سلام بر فرمانده یا خداحافظ نظام درمانده؟

قربانی یا قهرمان

آیا جمهوری اسلامی در حال غرق شدن است؟ این پرسش پس از نمایش «سلام فرمانده» که بیت «رهبر» به راه انداخته است، مطرح می‌شود. «سلام فرمانده» یک سرود به نسبت طولانی است با آهنگ شبه پاپ که کودکان دبستانی اجرا می‌کنند. سرآغاز سرود چنین است:

«یا مولانا! یا صاحب‌الزمان!

الغوث، الغوث ادرکنی»

غوث ثلاثی مجری است بی‌معنای نجات یافتن از غرق شدن‌‌‌‌ـ چیزی شبیه sos فرنگی‌ها که در لحظات خطر حتمی به کار گرفته می‌شود. البته سراینده سرود، شاید ازآنجاکه عربی نمی‌داند‌‌‌ـ ثلاثی مجرد را به‌جای الغیاث که ندای سنتی برای نجات است، به کار می‌برد. حافظ می‌گوید: «الغیاث! از جور خوبان الغیاث!» تقاضای کمک برای نجات را در ادبیات شیعی استغاثه می‌خوانند. البته اعراب امروز به‌جای این اصطلاح‌های فقهی از فرمول دیگری استفاده می‌کنند: انقذونا!

سراینده سرود از زبان غریق، یعنی مردم ایران یا دست‌کم کودکان خواننده این سرود که «نسل جامانده» خوانده می‌شوند، تصویر سیاه کنونی را چنین ترسیم می‌کنند:

دنیا بدون تو معنایی نداره

عشق روزگارم وقتی تو باشی دنیامون بهاره

دنیا بدون تو معنایی نداره

انسانی که «نه شرقی نه غربی» است، بی‌شک «غرقی» است. او نیازمند یک منجی است که بیاید و از غرق شدن نجاتش بدهد:

بیا! جون من بیا!

بیا! یارت می‌شم

هوادارت می‌شم

گرفتارت می‌شم

علی بن مهزیارت می‌شم

این اشاره به علی بن مهزیار اهوازی مشکل‌ساز است. اگر «رهبر» یا سراینده سرود دو کتاب این همشهری اهوازی ما را خوانده بودند (کتاب الملاحم و کتاب القائم)، می‌دانستند که قیام حضرت حجت، صاحب‌الزمان محمد بن حسن المهدی، شرایط یا «اسباب» خاصی دارد که با یک سرود کودکانه و چند نمایش در ورزشگاه‌ها فراهم نمی‌شود.

شرایط ظهور یا قیام هنگامی مهیا است که ظلم و جور و فساد جامعه را فراگرفته باشد‌ـ جامعه‌ای که در آن مردم حتی خدا را فراموش کرده‌اند و فکر و ذکری جز مادیات، سور‌و‌سات و عیاشی ندارند. در چنان وضعی است که مؤمنان به فکر استغاثه می‌افتند. آیا ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی در چنان وضعی است؟

بعضی مخالفان محمدرضا شاه فکر می‌کردند که دوران سلطنت او «اسباب ظهور» را فراهم کرده بود. باقر پرهام در توصیف جامعه دوران محمدرضا شاه نوشت: «پول‌وپله فراوان، جامعه‌ای که بوی نفت در آن پیچیده و کرور کرور مردم را از روستا می‌کند و برای کار و خدمت دولت به شهرها می‌آورد و اول‌ازهمه تهران. کاریکاتور پرزرق‌و‌برق از فرهنگ غربی.»

یک روشنفکر مخالف دیگر، دکتر منوچهر هزارخانی، چنین ارزیابی کرد: «جامعه‌ای ساخته‌اند که در آن هرکس به فکر خوایش و همه در پی مصرف بیشتر و بیشترند… فریب مادیات و این دنیا را خورده‌اند و آخرت را فراموش کرده‌اند… خدا و پیغمبر و امام زمان را فراموش کرده‌اند.»

بدین‌سان، آیا شگفتی‌آور نیست که از دید «رهبر» و سراینده این سرود بند تنبانی، اسباب ظهور نه در زمان پهلوی بلکه در دوران فرقه خمینیه فراهم‌شده است؟

آگاهی سطحی «رهبر» یا دست‌کم سراینده سرود موردبحث هنگامی بیشتر آگاه می‌شود که کودکان «نسل جامانده» داوطلب می‌شوند که ارتش موردنیاز مهدی موعود را تشکیل دهند. این به آن معنا است که چند نسل گذشته و حال که در دوران سلطه خمینیه بزرگ‌شده‌اند صلاحیت یا آمادگی جنگیدن برای امام قائم را ندارند:

بیا جون من بیا

با همین قد کوچکم

خودم سردارت می‌شم

عهد می‌بندم حاج قاسمت بشم!

یعنی در حال حاضر، هیچ‌یک از ۱۲ سرلشکر جمهوری اسلامی و بیش از ۶۰۰ سرتیپ آن نمی‌توانند جای «حاج قاسم» را بگیرند (حاج قاسم لقب سرلشکر قاسم سلیمانی، پخش‌کننده پول در خاورمیانه، بود). اما سراینده سرود فوراً به یاد می‌آورد که «حاج قاسم» نه‌تنها نتوانست برای مهدی منتظر بجنگد، بلکه سرانجام به «شهادت» دلخواه خود رسید.

کاشکی مثل حاج قاسم

من به چشم تو بیام!

بدین‌سان، «نسل غیور ‌جامانده» نیز در آرزوی شهادت است.

مهدی منتظر، البته، تشکیلات لازم خود را برای به کار گرفتن در روز ظهور پی‌ریزی کرده است. این تشکیلات مخفی مرکب است از چهار اوتاد (جمع وتد یعنی میخ چوبی)، افراد برگزیده‌ای که حضور آنان در هر نسل مانع «سقوط عالم به نیستی» می‌شود. هیچ‌کس آنان را نمی‌شناسد و هریک از آنان سه تن دیگر را نمی‌شناسد. هر «وتد» با ۳۲ تن دیگر تماس دارد که هریک از آنان نیز با ۳۲ تن دیگر در تماس‌اند و قس‌ علیهذا! بدین‌سان، به‌محض اینکه «علائم ظهور» تکمیل شد، مهدی منتظر می‌تواند ماشین عظیم تشکیلاتی را به کار اندازد و نقش خود را به‌عنوان منجی بشریت ایفا کند. آیا «رهبر» یا آیت‌الله جنتی خود را جزو اوتاد می‌دانند، همان‌طور که محمود احمدی‌نژاد و اسفندیار رحیم مشایی تلویحاً مدعی بودند؟

«رهبر» که در این سرود «سید علی» خوانده می‌شود کسی است که «نسل غیور جامانده» را فراخوانده است. آیا منظور از «سلام فرمانده» او است، همان‌طور که منظور سرود «درود به پیشوا» آدولف هیتلر و منظور «سلام بر پدر خلق‌ها» جوزف استالین بود؟

سرود «سلام فرمانده» پاسخ به این پرسش را مبهم می‌گذارد و تلویحاً خود بچه‌ها را به میدان نبرد می‌فرستد، همان‌طور که آیت‌الله روح‌الله خمینی کودکان سال‌های ۱۳۵۰ را روی میدان‌های مین‌گذاری ‌شده به رژه مرگ فرستاد.

امیر طاهری

پاش بیفته

من برات قیام می‌کنم

مثل میرزا کوچک

کار رو تمام می‌کنم

تو فقط صدام بزن

ببین برات چکار می‌کنم

منظور از «میرزا کوچک» البته میرزا کوچک خان، رهبر «قیام جنگل»، است. لقب «خان» چون یادآور جامعه دیگری است، حذف‌شده است؛ اما کوچک خان سرانجام نه‌تنها کار را تمام نکرد بلکه کار خودش به دست رفقای خودش تمام شد. بازگشت مهدی منتظر هنگامی رخ می‌دهد که پنج‌تن آل‌ عبا با بررسی اوضاع جامعه، به این نتیجه می‌رسند که وضع موجود قابل‌دوام نیست و حاکمان جابر و جائر زندگی مؤمنان را دوزخی کرده‌اند.

در آن شرایط می‌شود دید که انتظار بدتر از مرگ است (الانتظار اشد من الموت). «شدت» یعنی فساد در جامعه ستمدیده، غارت‌شده، زجرکشیده و سرگردان تنها با «فرج» (گشایش) پایان می‌یابد (الفرج بعد الشده). وظیفه امام است که این «گشایش و رهایش» را، به گفته ناصرخسرو قبادیانی، در لحظه آخر یا ساعت یازدهم عرضه کند. «منتظران را به لب آمد نفس» شعار ترانه‌های پیش از ظهور است. اما آگاهی پنج‌تن آل عبا تنها گام نخست در روندی است که پایان آن منوط است به مشیت الهی. سرانجام، این الله است که باید چراغ سبز بدهد تا منجی بشریت وظیفه‌ای را که از روز ازل برایش تعیین‌شده انجام دهد.

علامه عصار با اشاره به کتاب «غیبت» اثر فضل بن شازان نیشابوری، توضیح می‌دهد که هر نوع «استغاثه» (یعنی درخواست نجات) به‌خودی‌خود شنیده نمی‌شود مگر اینکه غوث‌بخش اعظم یعنی الله اراده کند. آیا سراینده «سلام فرمانده» طنزنویسی نقاب‌دار است که هدفی جز به سخره گرفتن مهم‌ترین اصل مذهب اثنی‌عشری ندارد؟ اگر چنین باشد، می‌توان گفت که او شاید از تکنیک کشتی ژاپنی یعنی جوجیتسو (بدل زدن به حریف از طریق همراهی ظاهری با حرکت او) استفاده کرده است.

سکوت روحانیون ارشد، به‌اصطلاح علمای اعلام قم و نجف، در برابر این نمایش سخیف ممکن است به معنای دلگیری آنان از مسخره‌بازی با اصول اثنی‌عشری باشد. در «سلام فرمانده» هیچ اسمی از الله، محمد، پنج‌تن آل عبا و ۱۴ معصوم (البته به‌جز حضرت قائم) برده نمی‌شود. حتی آیت‌الله خمینی، اما فرقه خمینیه، نیز در این سرود جایی ندارد. بدین‌سان، کل اثنی‌عشریه خلاصه می‌شود در بچه‌های «جامانده»، سید علی، حاج قاسم و میرزا کوچک که نیمی از اسمش را ازدست‌داده است (از یک بهجت هم نام می‌برند که ناشناس است).

این هم یک نکته احتمالاً جالب دیگر. وقتی به سرود «سلام فرمانده» گوش می‌دهید، بچه‌های خواننده غوث را «قوس» تلفظ می‌کنند زیرا غ و ث جزو ۹ حرف الفبای عربی‌اند که ایرانیان هرگز نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند مثل اعراب تلفظ کنند. بدین‌سان، شنونده فکر می‌کند که بچه‌های خواننده از «قوس» یعنی «کمان» می‌گویند نه از «غوث» یعنی نجات از غرق شدن.

بازهم یک نکته احتمالاً جالب. درست چند روز پیش از به راه افتادن کارناوال «سلام فرمانده»، آیت‌الله خامنه‌ای (رهبر)، یا سید علی سرود، در یک سخنرانی برای اعضای مجلس شورای اسلامی، تلویحاً به ناتوانی خود در اداره ایران اعتراف کرد و گناه این ناتوانی را به گردن موقعیت ایران از نظر جمعیت، تاریخ، جغرافیا و آب‌و‌هوا (اقلیم) انداخت. آیا با توجه به شکست‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سلطه خمینیِ بر ایران، هدف سراینده «سلام فرمانده» چیز دیگری نبوده است؟ چیز دیگری مثلاً «خداحافظ نظام درمانده»؟!

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر