آیا بحث سرنوشتسازی که میبایست چهلوچند سال پیش در ایران صورت میگرفت اکنون در حال صورت گرفتن است؟ چهار دهه پیش، سرعت حوادثی که به پیدایش جمهوری اسلامی انجامید مانع از آن شد که این بحثــ یعنی انتخاب میان مشروطه و مشروعهــ صورت گیرد. در آن زمان، بخشی از نیروهای سیاسی که در دوران مشروطه شکلگرفته بودند به جبهه مشروعه خواهان پیوستند، درحالیکه بخشی دیگر از مشروطهخواهان به «صبر کنیم ببینیم چه میشود» متوسل شدند. بااینحال، خیلی زود روشن شد که نظام مشروعه، بهویژه در نسخه ولایت فقیهاش، توانایی اداره ایران را بهعنوان یک دولتـملت معاصر با زمان خود ندارد. چهار دهه پس از استقرار ولایتفقیه، اصحاب مشروعه همچنان در مرحله غلبه و تسلط بر ایراناند و بسی دورتر از حداقل برای حکومت به معنای متداول آن. در دهههای گذشته، مردم ایران نیز بارها نشان دادهاند که نظام مشروعه یا تسلط ولایتی را نمیپذیرند. حرکتهای اعتراضی و قیامهای مردمی در این سالها جزئی از منظره عمومی زندگی ایرانیان بوده است، از فروردین ۱۳۵۸ گرفته در تهران تا ۱۳۷۱ دوباره در تهران، شیراز و اراک و سپس، ۱۳۷۳ در قزوین، ۱۳۷۴ در اسلامشهر، ۱۳۷۸ باز در تهران و اصفهان، ۱۳۸۸ در تهران و بیش از ۵۰ شهر دیگر. از سال ۱۳۹۶ به بعد، حرکتهای اعتراضی و قیامهای مردمی در سطحی گستردهتر تقریباً سراسر ایران را در برگرفته است. آبادان ۱۴۰۱ اوج تازهای از این قیامها را عرضه کرد.
در تمام این مدت، نظام مشروعه کوشیده است تا با بهرهگیری از سه عامل زر، زور و تبلیغات برای حفظ خود بهره گیرد. ثروت بادآورده ناشی از صدور نفت منابع مالی لازم را در اختیار مشروعه خواهان قرار داد تا با گسترش فساد، عرضه رشوههای اجتماعی و اقتصادی، خرید وفاداری، بسیج و تربیت مشاطهگران سیاسی، مواضع قدرت را حفظ کنند. آنان از زور کور نیز بهره گرفتند: دهها هزار اعدام، صدها هزار اعزام به زندان، راندن میلیونها ایرانی به خارج و سازماندهی چندین نیروی سرکوبگر جزو اولویتهای مشروعه خواهان بود. در همان حال، نظام مشروعه با حذف سیاسی و گاه حتی فیزیکی متحدان اولیه خود که هنوز بخشی از فرهنگ مشروطه را به یاد میآوردند، توانست در مسیر انحصار قدرت که هدف غایی همه نظامهای استبدادی است، قرار گیرد. نظام مشروعه حربه دین و مذهب را نیز در خدمت تسلط خود بر ایران به کار گرفت و با الگو گیری از شیخ فضلالله نوری و حامیان روس او در آن زمان، مشروطهخواهان را بهعنوان دشمنان اسلام و تدین بهطورکلی ترسیم کرد. شیخ فضلالله بارها گفته بود: اگر مشروطه بیاید، اسلام از بین خواهد رفت.
امروز، ۴۳ پس از پیروزی مشروعه، سه عامل ذکرشده در بالا دیگر کارایی لازم برای حفظ نظام خمینیگرا را ندارند. کاهش شدید درآمد نفت، بحران اقتصادی، فرسودگی زیربناها و تورم دورقمی عامل زر را کم اثرتر کرده است. عامل زور نیز بهرغم خشونت بیرحمانه رژیم، نتایج دلخواه مشروعه خواهان را تأمین نمیکند. با گسترش خشم مردمی به سراسر کشور، نظام مشروعه نیروی کافی برای سرکوب در مقیاس وسیع را ندارد. بهخوبی میتوان دید که برخلاف نظر موسسه واشنگتن که میگوید مردم ایران در رعب و وحشت از رژیم اطاعت میکنند، اگر ترسی در کار باشد، اکنون در اردوگاه مشروعه خواهان است. بهرهگیری از چماق تکفیر نیز دیگر کارا نیست. کسانی که تحولات درون نهادهای سنتی تشیع را از نزدیک تعقیب میکنند، میدانند که نظام ولایتفقیه در مجموعه سپهر شیعهگری، چه رسد به اسلام، اقلیتی است که روزبهروز منزویتر میشود.
مجموعه این تحولات دو نتیجه مهم داشته است.
نخست، نظام مشروعه پذیرفته است که مخالف یا رقیب واقعیاش مشروطه است. در هفتههای اخیر، گردانندگان نظام از خامنهای گرفته تا امامجمعههای منصوب او حملات خود را متوجه شاهزاده رضا پهلوی، یا بهطورکلی به گفته رئیسی، «خانواده پهلوی» بهعنوان نماد مشروطه کردهاند. اکنون، صحبت از تشکیل ستاد ویژهای برای «جلوگیری تطهیر خانواده پهلوی» در میان است. مبارزه با پهلویان بهعنوان نماد مشروطهخواهی یکی از سه هدف بزرگ دستگاه تبلیغاتی مشروعه اعلامشده است. کمتر از دو دقیقه پس از کنفرانس خبری اخیر شاهزاده رضا پهلوی در واشنگتن، مشاطهگران رژیم حملات خود را به شخص او شروع کردند. تمامی این حملات جنبه شخصی داشت: آیا او گذرنامه آمریکایی دارد؟ آیا او میخواهد رژیم فاشیستی برقرار کند؟ این حملات ورشکستگی فکری مشروعه خواهان را زیر نورافکن قرار داد زیرا هیچیک از آنان نتوانستند یا نخواستند یک ارزیابی جدی انتقادی از سخنان «رضاشاه دوم» ارائه دهند. البته این ناتوانی شگفتآور نیست. مشروعه از زمان بنیانگذارش شیخ فضلالله، توانایی انتقاد علمی و منصفانه از دیدگاههای مخالفان خود را نداشته است و امروز هم ندارد. تا چندی پیش، مشروعه خواهان هر اعتراض مردمی را بهحساب «منافقین»، «صهیونیستها» یا «عوامل ضد اسلام» میگذاشتند؛ اما امروز، ناچارند بپذیرند که حریف اصلی و واقعی نظامی خمینیگرا، فرهنگ، تجربه و چشماندازی است که مشروطه عرضه میکند.
دومین تحول مهم بازگشت بخشی روزبهروز بزرگتر از مشروطهخواهان که در ۱۳۵۷ اردوگاه خود را ترک کردند و به مشروعه پیوستند، به خانواده مشروطه است. این بههیچوجه به این معنا نیست که همه این بازگشتگران در همه موارد همفکر و همنظرند. درهرحال، همفکری و همنظری هرگز هدف مشروطه نبوده است و نمیتواند باشد زیرا مشروطه در پی ایجاد جامعهای است انضمامی، برخلاف مشروعه که بر اساس حذف بنا میشود که در آن تنوع گزینههای سیاسی نشانه قدرت نظام است نه ضعف آن.
مشروطه، برخلاف مشروعه که یک ایدئولوژی یا مسلک شبهمذهبی است، یک گرامر سیاسی برای اداره جامعه است که مقررات بازی را تعیین میکند و به همه افکار و عقاید و مسلکها، حتی مشروعه که دشمن است، امکان خودنمایی در چارچوب مقررات پذیرفتهشده همگان را میدهد. تحولاتی که در این نوشته یاد شد چشماندازی تازه از مسیر سیاسی آینده را ترسیم میکند. اکنون، ایرانیان با انتخاب میان مشروعه، یعنی تسلط انحصاری به نام نسخهای تحریفشده از دین، از یکسو و مشروطه، یعنی تشکیل یک دولتـملت در متن یک جامعه باز، مواجهاند. به گمان من، ایرانیان تنها در چارچوب فرهنگ مشروطه میتوانند کشور را از بنبست چهلوچندساله مشروعه بیرون آورند و ایران را به دنیای معاصر بازگردانند و مسیر توسعه و ترقی را پس از زیگزاگ فاجعهبار «انقلاب اسلامی» از سر گیرند.
بهزودی سالگرد انقلاب مشروطه در ایران به همه ما فرصت میدهد که با بزرگداشت این میراث پرارزش نیاکان، فرهنگ مشروطه را بهعنوان عامل همدلی و همراهی همه نیروهای سیاسی ضد مشروعه زیر نورافکن قرار دهیم. این بزرگداشت لازم نیست یکشکل و یکنواخت باشد. در انقلاب مشروطه، بیش از ۳۰۰ حزب، گروه و دوره سیاسی و اجتماعی با دیدگاههای گوناگون شرکت داشتند. برخلاف مشروعه که در دو عمامه سفید شیخ فضلالله و سیاه سید روحالله خلاصه میشد، مشروطه پدران و قهرمانان و خدمتگزاران بسیار داشت از صوراسرافیل و ملک المتکلمین گرفته تا ستارخان و باقرخان و سردار اسعد و تقیزاده و مدرس و در مرحله دولت سازی، رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی و میلیونها ایرانی که در همه زمینهها ایران را وارد سده بیستم میلادی کردند.
همگامی در مسیر بازگرداندن نظام مشروطه به ایران نیازمند امضای معاهدات سیاسی و تشکیل کمیسیونهای وحدت و جبهههای ساختگی نیست. آنچه اهمیت دارد همراهی و همگامی عملی است. این همراهی و همگامی عملی بر اساس این آگاهی ممکن است که در حال حاضر، حتی اگر مشروطه انتخاب اول ما نباشد، زیرا گروه یا حزب خودمان را انتخاب اول میدانیم، لااقل میباید بهعنوان انتخاب دوم ما تائید شود. در غیر این صورت، چه بخواهیم چه نخواهیم، وضع موجود، یعنی تسلط مشروعه ورشکسته بر ایران، انتخاب دوم ما خواهد بود. درنتیجه، هر اقدامی که علیه مشروطهخواهی انجام دهیم، خدمتی خواهد بود به مشروعه سرکوبگر.
خوشبختانه دوگزینهای که اکنون در برابر ما است در عمل و در طول زمان کافی تجربهشدهاند. مشروطیت در ایران بیش از ۷۰ سال امتحان خود را پس داد و بسیاری از ما با همه خوبیها و بدیها و نقاط ضعف و قدرت آن آشناییم. بهعبارتدیگر، مشروطه یک «اوتوپیا» یا شهر آرمانی نیست که فقط در تصورات ادبی قرار داشته باشد. گزینه مشروعه را نیز ۴۳ سال تجربه کردهایم و با خوبیها، اگر داشته باشد و بدیهای آن از نزدیک آشناییم. بهعبارتدیگر، برخلاف سال ۱۳۵۷ که بسیاری از فعالان سیاسی ما بدون آنکه بدانند چه میکنند مشروعه را برگزیدند، امروز همه بهخوبی میدانند چه میکنند زیرا انتخاب بین دو تجربه واقعی است که نتایج آن را همه احساس کردهایم.
البته، ممکن است فعالان یا حتی گروههای سیاسی داشته باشیم که هنوز هم حاضر نیستند بین مشروعه و مشروطه یکی را انتخاب کنند یا هر دو گزینه را به سود موضع خودشان رد میکنند. در این صورت، حداقل انصاف این خواهد بود که پرچم خود را برافرازند و رنگ خودشان را نشان دهند و بگویند چه راه دیگری برای نجات ایران از بنبست جهنمی کنونی عرضه میکنند. بدترین و بیانصافترین روش دودوزهبازی، اماـاگرنمایی و آریـاماسازی سیاسی است.
یک نکته مسلم است؛ در چارچوب مشروعه جایی برای تعدد افکار و تکثر سیاسی وجود ندارد، درحالیکه مشروطه هر دو را ممکن میسازد. بدینسان، فعالان و گروههایی که در این برهه حساس حاضر نیستند در مسیر مشروطه حرکت کنند، عملاً در پی ایجاد یک جبهه واحد استبداد با نظام مشروعهاند.
ایران امروز نهتنها نیازمند شجاعت سیاسی است بلکه شفافیت مسلکی را نیز بهشدت لازم دارد. بیاییم بگوییم که هستیم، چه عرضه میکنیم و به کجا میخواهیم برویم. بهعبارتدیگر، بگذاریم رودررویی تاریخی دو گزینه مشروطه و مشروعه که در سال ۱۳۵۷ صورت نگرفت، امروز صورت گیرد تا توده مردم ما آگاهانه مسیر آینده کشورشان را انتخاب کنند.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی