صد سال اندیشه‌های ایرانی (۵)

صد سال اندیشه‌های ایرانی

پیش‌زمینه‌های تاریخی (عصر بیداری و مشروطیت)

 

هفدهم- مارکسیسم،(Marxism) برساخته‌ای از ایده‌ها و اندیشه‌های کارل مارکس و نخستین روایت ارتودکس آن در نوشته‌ها و آرای فردریک انگلس، بر پایه محوری و اصل اساسی «قانون اقتصادی حرکت جامعه مدرن». بنابراین مارکسیسم نظریه‌ای مونیستی است که توضیحی کلیدی برای همه چیزهای مهمی که در تاریخ و جامعه رخ می‌دهند در اختیار دارد. شیوه تولید اقتصادی، کارکرد آن، تقسیم طبقاتی و کشمکش‌های ناشی از ان و تأثیر محدود کننده و در نهایت تعیین کننده آن بر نتایج وقایع، از نظر مارکس و مارکسیسم همان قانون اقتصادی حرکت جامعه مدرن است. مارکس این ایده خود را بر اساس ترکیب انتقادی ماده‌گرایی عصر روشنگری، ایده‌الیسم هگلی، اقتصاد سیاسی لیبرال و سوسیالیسم تخیلی استوار کرد. بر این اساس، شرایط مادی و اقتصادی زندگی شالوده کلیه ساختارهای اجتماعی و سیاسی و نیز آگاهی بشری را تشکیل می‌دهد. مناسبات تولیدی زیربناهای واقعی هستند که روبناهای قانونی و سیاسی بر آن‌ها قرار دارد. دولت بازتاب مبارزه طبقاتی ذاتی و درونی است که بر زیربنای اقتصادی جامعه استوار است. از نظر مارکسیست‌ها با تغییر شرایط مادی، مناسبات تولیدی و شیوه مبادله، مناسبات طبقاتی و سیاسی نیز تغییر می‌کنند. سرانجام در نگره مارکسیستی جامعه در روند توسعه و تکامل خود به شیوه تولید سرمایه‌داری می‌رسند که شکل‌گیری طبقاتی در آن اولویت دارد و به برخورد میان پرولتاریا و سرمایه‌داران بورژوا منجر شده و بعد از قهر طبقاتی، انقلاب اجتماعی و سیاسی جامعه را به دوران کمونیستی می‌رساند. (ماتریالیسم تاریخی) ایده‌هایی چون کالاشدگی کار، از خود بیگانگی انسان و سرمایه‌داری به عنوان جهانی انسانیت‌زدایی شده در تبیین سرشت استثمار در اندیشه‌های کارل مارکس و بیشتر مارکسیست‌ها شکل می‌گیرد و با هجوم به فردگرایی، لیبرالیسم، پارلمانتاریسم، اقتصاد آزاد و… جریان چپ اندیشی را در جنبش کارگری سوسیالیستی و کمونیسم کارگری پایه‌ریزی می‌کنند.

 

هجدهم- مائوئیسم،(Maoism) برگرفته از کنش‌ها و ایده‌های مائوتسه دون (۱۸۹۳-۱۹۷۶)، انقلابی و بنیان‌گذار چین کمونیست؛ نظام ایدئولوژیکی که با کمونیسم چینی و مارکسیسم روستایی در تقابل با کمونیسم روسی شناخته می‌شود، در شکل غایی‌اش نوعی آرمان شهر رادیکال روستائی است که در آن الفاظ مارکسیستی غلبه دارند؛ مائوتسه دون اندیشه‌های خود را نخست در دو رساله «درباره عمل» و «درباره تضاد» ارائه کرد که روایت ساده شده‌ای از نوشته‌ای لنین و استالین هستند. مائو بر این باور بود که معرفت انسانی برخاسته از عمل تولیدی و تضاد اجتماعی است و در یک جامعه طبقاتی همه شکل‌های اندیشه بدون استثناء تعینی طبقاتی دارند و همواره ملاک و سنجش حقیقت، عمل است. نظریه بر شالوده عمل استوار است و خادم آن؛ از نظر مائو چشم‌انداز متافیزیکی پدیده‌ها را به شکلی منزوی، ایستا و یک سویه می‌نگرد و تغییر و تبدیل پدیده‌ها را به سان چیزی تحمیل شده از بیرون بر پدیده تلقی می‌کند. اما فلسفه مارکسیستی در بطن هر شی و هر پدیده‌ای تضادهایی درونی می‌بیند و همین تضادها سر منشاء تغییرند و حرکت. مائو در عمل انقلابی هم معتقد بود که باید حزب کمونیست رهبری سازماندهی چریک‌های روستایی را در دست داشته و روستائیان را به عنوان محرک اصلی انقلاب بداند. بر این اساس شعار مائو در انقلاب چین، بر پایه شرایط اقلیمی و سیاسی و فرهنگی منطقه، محاصره شهرها از طریق روستاها بود.

