پاریس، پایتخت فرانسه، به مدت ۹ ماه شاهد محاکمهای بود که ۲۲ مرد جوان را به اتهام شرکت در عملیات تروریستی نوامبر ۲۰۱۵، به دادگاه کشانده بود. در آن عملیات که بزرگترین حمله خارجی در خاک فرانسه پس از جنگ جهانی دوم به شمار میرود، ۱۳۰ تن کشته و صدها تن زخمی شدند. مهاجمان ظاهراً هدفی جز کشتارجمعی مردم پاریس نداشتند زیرا حملات را متوجه رستورانها، میکدهها، یک ورزشگاه و مردم عادی در پیادهروها کرده بودند.
وزارت دادگستری فرانسه برای اجرای این محاکمه یک ساختمان ویژه بر پا کردند تا متهمان و بازماندگان قربانیان هجوم رو درروی هم قرار گیرند. در همان حال، تصمیم گرفته شد که هر دو طرف، یعنی متهمان و بازماندگان، وقت و فرصت کافی برای ارائه نظرات و احساسات خود داشته باشند. توجه برگزارکنندگان محاکمه به کوچکترین جزئیات، تعیین وکلای مدافع مشهور برای متهمان و تائید حضور شهود از سوی متهمان جزو نوآوریهای این محاکمه بودند. یک نوآوری دیگر، فیلمبرداری از تمامی مراحل و لحظات دادگاه بودـ سندی تاریخی که میتواند از دید حقوقی و قضایی، برای دانشجویان حقوق آموزنده باشد؛ اما این فیلم مانند فیلمهای سینمایی یک ستاره اول نیز داشت: صلاح عبدالسلام تنها بازمانده از چرخه ترور که در آخرین لحظات هجوم به پاریس نتوانست، یا به ادعای خودش، نخواست که کمربند انتحاریاش را فعال کند و به جرگه شهدای اسلام بپیوندد.
عبدالسلام و دیگر متهمان خود را «سرباز اسلام» معرفی میکردند و مدعی بودند که عملیات پاریس را بهفرمان «خلافت اسلامی» انجام دادهاند. تقریباً همه آنان شهروندان کشورهای دموکراتیک اروپای غربی بودند اما تأکید میکردند که در اسلام، از دید آنان، شهروندی معنایی ندارد و هیچ دولتـملتی که زیر حکومت اسلامی نباشد مشروعیت ندارد. بهعبارتدیگر، اسلام یک امت جهانی است که مرز نمیشناسد. از دید مسلمانان، هر نقطه از کره زمین که زیر حکومت اسلامی نباشد، دار الحرب (یعنی میدان جنگ) به شمار میآید. شاید تصادفی بود، اما محاکمه درست در آغاز ماه قمریـاسلامی ذوالحجه پایان یافت و بدینسان، این تصور را که ما شاهد یک «برخورد تمدنها» بودهایم نه یک محاکمه ساده تقویت کرد.
در یکسوی این برخورد، تمدنی قرار دارد که آدمیان را از دید تعلق آنان به یک دین یا مذهب مینگرد: یک تمدن اشتراکی یا کالکتیویست که در آن فرد فقط و فقط در متن جمع ملاحظه میشود. از این دید، مؤمنان یعنی مسلمانان رستگاراناند که به بهشت موعود راه خواهند یافت، درحالیکه نامسلمانان همان کفاریاند که راهی دوزخ خواهند شد. از دید خلافت اسلامی در موصل و رقه، امارت اسلامی در کابل، خلافت اسلامی بوکوحرام در نیجریه، ولایت اسلامی در تهران و سیفالاسلام در فیلیپین همزیستی مسالمتآمیز با «کفار» که البته مسلمانان راهگمکرده و «منافقین» را نیز شامل میشود، هرگز ممکن نخواهد شد.
در سوی دیگر این برخورد، تمدنی را میبینیم که فرد را در مرکز توجه قرار میدهد و بدینسان، به ادعای مبلغان اسلام، خدا را به حاشیه میراند. در این تمدن، فرد بهخودیخود، فارغ از ریشه خانوادگی، قومی و نژادی یا باورهای دینی و مسلکی و جایگاه طبقاتی، دارای حقوقی است مساوی با دیگر شهروندان یک ملتـدولت که بهنوبه خود با دیگر ملتـدولتها حقوق و مسئولیتهای مساوی دارد.
از دید تمدن اسلامی خلافتی و ولایی، عملکرد یک فرد تنها در چارچوب ارزشهای جمع بررسی میشود. حتی بهترین افراد، درصورتیکه مهر تائید جمع را نداشته باشند، اختیار دستیازی به هیچ عمل یا ابتکاری ندارند. به همین سبب، در جریان مجریان محاکمه پاریس، تأکید متهمان بر «فتوا»های صادره از «خلافت اسلامی» بود.
محاکمه پاریس دو نظام قضایی متفاوت، اگر نخواهیم بگوییم متضاد را در برابر هم قرار داد.
در یکسو، نظام قضایی فرانسوی، نواده نظام قضایی رومی (Lex Romana) قرار داشت که بر اساس فرض بیگناهی متهم بناشده است. در این نظام، هیچکس مجرم نیست مگر اینکه جرم او در متن محاکمهای عادلانه با حضور شهود، وکلای مدافع و البته، ارائه مدارک و اسناد لازم ثابت شودــ آنهم «فراتر از هرگونه شک و شبهه». در این نظام، دغدغه اولیه، اگر نخواهیم بگوییم اصلی، جلوگیری از محکومیت و مجازات یک فرد بیگناه است.
در سوی دیگر، نظام حقوقی اسلامی، یا شریعت، قرار دارد. در این نظام، به گفته آیتالله روحالله خمینی، آنچه اهمیت دارد «احراز هویت مفسدان فیالارض» است. آیتالله در یک سخنرانیاش در سال ۱۳۵۸، کسانی را که خواستار محاکمه عادلانه امیرعباس هویدا، نخستوزیر دوران مشروطه، بودند به «بیاطلاعی ازقضای اسلامی» متهم کرد. از دید خمینی، مسئله مهم فقط «احراز هویت» هویدا بهعنوان یک «مفسد فیالارض» بود. (البته یک محاکمه زود، تند، سریع و نیمه مخفی ترتیب داده شد.) در یک برخورد مؤدبانه با آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی که پس از ترور آیتالله محمد بهشتی، در نقش رئیس دیوان عالی اسلامی قرارگرفته بود، آیتالله خمینی پیشنهاد او برای توقف اعدامها و برگزاری محاکمات با حضور وکلای مدافع را رد کرد.
جالب اینجا است که نه آیتالله خمینی و نه ابوبکر البغدادی، خلیفه اسلامی موصل و رقه، درک درستی از قضای اسلامی نداشتند و به همین سبب، تصور میکردند اعدام تنها مجازاتی است که شریعت عرضه میکند. هر دو، یعنی هم خمینی و هم ابوبکر البغدادی، عقیده داشتند که غزوات اسلامی میبایستی در «دارالحرب» یا «بلاد کفر» صورت گیرد. در سالهای دهه ۱۹۸۰، فرستادگان خمینی یا «سربازان امام» در بیش از ۲۰ حمله تروریستی جمعی یا فردی در پاریس شرکت داشتند، اما هرگز نتوانستند یا نخواستند عملیاتی در سطح وسیع، مانند عملیات خلافت اسلامی که در سال ۲۰۱۵ پاریس را به خون کشید، ترتیب دهند.
محاکمه پاریس که نیازمند مطالعات دقیقتر و گستردهتری است، یک تفاوت مهم دو تمدن برخوردکننده با یکدیگر را زیر نورافکن قرار داد. در یکسو، تمدن غربی، در نسخه فرانسویاش، قرار داشت که در آن «خود را مقصر دیدن» جای مهمی دارد. بسیاری از بازماندگان در سخنان خود از «احساس گناه کردن» گفتند. یکی از آنان گفت: «من خود را مقصر میدانم. هرروز از خود میپرسم چرا من زندهام اما پسر بیگناهم در یک سالن کنسرت کشته شد؟» یکی از اعضای تیم کمکرسانی که برای مقابله با جوخه ترور اعزامشده بود نیز خود را «مقصر» معرفی میکرد. او گفت: «من احساس گناه میکنم. از خودم میپرسم اگر چند دقیقه زودتر رسیده بودیم، چند نفر دیگر زنده میماندند؟» یک شاهد دیگر از جانب تمامی تمدن غرب احساس گناه میکرد. او گفت: «از خودم میپرسم چرا نتوانستم این جوانان [یعنی تروریستها] را که زاده و شهروند کشورهای اروپاییاند طور دیگری بارآوریم و در ارزشهای خود سهیم کنیم؟»
در سوی دیگر محاکمه، متهمان و وکلای مدافع آنان از تاکتیک «خود را قربانی نشان دادن» بهره گرفتند. در فارسی عامیانه خودمان، این تاکتیک را «ننهمنغریبم بازی» میخوانند. بدینسان، تروریست آدمکش مدعی است که اگر او با کلاشنیکف خود مردمی را که در تراس یک کافه نشستهاند درو کرده است، علتش شرکت اروپاییان در استعمار جهانی بوده است. در اینجا نیز فرد مهم نیست، آنچه اهمیت دارد خاطرات جمعی یا کالکتیویست است. خلیل طهماسبی، قاتل حاج علی رزمآرا، نخستوزیر، نیز خود را «عبدالله موحد رستگار» معرفی میکرد و مدعی بود که با شلیک گلوله مرگبار به قربانی خود، انتقام «خون حسین» را گرفته است. برگردیم به صلاح عبدالسلام، ستاره این محاکمه دردناک تاریخی. او در سخنان متعدد و گاه طولانیاش، یک جنبه دیگر از روانشناسی مدعیان «اسلام ناب محمدی» را عرضه کرد. عبدالسلام پذیرفت که از آغاز، در همه مراحل برنامهریزی و اجرای طرح «غزوه» در پاریس شرکت داشته است اما مدعی شد که در آخرین لحظه، ناگهان متوجه شد که «آدمکش» نیست و نمیتواند با کشتن افراد بیگناه و سپس، اقدام انتحاری بهافتخار شهادت برسد.
در جریان محاکمه، باعرضه هیمالیایی از مدارک و اسناد و گزارشهای علمی، روشن شد که عبدالسلام دروغگویی بزدل است که برای نجات از حبس ابد، مدعی تغییر عقیده در آخرین لحظه شده است. علت زنده ماندن او این بود که کمربند انتحاریاش دچار نقص فنی شد و او را وادار کرد که در آخرین مرحله «غزوه» پاریس شرکت نکند. بهعبارتدیگر، عبدالسلام در اینجا از تاکتیک «تقیه» یعنی کتمان واقعیت برای رهایی از «شدت» یا گرفتاری در میان کفار استفاده میکند. این دروغگوی بزدل هم در جریان «غزوه» و هم در جریان محاکمه الگوی اسلامی خود را فراموش نکرد.
در پایان محاکمه، عبدالسلام به حبس ابد، بدون امکان عفو پس از ۳۰ سال، محکوم شد، یعنی بالاترین مجازاتی که فرانسه، کشوری که مجازات اعدام را نزدیک به ۴۰ سال پیش لغو کرد، میتواند به کار گیرد. از میان متهمان، یکتن بیگناه شناخته شد، درحالیکه شش «شهید غزوه پاریس» غیاباً مجرم شناخته شدند. دیگر متهمان با مجازات دو سال زندان یا حبس ابد با امکان عفو پس از ۳۰ سال، به سزای عمل خود رسیدند. درست در روزی که دو میلیون مسلمان مراسم حج را در مکه مکرمه آغاز میکنند، چند تن از مدعیان «اسلام ناب محمدی» در دادگاهی که به گفته همگان، ازجمله سازمانهای مسلمانان فرانسه، الگویی از عدالت بود، به زندان فرستاده میشوند.
آیا این تصادف سمبولیک سؤالی مهم را مطرح میکند؟ این سؤال که شاید خود اسلام نیز قربانی برداشت کالکتیویست از تعلیمات آن شده است؟ آیا دو میلیون زائر مکه صلاح عبدالسلام یا خلافت اسلامی موصلـ رقه یا ولایت اسلامی تهران یا امارت اسلامی کابل یا خلافت بوکوحرام نیجریه را نماینده خود میدانند؟ آیا از دید آنان، هر نقطه زمینی که زیر «حکومت اسلامی» نیست «دارالحرب» است؟ آیا فرد صرفاً به خاطر انسانیتش شایسته احترام و تکریم و محبت نیست و تنها در متن جمعی از مؤمنان محلی از اعراب پیدا میکند؟ دادگاه پاریس نخواست این سؤالها را مطرح کند، زیرا رسیدگی به یک جرم مشخص و محدود را در نظر داشت. محاکمهای که برگزار شد محاکمه افراد بود نه محاکمه تمدنی که آنان خود را معرف و مدافعش عرضه میکردند.
بااینحال، پرسش مهمتر یعنی چگونگی همزیستی تمدنها، با همه تفاوتها، اختلافات و ضدیتهایشان با یکدیگر، همچنان در مرکز دغدغههای جهانی قرار دارد. آیا میتوان ضدیت را به اختلاف و اختلاف را به تفاوت تبدیل کرد و بر اساس آن تفاوت، به همزیستی در متنی از احترام متقابل و با توجه به منافع مشترک درصحنه بینالمللی رسید؟ آیا اسلام در خمینی، ابوبکر بغدادی، ملا محمد عمر و صلاح عبدالسلام خلاصه میشود؟
اینها پرسشهایی است که نهتنها برای دو میلیون حاجی جدید امسال بلکه برای یکونیم میلیارد مسلمان در سراسر جهان مطرح است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی