آنچه انتظار داشتیم بشود هفته گذشته اتفاق افتاد: حسین بن علی، امام سوم شیعیان، نیز در یک سناریوی جدید جمهوری اسلامی بازنویسی شد تا نقش یک «سرباز ولایت» را بازی کند. آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در موعظه خود در شب تاسوعا گفت: «اصل ماجرای حسین بن علی یک ماجرای انقلابی است. این نهضت باید در همین جهت حرکت کند و محبت و (اصل) ولایت را از نسلی به نسل دیگر برساند.» او افزود: «حکومت اسلامی نتیجه نهضت حسین بن علی است و علمداران و پرچمداران خود را دارد.» بهعبارتدیگر، مردم عادی، یعنی آنان که «مخصوص» نیستند، نمیتوانند در پی شرکت در اداره جامعه، چه رسد به رهبری آن باشند.
پیش از روی کار آمدن آیتالله خمینی و یارانش، آنچه در روز عاشورا در کربلا رخ داد «فاجعه» خوانده میشد. مرحومان راشد و فلسفی، موعظهگران رادیو تهران در دوران محمدرضا شاه، حتی از «فاجعه بزرگ» سخن میگفتند؛ اما امروز، عاشورا در کربلا از دید آقای خامنهای فقط یک «ماجرا» است. روزنامه کیهان که میگویند نظرات رهبر را منعکس میکند، در سرمقالهاش، عاشورا را یک «واقعه» میخواند. حجتالاسلام مسعود عالی واژه «رویداد» را به کار میبرد. آیتالله علیاکبر حاجی محمدی واژه «حادثه» را ترجیح میدهد. سرمقالهنویس ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، از «واقعه محرم» و «حادثه» عاشورا میگوید. در هیچیک از دهها روضهخوانی دولتی به مناسبت عاشورا یا ماه محرم بهطورکلی حتی سایهای از تصویر سنتی حسین بن علی، آنطور که در طی نزدیک به سه قرن در ذهن شیعیان شکلگرفته بود، دیده نمیشود. تصویر تازه امام حسین حتی با تصویری که در کتابهایی مانند «شهید جاوید» و «شهید آگاه» یا نوشتههای مرتضی مطهری و علی شریعتی عرضه میشود تفاوت دارد. در این تصویر جدید، حتی القابی مانند «سیدالشهدا» و «شهید مظلوم» جایی ندارند. مأموریت تاریخی سومین امام همواری راه برای جمهوری اسلامی بود. آقای خامنهای میگوید: «جمهوری اسلامی قبه الاسلام است و آنچه حسین (ع) کرد حتی مخصوص شیعیان نیست.»
آیتالله عبدالحسین ذاکر میگوید: «عاشورا فراتر از هر دین و مذهبی است. عاشورا یک جهش سیاسی در جهت ایجاد حکومت ولایی است.» حجهالاسلام مسعود عالی مدعی است که عاشورا سبب شد تا پیروی از ولایت بهعنوان تنها عامل شناخت مؤمنان واقعی عرضه شود. او میگوید: «شاخص دینداری این است که ولایت داری یا نداری. اعمال دین مانند نماز، روزه و خمس مهم است اما ولایت اهمیت برتری دارد.» (البته منظور حجهالاسلام از اعمال همان فرایض اسلامی است.) او میافزاید: «شیطان میخواست پیوند مؤمنان را با امام قطع کند اما حسین بن علی نشان داد که همه گناهان مانند دروغ، فحشا، زنا و غیبت ناشی از خروج از ولایت است.»
سرمقالهنویس ایرنا مطلب را بیشتر میشکافد: «عوام واقعه محرم را یک حادثه تلخ دینیـمذهبی و تاریخی میانگارند؛ اما اگر به بطن این حادثه دقت کنیم درمییابیم که عاشورا یک نهضت کاملاً سیاسی استــ حادثهای که نشات گرفته از یک نگاه فرا دینی است. فقط سالوسان و ناندینخواران قیام کربلا را یک حرکت دینی و مذهبی جلوه دادهاند تا مردم از عمق ماجرا که سیاسی است ناآگاه بمانند. حسین مظلومی نبود که خود و خانوادهاش محتاج یک قطره آب باشند.»
حجهالاسلام کاظم سلامتی از «واقعهای که به مسیر ولایت منتهی شد» سخن میگوید. به گفته او، یزید حتی پیشنهاد کرد که حسین حکومت بر یکی از سرزمینهای اسلامی را بپذیرد اما او، یعنی امام حسین، رد کرد. مسئله کمبود آب و تشنگی نیز مطرح نبود. همراهان امام حتی یک چاه آب حفر کردند که آب گوارایی هم داشت اما حسین دستور داد که چاه را با خاک پر کنند. از این گذشته، محل برخورد امام و همراهانش با سپاهیان یزید بن معاویه کمتر از یکفرسخ با دریاچه رزازه، دومین دریاچه بزرگ بینالنهرین، فاصله داشت و بهسادگی میشد آب موردنیاز را از آنجا به دست آورد. رود فرات نیز حتی نزدیکتر بود و سپاهیان یزید نمیتوانستند تمامی ساحل غربی آن را کنترل کنند.
خبرگزاری فارس که ظاهراً وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، به «هیئتیهای سکولار» حمله میکند که میکوشند عاشورا و کل «ماجرای کربلا» را تا حد یک سلسله مراسم فولکوریک تنزل دهند. سرمقاله فارس نیوز میگوید: «هیئتی سکولار روضه گوش میدهد، سینه میزند، اشک میریزد اما محبتش به ولایت در عمل به منصه ظهور نمیرسد. عملش نسبی با خواست و نصرت امام ندارد. برخی تلاش میکنند وظایف دینی خود را به بهترین وجه انجام دهند و کار و فعالیت دیندارانه هم دارند اما کار امام را پیش نمیبرند. کار امام، نصرت امام در ایستادن مقابل دشمن است و امروز با آرایش جنگی.» سرمقالهنویس سپس به آیتاللهالعظمی علیمحمد سیستانی، بدون نام بردن از او، حمله میکند و میگوید: «هیئتی سکولار یا از انجمن حجتیه است یا حرف سیاسی نمیزند.» از این بدتر، به گفته مقالهنویس، هیئتی سکولار طرفدار فلان روحانی است که موردحمایت انگلیسیها است. (شاید منظور آیتالله شیرازی باشد که مقیم بریتانیا است.)
پیام این بازنویسی «ماجرای کربلا» چیست؟ نخست اینکه ادای فرایض اسلامی برای «مسلمان» شناخته شدن کافی نیست و ما باید در درجه اول «سرباز ولایت» باشیم زیرابه گفته آیتالله مصباح یزدی، اسلام امروز به معنای پیروی و اطاعت محض از «رهبر» است. برخلاف سنت شیعه که در آن هر مؤمن در انتخاب مرجع تقلید خود آزاد است، در نسخه خمینیگرایان فقط یک مرجع، یکفصل الخطاب، یک رهبر، اگر نخواهیم بگوییم یک خاتم الائمه، وجود دارد: سید علی حسینی خامنهای.
البته من درک دقیقی از واژه «سکولار» ندارم چون اصطلاحی است مربوط به بخشی از تاریخ اروپای غربی و در زبانهای گوناگون آن منطقه معانی مختلف دارد. (اگر چنین مفهومی لازم بود، حتماً برایش معادل فارسی درست میشد.) اما منظور تئوریسین خمینیگرا از «سکولار» یعنی کسی که دین و سیاست را دو مقوله جدا از هم نه الزاماً در تضاد با یکدیگر، میبیند؛ اما تئوریسین موردبحث، همراه با خود آقای خامنهای و دیگر مبلغانش، متوجه نیستند که ادغام دین و سیاست واقعیت سومی به وجود میآورد که نه دین است و نه سیاست. از دید دیالکتیکی که مرحوم مرتضی مطهری با بدفهمی نظرات هگل، از آن استفاده میکرد، برخورد اسلام بهعنوان «تز» و سیاست بهعنوان «آنتیتز» به پیدایش جامعهای میانجامد که نمونههای آن را بهعنوان «سنتز» در دموکراسیهای غربی میبینیم. بدیهی است که آقای خامنهای و مبلغان او چنین تصوری ندارند. آرزوی آنان ایجاد جامعهای است که در آنهم دین و هم سیاست در یک «کیش شخصیت» خلاصه میشود. به همین سبب است که سرمقالهنویس سپاه میگوید دینداری بهخودیخود کافی نیست اما در همان حال، سیاسی هم به معنای «سکولار» آن پذیرفته نمیشود. برای جا انداختن این نمونه افراطی از «کیش شخصیت» لازم است که تمام تاریخ بازنویسی شود. کیهان در سرمقاله خود مینویسد: «حسین (ع) هنگامیکه به کربلا رسید، پرسید نام اینجا چیست؟ گفتند غاضریه اما گاهی آن را کربلا هم میخوانند؛ یعنی کرب و بلا که اندوه و بلاست!» البته سرمقالهنویس کیهان نمیداند که کربلا تحریف یک واژه لاتین است به معنای دشت زیبا. در زمان تسلط رومیان، بعضی نقاط بینالنهرین نامهای لاتین گرفتند مانند آربلا (اربیل امروز) و سارابلا (بعقوبه امروز).
سرمقالهنویس کیهان میگوید: «حسین (وقتی به کربلا آمد) میدانست که عصر خمینی در راه است و ندای هل من ناصر او در عصر خمینی به گوش کربلاییها میرسد.» البته سرمقالهنویس کیهان عبارت منسوب به حسین را بهطور کامل نقل نمیکند: هل من ناصر ینصرونی؟ یعنی آیا پیروزمندی هست که به پیروزی من کمک کند؟ به گفته سرمقالهنویس کیهان، شیطان که البته دیده نمیشد، شاهد ماجرا بود اما نمیدانست که حسین میداند «عصر خمینی» در راه است. کیهان ادامه میدهد: «بزرگترین و سرنوشتسازترین واقعه تاریخ بشر بعد از بعثت رسول خدا و قبل از قیام قائم آل محمد (ص) در کربلا رخ داد.»
اما آیا اگر هدف حسین جان دادن در راه ایجاد جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی و امام خامنهای بود، میتوان گفت که قهرمان آن «ماجرا»، «واقعه»، «حادثه»، «رویداد» یا «رخداد» به هدف رسیده است؟ پاسخ سرمقالهنویس کیهان یک «نه» محتاطانه است. او مینویسد: «امروز با فتنه خواص روبرو هستیمــ خواص آلوده.»
در بازنویسی «حادثه» یا «ماجرا»، چند نکته دیگر هم قابلتوجه است. نخست، افزایش تعداد شهدا از ۷۲ به ۷۳ نفر. همه ما به یاد میآوریم که در مراسم روضهخوانی و رژه هیئتها با علم و کتل و گهواره علیاصغر از ۷۲ شهید یاد میشد. مرحوم فلسفی در روضهخوانیهای رادیویی خود غالباً تأکید میکرد: «این عدد ۷۲ را به خاطر نگهداریدــ ۷۲ کلید فهم تفاوت میان مؤمن و کافر است.» اما در نسخه جدید «حادثه» یا «ماجرا» میخوانیم: حسین بن علی و ۷۲ تن از یارانش که شهید شدند، این میشود ۷۳ــ تازه آنهم اگر فرزندان امام را جزو «یاران» حساب نکنیم.
در نسخه جدید، شاید با هدف دادن یک جنبه ایرانی به «ماجرا»، پرسوناژ تازهای به نام اسلم بن عمر الترکی دیلمی ظاهر میشود. به گزارش ایرنا، پرسوناژ مذکور غلام ایرانی امام حسن بود که امام حسن به برادرش، امام حسین، بخشید. او، یعنی غلام مذکور، در کربلا جزو شهدا بود. نام این شهید چند منظور را برمیآورد: عمر مسلمان سنی را راضی میکند، الترکی ترکزبانان را خوشحال میکند و دیلمی از مردم گیلان و مازندران دلبری میکند. از این گذشته، تبلیغات اسلامی تأکید میکند که شهید موردبحث اهل قزوین بود؛ اما آیا این تازهترین حمله تبلیغانی با هدف «بتسازی» ولایتی موفق شده است؟ ازآنجاکه هنوز اطلاعات کافی از چندوچون برگزاری مراسم عزاداری امسال در سراسر ایران نداریم، عرضه یک پاسخ قاطع ممکن نیست؛ اما تا آنجا که مراسم در چندین شهر را تعقیب کردهایم، میتوان گفت که دستگاه عظیم دولتی که در کنترل خمینیگرایان است نتوانست کنترل همه مراسم را در همهجا به دست گیرد. در بسیاری نقاط، دستگاه حکومتی با فراهمسازی وسایل نقلیه و تهیه خوراک، توانست کنترل را به دست گیرد و شعارهای باسمهای را همراه تصاویری از خمینی و خامنهای به روضهخوانیها و راهپیمایی هیئتها تحمیل کند؛ اما در بعضی نقاط نیز هیئتهای سنتی، شاید همانها که سپاه آنان را «هیئتی سکولار» میخواند، موفق شدند برنامه خود را بر اساس سنن همیشگی محرم اجرا کنند. البته در چند شهر، مثلاً یزد و مشهد، دستگاه امنیتی رژیم به چندین هیئت سنتی اجازه نداد که مراسم خاص خود را مانند هرسال برگزار کنند. بهعبارتدیگر، در جمهوری اسلامی، اکنون حتی عزاداری برای حسین بدون ستایش کیش خمینی و خامنهای ممنوع است. مصباح یزدی زنده نیست که ببیند گفته او «امروز اسلام یعنی خامنهای» شاقول افکار و اعمال جمهوری اسلامیشده است.
در تاریخ معاصر، چندین نمونه از «کیش شخصیت» در اغراقآمیزترین، اگر نخواهیم بگوییم زشتترین، شکل آن دیدهایم. در اتحاد جماهیر شوروی، ژدانف و همگنان او شعار «سوسیالیسم یعنی استالین» را تبلیغ میکردند. از دید آنان، مسیر تاریخی فکر اشتراکی (کالکتیویسم) که از افلاطون آغاز شد، در شخص استالین به اوج نهایی خود رسید. در رایش سوم در آلمان، گوبلز مدعی بود که «نژاد آریایی برتری خود بر دیگر نژادها را در شخص آدولف هیتلر عرضه میکند». در جمهوری خلق چین، مائو زدونگ بهعنوان «انسان سوسیالیستی کامل» پرستیده میشد؛ اما نظامهای متکی بر «کیش شخصیت» یا «فرد پرستی» سرانجام خود را به بنبست میکشانند. کیش شخصیت، به گفته میخانف، همواره عامل بیثباتی و عدم امنیت است زیرا جامعه هرگز نمیداند که «رهبر» یا «فرمانده» ممکن است فردا یا حتی یک ساعت دیگر، چه بگوید و چه بکند. بدینسان، برنامهریزی چه میانمدت چه درازمدت هم در سطح زندگی فردی و هم در سطح وسیعتر جامعه دشوار میشود. ولادیمیر بوکوفسکی، نویسنده روس، از دهقانان مینویسد که نمیدانستند چه چیز را باید کاشت زیرا دستور لازم از مرکز نرسیده بود. مرکز نیز نمیتوانست دستوری بدهد چون «پدر خلقها» مشغول مطالعه بذرهای تازهای بود که از آمریکای لاتین آورده بودند. در چین کمونیست، مائو زدونگ (کلاهخودپوش بزرگ) گناه یک قحطی بزرگ را به گردن گنجشکها انداخت که به خیال او، برنجهای انباشتهشده در شالیزارها را میخوردند. به دستور او، صدها میلیون چینی برای نابودی نسل گنجشک بسیج شدند و بزرگترین پرنده کشی تاریخ را به ثمر رساندند. نتیجه کار قحطی بزرگتری بود زیرا «رهبر» نمیدانست که ویرانی کشاورزی چین نتیجه سیاست خود او است نه اشتهای بیشازحد گنجشکها.
کیش شخصیت آنچنانکه امروز در ایران میبینیم، لااقل بالقوه، از کیش شخصیتهای یادشده در بالا خطرناکتر است. در رایش سوم، اتحاد جماهیر شوروی و چین کمونیست، «شخصیت برتر» حرف آخر را میزد. در جمهوری اسلامی، شخصیت مورد پرستش هم حرف اول را میزند هم حرف آخر را. در مسیر او، اسلام مهم است نه تشیع، نه فاجعه کربلا، نه ایران بهعنوان یک ملتـکشور. بهعبارتدیگر، شمر هم جلودارش نمیشود، البته در عالم تخیلات او و «خواص» پیرامونش.
ارسطو مینویسد: «هر نظام سیاسی با اغراق بیشازحد در اصل اولیهاش فاسد میشود و سرانجام، فرومیریزد.» بهعبارتدیگر، دیکتاتوری بیشازحد دیکتاتوری را از بین میبرد. دموکراسی بیشازحد آفت دموکراسی است. نظامهای ساختهشده بر اساس «کیش شخصیت» نیز با اغراق در این اصل بنیادین خود به بنبست میرسند و فرومیریزند.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی