اشاره
سخنرانی کسروی در سالگشت مشروطیت، یکی از متنهایی بشمار میرود که مشروطه را با زبانی ساده توضیح میدهد و از معنای و مبنای آن میگوید؛ کسروی نظام سیاسی مشروطه را برآمده از شکلگیری ملت و پیمان اجتماعی آنان برای نگهداری ملیت میداند که سررشتهداری قانونمندی را در گذار از حق الهی و فره ایزدی، پایهگذاری کردهاند. از نظر کسروی، مشروطیت بر اساس حق طبیعی انسانها شکل میگیرد. در برابر نظام استبداد و در گشایش و حفاظت از آزادی معنا مییابد. کسروی برای پاس داشت و نهادینه کردن مشروطیت در جامعه، فرهنگسازی برای آن و آسیبشناسی مشروطیت را به میان میکشد. به تعبیر کسروی، کیشسازی و ادبیات سُنتی و بیتوجهی به قانون، از موانع به انجام رساندن مشروطیت در ایران است.
علی اصغر حقدار
مشروطه بهترین شکل سررشتهداری است
گفتار شادروان کسروی در روز جشن مشروطه
مهنامه مرداد ماه ۱۳۲۴
ما امروز جشن مشروطه گرفتهایم. نخست جای پرسش است که چرا امروز را که روز سیزدهم مرداد است جشن میگیریم، در حالی که دیگران فردا را که چهاردهم است خواهند گرفت. در این باره در سالهای گذشته پاسخ دادهایم.
مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را در چهاردهم جمادیالثانی ۱۳۲۴ بیرون داد. سال دیگر آزادیخواهان و مجلس شورای ملی آن روز را عید مشروطه شناخته، جشن گرفتند. سالها چنین بود تا هنگامی که تقویم ایرانی دیگر شد و تاریخ شمسی به میان آمد. در این هنگام خواستند آن عید را با تاریخ شمسی حساب کنند و چنین پیداست که در حساب اشتباه کرده، روز چهاردهم مرداد را گرفتند. در حالی که روز چهاردهم جمادیالثانی ۱۳۲۴، سیزدهم مرداد ماه ۱۲۸۵ بوده است. چون این یک کار اشتباهی بوده، ما نمیخواهیم از آن پیروی کنیم و روز سیزدهم را جشن میگیریم. در آینده باید دیگران هم این روز را گیرند.
دوم بسیار خشنودیم که امروز در نشست ما بانوان نیز هستند و در این جشن و شادی با ما همراهی مینمایند. از دو سال پیش نشستهای بانوان پاکدین در آبادان و مسجد سلیمان و شیراز آغاز شده، ولی در تهران نمیبود. امسال سه تن از بانوان بافهم و پیشگام، بانو چهره نگار، بانو امام جمعه، بانو آذر، با شوهران خود از شیراز و مسجد سلیمان و کرمانشاهان آمدند و به همراهی بانوانی در تهران در این جا هم، نشست برپا گردید و امروز برای نخست بار برای نشست همگانی آمدهاند.
شیوه بر آن است که در چنین جشنهایی، کسانی برخاسته برای باز نمودن سهشهای خود گفتار رانند. من نمیخواهم چنان گفتاری رانم. بلکه میخواهم در چنین روز و ساعتی با خواهران و برادران خود گفتگویی کنیم و نتیجههایی از آن به دست آوریم.
کسانی درشگفتند که ما به مشروطه این همه ارج میگذاریم و در کتابهای خود یاد آن میکنیم و هواداری مینماییم. باید دانست مشروطه بهترین شکل سررشتهداری است. آخرین نتیجه اندیشههای نژاد آدمی است. در ایران چون معنی مشروطه را ندانستهاند، ارجش را هم نمیشناسند.
مشروطه تنها آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شوری برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینها است.
مشروطه آن است که یک توده شایندگی پیدا کرده و خودش کارهای خودش را راه برد و کسی در میان آنها برای فرمانروایی نباشد. برای روشنی سخن، نخست باید معنی توده و زندگانی تودهای را به دیده گیریم.
به یک توده که بیست میلیون، یا بیشتر یا کمتر، از دیگران جدا گردیده، کشوری برای خود برگزیده زندگی میکند، این معنایش آن است که ایشان دست به هم داده «سود و زیان» یکی گردانیدهاند. آن کشور میهن ایشان است که باید در آن زندگی کنند و به آبادیش کوشند و از دستبرد بیگانگان نگاهش دارند.
مانند آن است که این بیست میلیون گرد آمده، همه با هم پیمان بستهاند که در نیک و بد و سود و زیان یکی باشند و برای ایستادگی در برابر پیشآمدها، یک صف پدید آورند و در آباد گردانیدن و نگهداشتن کشور پشتیبانی به یک دیگر کنند، یک جمله بگویم: همچون یک خانواده با هم زندگی به سر برند.
این معنی زندگانی تودهای است. در هر توده یک چنین پیمان ورجاوندی در میان است. «میهن پرستی» که گفته میشود به همین معنی است. دل بستگی به آبادی کشور و جان فشانی در راه آزادی آن و همدستی و همدردی با هممیهنان، «میهنپرستی» نامیده میشود و بایای هر مرد و زن با خرد و پاکدلی است.
گاهی کسانی ایراد گرفته میگویند: «میهن چیست که آن را بپرستیم؟…» میگوییم: میهن این سرزمینی است که آسایشگاه ماست، زیستگاه ماست، سرچشمه زندگانی ماست، در این سرزمین به سر میبریم و آن گاه نیازمندیهای زندگانی از خوراک و پوشاک و دیگر چیزها هم از این سرزمین به دست میآید. به این سرزمین باید خدمت کرد و پرستش نیز به این معنی «خدمت» کردن است.
روزی یکی با من چنین میگفت: «من که در خوزستان هستم، چرا باید عربهای بصره را با آن نزدیکی هم میهن نشناسم و فلان مرد زابلی را با آن دوری، هم میهن خود شناسم؟..»
گفتم: با آن زابلی پیمانی در میان دارید و نیک و بد و سود و زیانتان به هم بسته است. اگر روزی مثلاً دشمنی از جایی به خوزستان حمله کند، آن زابلی به یاری شما خواهد شتافت؛ ولی با عربهای بصره چنان پیمانی در میان نیست و اگر روزی یک گرفتاری برای خوزستان پیش آید، آنها دستی به نام یاوری به سوی شما دراز نخواهند کرد. این است جدایی که در میانه میباشد.
آری ما به عربهای بصره نیز همسایهایم و همبستگی همسایگی داریم. اگر روزی چنان پیش آید که با عراق یکی گردیم، با آن عربها نیز هممیهن خواهیم بود.
تا این جا که گفتم، معنی زندگانی تودهای و میهنپرستی بود. اکنون این توده و این میهن یک رشته کارهای همگی دارد که از آن یک تن یا یک خانواده نیست، بلکه از آن همه کشور و همه توده است. مثلاً جلوگیری از دزدان و راهزنان، و ایمن گردانیدن از دشمن و جلوگیری از بیماریها و کم گردانیدن آنها، پیمان – بستن با دولتهای همسایه، قانون گزاردن، ارتش آراستن و مانند اینها - سررشتهداری یا حکومت که میگوییم برخاستن به این کارهاست.
در زمانهای پیش در هر کشوری پادشاهی بودی که رشته این کارها را به دست خود گرفتی، مردم و کشور را با دلخواه خود، راه بردی و به همه فرمان راندی. مردم چنین میپنداشتند که پادشاهان گمارده خدا هستند. خدا آنان را برگزیده و به مردمان فرمانروایی داده. خود پادشاهان همین باور را داشتند. ولی این بیپا بود. خدا هیچ کس را برای فرمانروایی به دیگران نیافریده. آن گونه سررشتهداری جز نتیجه نارسایی اندیشهها نبوده.
از این رو نیکخواهانی برخاسته و به مردم راهنمایی کرده گفتهاند:«هر تودهای باید خودش کارهای خود را راه برد، بدین سان که هر چند سال یک بار نمایندگانی از میان خود برگزیند و مجلسی از آن نمایندگان پدید آورد و آن رشته کارهای همگی را به دست آنان سپارد و خود از دور و نزدیک نگهبان باشد.»
مشروطه یا حکومت دموکراسی یا سررشتهداری توده همین است. همین است که میگوییم: بهترین شکل حکومت است. مشروطه را چنان که نام نهادهاند، آزادی است. در زمانهای پیش، مردم در زندگانی به دو دسته بودند. آزاد و برده. برده آن کسانی بودند که خودشان اختیار زندگی نداشتند؛ هم چون گاوان و گوسفندان خرید و فروخت میشدند. یک برده اختیارش در دست آقایش بود. اگر میخواست میفروخت، میخواست نگهمیداشت، به هر کاری که میخواست بر میگماشت. اگر برده به کاری یا پیشهای پرداخته مزد گرفتی، آن مزد به خود او نرسیدی. اگر زن گرفته فرزندی پیدا کردی آن فرزند نیز بنده و از آن آقا بودی. «غلام خانهزاد» که شنیدهاید این بود.
هزارها سال در جهان بردهداری بوده است تا دویست سال پیش، نیکخواهانی برخاسته آن را برانداختهاند و اکنون بازماندگان بردگان آن زمان آزادند و آزادانه زندگی میکنند.
مشروطه و استبداد نیز همان حال را داشته. در استبداد، تودهها اختیاری از خود نداشتند و درباره نیک و بد و سود و زیان خود نتوانستندی اندیشید. میبایست سر پایین اندازند و گردن به دل خواه و هوس پادشاهان گزارند. ولی در مشروطه تودهها آزادند و اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آن چه سودمند میدانند و میخواهند با دست نمایندگان به کار توانند بست. هر قانونی را بهتر دانستند از مجلس توانند خواست.
یک نمونه نیکی از مشروطه و اندازه سودمندی آن در این چند روزه دیده شد. توده انگلیس که در زندگانی دموکراسی پیشگام بودهاند، هفته گذشته معنی مشروطه و سود آن را به جهانیان نشان دادند. چون در سایه پیشآمدها نزدیکی به دولت شوروی و همگامی با آن توده را به سود خود دانستند در برگزیدن نمایندگان به حزب کارگران گرایش نشان دادند که بیشتری در پارلمان بهره آنها گردید و رشته سیاست کشور به دست آنها افتاد.
در این باره سخنان بسیار رانده شده و زمینه بسیار روشن گردیده «که» استبداد از هر باره بیمعنی و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده است. معنی ندارد که یک تن به میلیونها مردم فرمان راند. معنی ندارد که یک تن نیک و بد میلیونها مردم را بهتر از خودشان داند، باور نکردنی است که بنیادی که یک تن میگزارد پایدار ماند و به زودی از میان نرود.
از اینها است که ما هوادار مشروطهایم. بلکه ما یک رشته کوششهایی درباره پیشرفت مشروطه میکنیم که ارجدارتر از کوششهای خود مشروطهخواهان است. مشروطه در ایران ناانجام ماند؛ ما میکوشیم آن را به انجام رسانیم.
یکی از رسواییهای این کشور است که پس از چهل سال هنوز در ایران معنی مشروطه دانسته نشده. میتوان گفت از هزار تن یکی معنی آن را نمیداند و این خود سدی بزرگ در برابر پیشرفت مشروطه است. چیزی را که معنایش نمیدانند، ارجش نخواهند شناخت، بلکه باید گفت: دارایش نخواهند بود.
شنیدنی است که بهبهانی و طباطبایی و دیگران که پیشگام شدند و در ایران بنیاد مشروطه نهادند، معنی آن را نمیدانستهاند. آری آنان مشروطه را به این معنی که فهمیده ما است، نمیدانستهاند. بلکه آن را بودن قانونهایی در برابر دولت و برپا شدن مجلس برای شور در کارهای کشور میشناختند و بیش از این نمیخواستند.
میتوان گمان برد که بسیاری از نمایندگان مجلس امروز هم مشروطه را به آن معنی میشناسند. آقای سید محمد صادق طباطبایی که پسر طباطبایی و خود در جنبش مشروطه پا در میان داشته و اکنون رئیس مجلس است، به تازگی از او رفتاری دیده شده که میتوان پنداشت او هنوز هم مشروطه را به معنای راستش نمیداند.
از این گذشته در ایران در برابر مشروطه سدهای بزرگی هست.
این کیشهای گوناگون که در ایران است هیچ یکی با زندگانی دموکراسی سازگار نیست. هم چنان ادبیات ایران یا شعرهایی که به فراوانی دارند با مشروطه ناسازگار است. اینها سدی بزرگ دیگر در برابر مشروطه است.
اکنون سخن در آن است که ما از روزی که به کوشش برخاستهایم، از دلبستگی که به مشروطه داریم، از یک سو کوشیدهایم معنی مشروطه را به این مردم بفهمانیم. در این باره کتابها به چاپ رسانیده، گفتارها نوشتهایم. یکی از یاران ما (آقای فرهنگ) برای فهمانیدن معنی مشروطه کتابچهای با زبان بابا شملی نوشتهاست که دو بار به چاپ رسیده.
از سوی دیگر با کیشها و شعر و دیگر جلوگیرهای مشروطه به سختترین نبرد برخاسته، به کندن ریشه آنها کوشیدهایم. این کوششهایی است که ما در زمینه پیشرفت مشروطه کردهایم و میکنیم. راست است که میدان کوششهای ما تنها ایران نیست، ولی در همان حال به ایران که میهن ماست، دلبستگی ویژه داریم و این یکی از آرزوهای ماست که این توده بدبخت از آلودگیها بیرون آید و با تودههای دیگر جهان هم پا گردد و در این راه از هرگونه کوشش باز نایستادهایم.
این است داستان دلبستگی ما به مشروطه و ارجی که ما به آن میگزاریم. و چون یک دسته از دور و نزدیک امروز به این جا آمده در این جشن و شادی با ما همراهی نمودهاند.
در پایان سخن خود به آنان سپاس میگزاریم. امیدمندم زود خواهد بود آن روزی که همه غیرتمندان و نیکمردان در ایران در این کوششها با ما همدستی خواهند نمود.