دولت محوریترین مفهوم در مطالعه سیاست و علوم سیاسی است؛ بنابراین تعریف آن همواره مورد مناقشه پژوهشگران و صاحبنظران بوده است. مفهوم دولت، کاربردها، تعاریف و معانی بسیار گسترده و متعددی دارد و میتوان آن را برای اطلاق به طیف وسیع و مجموعهای از نهادها، تأسیسات، واحد ارضی یا قلمرو جغرافیایی، پدیده یا هویت تاریخی، ایده یا نظر فلسفی و امثال آن به کار برد. به اعتقاد بیشتر نظریهپردازان علوم سیاسی، دولت مفهومی فراگیر و محیط بر حکومت است. در این نوشتار مفهوم دولت مدرن در اندیشه ماکس وبر موردبررسی و توجه قرارگرفته است.
دولت مدرن و دولت پیشامدرن
دولت مدرن برخلاف نمونههای تاریخی خود آنچنان قدرتمند، عظیم و گسترده است که سرشت و ماهیت آن بهصورت یکی از موضوعات محوری و مناقشه برانگیز در مباحثات سیاسی و مناقشههای ایدئولوژیک درآمده است. هنوز اختلافنظر فراوانی درباره پرسشهایی نظیر ماهیت قدرت دولت چیست؟ منشأ قدرت دولت از کجاست؟ آیا قدرت دولت الهی و ذاتی است؟ آیا امری برخاسته از طبیعت، جامعه، افراد یا… است؟ دولت نماینده منافع چه قشر یا طبقهای از اجتماع است؟ و… تفاوتها و اختلاف نظرات بسیار جدی و عمیق راجع به کارکرد مناسب و درواقع راجع به نقش دولت به این معنا که حوزههای وظایف و کارکرد دولت کدام است؟ رسالت و وظایف دولت کدام است؟ و… وجود دارد.
دولت عبارت است از مجموعه مستقلی از نهادهای سیاسی که تحت نام منافع عمومی و در چارچوب قلمرو جغرافیایی معین و گاهی محدود بهطور اخص با سازمان یا تشکیلات سلطه سروکار دارد. روند تکامل دولت در شکل مدرن آن بهمثابه قدرتی عمومی مستقل از حاکم و اتباع و واجد اقتدار عالیه سیاسی در محدوده قلمرو معین با روند تدریجی و کند تفکیک نهادین عرصههای سیاسی و اقتصادی همراه است که با رشد دولت مطلقه متمرکز و گسترش تولید کالایی ارتباط دارد.
ویژگی شاخص هر دولت مدرن عبارت است از میزان یا دامنه استقلال یا اعمال حق حاکمیت آن، یعنی میزان و دامنه قدرت مطلق و نامحدود آن. هر دولت در بالاترین رده هرم قدرت در جامعه قرار دارد. بهعبارتدیگر، دولت از این نظر که فراتر از دیگر نهادها، تشکیلات، مجامع، گروهها و… در جامعه قرار میگیرد، قدرت عالیه را در اختیار دارد. بر همین مبنا تمام کسانی که در محدوده یا قلمرو حاکمیت یک دولت به سر میبرند و بهنوعی شهروندان یا اتباع آن دولت محسوب میشوند باید در برابر قوانین آن تابع و تسلیم باشند. بهعبارتدیگر قوانین، مقررات و حقوق و تکالیف مقرر و وضعشده از سوی دولت باید برای آنان مطاع و لازمالاطاعه باشد. شاید این نوع تعبیر و تلقی کلاسیک از دولت را درواقع به بهترین وجه بتوان در تمثیل و تصویری منسجم دید که نخستین بار توماس هابز ترسیم کرد.
وی دولت را بهمنزله قدرت عالیه در قالب لویاتان مجسم کرد؛ اما بارزترین ویژگی و خصیصهای که دولت مدرن را از اشکال قدیمیتر جامعه یا تشکیلات سیاسی متمایز میکند، دقیقاً به همین اعمال حاکمیت یا حق حاکمیت و استقلال دولت مدرن بازمیگردد.
دولت مدرن که نخستین بار در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی در اروپا سر برآورد، قالب یا شکل نظام حاکمیت متمرکزی را به خود گرفت که توانست تمام دیگر نهادها و گروهها، اعم از دینی و دنیوی را تابع خود کند و تحت اقتدار و حاکمیت خود درآورد. گرچه این نوع دولت مدرن در حال حاضر رایجترین و معمولترین شکل جامعه سیاسی در بیشتر مناطق جهان به شمار میرود و شکل دولت ملی را به خود میگیرد، ولی با تمام این تفاصیل هنوز نمونههایی از جوامع فاقد دولت نیز در جهان وجود دارند؛ زیرا فاقد هرگونه اقتدار مرکزی و قدرت مستقل یا فاقد استقلال و فاقد حاکمیت هستند، گرچه ممکن است برای خود واجد یکرشته مکانیسمهای کنترل اجتماعی باشند که بهنوعی بتوان آن را حکومت توصیف کرد. وانگهی یکی دیگر از ویژگیهای دولت آن است که درصورتیکه داعیه اعمال حق حاکمیت و اعمال قدرت مستقل آن از سوی گروه یا جریان دیگری بهطورجدی در معرض چالش قرار گیرد، همانطور که در جریان جنگهای داخلی، قیامها، شورشها و انقلابهای سیاسی اجتماعی رخ میدهد، دولت در معرض زوال، فروپاشی و سقوط قرار میگیرد و جای خود را به دولت جدیدی میسپارد. علاوه بر استقلال و حق حاکمیت، ویژگیهای ممیزه دیگری نیز وجود دارند که با مراجعه به آنها میتوان دولتهای مدرن و کهن را از یکدیگر متمایز کرد ازجمله شکل خاص اقتداری که هر دولت اعمال میکند.
دولت وبری
دقیقترین و نافذترین تعریف درباره دولت مدرن را ماکس وبر ارائه کرده است. وی در تعریف خود از دولت بر ۳ وجه اصلی دولت مدرن تأکید دارد که عبارتند از: قلمرو سرزمینی، انحصار تملک قوه قهریه و مشروعیت.
بهزعم وبر، دولت یک جامعه انسانی است که بهگونهای موفقیتآمیز داعیه انحصار استفاده مشروع از نیروهای مادی و امکانات و ابزار لازم برای اعمال اختیارات خود در محدوده قلمرو معینی را دارد. منظور وی این است که نهتنها دولت قدرت تضمین اطاعت از سوی شهروندان خود را دارد، بلکه از حق مشروع و لازم برای چنین کاری نیز برخوردار است؛ بنابراین مفهوم انحصار خشونت یا قهر مشروع در حقیقت بیان علمی حق حاکمیت و استقلال دولت به شمار میرود.
وی در بحث راجع به ماهیت و سرشت دولت، موضعی اتخاذ میکند که فاصله نسبتاً زیادی با دیدگاهها و مواضع رایج در آن ایام داشت. وی دولت را پدیدهای قابلتحسین و یکی از مهمترین، بهترین و ارزشمندترین آفریدههای اقتصادی میداند. بهعبارتدیگر وی برای حوزه سیاسی تأثیری مستقل از حوزه اقتصادی قائل است، پس با هرگونه تصور مبتنی بر اینکه تاریخ آرا و عقاید را میتوان به عوامل اقتصادی تقلیل و تنزل داد، مخالف بود و آن را نفی میکرد. به همین منوال با تحلیلهای مارکسیستی درباره ایدئولوژی، زیربنا و روبنا نیز مخالف بود و آنها را رد میکرد. وی یکی از جدیترین منتقدان سنت مارکسیستی بود. وبر عقیده داشت که بلندپروازیهای سیاسی مارکسیستها بر درک ناقصی از ماهیت دولت مدرن و پیچیدگی حیات سیاسی استوار است. از دیدگاه وبر، تاریخ دولت و تاریخ مبارزه سیاسی را بههیچوجه نمیتوان به مبارزه طبقاتی تقلیل داد. به گمان او منشأ و وظایف دولت مدرن، بسی فراتر از روساخت قرارگرفته بر یک شالوده اقتصادی است. بعلاوه، حتی اگر مناسبات طبقاتی تغییر کنند، نمیتوان نهادهای دموکراسی مستقیم را جایگزین دولت کرد؛ زیرا در چنین شرایطی با انبوهی از مسائل هماهنگی و تنظیم روابط مواجه خواهیم شد که حل آنها تنها در گرو بهرهگیری از بوروکراسی و تنها بوروکراسی است، مگر آنکه نهادهای دیگری برای کنترل قدرت آن ابداع شوند. ازنظر وبر، مسائل مطرحشده بهوسیله لیبرالها درزمینهٔ ایجاد توازن میان حق و تکلیف و قدرت و قانون، ازجمله عناصر اجتنابناپذیر مدرنیته هستند.
علاوه بر این، وی عقیده داشت که پیشرفت و رشد سازمان بروکراتیک یا تشکیلات دیوان سالارانه، از اجزا و عناصر لاینفک رشد سرمایهداری بوده و موجب تضعیف کارایی الگوی دموکراتیک لیبرال میشود. وی دموکراسی را بهمنزله ابزاری برای ایجاد حکومت خوب و مناسب میدانست نه ابزاری برای کنترل مردمی و ایجاد برابری سیاسی و بهتبع آن وجود هرگونه قانون طبیعی حکومت دموکراتیک را که در نظریه دموکراتیک کلاسیک مطرحشده بود، نفی میکرد.
دیدگاههای وبر در خصوص قدرت و سلطه دولت برای درک روند تکامل نظری اندیشه نخبهگرایی بسیار ضروری است.
دیدگاههای وی بیانگر روند پیچیده و بسیار مهمی در تکامل نظرات نخبهگرایی به شمار میروند. به عقیده وبر سلطه نخبگان در دستگاه دولت امری اجتنابناپذیر است.
وبر با تأکید بر ۲ رکن متمایز تاریخ دولت مدرن، یکی از مهمترین تعریفها را از این دولت ارائه کرد. یکی از این دو رکن، مفهوم سرزمین و دیگری کاربرد قوه قهریه بود. دولت مدرن، برخلاف پیشینیان خود که دائم در معرض دردسرهای گروههای متخاصم قرار داشت، توانایی آن را دارد که در قلمرو معین به صورتی انحصاری به استفاده مشروع از قوه قهریه اقدام کند.
دولت مدرن، نوعی دولت ملت است که در مناسباتی تخاصم آمیز با دولت ملتهای دیگر قرار دارد، نه با گروههای مسلحی از جمعیت خود، البته وبر تأکید میکرد که قوه قهریه ابزار معمول یا تنها ابزاری نیست که دولت به کار میگیرد، بلکه ابزاری خاص دولت است. دولت نوعی رابطه حاکمیت عدهای از افراد بر عدهای دیگر است؛ رابطهای که با استفاده از کاربرد مشروع قوه قهریه، یعنی با فرض مشروعیت حمایت میشود.
حسین امامی
برگرفته از انگاره