در اینکه انواعی از «لیبرالیسمهراسی» و «لیبرالیسمبیزاری» و «لیبرالیسمستیزی» در ایران همواره وجود داشته است، تردیدی نیست. لیبرالیسم مایۀ بیم و هراس، نفرت و بیزاری و ستیز و خصومت بسیاری در ایران بوده است و همچنان هست. لیبرالیسم از منظرهای مختلف آماج ملامت و عتاب بوده است: آگاهانهتر از هر جا از دیدگاه چپگرایانه و سپس از منظر دینداری و در مرتبۀ بعد از منظر نوعی ملیگرایی تندرو و محافظهکاری سنتگرا. وجه مشترک همۀ مخالفان لیبرالیسم هم این است که گمان میکنند لیبرالیسم به یک ماهیت/موجودیت اساسی آسیبی جبرانناپذیر میزند. در اینجا قصد ندارم وارد این بحث شوم که چرا این نگرش نادرست است و صرفاً میخواهم به مسئلۀ «آزادی» در لیبرالیسم بپردازم که ازقضا یکی از دلایل اصلی همۀ آن هراسها و بیزاریهاست.
تصور نادرستی که وجود دارد این است که گمان میکنند لیبرالیسم هست تا آزادیهای خاصی را برقرار کند، همۀ جوامع را یکشکل کند و با تحمیل نوعی بیقیدی و مرززدایی همۀ هویتها و ماهیتهای دیرینه را متلاشی کند؛ اما اتفاقاً نکتۀ مهم این است که لیبرالیسم محتوای آزادی را تعریف نمیکند. درست است که لیبرالیسم «اصولی» دارد و این اصول میتواند منجر به آزادیهای معینی شود، اما در اصل کار و هدف لیبرالیسم این نیست که «محتوای خاصی را به جامعه تحمیل کند». وجه تمایز کوچک، اما مهمی در اینجا وجود دارد که باید به آن توجه کرد، وگرنه درک نادرستی نسبت به لیبرالیسم پدید میآید.
اگر لیبرالیسم ایدئولوژی آزادی است به این دلیل نیست که محتوای آزادی را تعریف میکند، بلکه اتفاقاً به این دلیل است که معتقد است نمیتوان تعریفی مطلق از آزادی ارائه داد. توجه کنید که آن روی «آزادی» «محدودیت» است؛ ما همزمان که آزادی را تعریف میکنیم، محدودیتها و ممنوعیتها را نیز توأمان تعریف میکنیم. آنچه لیبرالیسم انجام میدهد این است که صرفاً «انحصار» تعریف آزادی ــ و درنتیجه عدم آزادی ــ را میشکند و میگوید مرجعی یگانه برای تعریف آزادی وجود ندارد. پس کسی نمیتواند بگوید آزادی این است؛ اینجا شروع میشود و اینجا تمام میشود. لیبرالیسم «خودِ» آزادی را تعریف نمیکند، بلکه انحصار را میشکند؛ و این یعنی، هر مرجعی حق دارد آزادی ــ و عدم آزادی یا محدودیتها ــ را به برداشت خود تعریف کند، اما درعینحال همین حق را برای دیگر مراجع هم باید قائل باشد (و همین شاخصۀ اساسی لیبرالیسم است).
بخش بزرگی از دشمنی با لیبرالیسم برای این است که گمان میکنند لیبرالیسم آزادی خاصی را تعریف میکند که این آزادی منزجرکننده است. لیبرالیسم تعریف محتوای آزادی را به جامعه واگذار میکند و این حق را به همگان میدهد که آزادی را برای خود تعریف کنند. درواقع لیبرالیسم به «تکثر مراجع» برای تعریف آزادی باور دارد و میخواهد انحصار را بشکند؛ بنابراین در اینجا هرگونه هراس، نفرت و ستیز با لیبرالیسم، به معنای هراس، نفرت و ستیز با این است که دیگران هم در تعریف آزادی سهیم باشند و این دو معنا دارد: معنای اول دیگرستیزانه است، زیرا حق تعیین سرنوشت و حق تعریف آزادی از دیگران سلب میشود و فقط یک مرجع برای تعریف آزادی معتبر انگاشته میشود؛ اما معنای دوم آن به زیان خود فرد است، زیرا لیبرالیسم هر آنچه از یکدست میگیرد، از دست دیگر به فرد برمیگرداند.
باید مثالی بزنم: اقلیتی را در نظر بگیرید (اقلیتی مذهبی، قومی یا ایدئولوژیک). وقتی لیبرالیسم این اقلیت را از این منع میکند که بهتنهایی مرزهای آزادی را تعریف کند و خود را یگانه مرجع قانونگذاری بداند، امتیازی را از یکدست آن گرفته است، اما همزمان به اقلیتهای دیگر هم اجازه نمیدهد که تعریف خود از آزادی و محدودیت را به این اقلیت تحمیل کنند ــ و به این شکل مابازایی را در دست دیگرش میگذارد.
بنابراین در چنین وضعیتی ناگزیر مرجعیت آزادی میان اقشار و گروههای جامعه تقسیم میشود. تقسیمبندیهای اجتماعی نیز چندلایه و متقاطع است؛ یعنی یک فرد ممکن است همزمان جزء چند اقلیت یا چند گروه جامعه باشد که هرکدام تعریف متفاوتی از آزادی در ساحتهای مختلف داشته باشند. بهاینترتیب، مرجعیت آزادی بهگونهای پیچیده در جامعه پخش میشود و تازه با تضاربها و وزنکشیهای دائمی «محتوای آزادی» (و مرزهای آن) تعریف میشود و طبعاً تغییر میکند. کاری که لیبرالیسم در این میان انجام میدهد فقط این است که قواعد اصولی این تضارب و وزنکشی را مشخص میکند.
لیبرالیسم صرفاً داوری است که میدان بازی را مشخص میکند، سوت میزند، خطا را اعلام میکند و قواعدی میگذارد تا بازی تضاربهای اجتماعی به شکلی مسالمتآمیز و جوانمردانه پیش رود. تازه از این رهگذر محتوای آزادی را این بازیگران تعریف میکنند.
مهدی تدینی