شایسته در آزادی و سرافرازی.
دوم: بازیافت مهر به هممیهنان در سراسر امپراتوری فرهنگی ایران و بازیافت کیستی فرهنگی و تاریخی سرزمینی که روزگاری از مهدهای تمدن بشری بود و از همۀ ویژگیها برای فرا روییدن به جایگاه شایستهای در خانوادۀ ملتهای پیشرفته برخوردار است.
سوم: نهادینه کردن همۀ دستاوردهای زندگی مدرن و مدنیت نوین بر شالودۀ نظام دمکراسی پیشرفته.
بدین درونمایه رستاخیز ایران مهبانگی است برای ورود ایران به دورانی نوین و خیزش آن با انفجار آزادی و سرخوشی شهروندی دستبهگریبان است. برای درک و پشتیبانی از آن باید همۀ گفتمانهای گذشته و توهمات پیشین را کنار گذاشت.
طبعاً سرکوبگران جنایتکار میکوشند خیزش ملی ایران را در شهرها به خشونت خیابانی منحرف کنند تا بر آن هرچه وحشیتر بتازند. در خارج از کشور نیز عناصر سیاهکار چپ و راست افراطی خواهند کوشید پشتیبانی جهانی را با برخورد به «پرچم ملی ایران» خدشهدار کنند. پس پیگرانه باید بکوشیم همهجا خیابان و میدان را به محیطی امن و سرشار از شادی بدل کنیم تا نهتنها جوانان، بلکه همۀ دیگر ایرانیان به این خیزش بپیوندند.
زنان و مادران ایرانزمین پایندگان پیروزی این رستاخیز ملی و دمکراتیک هستند و زندگی در آزادی و ایمنی را خواهانند. پایداری و تداوم ویژگی دیگری است که خیزش امروز را به رستاخیز پیروز ایران بدل خواهد کرد. این خیزش نه قیامی است برای نان و نه توهمات مذهبی دربارۀ «شهادت»، «خونخواهی» و همچنین خرافات «هفته» و «چهله» را برمیتابد. بهخوبی میداند که پیامد خشونت فزایی قدرتیابی خونریزان است و میکوشد تا تسلسل ابلیسی خشونت و انتقام را درهم شکند و گردونۀ بخشش، مهرورزی و نیکاندیشی را میان ایرانیان نهادینه نماید.
21 اکتبر ۲۰۲۲