پرسشهایی درباره علل شورش پنجاهوهفت
۱ – چه عواملی در فرهنگ ایران موجب شد که بخش بزرگی از ملت، «نارضائی» خود از فقدان آزادیهای سیاسی را بهصورت براندازی نظامی درآورد که رشد مداوم اقتصادی تأمین کرده و چهره کشور را دگرگون کرده بود؟
۲ – چه عواملی موجب شد ملتی که در نهضت مشروطه خود، شیخ فضلالله نوری را بهمثابه نماد «حکومت اسلامی» بدار آویخته بود، به حکومت روحانیون تن دهد؟
۳ – چرا در دوران پنجاهوهفتساله پهلویها، نیرویی پدید نیامد که از اصلاحات انجامشده دفاع کند؟
۴ – چرا در میان خیل بزرگ ایرانیان گریخته از میهن، توان تشکل و پس گرفتن میهن با سرعت و نیروی کافی بروز نکرد؟
۵ – و سر آخر، پس از گذشت اینهمه، عوامل درون-فرهنگی که محمل نفوذ دسیسههای بدخواهان ملت و میهن بودهاند تا کجا مورد بازشناسی قرارگرفتهاند؟
۳ – چرا در دوران پنجاهوهفتساله پهلویها، نیرویی پدید نیامد که از اصلاحات انجامشده دفاع کند؟
در طول زمامداری رضاشاه کبیر پایههای اصلی اصلاحات کشوری گذاشته شد. البته یک جامعه سُنتی که حتی مخالف کشف حجاب بود، نمیتوانست معجزهای پدید آورد. در طول زمان و عادت کردن جامعه به پیشرفت بهسوی جلو میبود که جامعه ایرانی توانست در مراحل اولیه با بیسوادی (خواندن و نوشتن) مقابله کند. ورود منور فکران و اندیشههای التقاطی مراحل اولیه رشد یک جامعه هستند. باسواد بدون را نباید فقط در خواندن و نوشتن خلاصه کرد. تجربه فردی و اجتماعی در طول چند نسل میتوانند به شکوفایی یک جامعه تبدیل شوند. این مهم را رضاشاه کبیر دریافته بود و توانست در دوره کوتاه شانزدهساله حکومتش زمینهسازیهای فراوانی را برای آیندگان فراهم کند. رضاشاه قربانی سیاست جهانی و جنگ جهانی دوم شد وگرنه توانای ایشان برای ایجاد امنیت در کشور که پایه اصلی پیشرفت یک جامعه هست به دست او فراهمشده بود.
پس از تبعید رضاشاه امنیت در سرتاسر کشور از بین رفته بود. اندیشههای سیاسی نتوانستند رشد یابند. روشنفکران هم تابع سیاست جهانی شدند و ملیگرایی تا دولت دکتر محمد مصدق و ملی کردن صنعت نفت دچار افول فراوانی شده بود و اندیشههای وارداتی نیروهای چپ جامعه را با خود دوباره بیگانه کرده بود. از بعد از انقلاب شاه و ملت بود که جامعه توانست دوباره با بیسوادی جامعه سیاسی مقابله کند، ولی نیرویهای که پدید آمده بوده بیشترین زمان خود را برای ثروتاندوزی صرف میکردند و زمانی که متوجه خطر از طرف ارتجاع سرخ و سیاه شدند که دیگر دیر شده بود. رسانههای دولتی و روزنامهها هم بیشتر به دنبال کسب مشتری و درآمد بیشتر به داستانسرایی و مطالب مورد درخواست خوانندگان خود روی آورده بودند. صفحه حوادث و صفحات ورزشی پر خوانندهترین صفحات روزنامههای وقت بودند، علوم اجتماعی، بحثهای فلسفی و آیندهنگری در رسانههای دولتی و خصوصی نتوانسته بودند جایگاهی برای آگاهیرسانی پیدا کنند. بیگانگی با سیاست و واگذار کردن سیاستگذاری به پادشاه و مجلس شورای ملی هم قابللمس بود. البته در آن زمانه به خاطر دوقطبی بودن جامعه جهانی کشورهای جهانسومی بهمانند ایران که در حال رشد اقتصادی بودند کلاً در گفتمانسازی کمتجربه بودند. کشورهای جهانسومی وابسته به سیاست جهانی بودند و توانایی خودمختاری ملی را ازدستداده بودند. ایران هم در آن شرایط با کمبود متخصصین کارآمد در امور کشوریداری مواجه بود. بهطورکلی فرد یا سازمان و حزب سیاسی بدون در نظر گرفتن سیاستهای جهانی نمیتوانستند در مقابل کاپیتالیسم غرب و کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی رشد یابد. ایران با کمبود روشنفکر و سیاستمداران باتجربه در امور ملی مواجه شده بود. این کمبود پیش از شورش پنجاهوهفت خود را بهصورت بارزی به نمایش همگانی و جهانی تبدیل کرد.
۴ – چرا در میان خیل بزرگ ایرانیان گریخته از میهن، توان تشکل و پس گرفتن میهن با سرعت و نیروی کافی بروز نکرد؟
پس از شورش پنجاهوهفت پناهجویان ایرانی بهسوی غرب سرازیر شدند. حتا چپگرایان افراطی هم در شرق و کشوریهای کمونیستی جایگاهی برای خود نیافتند (انترناسیونالسم چپ دروغی بیش نبوده و نیست). تمامی پناهجویان میبایستی سه مرحله پناهندگی را طی کنند. این مراحل برای فقیر و ثروتمند و یا سیاستمدار و کارگر ساده فرقی ندارد.
- مرحله اول پناهجویی، دوران رسیدگی به وضعیت اقامت است. در این دوره فعالیت سیاسی برای کسب اقامت مابین پناهجویان هدف اصلی بشمار میرود. همکاری مابین اپوزسیون و ایرانیان در این دوره پناهندگی تنها همکاری مثمر ثمر به شمار میرود که وجود دارد!
- مرحله دوم پناهجویی زمانی شروع میشود که اجازه اقامت برای پناهجو صادر شود. در این مرحله پناهجویان بیشتر به فکر این هستند که در کشوری که اقامت گزیدهاند، بتواند جای پای خود را برای زندگی باز کنند. یادگیری زبان، پیدا کردن کار و محل سکونت و یا آشنایی با فرهنگ و ادب و رسوم کشوری که پناهجو در آن اقامت یافته است، جای خود را با فعالیتهای سیاسی عوض میکند. اکثریت پناهجویان در این مرحله خود را از سیاست به کناری میکشند تا بتوانند شرایط بهتری برای زندگی خود تأمین کنند.
- مرحله سوم زمانی شروع میشود که مشکلات اولیه پناهجویان برطرف شده باشد. در این مرحله هست که پناهجو نیازی به فعالیت سیاسی در خود نمییابد (خرشان از پل گذشته) و بیشتر به فکر کنارهگیری از سیاست و رفتوآمد دوباره به ایران میافتند.
البته در طول زمان مراحل بالا برای پناهجویان تغییریافته است. برای مثال در اوایل ده هشتاد میلادی مرحله اول پناهجویی چند ماهی بیشتر طول نمیکشید ولی هماکنون این مرحله کمتر از یک سال نیست. مراحل بعدی هم با تغییرات متفاوتی مواجه شده است که بستگی به کشوری دارد که پناهجو در آن اقامت یافته است. در اوایل شورش پنجاهوهفت تا پایان جنگ ایران و عراق اکثریت پناهجویان را مردمان عادی تشکیل میدادند ولی با سرکار آمدن اکبر رفسنجانی و شروع رفتوآمد پناهجویان به ایران سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی به پرورش جاسوسان خود مابین پناهجویان مبادرت کردند. پس از شکست جنبش سبز بود که اکثریت پناهجویان ایرانی را اصلاحطلبان صادراتی و لابیگران جمهوری اسلامی را در برگرفتند.
ایرانیان خارج از کشور به چندین دلیل نمیتوانند در سازمانهای سیاسی عضویت پیدا کنند.
یک: پناهجویان برای رفتوآمد به ایران مجبورند با سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی همکاری کنند، این همکاری از روی اجبار و بدون خواست واقعی ایرانیان خارج از کشور انجامگرفته است. از این طریق جمهوری اسلامی توانسته است اکثریت خاموشی از ایرانیان در خارج از کشور تربیت کند که تنها در مواقعی به فعالیت سیاسی تن در میدهند که جمهوری اسلامی در ضعف و یا در سرازیری سرنگونی قرارگرفته باشد.
دو: مشکلات اقامت در خارج از کشور و دوری از خانواده توانایی ایرانیان برای فعالیت سیاسی را گرفته است. البته افرادی که به فعالیت سیاسی در خارج از کشور مشغول هستند میبایستی هزینه فعالیتهای خود را از جیب خود تأمین کنند. این محدود افراد بدون پشتیبانی مالی نمیتوانند دامنه فعالیتهای خود را گسترش دهند. ( آیا شما خواننده گرامی که در خارج از کشور اقامت دارید تاکنون به سازمانها و احزاب سیاسی مخالف جمهوری اسلامی کمک مالی کردهاید؟ بااینکه کمک مالی به سازمانها و احزاب سیاسی را میتوان از مالیات پرداختشده کم کرد!)
البته اصلاحطلبان صادراتی و لابیگران جمهوری اسلامی هزینه فعالیت سیاسی خود را مستقیم از جمهوری اسلامی دریافت میکنند. برای مثال یک اصلاحطلبی در امریکا بیش از این میلیون دلار برای یک فیلم تبلیغاتی درباره «اسلام رحمانی» پرداخت کرده است! این مبلغ را آن اصلاحطلب صادراتی نمیتوانسته ظرف کمتر از یک سال اقامت در امریکا از طریق کار کردن در آن کشور به دست آورد! البته هزینه پخش آن فیلم در شبکههای تلویزیونی آمریکا هم هزینههای نجومی خود را در برمیگیرد که فقط مأموران جمهوری اسلامی هستند که میتوانند این هزینهها را پرداخت کنند.
اصولاً فعالیت سیاسی ایرانیان در خارج از کشور بهجز افرادی که واقعاً زندگی خود را صرف مبارزه با جمهوری اسلامی کرده و میکنند، بیشتر به فعالیتهای پامنقلی متشابه هست تا فعالیت سیاسی!
۵ – و سر آخر، پس از گذشت اینهمه، عوامل درون-فرهنگی که محمل نفوذ دسیسههای بدخواهان ملت و میهن بودهاند تا کجا مورد بازشناسی قرارگرفتهاند؟
بازشناسی بهصورت کلی تاکنون انجام نیافته است، زیرا هیچگونه آزادی اجتماعی و سیاسی در ایران امروز وجود ندارد. در خارج از کشور این بازشناسیها و آسیبشناسیها انجامگرفته است ولی جامعه ایرانی در زیر سانسور مطلق اسلامگرایان و تحریف چپگرایان نتوانسته است در جریان این آسیبشناسیها قرار گیرد. جامعه امروز ایران جامعهای است که بیشتر به یک مافیای فاشیستی شباهت دارد تا به یک جامعه باز برای روشنگری. فشارهای اقتصادی بر مردم توانایی آنان را برای آسیبشناسی گرفته است. اگر هم بتوان گروهی را در کنار هم قرار داد تا این آسیبشناسی را انجام دهند. پرسشهای فراوانی موجود هستند که باید به آنها هم رسیدگی شوند.
نتیجه:
مقیاس اقتصادی برای جامعه امروزی در جهان ارزش پول ملی هر کشور است. آخوندها کشوری ثروتمند و از منظرگاه جهانی فراتر از فرهنگ خاورمیانهای آن زمان را تصرف کردند. برقراری سیستم اربابورعیتی هدف اصلی آخوندها بوده و هست. البته سیستم اربابورعیتی از مثلث ارباب، آخوند و رعیت تشکیل میشود، ولی آخوندها با انقلاب اسلامی هم جایگاه خود را حفظ کردند و هم خود را ارباب همه ایرانیان حس میکنند. با کمک چپها و ملیگرایان دوباره فریبخورده ایران، آخوندها به مصادره اموال مردم و دزدیهای کلان پرداختند و ثروت ایرانیان را هم بهمرورزمان به تصرف خود درآوردند. درنتیجه صرف چند دهه گذشته فقر در ایران گسترشیافته و در هر مکانی که درآمدی وجود داشته آخوندها به کام خود کشیدهاند. در سال ۱۳۵۷ یک دلار برابر ۷۵ ریال میبود. امروز برای هر دلار باید ۴۰۰۰۰۰ ریال پرداخت. به زبان ساده ارزش پول ملی ایران از زمان شورش پنجاهوهفت ۵۳۰۰ برابر افت کرده است که نشان از بیاعتباری و بیارزش بودن پول ملی ایران میدهد. این بیارزش شدن پول ملی نتیجه دزدیهای نجومی اسلامگرایان و بیبرنامگی آنان در امور کشورداری هست.
بهطورکلی آخوندها جامعه ایران امروز را به خودی و غیرخودی تقسیم کردهاند که در حقیقت همان سیستم اربابورعیتی هست که در یکطرف رعیت (اُمت اسلامی) و در طرف دیگر ارباب و آخوند یا همان ولایتفقیه نشسته است. ارزش پول ملی در جمهوری اسلامی آنچنان افت کرده که از بیارزشترین واحدهای بانکی در جهان برشمرده میشود. این مقیاس اقتصادی چون قابلسنجش است، نمایشگر اهداف آخوندها و چپگرایان حامی جمهوری اسلامی از سال پنجاهوهفت تا به امروز و برای امروز و فردای ایران هست.
مشکل فردای فروپاشی ولایتفقیه این است که ملت و دولت ملی ایران آینده بایستی از زیر صفر شروع کنند تا زمانی در آینده دور در جهان دوباره بتوانند قد علم کنند.
برای گذر از جمهوری اسلامی بهتر است اول برای پرسشهای زیر هم پاسخی یافت. برای آینده ایران هم پرسش فراوان است!
پرسشهای درباره دوران جمهوری اسلامی
۱- ثروت ملی ایران کجاست؟
۲- اهداف جمهوری اسلامی چه بوده و چه هست؟
۳- جمهوری اسلامی به چه اهدافی دستیافته است؟
۴- چرا غرب در کنار جمهوری اسلامی ایستاده است؟
۵- چرا مردم علیه جمهوری اسلامی قیام نمیکنند؟
بهمن زاهدی