مانند آن است که به ناقوسی بزرگ، تلنگری از سر فراست، زده باشی، طنین یکنواخت و نامرئی آن، فضای جامعه را پرکرده است، نوایی از شوق، نوایی از شعور، نوایی ایرانی. نوا به چنارهای خیابان پهلوی میخورد و آن را به عابران بازتاب میدهد، به دانشگاه تهران که میرسی، طنین معماری مدرن آندره گدار، نوای اولیه را همراهی میکند، موسیقی مدرن ایرانی، با ارکستری شاهی، مشغول نواختن است، علی اکبرخان داور را که قربانی سوءتفاهمی شد، همان حوالی مییابی، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران، با غروری ویژه نگاه میکند، از در دانشگاه که وارد میشوی، موسیقی طنینانداز در معماری گدار، تندتر و زیباتر به گوش میرسد، در ستونها و رواقها میپیچد و تو المانهای معماری ایرانی را در آنها تشخیص میدهی، سر که برمیگردانی، عربدههای شرعی میشنوی، دانشگاه عرفی را با عربده شرعی چهکار؟ نماد بیداری ایرانیان را با وزیر شعار چه سر و سری است، به چمن دانشگاه نگاه میکنی، طوری که پنداری مسقف نشده و هنوز دانشجویان در آن لمیدهاند، رؤیت را از عربدههای شرعی که برمیگردانی، نهاد نمایندگی مقام معظم! رهبری حالت را دگرگون میکند، مارش چپگرایان امپریالیزم ستیز را نیز که به آن اضافه کنی، دلیل اشغال میهن باستانی را میفهمی، اما پنداری موسیقی مدرن تجلییافته در ساختههای رضاشاه کبیر، برتری محسوسی در ایران امروز دارد، از درب جنوبی دانشگاه خارج میشوی، خیابان شاهرضا و چهارراه پهلوی، مقصد بعدی است، فرض کن پهلوی همچنان دوطرفه است، پس به سمت جنوب میروی، چهارراه امیراکرم از بستگاه رضاشاه و سهراه شاه را که رد میکنی، یاد فرخزاد میافتی، کسی نمیدانست چرا به سهراه شاه میگویند سهراه درحالیکه چهارراه است! از خیابان شاه به سمت مجلس شورای ملی، شاهآباد و میدان بهارستان نمیروی، مطمئن هستی رضاشاه در مجلس مؤسسان، رأی کافی را دارد و اولین پادشاه منتخب دموکراتیک ایران، بر تخت خواهد نشست، راستی نادر قلی نیز پیشازاین، در دست مغان با رأی بزرگان بر تخت نشسته بود. پهلوی را که ادامه میدهی، به کاخی میرسی که روزگاری موزه پهلوی و رضاشاه کبیر بود، تابلویی را میخوانی، ستاد تبلیغات و برگزاری نماز جمعه، این دیگر چیست؟ دوربینهای امنیتی و این دیوارهای آهنی بلند، چه چیز را مخفی میکنند؟ سرک که میکشی، دوربینها بهسوی تو میچرخند، راهت را میگیری و میروی، به سپه که میرسی، به مجلس سنا و دانشگاه جنگ نگاه نمیکنی، حتی از هویدا و نخستوزیری نیز سراغی نمیگیری، آنها به دوره دیگری تعلق دارند و تو در تهران به دنبال رضاشاهی، سپه را دوطرفه فرض میکنی و به حسنآباد میرسی، میدان هفتگنبد، پسازآن پارک شهر است و کاخ دادگستری، بوذرجومهری و اولین مریضخانه تهران، دور میزنی و به خیابان پهلوی برمیگردی، منیریه، امیریه، گمرک، به شکوفه نو نگاه نکن، سالهاست بستهشده، سینمای سر خیابان مهدی موش که حالا دیگر مهدی خان شده، همچنان بسته است، راستی پاساژی جای سینما ستاره را گرفته است، دوباره که زمان را گم کردی، محله پدری را به حال خود بگذار، میدان راهآهن منتظر است، صدای سوت قطار را نمیشنوی؟ باعجله از میدان راهآهن میگذری تا از قطار جانمانی. همچنان در فکر استخر راهآهن هستی که حالا دیگر شهرداری منطقه شده.
با قطار، به همه جای ایران میتوانی سر بزنی، از گردنه بگیران در ناحیه بختیاری ترسی نداری، سالهاست به همت رضاشاه، دیگر نیستند، به جنوب که میرسی، از خزعل، نامی نیست، در عوض طنین موسیقی موجهای خلیج پارس را میشنوی، به یاد میآوری برای به دست آوردن آبهای مقابل ساحل خرمشهر، رضاشاه چه مرارتی کشید، فرزندش را نیز به یاد میآوری، اینجا دیگر اروندرود است، لازم نیست برای اینکه پاهای خستهات را در اروندرود، خنککنی، از عراق ویزا بگیری، به همت محمدرضا شاه، قرارداد تحمیلی استعمار لغو شده است و مبنای تقسیم اروندرود، خط تالوگ میان آن است. تأسیسات نفتی را نگاه نمیکنی، آن متعلق به دوره دیگری است، به شیراز هم سری میزنی، کاوشهای تخت جمشید آغازشده است، راستی رضاشاه در طوس، مشغول سخنرانی و افتتاح مقبره فردوسی است، ببین لرزاده هم همانجاست. در کردستان، از سیمتقو خبری نیست، مهاباد و کرمانشاهان آرام هستند، رنج مردم را میبینی و به جمهوری که وطنت را به گروگان گرفته، لعنتی ابدی میفرستی، راهت را تا گیلان و رشت ادامه میدهی، از جمهوری شوروی خلق جنگل به همت رضاشاه خبری نیست، اما در میدانی از شهر رشت، گنبد و بارگاهی میبینی ساختهوپرداخته آخوندها، اینجا سردار! جنگل خفته است. سرداری که در جمهوری اسلامیستها، اسلامیست شد، گرچه بلشویک بود، خدای ایران را شکر میکنی که اجساد غلام یحی و پیشهوری در دسترس نیست، در غیر این صورت معلوم نبود آنها هم حجتالاسلام غلام یحی و آیتالله پیشهوری نشوند که تمام آرمانشان، قیام در مقابل دیکتاتوری پهلوی باشد! مقصد نهایی آلاشت و سوادکوه است، به زادگاه مردی میرسی که بزرگترین ایرانی سده اخیر ایران است، کلاهت را به نشانه احترام از سر برمیداری، مام میهن، ناجی خود را در این مکان پرورده، نام این منطقه با نام رضاشاه کبیر پیوند خورده و تو در ایران امروز، میدانی بسیاری برای دیدن محل تولد ناجی ایران، راهی این منطقه میشوند، بدون اینکه قصد خود را با صدای بلند برای همگان بگویند. مطمئن هستی، مام میهن، مدافع دیگری را نیز در بطن خویش پرورانده، اگر به ساخلوی منجیل و قزوین بروی، میبینی او آماده حرکت است، شتاب کن، قشون، رهسپار تهران است.
ایرانی
برگرفته از سامانه قدیمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)