 

نوزدهم- محافظه‌کاری،(Conservation) این مفهوم ریشه در conservare در زبان لاتین دارد به معنای محافظت، حفظ و نگهداری و در گذر تاریخی در قرون وسطی بدل به واژه‌ای قضایی و اداری شد که به کارگزار امپراطور، پادشاه یا کلیسا اطلاق می‌شد که وظیفه‌اش حفظ یا بازگرداندن حقوق بود. در دوران مدرن واژه محافظه‌کاری استعمال سیاسی یافت و پس از انقلاب فرانسه به اشخاصی اطلاق شد که هوادار حفظ نظام سیاسی و اجتماعی قبلی بودند. از آن به بعد، محافظه کار دلالت دارد بر نگرش و ایدئولوژی که اهمیت بیشتری برای حفظ سنت‌ها و امور پایدار قائل است تا نوآوری و تغییر. در مواردی محافظه‌کاری اصول و ایده‌های خود را از دیگر ایدئولوژی‌ها به دست می‌آورد و آن‌ها را در خدمت حفظ نظم موجود به کار می‌گیرد. چرا که از نظر محافظه‌کاران، نظم موجود را در حالت نهادینه شده می‌دانند و دفاع از آن را از وظایف خود می‌شمارند. ریشه‌های معرفتی محافظه‌کاری در نظام پدرسالاری قرار دارد و در این مکتب طبیعت انسان از پیش تعیین شده است در نظام خانواده، جامعه و روابط اجتماعی. محافظه‌کاران برای عقل انسانی هم حدودی قائلند و عقل را در خدمت آداب و رسوم نهادینه شده در جامعه می‌خواهند. بر این اساس محافظه‌کاران سیاست را به شکل ارگانیگ می‌دانند و بر فردگرایی به دیده مشکوک می‌نگرند. در ایدئولوژی محافظه‌کاری، تاریخ توالی سلسله مراتبی حوادث است و هدایت آن به دست رهبری نخبه یا کاریزماتیک قرار دارد. اقتصاد هم در مکتب محافظه‌کاری با موضعی شکاکانه به بازار آزاد قرار دارد و بخش خصوصی را در حوزه‌ای محدود به رسمیت می‌شناسد.

علی اصغر حقدار

 

بیستم- مدرنیته،(Modernity)– مدرنیته‌ ( تجدد ) به‌ مقطع‌ تاریخی‌ گفته‌ می‌شود که‌ به‌ دنبال‌ یک‌ سری‌ جریانات‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ و تحول‌ در آموخته‌های‌ فکری‌ ـ فرهنگی‌ انسان‌ غربی‌ از اواخر قرن‌ شانزدهم‌ (رنسانس‌ هنری‌ ـ علمی‌) تا قرن‌ هجدهم‌ (عصر روشنگری‌ ـ خردگرایی‌)، چهره‌ جهان‌ را دگرگون‌ کرد و برهه‌ای‌ نوین‌ در تاریخ‌ انسانها و تمدن بشری به‌ وجود آورد؛ ماکس‌ وبر معتقد است‌ «هر کس‌ که‌ در تمدن‌ جدید اروپایی‌ پرورش‌ یافته‌ و به‌ مطالعه‌ مسائل‌ تاریخ‌ جهان‌ اشتغال‌ داشته‌ باشد، ناگزیر و به‌ حق‌ با این‌ سئوال‌ روبه‌رو می‌شود: پیدایش‌ آن‌ پدیده‌هایی‌ از تمدن‌ را که‌ در غرب‌ و فقط‌ در غرب‌، خط‌ سیری‌ تکاملی‌ با اهمیت‌ و اعتباری‌ جهانشمول‌ ـ لااقل‌ به‌ زعم‌ ما ـ طی‌ کرده‌اند باید به‌ کدام‌ ترکیب‌ از موقعیتها نسبت‌ داد؟» بی‌تردید مهمترین‌ شاخص‌های‌ عصر مدرن‌ را در ظهور علم‌گرایی‌، خردباوری‌ خالص‌، فردگرایی‌، انقلاب‌ صنعتی‌، جنبش‌ اصلاح‌ دینی‌، پدیده‌های‌ سیستم‌ سیاسی‌ دموکراتیک‌ و… می‌توان‌ به‌ نظاره‌ نشست‌. از نظر فقه‌اللغه‌، مدرنیته‌ تبار به‌ لفظ‌ لاتینی‌ modernus می‌برد که‌ از قید modo مشتق‌ شده‌ است‌. با گسترش‌ انگاره‌های‌ مدرن‌، مفاهیم‌ دیگری‌ نیز به‌ ادبیات‌ افزوده‌ شده‌اند که‌ هر کدام‌ ناظر به‌ مرحله‌ و بیانگر جلوه‌ای‌ از عصر نوین‌ به‌ شمار می‌روند؛ در این‌ میان‌ سه‌ مفهوم‌ خردباوری‌، فردانیت‌ و دموکراسی‌ از محوری‌ترین‌ مفاهیم‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ مدرن‌ هستند و بیش‌ از اصطلاحات‌ دیگر کاربرد داشته‌اند. «در نگاه‌ به‌ گذشته‌ تاریخی‌، برخورد میان‌ مغرب‌ زمین‌ و جهان‌ غیرمغربی‌ عظیم‌ترین‌ پدیده‌ حرکت‌ مدنیت‌ در پانصد سال‌ اخیر تاریخ‌ بشر است‌. شگفت‌ است‌ اما حقیقت‌ است‌ که‌ کوچکترین‌ قطعه‌ کره‌ ارض‌ که‌ خود تا ۱۶۸۳ در معرض‌ تهدید و یورش‌ قوم‌ وحشی‌ دشت‌ قبچاق‌ (خلف‌ سایر اقوام‌ کوچ‌نشین‌ وحشی‌ مهاجم‌ آسیای‌ مرکزی‌) بود ـ به‌ قدرت‌ فراگیری‌ دست‌ یافت‌ که‌ هیچ‌ نقطه‌ای‌ نتوانست‌ از نفوذ و استیلای‌ مادی‌ و معنوی‌ آن‌ در امان‌ بماند؛ حرکتی‌ که‌ به‌ سرنوشت‌ کل‌ اقوام‌ جامعه‌ بشری‌ ـ از ملل‌ متمدن‌ کهنسال‌ گرفته‌ تا طوایف‌ بادیه‌نشین‌ و جنگلیان‌ وحشی‌ تأثیر ژرف‌ داشته‌ است‌. مغرب‌ زمین‌ همه‌ جا متعدی‌ و متعرض‌ بود و همه‌ جا پیروزمند. خصلت‌ کیفی‌ تمدن‌ غربی‌ بود که‌ بدان‌ ماهیت‌ جهان‌ شمول‌ بخشید. خمیر مایه‌ تمدن‌ مغرب‌ را قدرت‌ نظامی‌اش‌ نمی‌ساخت‌؛ قدرت‌ نظامی‌ از متفرعات‌ آن‌ بود، تمدن‌ جدید را علم‌ و دانش‌ و صنعت‌ همراه‌ فلسفه‌ انسانی‌ و بنیادهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و فرهنگی‌ خاص‌ آن‌ پدید آورد. معیارهای‌ آن‌ همان‌ اندازه‌ نگرش‌ آدمی‌ را نسبت‌ به‌ کل‌ جهان‌ هستی‌ منقلب‌ کرد که‌ بر نیروی‌ انگیزش‌ آن‌ قوت‌ و بر حرکت‌ آن‌ شتاب‌ بخشید، نیرو و شتابی‌ که‌ همانندش‌ را به‌ اطلاق‌ هیچ‌ یک‌ از تمدن‌های‌ گذشته‌ تاریخ‌ بشر نداشته‌ است‌.» بنابراین‌ مدرنیته‌ به‌ شالوده‌ فکری‌ و فرهنگی‌ تمدنی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ به‌ دریافت‌ ذهنی‌ نو از جهان‌، هستی‌ و تاریخ‌ نایل‌ شده‌ است‌. حوزه‌های‌ تجلی‌ مدرنیته‌ گستره‌ای‌ به‌ فراخنای علم‌، تکنولوژی‌، فلسفه‌، هنر و ادبیات‌ را شامل‌ بوده‌ و در مصاف‌ با اندیشه‌ سنتی‌ دارای‌ اوصاف‌ و خصایصی‌ نظیر تکثرگرایی‌، سکولاریسم‌، عقلگرایی‌ و نگرش‌ منتقدانه‌ به‌ باورهای‌ پیشین‌ است‌. در نهایت‌ از مفاهیم‌ بنیادین‌ مدرنیته‌ می‌توان‌ به‌: الف‌) خرد علمی‌، ب‌) سوژه‌ فلسفی‌، ج‌) فردیت‌ انسانی‌، د) جامعه‌ مدنی‌، ه) انتقاد پیگیر اشاره‌ کردکه‌ در مکاتب‌ فکری‌ و شیوه‌های‌ هنری‌ و نگارش‌های‌ علمی‌ دوران‌ مدرن‌ از قرن‌ هفدهم‌ و هجدهم‌ تا دوران‌ معاصر به‌ انحای‌ مختلف‌ ظاهر شده‌اند. به‌ اعتباری‌ می‌توان‌ گفت‌ گوهر مدرنیته‌ و مؤلفه‌ اصلی‌ آن‌ معرفت‌ پسین‌ انسان‌ به‌ جهان‌ و دریافت‌ علمی‌ از خود است‌. مدرنیسم‌ نیز شکل‌ ایدئولوژیک‌ و نهادینه‌ شده‌ آموزه‌های‌ رنسانس‌ و جلوه‌های‌ خارجی‌ و عینیت‌ یافته‌ فرهنگ‌ جدید است‌ که‌ حکایت‌ از گوهر مدرنیته‌ می‌کند؛ لیبرالیسم‌ و سوسیالیسم‌ در عرصه‌ سیاسی‌ و مدرنیسم‌ و رئالیسم‌ در هنر و پوزیتیویسم‌ و… در فلسفه‌ از مصادیق‌ مدرنیسم‌ به‌ شمار می‌روند. مدرنیزاسیون‌ ـ که‌ در پروژه‌ فکری‌ توسعه‌ و توسعه‌یافتگی‌ خوانده‌ شده‌ است‌ ـ به‌ فرایند نوگرایی‌ در ساختارهای‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ و فرهنگی‌ و دوران‌ صنعتی‌ جامعه‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ با پشتوانه‌ فکری‌ دوران‌ رنسانس‌ و با الهام‌ از اصول‌ روشنگری‌، دوران‌ سنتی‌ در جامعه‌ را پشت‌سر می‌گذارد. در این‌ روایت‌، مدرنیزاسیون‌ (نوسازی‌ مادی‌) معلول‌ مدرنیته‌ است‌.

 

بیستم و یکم- مشروطیت،(Constitutionalism)– اشاره به نوعی از سیاست و کشورداری است و در اندیشه سیاسی، حکومت‌ مشروطه‌ پدیده‌ای‌ جدید است‌ که‌ در واکنش‌ به‌ اقتدار سیاسی‌ پیشینیان‌ و گسترش‌ طبقه‌ی‌ بورژوازی‌ در قرن‌ هیجدهم‌ و برای‌ محدود کردن‌ قدرت‌ سیاسی‌ شاهان‌ و حاکمان‌ به‌ وجود آمد: «واژه‌ی‌ دولت‌ مشروطه‌ (Constitutionalism) از فعل‌ to constitute (تشکیل‌ دادن‌ و بنیان‌ گذاشتن‌) می‌آید که‌ از ریشه‌ی‌ لاتینی‌ Constituere (برپا داشتن‌، ایجاد و تاسیس‌ کردن‌) گرفته‌ شده‌ است‌. از نظر لغوی‌ آن‌ چه‌ بر پا داشته‌ می‌شود، تشکیل‌ و تأسیس‌ می‌شود و در نتیجه‌ می‌توان‌ به‌ محتوای‌ آنچه‌ تشکیل‌ و تأسیس‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ و مبنا Constitution اشاره‌ کرد.» اساس‌ فلسفی‌ دولت‌ مشروطه‌، نظریه‌ی‌ حقوق‌ طبیعی‌ بود که‌ در قرن‌ هجدهم‌ از طرف‌ جان‌ لاک‌ در واکنش‌ به‌ اندیشه‌های‌ ماکیاوللی‌ و هابز که‌ در خدمت‌ حکومت‌ مطلقه‌ بودند، عرضه‌ شد. در حقوق‌ طبیعی‌ این‌ امر مسلم‌ گرفته‌ می‌شود که‌ هر انسانی‌ ذاتاً آزاد آفریده‌ شده‌ و هیچ‌ مرجعی‌ حق‌ ندارد که‌ این‌ آزادی‌ را از بین‌ ببرد یا این‌ که‌ در آن‌ دست‌ اندازی‌ کند؛ این‌ مساله‌ اساسی‌ است‌ که‌ دولت‌ را نماینده‌ی‌ ملت‌ و تبلور اقتدار جمعی‌ گردانیده‌ و زیر مجموعه‌های‌ آزادی‌ در تمامی‌ عرصه‌ها، برابری‌ و وجود قانونی‌ برای‌ استقرار نظم‌ در جامعه‌ی‌ انسانی‌ را به‌ وجود می‌آورد. جان‌ لاک‌ در توضیح‌ این‌ وضعیت‌ می‌نویسد: «از آن‌ جایی‌ که‌ همه‌ انسانها طبیعتاً آزاد، برابر و مستقل‌ هستند، هیچ‌ کس‌ را نمی‌توان‌ از وضع‌ طبیعی‌ خارج‌ کرد، و تحت‌ سلطه‌ قدرت‌ سیاسی‌ دیگری‌ قرار داد، مگر با موافقت‌ خود او، یعنی‌ هر فرد می‌تواند، با سایر انسان‌ها توافق‌ کند که‌ به‌ هم‌ ملحق‌ شوند و به‌ منظور حراست‌ ازخود به‌ شکل‌ جامعه‌ متحدی‌ در آیند تا از امنیت‌ متقابل‌ و آرامش‌ برخوردار شوند و از آن‌ چه‌ به‌ آنها تعلق‌ دارد به‌ آرامی‌ تمتع‌ برند، و در ضمن‌ از بی‌حرمتی‌ کسانی‌ که‌ می‌خواهند به‌ آنها آسیب‌ برسانند بیشتر مصمون‌ بمانند». در دوران‌ مدرن‌ بر پایه‌ی‌ همین‌ حقوق‌ طبیعی‌ بود که‌ اجتماع‌ متشکل‌ انسان‌های‌ دارای‌ فردیت‌ (Individual) به‌ شکل‌ جمع‌ آحاد و افراد یا Societas به‌ وجود آمد و در همین‌ دیالکتیک‌ میان‌ ساحت‌ جمع‌ و فرد، مفهوم‌ State (دولت‌) پدیدار شد. با شکل‌گیری‌ دولت‌، ضرورت‌ قانون‌ اساسی‌ برای‌ استقرار نظم‌ در میان‌ انسان‌ها یا همان‌ جامعه‌ ظاهر شد و مفاهیمی‌ چون‌ قانون‌، آزادی‌، برابری‌ و تفکیک‌ قوای‌ دولتی‌ برای‌ راندمان‌ بهتر اداره‌ی‌ جامعه‌ شکل‌ گرفتند و از طرف‌ دیگر چون‌ حوزه‌ اقتدار دولت‌ در جغرافیای‌ مشخصی‌ و با قانون‌ معینی‌ اعمال‌ می‌شود که‌ در حقیقت‌ حافظ‌ نظم‌ داخلی‌ و مدافع‌ مملکت‌ از تجاوز بیگانگان‌ است‌، مفهوم‌ Nation که‌ معرف‌ تشکل‌ متمایزی‌ بود که‌ آن‌ را از دیگر تشکل‌ها و جامعه‌ها بر حسب‌ تفاوت‌های‌ اقلیمی‌ و فرهنگی‌ و زبانی‌ مشخص‌ می‌کرد، پدیدار شد. بنیان‌ نظام‌ مشروطه‌، ایجاد نهادی‌ برای‌ قانون‌ گذاری‌ و تحول‌ در ساختارهای‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ را در دستور کار خود قرار داد؛ پارلمان‌ به‌ عنوان‌ رکن‌ قانونگذار نظام‌ مشروطیت‌ پایه‌های‌ اولیه‌ نهادهای‌ سیاسی‌ را در جامعه‌ استوار ساخت‌.

 

بیست و دوم- ناسیونالیسم،(Nationalism) چونان ایده ای که مبتنی بر خودآگاهی ملی، هویت قومی یا زبانی و در قالب یک رهیافت سیاسی بیان می شود، ریشه در قرون هجده و نوزده دارد؛ قرونی که به پدیده دولت ملی رسید و نظام سیاسی و دیپلماتیک را در روابط بین‌المللی میان دولت‌های مجزا و مستقل تازه شکل گرفته تعریف کرد. در یک بیان ناسیونالیسم ناظر به این موارد است: دنیا به واحدهای منطقه‌ای متمایزی تقسیم می‌شود که هر یک تداوم تاریخی، زبان و سرنوشت خود را دارند. ملت عمیقا ریشه در گذشته دارد. منشاء قدرت سیاسی و اجتماعی است و تنها زمانی که در کشور تجلی می‌یابد، تحقق پیدا می‌کند. ملیت معمولا با سرزمینی که مرزهای مشخصی دارد، یکی است. هر ملتی داعیه داشتن آداب و رسوم، سنن، فرهنگ عامیانه و نمادهای مشخص خود را دارد که شالوده همبستگی آن را تشکیل می‌دهند. در اندیشه‌های ناسیونالیستی ملت حاکم سیاسی و اخلاقی و بدین سان دلیل غایی مشروعیت و وفاداری است. آحاد مردم اگر بخواهند آزاد باشند و به موجودیت خویش واقعیت بخشند، باید خود را با ملت خویش نزدیک و همسان ببینند. صلح و عدالت در نظم بین‌المللی حاصلی از ملت‌های آزاد، مستقل و مصون از تهدید خارجی در نظر ناسیونالیست‌ها است. ملی‌گرایان در زبان، استقلال اقتصادی، قوم‌گرایان، محل‌گرایان، فرهنگ باوران و حتی خارجی ستیزان از گونه‌های مختلف ناسیونالیسم بشمار می‌روند.

بیست وسوم- ناسیونال سوسیالیسم،(National socialism) ایده‌ای برآمده از واکنش منفی در فرهنگ و اجتماع اروپایی به انقلاب فرانسه و در سودای دوران ساده و ابتدائی زندگی که بر پایه آن، لیبرالیسم، مساوات‌طلبی، دموکراسی، عقل‌گرایی و صنعتی شدن را مورد تهاجم قرار می‌دهد؛ بر این اساس نهضت‌های فکری رومانتیسیسم، ملی‌گرایی، داروینیسم اجتماعی، سندیکالیسم و جنبش تعاونی از مؤلفه‌های ناسیونال سوسیالیسم بشمار می‌روند. این ایدئولوژی محصول ناهماهنگی و ناهمگنی توسعه سریع اقتصادی و روند کند و یا بی توجهی به توسعه سیاسی در جوامع شکل می‌گیرد. پایگاه طبقاتی آن پدیده‌ای ترکیبی را از طبقات ناهمگن اجتماعی و کاملا متمایز عرضه می‌کند. بیشترین بن‌مایه‌های ناسیونال سوسیالیسم تأکید بر نژاد و توده مردم است که زیر لوای یک قومیت زندگی می‌کنند؛ از این منظر تمامی خلاقیت‌های بشری نشأت گرفته از برتری نژادی است و نژاد پست‌تر باید از بین برود؛ ایده‌های ضد سامی در آلمان و ضد عربی و ضد غربی در ایران از مظاهر بارز ایده‌های ناسیونال سوسیالیسم هستند. ملی کردن صنایع و بازرگانی، نظام بانکداری متمرکز و تحت نظارت دولت، مدیریت دولتی مؤسسات عام المنفعه، حمل و نقل و اعتبارات، کنترل قیمت‌ها و دستمزدها، مصادره دولتی و برنامه‌ریزی برای اشتغال و کشاورزی، از مشخصه‌های ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم در مدیریت اجرایی کشور هستند. در سطح فرهنگی هم تحقیر روشنفکران، به کنترل درآوردن هنرها و نشریات، تحمیل ضوابط ارزشی به تولیدات فکری و هنری، از مظاهر سیطره ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم و زیبایی شناسی کردن خشونت اجتماعی (فوتوریسم) بشمار می‌روند. بنابراین احساسات و عواطف شهودی و غریزه و سلحشوری به جای خردورزی و تعامل آگاهانه حس و خرد می‌نشیند و جنگ‌طلبی که جهش حیاتی حماسه‌سازان را در خود جای داده است، به نژادی را به عامل نیروبخش و محرک برای کسب قدرت در تاریخ می‌رساند.

مفاهیم و نهادهای مدرنی چون «نافرمانی مدنی»، «رمان»، «بینامتنیت»، «سینما»، «پسامدرنیته»، «پسامارکسیسم»، «تشکل‌های غیر دولتی»، «رواداری مذهبی»، «اندیشه و جامعه شبکه‌ای»، «جهانی شدن»، «زیبایی شناسی»، «هرمنوتیک»، ….. برآمده از رشد خردورزی جمعی انسانی و پیشرفت جامعه متاخر مدرنی است که در سالیان اخیر بر فرهنگ و اندیشه ایرانی تاثیرگذار بودند و اندیشه‌های ایرانی را به بازتجدد و سنت‌شکنی در رسیدن به مدنیت نوین و فضیلت‌های فردی فرا خوانده‌اند.

صد سال اندیشه‌های ایرانی (۶)
صد سال اندیشه‌های ایرانی (۴)

مطالب مربوط

نزول «سازمان مجاهدین خلق» و دگردیسی «حزب چپ ایران»

صدسال اندیشه‌های ایرانی (۲۲) مشروطیت عرفی در پایگان دینی

صد سال اندیشه‌های ایرانی (۱۳)

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر