جنگ اوکراین و هدف‌های متضاد

ولادیمیر پوتین

یک روز زیبای آفتابی، تپه‌های سبز، موج‌های آبی دریای سیاه از دور، طاق نصرت، شاخه‌های گل، گروه موسیقی نظامی، عکس‌های فراوان از «تزار»، گروه رقص لزگی، قصیده‌سرای رسمی با چکامه‌ای پرشور با عنوان «بازگشت به آغوش وطن». در همان حال، گیشه‌های باز برای توزیع شناسنامه‌های روسی… این زمینه سناریویی بود که مشاوران ولادیمیر پوتین برای اجرا در شهر خرسون، در نزدیکی ساحل دریای سیاه، نوشته بودند‌ــ روزی که اهالی شهر، یا باقی‌مانده آنان، رسماً به تبعیت جمهوری فدرال روسیه در‌می‌آمدند؛ اما… ازآنجاکه تاریخ پر از «اما» است، این بار نیز سناریوی تهیه‌شده آن‌چنان‌که پوتین و چکمه‌لیسان او امیدوار بودند، اجرا نشد. دو ساعت پیش از آغاز نمایش، رادیو مسکو ناگهان اعلام کرد که در خرسون همراه تمامی مناطق اشغالی دونتسک و لوهانسک که هفته پیش رسماً ضمیمه روسیه شدند، حکومت‌نظامی برقرار می‌شود: رقص و آواز و چکامه که هیچ، حتی راه رفتن در خیابان‌ها نیز ممنوع اعلام شد.

حکومت‌نظامی آن‌هم فقط چند روز بعد از به‌اصطلاح «آزاد شدن» از تسلط «حکومت نازی» اوکراین؟ آری، زیرا گزارش فوری فرماندهان روس در محل از آمادگی نیروهای اوکراینی برای بازپس‌گیری خرسون سخن می‌گفت.

هارولد مک‌میلان، نخست‌وزیر بریتانیا در سال‌های ۱۹۶۰، دنیای سیاست را «یک بازی غیرقابل‌پیش‌بینی» توصیف می‌کرد. او می‌گفت: «سیاست‌ها و برنامه‌ها؟ ها! ها! مواظب اتفاق‌های پیش‌بینی‌نشده باش!»

بارون دوکوستین، اشراف‌زاده فرانسوی، در کتابش درباره روسیه تزاری می‌نویسد: «در نخستین نگاه، این منظم‌ترین نظام حکومتی ممکن است؛ تزار اشاره می‌کند و کار فوراً انجام می‌شود؛ اما نشستن یک مگس روی ریش تزار می‌تواند معنای اشاره را عوض کند با خسارات جانی و مالی فراوان!»

از دید تحلیلگران غربی، پوتین نسخه قرن بیست و یکمی تزار است. مجله آمریکایی تایم او را «دیکتاتور» می‌خواند، عنوانی که شاید در نخستین نگاه دقیق به نظر آید؛ اما یک نگاه دقیق‌تر ممکن است تصویری متفاوت نه‌تنها از پوتین بلکه از دورانی که پوتین در آن‌یکی از بازیگران است عرضه کند. دیکتاتور نیازمند دیکته نویس است. اگر دیکته نویس نباشد، دیکتاتور هر کاری بکند، نخواهد توانست دیکته خود را تا پایان تحمیل کند. چرا؟ شاید به این دلیل که دوران دیکتاتورها، در هر قد و قامت، به پایان رسیده است. چند هفته پیش، پوتین به نظامیان خود فرمان داد، یا دیکته کرد که جنگ اوکراین را پیش از فرارسیدن زمستان با پیروزی به پایان برسانند. دیکته نویسان زور خود را زدند اما نتیجه کار از دست دادن نزدیک به ۱۰ هزار کیلومترمربع (تقریباً مساحت لبنان) از خاک اشغالی اوکراین بود.

امیر طاهری

عذر دیکته نویسان این بود که نیروی انسانی کافی نداشتیم! «تزار» ولادیمیر بلافاصله فرمان تجهیز اجباری ۳۰۰ هزار سرباز ذخیره را دیکته کرد؛ اما پس از یک ماه، در این زمینه نیز با کمبود دیکته نویس روبرو شد. هفته گذشته، پوتین اعلام کرد که برنامه را، پس از به‌صف کشیدن ۲۲۰ هزار سرباز ذخیره، متوقف کرده است. در بسیاری از نقاط فدراسیون، ازجمله داغستان، تاتارستان، کامچاتکا و حتی چچن که زیر سلطه لعبت پوتین، رمضان قدیروف قرار دارد، دیکته تزار پس از چند روز، به دلیل کمبود دیکته نویس متوقف شد. از این بدتر، در هفته‌های، اخیر بیش از ۸۰۰ هزار دیکته نویس بالقوه روس از کشور گریخته‌اند زیرا نمی‌خواستند دیکته تزار را بنویسند.

آیا اگر بپذیریم که پوتین، حتی اگر بخواهد، نمی‌تواند دیکتاتور باشد خبر خوبی است؟ به یک معنا آری زیرا بدین ترتیب، می‌توانیم ادعای خود را مبنی بر اینکه دوران دیکتاتوری به پایان رسیده است، تائید کنیم؛ اما از یک دید دیگر، ناتوانی پوتین در ایفای نقش دیکتاتور می‌تواند در چارچوب محدود جنگ کنونی خطرناک باشد. اگر قرار باشد کسی برای پوتین تره هم خرد نکند، چه کسی و چگونه می‌تواند این جنگ را به پایان برساند؟

شکست پوتین در سربازگیری اجباری، درواقع، تائید یک تجربه تاریخی است. آلمان در جنگ اول پس از اعلام بسیج عمومی، شکست خود را محتوم کرد. ایالات‌متحده با اعلام بسیج عمومی و نظام اجباری در جریان جنگ ویتنام، راه را برای شکست خود هموار کرد. حتی در نظام‌های خودکامه، جامعه تا زمانی می‌تواند ادامه جنگ را تحمل کند که اکثریت مردم آن را واقعه‌ای دوردست بپندارند و وظیفه‌ای برای نظامیان حرفه‌ای. بسیج عمومی همه خانواده‌ها را درگیر جنگ می‌کند و این امری است که حتی در جوامع به‌اصطلاح «نامتحول» نیز قابل‌تحمل نیست.

در فیلم «جادوگر شهر زمرد»، درصحنه آخر، جادوگر که ناتوانی‌اش روشن‌شده است می‌گوید: «من جادوگر بدی هستم اما مرد بدی نیستم!»

مشکل روسیه و اکنون همه دنیا با ولادیمیر پوتین این است که او ممکن است هم جادوگر بدی باشد هم مردی بد. ترور مخالفان، غصب اموال الیگارش‌های ازنظر افتاده، کیش شخصیت اغراق‌آمیز، تنزل مناسبات بین‌المللی به دسیسه و خرابکاری و بازی‌های بچگانه اما خطرناک با تهدیداتمی عواملی‌اند که سیمایی نادلپذیر از ولادیمیر پوتین ترسیم می‌کنند. پوتین سازنده بحرانی است که عواقب وخیم آن هم‌اکنون در سراسر جهان به‌طور روزمره دیده می‌شود. ازاین‌روی، نظر کسانی مانند هنری کیسینجر و امانوئل مکرون که می‌گویند «نباید پوتین را تحقیر کرد» شگفتی‌آور است. این پوتین است که نه‌تنها اوکراین و روسیه بلکه تمامی دنیا را تحقیر می‌کند. نجات او از تحقیرِ اجتناب‌ناپذیر، تحقیری که تاریخ برای بسیاری از خودکامگان رقم‌زده است، نتیجه‌ای جز تشویق خودکامگی نخواهد داشت.

بااین‌حال، نباید فراموش کرد که اولویت امروز جهان پایان دادن به این جنگ است. پوتین حتی اگر به پیروزی نرسد‌ــ که نمی‌تواند برسد، زیرا هیچ پیروزی بدون پذیرفتن طرف دیگر ممکن نخواهد بود‌ــ هنوز می‌تواند اوکراین را به‌صورت مجموعه‌ای از شهرها و روستا‌های ویران یا نیمه ویران درآورد. پوتین تمرین این ویرانگری در مقیاس وسیع را در سوریه انجام داد‌ــ آن‌هم با بهره‌گیری از بخشی کوچک از امکانات ویرانگری که اکنون برای نابودی اوکراین گردآورده است.

جنگ اوکراین به مرحله‌ای رسیده است که تاریخ‌نویسان باستان «بارلاس» می‌خواندند‌ــ جنگی که در آن‌یک طرف نمی‌تواند ببرد و طرف دیگر نمی‌تواند ببازد. در چنین شرایطی، تنها دخالت یکی از اهالی کوه المپ می‌تواند تراژدی را به پایان برساند‌ــ عاملی که «خدای بیرون آمده از ماشین» خوانده می‌شود. آیا در دنیای امروز می‌توان به جست‌وجوی چنین مکانیسمی رفت؟ سازمان ملل متحد نخستین مکانیسمی است که موردتوجه قرار می‌گیرد. تقریباً تمامی اعضای این سازمان حمله روسیه به اوکراین را محکوم کرده‌اند. هفته پیش، تمامی اعضا‌ــ به‌جز سوریه، بلاروس، کره شمالی و نیکاراگوئه‌ــ ضمیمه کردن دونتسک و لوهانسک را محکوم کردند. بدین‌سان، می‌توان گفت که از دید مسکو، سازمان ملل دیگر نمی‌تواند نقش میانجی یا مصلح را بر عهده گیرد.

آیا مکانیسم دیگری برای این منظور موجود است؟ در هفته‌های گذشته، چندین میانجی احتمالی زیر نورافکن قرارگرفته‌اند‌ــ ازجمله شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری چین و همتای ترک او، رجب طیب اردوغان؛ اما هیچ‌یک از آن دو نتوانستند حمایت بین‌المللی لازم برای رهبری مأموریت صلح را به دست آورند. در همان حال، روسیه همواره کابوس چین و دشمن تاریخی ترکیه (عثمانی) به شمار رفته است.

چین، ماه گذشته، درنبردی ۴۸ ساعته نزدیک به هزار کیلومترمربع از خاک هند را تصرف کرد. هفته پیش، پرزیدنت شی عزم خود را برای تسخیر تایوان، حتی با جنگ، تکرار کرد. بدین ترتیب، او نخواهد توانست پوتین را به دلیل بلعیدن خاک دیگران سرزنش کند. اردوغان نیز اکنون به‌نوبه خود سرگرم زمین‌خواری در سوریه است، درحالی‌که ارتش او بخشی از جزیره قبرس را نیز در اشغال دارد.

در چشم‌انداز تیره و تاریک کنونی، شاید یک روزنه به‌سوی روشنایی وجود داشته باشد. هفدهمین کنفرانس گروه ۲۰ (G20) که روزهای ۱۵ و ۱۶ ماه آینده (نوامبر) به میزبانی اندونزی در تفرجگاه «کوتا سلاتان» در جزیره بالی برگزار خواهد شد. در تابستان گذشته، جوکو ویدودو، رئیس‌جمهوری اندونزی، با سفر به مسکو و کی‌یف و دیدار با پوتین و پرزیدنت زلنسکی، از برقراری یک «پل صلح» سخن گفت. البته، آن سفر نتیجه مطلوب را در پی نداشت اما توانست مقدمه‌ای باشد برای کوشش گسترده‌تر در چارچوب گروه ۲۰.

اگر گفته مترنیخ را درباره «ضرورت تخیل برای رسیدن به صلح» بپذیریم، شاید بتوانیم خطوط کلی سناریوی کوشش برای پایان جنگ اوکراین را در چارچوب گروه ۲۰ رسم کنیم. پرزیدنت ویدودو خواستار تشکیل یک «ائتلاف بزرگ برای صلح» خواهد شد. ازآنجاکه تقریباً تمامی قدرت‌های متوسط و بزرگ در گروه ۲۰ حضور دارند، می‌توان گفت که ائتلاف موردبحث از حمایت قاطع بین‌المللی برخوردار خواهد شد.

این ائتلاف سپس می‌تواند هیئتی مرکب از رئیس‌جمهوری برزیل (شاید رهبر جدیدی که در دور دوم انتخابات ظاهر خواهد شد) نخست‌وزیران آفریقای جنوبی و هند و البته، رئیس‌جمهوری اندونزی را برای برقراری آتش‌بس و سپس، مذاکرات صلح به مأموریت بفرستد. ازآنجاکه کنفرانس گروه ۲۰ پس از انتخابات میان‌دوره‌ای ایالات‌متحده برگزار می‌شود، می‌توان گفت که دولت پرزیدنت جو بایدن نیز می‌تواند با دیدی فارغ از محاسبات سیاست داخلی آمریکا، از «ائتلاف بزرگ برای صلح» حمایت کند. ورود چنین ائتلافی به صحنه به پوتین امکان خواهد داد که با حفظ آبرو، اگر آبرویی مانده باشد، به آتش‌بس تن در دهد، بی‌آنکه با اتهام تسلیم در برابر غرب روبرو شود. پذیرفتن آتش‌بس مطرح‌شده از جانب چند قدرت غیر غربی برای زلنسکی نیز آسان‌تر خواهد بود و او را از حملات مخالفانش به بهانه «بازیچه بودن در دست قدرت‌های غربی» مصون خواهد داشت.

بدیهی است که سناریو عرضه‌شده در بالا به‌آسانی جلو دوربین نخواهد رفت. هنوز نمی‌دانیم آیا قدرت‌های غربی پایان دادن به جنگ را ضرورت اولیه خود می‌دانند یا چیزی جز پایین کشیدن پوتین از تخت قیصری را نخواهند پذیرفت. لیز تراس، نخست‌وزیر کنونی بریتانیا، در دوران وزارت خارجه‌اش گفته بود که هدف از جنگ اوکراین «تضعیف استراتژیک روسیه» است. نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، نیز از «پیروزی کامل» سخن گفته است. البته پوتین نیز، لااقل در آغاز این تراژدی، نابودی اوکراین به‌عنوان یک کشور مستقل را هدف اصلی خود اعلام کرده بود.

بااین‌حال، نخستین وظیفه گروه ۲۰ کاهش سطح توقعات دو طرف این جنگ خواهد بود. کاهش سطح توقعات بی‌معنای ارتقای ضرورت پایان جنگ به مهم‌ترین هدف در حال حاضر است. نگاهی به چهره‌های ده‌ها هزار زن و مرد و کودک که در چند روز گذشته، پس از اعلام حکومت‌نظامی در مناطق اشغالی، زادگاه و زیستگاه خود را رها کردند و به روسیه منتقل شدند یادآوری است تکان‌دهنده از ناتوانی دنیای امروز در عرضه حداقلی از امنیت و آزادی حتی در قلب اروپا.

خرسون در سده هجدهم به‌عنوان یک قلعه نظامی برای نظارت بر دریای سیاه به دستور گرگوری پوتمکین ساخته شد. پوتمکین، وزیر کاترین کبیر (امپراتریس روسیه) به ساختن دکور و عرضه آن به‌عنوان واقعیت شهرت داشت. بدین‌سان، آنچه کاترین در دیدار خود از خرسون، برای افتتاح پایگاه جدید نظامی، دید دکوری بیش نبود. زنان و مردانی که با لباس‌های محلی برای استقبال از امپراتریس آمده بودند هنرپیشگانی بودند که پوتمکین از پایتخت آورده بود. در تاریخ روس، گاه نمایش واقعیت بیش از خود واقعیت اهمیت داشته است.

هفته پیش، در جریان تخلیه خرسون، شبح پوتمکین ناظر نمایشی بود که پوتین راه انداخته بود‌ــ پوتمکین با زهرخند طنزآمیز همیشگی‌اش.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر