چرا باید بی‌امان با چپ ایرانی جنگید؟

چرا چپ ایرانی دشمن است؟ موسی غنی‌نژاد در گفت‌وگویی  می‌گوید در انقلاب ۵۷ گفتمان حزب توده برنده شد. نکتهٔ درستی است. چپ در ایران و حزب توده به‌طور خاص بااینکه هرگز قدرت نگرفتند و سرکوب شدند، اما توانستند گفتمان خود را غالب کنند. شما وقتی به جبههٔ ملی و اسلام‌گرایان نگاه می‌کنید مهم‌ترین وجوهِ گفتمانِ سیاسیِ چپ را در آن‌ها می‌بینید: آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی، نفرت از لیبرالیسم، نفرت یا بدبینی شدید به اقتصاد بازار، نفرت از پهلوی و سلطنت، ضدیت با ملی‌گرایی یا گرایش به ملی‌گرایی جهان‌سوم‌گرا و غیره. اگر دقت کنید مهم‌ترین انتقاد روشنفکران چپ به جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر این بوده است: چرا بعد از جنگ به‌طرف اقتصاد لیبرال چرخیدید؟

دکتر موسی غنی‌نژاد

کاری به این پرسش ندارم که آیا می‌توان اقتصاد ایران را لیبرال توصیف کرد یا نه. چپ از جمهوری اسلامی ناراضی است چون دستکم در اقتصاد ظاهراً میراث چپ را کنار گذاشت. آن‌هم نه از روی باوری جدی که تنها بر اثر مقتضیات و الزامات روز و برای ادارهٔ کشور؛ والا رتوریک حاکم بر جمهوری اسلامی هنوز سرمایه ستیز است! جمهوری اسلامی برنامهٔ چپ و حزب توده به‌طور خاص را در این سال‌ها اجرا کرده است و تنها در یک مورد، یعنی اقتصاد به‌اجبار زمانه و شرایط از آن برنامه فاصله گرفته است. در سایر موارد شما شاهد ادامه خط «راه توده» هستید.

ضدیت با چپ ایرانی ضدیت با چند سازمان نیست، ضدیت با هژمونی پنهانی است که چهار دهه است از طریق نفوذ بر جمهوری اسلامی و حتی بخش عمدهٔ اپوزیسیون آن مشغول نابود کردن ایران است. تا زمانی که چپی میهن‌دوست، آزادی‌خواه میانه‌رو که غرب‌ستیز و امریکا ستیز نباشد و دشمن اصلی و ابدی را پهلوی نداند، نداریم، باید سرسختانه با گفتمان چپ‌ بجنگیم. چه چپی که با تیتر و تابلوی خود به میدان آمده است، چه چپی که با پرچم اسلام یا ملی‌گرایی دزدکی جلو می‌رود.

باید به روشنفکر ادبی چپ یا چپ‌مآب تاخت. این نوع از روشنفکر بیش از شصت سال است برای قشر «کتاب‌خوان» معیار و الگوی فرهیختگی و خِرد سیاسی و صداقت و روشنی است! مبارزهٔ سیاسی بدون تغییر گروه‌های مرجع امکان ندارد. مرجعیت این نوع روشنفکر که از سیاست چیزی نمی‌داند اما بیش از کوپن‌اش مشروعیت داشته، مضرّ بوده است. تغییر این مرجعیت یا دستکم کاهش مشروعیت آن طبعاً برای هوادارانشان دردناک است. ژان پل سارتر، میشل فوکو و لویی آلتوسر زمانی در فرانسه سلطنت می‌کردند، اما سرانجام با کودتایِ جناحِ راستِ روشنفکری که عمدتاً پیرامون رمون آرون گردآمده‌ بودند از سلطنت خلع شدند. امروز طبعاً هنوز سارتر و فوکو و دلوز و آلتوسر و دیگران خوانده می‌شوند اما مشروعیت جادویی دههٔ پنجاه و شصت و هفتاد میلادی را ندارند. کودتای فکری مشابهی هم در ایران دههٔ نود اتفاق افتاد و هنوز ادامه دارد. فضای روشنفکری ما تقریباً از دههٔ چهل خورشیدی به بعد یکسره در اختیار چپ بوده است. فرهنگ سیاسی ما را چپ‌ها ریل‌گذاری کرده‌اند، حساسیت‌های سیاسی، معیار خوب و بد، دوست و دشمن، زشت و زیبا را آن‌ها تعیین کرده‌اند. برای تغییر این وضعیت باید با مراجع این فرهنگ سیاسی بی‌امان و بی‌تعارف مبارزه کرد.

پرویز ناتل خانلری

در برابر این روشنفکری ادبی چپ زده، شخصیت‌های درخشانی داریم که تاکنون اهمیت و قدرشان دانسته نشده است. یکی از این شخصیت‌ها پرویز ناتل خانلری است. از هر نظر، چه ادبی و چه سیاسی خانلری پادزهر کسی است مثل رضا براهنی. خانلری در ادامهٔ نسل ادیبان بزرگی بود که هم سنت‌شناس بودند و هم ادبیات غربی و مدرن را می‌شناختند. او از برخی جهات شکل تکامل‌یافته‌تر محمدعلی فروغی بود. اگر افرادی مثل خانلری مرجع و آموزگارِ نسلِ جوان سال‌های چهل و پنجاه می‌شدند، روشنفکری ادبی ما به راه دیگری می‌رفت. چیزی که در مقالات اجتماعی خانلری برای من جالب است این است که او برکنار از ایدئولوژی هنوز می‌تواند باعقل سلیم فکر کند و با خردی طبیعی مسائل و مشکلات روزگار خود را بیان کند. هنوز روح سیاست‌نامه‌های ایرانی را در نوشته‌های خانلری می‌توانیم ببینیم. دقیقاً این «خرد طبیعی ایرانی» که از سنت ادبی و دیوان‌سالاری می‌آید با موج ایدئولوژی چپ و اسلامی تخریب شد. احیاء این خرد ایرانی رسالت امروز ماست.

بابک مینا

مطالب مربوط

شهبانو فرح خار چشم ایران‌ستیزان

دیدگاه‌های شکست‌خورده اوباما پایان یک دوره سیاسی را رقم زد

تقابل جمهوری‌ و پادشاهی‌ در ایران: چالش‌ها، تجربه‌ها و چشم‌اندازها

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر