عوام‌زدگی و سرآمدگرایی

در یک فرهنگ سیاسی استبداد‌زده که میان فرمان‌بری و پیروی کورکورانه و مخالفت و کشاکش دشمنانه در نوسان است این‌همه تکیه‌بر مردم و خواست مردم که از چپ و راست می‌بینیم دلگرمی می‌آورد. ولی آیا مردم برای همه یک معنی می‌دهد و در تحلیل آخر هر گروه درواقع خودش را به نام مردم در نظر ندارد؟ درباره تازه‌کارانی که ماییم چنین تردیدهایی می‌توان داشت. مردم تا نظرشان دانسته نشده است تعبیری انتزاعی هستند و باور‌ها و رویکردهایی که به آنان نسبت داده می‌شود هیچ مسلم نیست و به‌هرحال گوناگونی مردمان را نا‌دیده نمی‌توان گرفت. درست‌تر آن است که هرکس نظر خود را بگوید و بکوشد آن تعبیر انتزاعی را واقعیتی شناختنی گرداند.

اما این گذاشتن خود به‌جا و به نام مردم، تنها انحراف در مردم‌گرایی ما نیست. انحراف بد‌تر، عوام‌گرایی و عوام‌زدگی به نام دمکراسی است. در یک جامعه لایه‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی در کنار هم و در رقابت باهم‌اند و همه آن‌ها مردم‌اند. درست است که لایه‌های فرهنگی پایین‌تر اکثریت دارند ولی یک، اکثریت داشتن آن‌ها وجود، اهمیت و ضرورت لایه‌های دیگر را نفی نمی‌کند و دو، لازم نیست آن اکثریت همواره به همان حال نگه‌داشته شود. طبیعت انسانی رو به بالا‌تر رفتن دارد. مردم می‌باید به آن درجه آگاهی برسند که هم بخواهند و هم بتوانند بالا‌تر روند. این وظیفه لایه‌های فرهنگی بالا‌تر است و در اینجاست که بحث عوام‌گرایی و سرآمدگرایی elitism یا شایسته‌سالاری در دمکراسی‌ها پیش می‌آید که برجسته‌ترین نمونه‌های هر دو را در امریکا و بریتانیا می‌توان نشان داد.

دموکراسی آمریکایی که روزافزون عوام‌گرا بوده است اکنون به‌گونه‌ای زننده عوام‌زده می‌شود. رأی‌دهندگان فراوان نه‌تنها می‌خواهند نمایندگانشان از خودشان باشند که طبیعی است، اصرار دارند که در سطح خودشان باشند. در انتخابات میان‌دوره امسال شایستگی و سطح بالای دانش و انتلکت در بسیاری جا‌ها کیفر داده شد. امروز سرآمدگرایی مانند لیبرالیسم برچسبی شده است که شکست را نزدیک به مسلم می‌سازد. سیاست و دستگاه حکومتی امریکا به چنان وضع تأسف‌آوری افتاده است که تنها پویایی و آفرینندگی بی‌مانند جامعه آمریکایی آن را جبران می‌کند.

در برابر، بریتانیا هنوز یک دمکراسی سرآمد گرا مانده است. رأی‌دهنده بریتانیایی هیچ مشکلی با کاندیدا‌هایی فراورده پاره‌ای بهترین دانشگاه‌ها و مناظره‌های دانشجویی مشهور آن‌ها ندارد. درحالی‌که حزب مخالف در امریکا با یک مانیفست انتخاباتی سراسر وعده‌های بی‌پایه و متناقض به پیروزی دست می‌یابد در بریتانیا رهبر حزب مخالف به نیروی راست‌گویی و صراحتی که سخنرانی مشهور «اشک و عرق و خون» چرچیل را در رسیدن به نخست‌وزیری به یاد می‌آورد پیروز می‌شود. باآنکه دیگر نمی‌توان انتظار داشت یک نماینده مجلس عوام مانند ادموند برک (سده هژدهم) سخن بگوید انضباط سخت احزاب بریتانیایی به نمایندگان در برابر رأی‌دهندگان خود آزادی عمل بیشتری می‌بخشد. (برک که از فیلسوفان سیاسی برجسته و از پدران محافظه‌کاری ترقی‌خواه بریتانیاست پس از انتخاب شدن به رأی‌دهندگانش گفت من در وست مینستر نه به آنچه شما می‌خواهید بلکه به آنچه به نظرم می‌رسد برای شما بهتر است رأی خواهم داد).

***

عصر واقعی توده‌ها با رسانه‌های تازه سده بیستمی آغاز شد که شمشیر‌هایی دو دم هستند. تلویزیون تجارتی طبعاً به ساده‌ترین و مردم‌پسند‌ترین می‌پردازد و مخرج مشترک را هر چه پایین‌تر می‌آورد. در همان حال توده‌ای که به این صورت «آگاه» می‌شود می‌تواند به یاری رسانه تازه پیرامون شعار‌ها و شخصیت‌هایی گرد آید که لزوماً بهترین نیستند. اینترنت امکان آن را می‌دهد که همفکران (هر فکری) از هر جا گرد هم‌آیند و نیرویی شوند. این هر دو در نبود اسباب دیگر پرورش فکری توده‌ها و زیر تأثیر نقش مسلط پول در انتخابات (در سیستم آمریکایی) به عوام‌گرایی دامن می‌زنند.

