*مشخّصۀ جنبش بابک خُرّمدین، خصیصۀ فراقومی و فرا منطقهای آن بود چندانکه اقوام دیگر-خصوصاً کُردها -و خُرّمدینان شهرهای گرگان، اصفهان، فارس، لُرستان، همدان، ری و خراسان در آن شرکت داشتند.
اشاره:
«نگاه منشوری»[۱]به جنبشهای اجتماعی در ایران رنگها و چشماندازهای متنوّعی در برابرِ ما قرار میدهد و پژوهشگرِان کنجکاو را متعهّد میکند تا ضمن درک شرایط دشوار سیاسی-مذهبی در ایرانِ بعد از اسلام،بر« قاب ها و نقاب های اندیشه در تاریخ ایران» عنایت بیشتری نمایند.
چنانکه گفته شد: طرحِ اوّلیّۀ این پژوهش در سال ۱۳۵۷ و به دنبال انتشارِ آخرین شعر صورت گرفته بود ولی متن اصلی آن در ۱۳۵۹ و در سایۀ داس ها و هراس ها قلمی شد؛ گوئی که در نبردِ بابکانِ زمانه با خلیفگانِ ظالم شخصیّت بابک خُرّمدین روحِ زمانۀ ما بود.
بنابراین، پژوهش حاضر محصول کوششهای نگارنده در دورههای مختلف است که ضمن نگاهی نو به جنبش بابک خُرّمدین، منابعِ و مآخذ تازهای به آن افزودهشده است؛ برخی ناهماهنگیهای احتمالیِ دراینباره ناشی از همین «دورههای مختلف» است. ع.م
***
«یک روز شاهی بِه از ۴۰ سال بردگی است. مهم نیست که زنده بمانم یا بمیرم، هر جا که باشم یا از من یاد شود، من آنجا پادشاهم.»
(آخرین سخن بابک خُرّمدین به پسرش)[۲]
جنبشی فراقومی و فرا منطقهای
درحالیکه تذکرهها و تاریخهای محلّی مانند تاریخ بخارا (نَرشَخی)، تاریخ بیهق (ابن فُندُق)، تاریخ طبرستان (ابن اسفندیار)، تاریخ سیستان (مؤلّف ناشناس) و تاریخ نیشابور (ابوعبدالله حاکم نیشابوری) اطلاعات دست اوّلی از حوادث و رویدادهای آن مناطق در سدۀ سوم/ نهم به دست میدهند، متأسفانه فقدان چنین تذکره و تاریخی در آذربایجان بررسی جنبش خُرّمدینان را دشوار میکند.
از سال ۱۶۲/ ۷۷۹ قیامهای متعدّدی در گوشه و کنار ایران روی داد که به خُرّمیّه، مُحمّره (سرخ جامگان) و سُرخعَلَمان شناخته میشدند[۳] اوج این جنبشها به رهبری «بابک خُرّمدین» در سال ۲۰۱/۸۱۷ روی داد؛ جنبشی که حدود بیستودو سال با ارتش عظیم عبّاسیان مبارزه کرد.
نخستین اشاره به شورش خّرّمدینان آذربایجان در یادداشتهای دیونیسیوس (Dionysius) راهب مسیحی است که در حوالی ۱۹۵-۲۱۹ / ۸۱۰-۸۳۴ چند بار از بغداد و دیگر شهرها دیدار و با مأمون عباسی نیز ملاقات کرده است. دیونیسیوس برای نخستین بار از شورش جاویدان بن شهرک (رهبر خرّمدینان آذربایجان) خبر داده و به عقاید او و قیام بابک اشارهکرده است. شورش جاویدان در سال ۱۹۸/ ۸۱۴ به دست حسن بن سهل سرکوب شد[۴] وارتان تاریخنویس ارمنی نیز از این شورش یادکرده است[۵]
مقدسی بشّاری به سال ۳۷۵/۹۸۵ ضمن معرّفی شهرها و روستاهای آذربایجان در بخش «مذهبهای روستایی» از خُرّمدینان یادکرده است[۶] به نظر میرسد که این تقسیمبندی بر مبنای سکونت بیشترِ خرّمدینان در دهات و روستاها بوده است. یعقوبی و مسعودی نیز از زندگی فرقههای مختلف خُرّمدینان در روستاهای اصفهان، آذربایجان،ری، خراسان و گرگان خبر دادهاند[۷]
جنبش خُرّمدینان به رهبری بابک خُرّمدین محصول بیثباتیهای سیاسی، کشاکشهای درونی دستگاهِ خلافت و نیز حاصل شورشهایی بود که حکومت عباسیان را تضعیف کرده بودند آن چنانکه در برخی شهرها و ولایات (مانند قُم و مصر) خلیفه را خلع کرده بودند[۸] قحطی و خشکسالی سال ۲۰۱/ ۸۱۶ عامل دیگری برای طغیان و سرکشی خُرّمدینان بود[۹]
مشخّصۀ جنبش بابک خُرّمدین، خصیصۀ فراقومی و فرا منطقهای آن بود چندانکه اقوام دیگر-خصوصاً کُردها -و خُرّمدینان شهرهای گرگان، اصفهان، فارس، لُرستان، همدان، ری و خراسان در آن شرکت داشتند. همین تنوّع قومی و پراکندگی جغرافیائی، باعث پایائی و پایداری بیستودو سالۀ این جنبش بود.
سازماندهی و تشکیلات
علت دیگر این پایائی و پایداری شاید وجود نوعی همآهنگی در میان خُرّمدینان نواحی مختلف بود. برخی روایتها نشاندهندۀ وجود نوعی سازماندهی و تشکیلات در این جنبش است، ازجمله خواجه نظام الملک در قیام هماهنگ خُرمدینانِ نواحی جِبال (آذربایجان، کرمانشاه، ری، همدان، فارس، کاشان، اصفهان و…) مینویسد:
-«چون سال ۲۱۸/ ۸۳۳ در آمد، دیگرباره خُرّمدینانِ پارس و سپاهان [اصفهان] و جملۀ کوهستان (جِبال) و آذربایجان خروج کردند…و همه به یکشب وعده نهاده بودند و بر همۀ شهرها و ولایتها به تدبیر بابک، راست آنشب خروج کردند و عاملانِ شهرها را بکُشتند…»[۱۰]
بااینهمه دربارۀ تشکیلات خُرّمدینان سندی در دست نیست. این فقدان اسناد شاید ناشی از شرایط دشوارِ جنگوُگریزهای روزمرّه بوده است وگرنه چنان جنبشِ گستردهای چگونه میتوانست فاقد دفتر و دیوان باشد؟ آیا این اسناد و مدارک -چنانکه خواهیم دید-در حملۀ سپاهیان عبّاسی و آتش زدن قصرها و خزائنِ قلعۀ بابک از بین رفتهاند؟
بازگشت به شهرِ بابک: «بَذّ»
چنانکه گفتهایم: با وجود جستجوهای بسیار، نگارنده نتوانسته ریشۀ واژۀ «بَذّ» را پیدا کند. زندهیاد احمد کسروی نیز – که به جغرافیای تاریخی و ریشهیابی اسامی شهرها توجۀ بسیار داشته- به این واژه نپرداخته است. به نظر میرسد که «بَذّ» واژهای پارسی بوده و کلماتی مانند «مِیْ بَذ»(ساقی) یا «می +مذ= میمند»(صاحبِ شراب) میتواند روشنگر این بحث باشند.[۱۱] «بذّ» شاید به معنای غَلَبه کردن و پیشی گرفتن بود [۱۲]و شاید برگرفته از واژۀ «باژ» بود که در اوستا به این معنا آمده است:نیایش کوتاه که آهسته و زیر لب زمزمه شود»[۱۳] با توجه به آنچه دربارۀ «تعریب» گفتهایم و با توجه به اینکه در باورِ خُرّمدینان، «بَذّ» مکانی مقدّس و محل ظهور مُنجیای بشمار میرفت که حکومت را از اعراب گرفته و به ایرانیان بازمیگرداند [۱۴]شاید واژۀ «باژ» و تغییر یا تعریبِ آن به«بذّ» به حقیقت نزدیکتر باشد. در برخی منابع از «بَذّ» بهعنوان «جاودانیّه» نامبرده شده[۱۵]یعقوبی نیز دربارۀ اهالی شهرهای آذربایجان تأکید میکند که آنان «مردمی به همآمیختهاند از عجمهای آذریّه و جاودانیّه»[۱۶]
با وجود مقالۀ ارزشمند سیفالله کامبخش فرد[۱۷]چگونگی زندگی اجتماعی در قلعۀ بابک هنوز موردتوجۀ پژوهشگران قرار نگرفته است.این قلعه با «دژ»های رایجِ آن زمان تفاوت اساسی داشت زیرا که «دژ»ها سنگری دفاعی و نظامی بودند که گنجایش تنها چندین نفر را داشتند درحالیکه قلعۀ بابک از دو -سهطبقه ساختهشده بود و دارای گذرها،بازارها،محلهها و بناهای مسکونی بود که مقاومتهای دراز مدّت را در برابر سپاهیان دشمن میسّر میساخت. شاید ازاینرو است که برخی مورّخان از قلعۀ بابک بهعنوان «مدینه»یا «شهر»یادکردهاند.[۱۸] طبری ،ابن اثیر و ابن اعثم کوفی از کمین نهادن سپاهیان عبّاسی برای «۶۰۰ مرد [خُرّمی]در درون قلعۀ بذّ»یادکردهاند[۱۹] که نشاندهندۀ گنجایش و ظرفیّت قلعۀ بابک است[۲۰]
ابن خُردادبِه که در دستگاه خلافت مقام مهمی در امور شهرهای غرب ایران داشت و در این مقام پس از سقوط قلعۀ بابک از «بذ» دیدار کرده، در شعری از وسعت و عظمتِ بربادرفتۀ قلعۀ بابک- «همانند باغِ إرَم»- یادکرده است[۲۱] برخی مورّخان نیز به «چهار قصر و خیابانهای بذَّ و میدانِ آن» اشاره نمودهاند[۲۲]
به روایت مورّخین: «افشین بگفت تا قصرها را ویران کنند…و سه روز این کار را بکرد تا خزینهها و قصرهای بابک را بسوخت… و خانه و قصری نگذاشت مگر آن را بسوخت و ویران کرد»[۲۳]
مأمون عبّاسی که از درون یک جنگ قدرت با برادرش امین به حکومت رسیده بود نتوانست به بحرانهای سیاسی-اجتماعی موجود پایان دهد و لذا، جانشیناش -معتصم -میراثخوارِ همۀ این بحرانها بود. قدرت گیری قیام خُرّمدینانِ آذربایجان و گسترش آن به دیگر شهرهای ایران مهمترین بحران خلافت بشمار میرفت و لذا مأمون در وصیّت خود به جانشیناش -مُعتصم -تأکید کرد:
-«با خُرّمدینان مصمّم و قاطع و دلیرانه نبرد کن و از مال و سلاح و سپاهیانِ سوار و پیاده در این باب کمک گیر. اگر مدّت [قیامِ]شان به درازا کشید، خود به جنگ با آنان آماده شو!»[۲۴]
کسوف فکر و فلسفه
از این هنگام سه تحوّل اساسی در ساختارِ قدرت سیاسی عبّاسیان پدید آمد:
۱-هرقدر که قدرت سیاسی-اجتماعی خلافت دچار ضعف و زوال میشد، خلفا با افزودن کلمۀ «الله» به پایان نامشان کوشیدند تا بر ماهیّت الهی قدرت خود تأکید کنند. براین اساس، از خلافت معتصم بالله تا زمان آخرین خلیفۀ عبّاسی (مستعصم بالله) نام «الله» به پایانِ نام خلفا افزوده شد.
۲-با قدرت گیری سرداران تُرک در حکومت مُعتصم بالله (۲۱۸-۲۲۷/۸۳۳- ۸۴۲) از حضور و نفوذ وزیران کاردان ایرانی و عرب کاسته شد.
۳ -استیلای غلامان تُرک در دستگاه خلافت و تعصّب و قِشریّت مذهبی باعث زوال فکر و فلسفه شد چندانکه متوکّل عباسی در سالهای ۲۳۲-۲۴۷ / ۸۴۷- ۸۶۱ بابِ اجتهاد را بست و علمای مذهبی و فلاسفه را به تقلید از احادیث اسلامی مجبور ساخت. با ویران کردن معابد «اهل ذِمّه» (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) و تحمیل لباسها و علامتهای مشخّص به آنان دورانی از تفتیش عقاید و سرکوب اقلیّتهای دینی آغاز شد. متوکّل فرمان داد تا «اهل ذِمّه فوطه (لُنگ) های عسلی بپوشند و … بر درهای خانههای خود، چوبهائی قرار دهند که پیکرِ شیاطین در آنها باشد»[۲۵]
کسوف فکر و فلسفه در عصر ترکان غزنوی و سلجوقی تداوم همین دوران بود[۲۶]
تیرِ آهِ سحرگاهان!
مُعتصم از مادری تُرک تبار بود و به خریدن و استخدام غلامان تُرک علاقۀ فراوان داشت. او با تقویتِ نظامی سرداران ترک کوشید تا قدرت سیاسی خود را تحکیم کند. تجاوز و تعرض این سرداران چنان بود که به روایت خواجه نظام الملک:
-«یکی از سرداران تُرک دست در چادرِ زنِ جوانی زده بود و او را بهزور میکشید و آن زن فریاد میکرد و میگفت: ای مسلمانان مرا فریاد رسید که من زنی اینکاره نیستم. دختر فلان کَسم و زنِ فلان مَردَم و خانه به فلان محلّه دارم و همهکس سِتْر و صلاح مرا دانند و این تُرک مرا به مُکابره (زور) میبرَد تا بر من فساد کند…و میگریست و هیچکس به فریاد آن زن نمیرسید که این تُرک، محتشم و بزرگ بود و ده هزار سوار داشت و هیچکس با او سخن نمیتوانست گفتن»[۲۷]
اینگونه تجاوزها باعث شورش مردم شد چندانکه:
-«مردم بغداد که از اَعمال لشکریانِ تُرک بهجانآمده بودند نزد معتصم رفتند و گفتند: ایا معتصم! از شهر ما بیرون رُو وگرنه با تو جنگ میکنیم. معتصم پرسید: چگونه با من جنگ میکنید؟ مردم گفتند: با تیرِ آهِ سحرگاهان!»[۲۸]
در چنان شرایطی «پیوسته غلامانِ تُرکِ خلیفه را یکی پس از دیگری در حومههای شهر کُشته مییافتند»[۲۹]و معتصم بالله مجبور شد تا پایتخت دیگری به نام«سامِرّا» [۳۰]بسازد و با سرداران و سپاهیان تُرکاش از بغداد به آنجا کوچ کند چراکه او معتقد بود:«بیم دارم که حربیان- بهیکبار- بانگ زنند و غلامانِ مرا بکُشند»[۳۱]
ده خروار خَسَکِ آهنین!
ایتاخِ تُرک -سردار معروف و مطبخ سالارِ سابقِ معتصم- در روزگار خلافت وی نقش مهمی در دستگاه خلافت داشت و بهسان یک «جلّادِ والامقام»، آمادۀ کینهکِشى و انتقامگیری از مخالفان خلیفه بود چندانکه برخی مورّخان ایتاخ را «شمشیر انتقام خلفاء»[سَیف النقمه لِلخُلفاء] نامیدهاند[۳۲]
در چنان شرایطی با توجه به ترس و وحشت سپاهیان عبّاسی که در مقابله با رزمندگان بابک «نیزهها و سلاحهای خویش را درراه میانداختند»[۳۳] معتصم جعفرِ خیّاط و ایتاخِ تُرک را با سی میلیون درهم پول و ده خروار (حدود سه هزار کیلو) خَسَکِ آهنین (میخ چند پرَ) به کمک افشین فرستاد و در نامهای به افشین نوشت:
-«به جنگ رَوُ! و مپندار که من و سپاه من از بابک بازگردیم و تا بابک زنده باشد دست از وی بداریم، و ترا جز آن، کار نیست و با ایتاخ ده خروار خَسَکِ آهنین فرستادم. چون لشکر جائی فرود آیند، این خَسَکها را در پیرامون لشکر پراکنده کن تا از شبیخون ایمن باشی و خندق نباید کندن».
چون خبرِ آمدنِ ایتاخِ مطبخ سالار به بابک رسید بر معتصم افسوس خورد و گفت: «کارِ معتصم به جائی رسیده که درزی (خیّاط) و طبّاخ (آشپزِ) خود را به جنگ من فرستاده و دیگرکسی با او نیست»[۳۴]
***
عقاید و آئینهای خُرّمدینان و جهانشناسی آنان دربارۀ انسان، طبیعت و هستی چه بود؟ اندیشههای «مِهری» (میترائی) چه تأثیراتی بر این جنبش داشت؟ این جنبش در زمان بابک خُرّمدین چه تحوّلی یافت؟ و نامیدنِ «سرخ جامگان» به آنان چه معنا داشت؟ و چرا آنهمه مورد کینه و نفرت شریعتمداران و پاسداران سیاسی آنان بودند؟ و… در بخشهای آینده به این مسائل خواهیم پرداخت.
ali@mirfetros.com
[۱] – «نگاه منشوری» از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است: قلندریّه در تاریخ، پیشین، ص ۱۳
[۲] – طبری، پیشین، ج ۱۳، ۵۸۴۶؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص ۳۱؛ ج ۱۱، ص ۱۰۷؛ سبط بن الجوزی، مرآت الزمان فی تواریخ الاعیان، ج ۱۴، ناشر الرساله العالمیّه، ۱۴۳۴/۲۰۱۳، دمشق، ص ۲۶۸
[۳] -برای فهرستی از این شورشها نگاه کنید به آذرنوش، آذرتاش، چالش میان فارسی و عربی، نشر نی، تهران، ۱۳۸۷، صص ۶۶-۶۷، ۷۴ -۷۵ و ۸۱-۸۲. از دکتر تورج تابان که مرا از این مقاله آگاه کرده و نیز از دوست فرزانهام دکتر مینا راد که این کتاب را تهیّه و در اختیارم گذاشتهاند صمیمانه سپاسگزارم.
[۴]– -Chronique de Michel le-syrien tome 3,pp.50-53,ed.et tr.par J.B.Chabot,Paris, 1905, pp.84,88-90,101
همچنین نگاه کنید به ژ.مارکورات، «یک کنفرانس علمی دربارۀ آذربایجان»، ترجمۀ رضازاده شفق، مجلۀ ایرانشهر، شمارۀ ۷، برلین، مهرماه ۱۳۰۵، ص ۴۰۳-۴۰۴.
[۵] – نفیسی، پیشین، ص ۱۳۵
[۶] – احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمۀ علینقی منزوی، انتشارات شرکت مؤلّفان و مترجمان، تهران، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۵۱؛ ج ۲، صص ۵۵۵-۵۶۱
[۷] – نگاه کنید به: یعقوبی، البُلدان، ص ۵۰؛ مسعودی، پیشین، ج ۲، ص ۲۹۷
[۸] – نگاه کنید به طبری، پیشین، ج ۱۳، صص ۵۷۳۳، ۵۷۴۰-۵۷۴۶، یعقوبی، پیشین، ج ۲، صص ۴۸۶-۴۸۸
[۹] – یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۴۶۱-۴۶۲؛ مقدسی، پیشین، مجلدات ۴-۶، ص ۹۷۳
[۱۰] – خواجه نظام الملک،پیشین،ص ۳۶۲.مقایسه کنید با روایت طبری، پیشین، ج ۱۳،ص ۵۷۹۹؛مَقدِسی،پیشین،مجلدات ۴-۶،ص ۹۷۵؛ابن شاکر،عُیون التواریخ، تحقیق عفیف نایف حاطوم، دار الثقافه، بیروت،۱۴۱۶/۱۹۹۶،ص ۸۰
[۱۱] – گفتنی است که استاد علینقی منزوی در ترجمۀ کتاب التقاسیم… در کنار نام «میمد»، واژۀ «میمند» را بکار برده است.نگاه کنید به،مقدسی بشّاری، پیشین، ج ۲، ص ۵۵۵
[۱۲] – لغتنامۀ دهخدا، ذیلِ باژ
[۱۳] -نگاه کنید به پورداود، فرهنگ ایران باستان، بخش نخست، دانشگاه تهران، ۲۵۳۵، ص ۶؛ اوستا، نگارش جلیل دوستخواه از گزارش استاد ابراهیم پور داود، چاپ چهارم، نشر مروارید، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۲۲
[۱۴] – نگاه کنید به: ابودلَف، سفرنامه، با تعلیقات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضل طباطبائی، انتشارات زوّار، تهران، ۱۳۵۴، صص ۴۷؛ مَقدِسی، پیشین، مجلدات ۴-۶، صص ۹۶۱-۹۶۲؛ مسعودی، پیشین، ج ۲، ص ۲۹۷، ابن ندیم، پیشین، ص ۴۱۷
[۱۵] – ابن خلدون، تاریخ، ج ۳، دارالفکر، بیروت، ۱۴۲۱/۲۰۰۰، صص ۳۱۹-۳۲۰؛ النویری، شهاب الدین، نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۲۲، تحقیق عبدالمجید ترحینی، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی تاریخ، ص ۱۷۸؛ العیون الحدائق فی اخبار الحقایق، مجهول المؤلف، ج ۳، چاپ دخویه، لیدن، بریل، ۱۸۷۱، چاپ افست بغداد، صص ۳۸۵ و ۴۳۷
[۱۶] – یعقوبی، البُلدان، ص ۴۷
[۱۷] – مجلۀ بررسیهای تاریخی، شماره ۴، انتشارات ستاد بزرگارتشتاران، تهران، ۱۳۴۵، صص ۱-۸؛ مجلۀ هنر و مردم، شماره ۵۰، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، تهران، ۱۳۴۵، صص ۲-۶
[۱۸] – از جمله نگاه کنید به ابن اثیر، پیشین، ج ۶، صص ۱۱ و ۲۵؛ الذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج ۱۶، تصحیح و تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، ۱۴۱۳ / ۱۹۹۳، صص ۸ و ۴۷۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الاُمَم، ج ۱۱، ص ۷۳؛ سبط بن الجوزی، پیشین، ج ۱۴، صص ۲۶۶، ۲۴۶، ۲۶۷ و ۲۶۹؛ ابن شاکر کتبی، پیشین، ص ۵۸؛ نویری، پیشین، ج ۲۲، ص ۱۷۹
[۱۹] – طبری، پیشین، ج ۱۳، ص ۵۸۴۳، ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۸، پیشین، ص ۴۳۹؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص ۳۱
[۲۰] – استاد سعید نفیسی در روایتی اغراقآمیز از طبری[؟ ] نوشته است: برای جنگ با افشین «بابک با پنجاههزار مرد از دژ [بذّ]بیرون آمد». نفیسی، پیشین، ص ۱۰۲
[۲۱] – المسالک و الممالک، طبع لیدن، بریل، ۱۸۸۹، ص ۱۱۹-۱۲۲؛ ترجمۀ حسین قره چانلو، صص ۹۷و ۹۸
[۲۲] – طبری، همان، ص ۵۸۴۳، سبط ابن جوزی، پیشین، ج ۱۴، ۲۶۸؛ ابن أعثم، پیشین، ج ۸، ص ۴۳۹
[۲۳] – طبری، همان، ص ۵۸۴۴؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص ۳۱؛ ابن خلدون، پیشین، ج ۳، ص ۳۲۶
[۲۴] – طبری، ج ۱۳، ص ۵۷۷۳؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۵، ص ۵۷۸
[۲۵] – مسعودی، مروج الذّهب، ج ۲،ص ۵۱۵؛ طبری،ج ۱۴،ص ۶۰۴۶.برای آگاهی از«دردِ اهل ذِمّه» نگاه کنید به کتاب روشنگرِ یوسف شریفی،نشر شرکت کتاب، لوسآنجلس،۱۳۸۷/ ۲۰۰۹
[۲۶] – دراینباره نگاه کنید به: طباطبائی، جواد، زوال اندیشۀ سیاسی در ایران، انتشارات مینوی خرد، تهران، ۱۳۹۶
[۲۷] – خواجه نظام الملک، پیشین، ص ۶۴. مقایسه کنید با روایت ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص ۱۵؛ هندوشاه نخجوانی، تجارب السّلف، تصحیح عبّاس اقبال، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۵۷، ص ۱۷۶؛ النویری، پیشین، ج ۲۲، صص ۲۴۶-۲۴۷
[۲۸] – ابن شاکر کتبی،عُیون التواریخ،ص ۲۹، مقایسه کنید با روایت ابن طقطقی، پیشین، ص ۳۲۱؛ میرخواند، روضه الصفا، ج ۳، به کوشش عباس پرویز، انتشارات مرکزى، تهران، ۱۳۳۳، صص ۴۶۸-۴۶۹؛ هندوشاه، پیشین، ص ۱۷۶
[۲۹] -طبری، ج ۱۳، ص ۵۸۱۲
[۳۰] – سامِرّا مخفّفِ «سُرِّ مَن رَأیٰ» یعنی: هر که آن را بیند مسرور شود.
[۳۱] – طبری، پیشین، ج ۱۳، ص ۵۸۱۱؛ بلاذُری، فتوح البُلدان، ص ۲۹؛ الکامل، پیشین، ج ۶، صص ۱۵- ۱۶
[۳۲] – صفدی، خلیل، الوافى بالوفیات، ج ۹، به اعتنا یوسف فان اس، طبع الثالث، بیروت، ۱۴۱۱/۱۹۹۱، ص ۴۱۸. در بارۀ سرانجام شومِ ایتاخِ تُرک نگاه کنید به طبری، ج ۱۴، صص ۶۰۱۶
[۳۳]– طبری، ج ۱۳، صص ۵۸۲۲ و ۵۸۲۷
[۳۴] – نفیسی، پیشین، ص ۱۰۸ مقایسه کنید با ابن اثیر، پیشین، ج ۶، ص ۲۴؛ الهیون الحدائق فی اخبار الحقایق، ج ۳، ص ۳۸۵