دمکراسی آینده ما می‌تواند از سپردن انتخابات به کمک‌های مالی خصوصی و از انحصار تلویزیون تجارتی بر افکار عمومی که خطری کمتر از انحصار شبکه تلویزیونی دولتی نخواهد بود تهدید شود. ولی این‌ها مسائل آینده است. مساله امروز ما پذیرفتگی زشتی و ابتذال در پهنه سیاست و فضای فرهنگی کشور است، فروکشیدن هر چیز به پایین‌ترینی است که می‌تواند مایه شرمساری باشد ولی عرف رایج شده است.

دکتر داریوش همایون

(یک صحنه شاید همه منظره بیزاری آور حکمرانی در بالا‌ترین مراجع را برساند. رئیس‌جمهوری بولیوی به دعوت رسمی احمدی‌نژاد به تهران آمده است و به‌افتخار او میهمانی شامی داده‌اند. سفره‌ای بر روی زمین پهن‌شده است آراسته به کاسه‌بشقاب هر خانه بسیار معمولی سنتی و نان و خورش هر شبه. بر گرد سفره جماعتی که می‌توانند از سر هر گذری جمع‌آوری‌شده باشند چهارزانو نشسته‌اند و دست‌های پیچیده در کاسه‌ها. بالای سفره رئیس‌جمهوری سرگشته و معذب بولیوی در کنار احمدی‌نژاد خندان از این‌همه ساده‌زیستی و مردمی بودن، چهارزانو زده است و با ناراحتی آشکار به سفره می‌نگرد ــ ساده‌زیستی شامل سفر‌های دویست‌نفری با «برو بچه‌ها» به نیویورک نیز هست.)

ما فعلاً زورمان به فرمانروایانی نمی‌رسد که هیچ درجه زشتی و ابتذال، هیچ رسوایی اخلاقی و مالی و سیاسی فرو‌تر از آن‌ها نیست. سرنیزه را در دست و واپس‌مانده‌ترین لایه‌های اجتماعی را به کمک یاوه‌ترین خرافات و کمک‌های مالی پشت سردارند؛ اما مساله بزرگ‌تر تلاش همه‌سویه‌ای است که برای زدودن زیبایی و والایی از سراسر جامعه می‌شود. دار و دسته فرمانروا می‌داند که برای ماندن می‌باید فتوای بهشتی را به تمام اجرا کند: ایران را به‌اندازه رژیم برساند.

سیاستگران و فرهنگ‌سازان ما با وظیفه برگرداندن موج ابتذال و هر چه پایین‌تر رفتن مخرج مشترک روبرویند و زیان نخواهند کرد اگر میان عوام‌گرایی به نام نزدیک شدن به مردم؛ و سرآمدگرایی به معنای بالا‌تر بردن سطح فرهنگ عمومی و بحث سیاسی، دومی را برگزینند. مردم ما نشان داده‌اند که قدر سرمشق‌های والا را می‌گزارند. پرهیز از روستایی بازی نه اهانت به کسی یا گروهی است نه به‌قصد حذف آن‌ها. هر کس حق دارد معیار‌های خود را داشته باشد. سرآمدگرایی و پویش والایی در هیچ جامعه و هیچ زمانی عیبی نیست که توده‌گرایی چپ سنتی و چپ شیک درباری دست در دست مذهب، چند دهه‌ای مد روز گردانیدند.

این بسیار خطرناک است که ما به نام ارزش‌های اصیل و دور نیفتادن از مردم، از نازیبا‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین تقلید کنیم؛ ظرافت و زیبایی را خوار بشماریم، سبک را که در اینجا به معنی واردکردن هنر در زندگی روزانه است به‌عنوان «اسنوبیسم» محکوم بدانیم؛ واژگان و شیوه گفتار روزانه را بر نوشتن و حتی ادبیات تحمیل کنیم. به زبان همان جماعت سر گذر بنویسیم. زبان حمامی‌ها را بجای زبان والا بگذاریم (به گفته دوستی در توجیه بکار بردن پاره‌ای تعارفات که در این رژیم باب شده است) و ندانیم که زبان با پرورش ذهن چه می‌کند. این اهانت به حمامی‌ها نیست. در همه جای دنیا لایه‌های گوناگون اجتماعی شیوه سخن گفتن خود را دارند و زبان استاندارد، زبان نوشتن، زبان فرهیخته‌ترین‌هاست. آن‌ها که با یک‌زبان اروپایی آشنایی دارند متوجه بینوایی واژگانی زبان گفتگوی فارسی در مقایسه با آن زبان اروپایی می‌شوند. ما با نیمی از واژگان آنان سخن می‌گوییم زیرا می‌ترسیم از مردم دور بیفتیم؛ مردم را از پیشرفت بی‌بهره می‌داریم و سطح اندیشه خود را پایین می‌بریم.

از بیم جدا افتادن از مردم نمی‌باید از خود جدا افتاد. اگر خواننده‌ای خرده می‌گیرد که چرا از سعدی گفتاورد می‌آید سعدی را نمی‌توان دور انداخت. خواننده و شنونده را می‌باید به اندکی مایه گذاشتن از خود نیز عادت داد. نقش فرهنگ‌سازان در هر جا آن است که معیار‌ها و نمونه‌ها را بگذارند تا در جامعه منتشر شود. هیچ درجه بهبود و پیشرفت بس نیست.

دسامبر ۲۰۱۰‏‏

www.d-homayoun.info

مطالب مربوط

دادگاه حقیقت، اندیشیدن نیندیشنی

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر