آیت‌الله دکتر و غول مشکلات اقتصادی ایران

آیت‌الله دکتر

در صدمین روز آغاز به کار آیت‌الله دکتر ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهوری اسلامی در ایران، جمعی از «کارشناسان اقتصادی» را گرد هم آورد تا برای خروج ایران از بحران اقتصادی کنونی چاره‌اندیشی کنند. در آغاز این گردهمایی، آیت‌الله دکتر از حاضران خواست که راه‌حل‌های خود را در چارچوب «تعلیمات الهی» امام خمینی و آیت‌الله‌العظمی علی خامنه‌ای «رهبر عالی‌قدر مسلمانان جهان» ارائه دهند. سپس، او چهار پرسش را به‌عنوان زمینه‌های اصلی بحث مطرح کرد:

چرا سال‌هاست که جمهوری اسلامی برخلاف اکثر کشورهای «در حال رشد» نمی‌تواند از مرز یک درصد رشد سالانه فراتر برود، رشدی که با توجه به افزایش جمعیت، درواقع منفی است‌ــ به‌عبارت‌دیگر، چرا ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی سال‌به‌سال فقیرتر می‌شود؟

پرسش دیگر این بود: چرا به‌رغم همه کوشش‌ها، نرخ تورم در ایران دورقمی است و اگر پیش‌بینی کارشناسان درست باشد، می‌تواند سه‌رقمی بشود؟

سومین پرسش این بود: چرا عرضه یارانه‌های سال‌به‌سال بیشتر به کاهش سطح فقر در کشور کمکی نمی‌کند؟ به‌عبارت‌دیگر، چرا درصد ایرانیانی که زیرخط فقر به سر می‌برند از ۲۰ درصد در سال ۱۳۵۷ به ۴۰ درصد در سال گذشته رسیده است؟

پرسش چهارم مربوط بود به کاهش ارزش ریال یا تومان، پول ملی ایران که از ۷۰ ریال به یک دلار آمریکا در سال ۱۳۵۷ به ۲۲۰ هزار ریال در برابر یک دلار در سال جاری رسیده است. بعضی کارشناسان حاضر در جلسه حتی پیش‌بینی می‌کنند که در دوره ریاست‌جمهوری آقای رئیسی شاهد دلار ۵۰۰ هزارتومانی نیز باشیم.

اگر نخواهیم حسن نیت آیت‌الله دکتر را زیر سؤال ببریم، باید گفت کم‌اطلاعی، اگر نخواهیم بگوییم بی‌اطلاعی، او از واقعیت‌های مسلکی و ساختاری جمهوری اسلامی حیرت‌انگیز است.

اگر اشاره آیت‌الله دکتر به «تعلیمات» امام خمینی را جدی بگیریم، باید پرسید چرا برای حل مشکلات اقتصادی از اقتصاددانان دعوت کرده‌اید، درحالی‌که امام راحل راه‌حل همه مشکلات را در اسلام، البته به تعبیر خاص خودش، می‌دید. خمینی می‌گوید: «قرآن راه‌حل همه مشکلات بشر است. حکومت اسلام مثل حکومت‌های عادی نیست. حکومت‌های عادی، به هر رژیمی که باشند، فقط متکلف به حفظ نظم خودشان هستند و اگر عدالت داشته باشند، نمی‌گذارند کسی به کسی ظلم کند. اگر خودش حاکم عادلی باشد، به دیگران ظلم نمی‌کند، اما افراد جامعه در خانه خود هر کار که بخواهند نمی‌توانند بکنند… می‌خواهند در داخل منزل شراب خمر کنند، قماربازی و کثافت‌کاری بکنند، حکومت کاری به کار آنان ندارد… اما حکومت اسلام این‌طور نیست که فقط بابت سیاست مسلکی کار داشته باشد. اسلام تمامش سیاست است. اسلام برای تمام مسائل و تمام زندگی انسان از قبل تولد تا روز تولد و تا موقعی که وارد قبر می‌شود، دستور و حکم دارد… نمی‌توانید تصور کنید که یک‌چیزی در عالم یا یک واقعه‌ای در عالم اتفاق بیفتد و اسلام برای آن حکم نداشته باشد… اسلام حتی بعد از مردن انسان هم برای او حکم دارد.»

امام خمینی در جای دیگر یادآور می‌شود که آخرین کلام در هر مسئله متعلق است به علمای اسلام که می‌توانند حتی برای سؤال‌هایی که در آینده ممکن است عرضه شود، جواب‌های لازم را عرضه کنند. او می‌افزاید: «اسلام از اول وقتی زاییده شد، آن روزی که اعلام شد، از آن روز برنامه‌اش این بود که برای اصلاح جامعه و پیشرفت آن، بزند و بکشد و کشته شود. این باغ‌دارها و کاروان‌دارهای قریش دشمن جامعه هستند. این‌ها باید از بین بروند. از اول، اسلام وضعش این بوده است.». به گفته امام خمینی، «جواب هر مسئله را باید از علما بخواهید. می‌گویند ما اسلامی را می‌خواهیم که سیاست نباشد. اسلام می‌خواهیم. ملأ نمی‌خواهیم. اسلام بی آخوند اصلاً نمی‌شود. پیغمبر (ص) هم آخوند بود. پیغمبر (ص) یکی از آخوندهای بزرگ بود. امام صادق (ع) هم آخوند بود.»

به‌عبارت‌دیگر، آیت‌الله دکتر به‌جای جمع‌کردن «کارشناسان اقتصادی»، می‌بایستی از حوزه قم یاری میان می‌طلبید و جمعی از علما را برای یافتن راه‌حل مشکلات اقتصادی ایران دور هم جمع می‌کرد.

پس چرا این کار را نکرد؟ پاسخ دقیق این پرسش را شاید کسی جز شخص آیت‌الله دکتر نداند؛ اما می‌توان حدس زد که آیت‌الله دکتر مانند بسیاری دیگر در میان ارباب عمائم، اندک‌‌اندک متوجه شده‌اند که «امام راحل» آنان در عالم هپروت خود اسیر بود و کمترین درکی از واقعیت‌های دنیای واقعی یا به قول خودش، دنیای مادی که در آن سیاست و دین دو فضای مشخص از یکدیگرند‌ــ بی‌آنکه الزاماً خصم یکدیگر باشند‌ــ نداشت.

این واقعیت که رئیسی اصرار دارد عنوان «دکتر» یعنی عنوانی را که کفار اختراع کرده‌اند، کنار عنوان آیت‌الله به کار برد نشان می‌دهد که می‌فهمد لقب آیت‌الله دیگر آن وجهه‌ای را که شاید تا نیم‌قرن پیش در میان بخشی از ایرانیان داشت، ندارد. به‌عبارت‌دیگر، دکتر بودن یک‌چیز است و آیت‌الله بودن یک‌چیز دیگر، همان‌طور که دین یک مقوله است و سیاست یک مقوله دیگر. مشکل کار نظام کنونی در ایران همین‌جاست که می‌خواهد هم دکتر باشد هم آیت‌الله‌ــ یعنی جمع اضداد.

امیر طاهری

در نخستین دهه جمهوری اسلامی، با تورم عناوین حجت‌الاسلام، آیت‌الله و آیت‌الله‌العظمی روبه‌رو بودیم زیرا هنوز بسیاری از ایرانیان تصور می‌کردند که دنیا را می‌توان بر اساس دین اداره کرد. محمد خاتمی که به‌سرعت پس از آغاز انقلاب در نقش حجت‌الاسلام ظاهر شد، از «مردم‌سالاری دینی» سخن می‌گفت، درحالی‌که خمینی به‌صراحت تأکید می‌کرد که در حکومت اسلامی جایی برای مردم‌سالاری نیست. خمینی می‌گفت: «هرکس می‌گوید قانون اساسی و مشروطه می‌خواهیم، این خیانت است.» او تکرار می‌کرد: «این علما هستند که اسلام را حفظ کرده‌اند. تمام ممالک اسلامی مرهون این طائفه هستند. این‌هایند که استقلال ممالک اسلامی را حفظ کرده‌اند.» او همچنین می‌گفت: «رگ خواب مسلمین را ما علما فهمیدیم. قلوب مسلمین را باید با اسلام جلب کرد. رفراندوم، تصویب ملی و انتخابات در قبال اسلام ارزشی ندارد‌ــ اسلام که قوانین آن غیرقابل تغییر است.»

رئیسی تقسیم‌شده میان «دکتر» و «آیت‌الله» با همان تضادی روبه‌رو است که دکتر جکیل و همزاد او، مستر هاید، روبه‌رو بودند. این تضاد در مورد جکیل و هاید، با مرگ دومی یا درواقع هر دو، پایان یافت؛ اما درصحنه وسیع‌تر یک کشور مانند ایران، این تضاد را می‌توان با یک عمل جراحی، مانند عملی که دوقلوهای سیامی را از هم جدا می‌کند، حل کرد. بدین‌سان، «دکتر» از «آیت‌الله» جدا می‌شود و هر یک به‌طور مستقل به کار و وظایف خود می‌پردازند.

در اینجا، منظورمان تبلیغ سکولاریسم، به صورتی که اکنون مد شده است، نیست. درواقع، بحث بر سر سکولاریسم می‌تواند مسئله پیچیده ایران بحران‌زده را بازهم پیچیده‌تر کند. ریشه بحران کنونی ایران ناکامی فرقه خمینیه در ایجاد یک نظام حکومتی، یک دولت به معنای متعارف آن، است. این فرقه نتوانست دولت ایران را ریشه‌کن کند اما با تضعیف فرهنگ دولت‌ـ‌ملت، ایران را برای حل مشکلاتی که همه ملل در دنیای امروز با آن مواجه‌اند، خلع سلاح کرده است.

ایران، اگر به کنه مطلب بپردازیم، مشکل اقتصادی غیرقابل‌حل ندارد. مشکل اصلی ایران مشکل سیاسی است، مشکل دولت‌‌ـ‌ملتی است که گردانندگان آن با اصل و بودش موافق نیستند. خمینی در حمله به فلاسفه و سیاستمداران می‌گوید آنان می‌خواستند اسلام را به معنویات محدود کنند اما اسلام محدود شدنی نیست.

 

بدین‌سان، مشکل اقتصادی ما راه‌حل اقتصادی و سیاسی ندارد.

چرا جمهوری اسلامی، به‌جز کره شمالی، تنها کشوری است که نمی‌تواند با دیگر کشوها قرارداد عادی بازرگانی و همکاری اقتصادی داشته باشد؟ چرا ده‌ها کشور با جمهوری اسلامی یا قطع رابطه کرده‌اند و یا مناسبات دیرین خود را در پایین‌ترین سطح نگه‌داشته‌اند؟ چرا ایران در دوران تسلط خمینی‌گرایان یکی از پنج کشور بزرگ مهاجرخیز شده است؟

آیت‌الله دکتر می‌گوید: «کسری بودجه ام‌المصائب است.» و بدین‌سان، بی‌اطلاعی خود را از نقش بودجه در یک دولت‌‌ـ‌ملت نرمال نشان می‌دهد. هم‌اکنون تمامی کشورهای ثروتمند در چارچوب سازمان همکاری اقتصادی و توسعه دارای کسری بودجه‌اند. کسری بودجه اگر برای هزینه‌های جاری یا اتلاف در ماجراجویی‌هایی به سبک قاسم سلیمانی «شهید» باشد، البته که ام‌المصائب است؛ اما اگر برای سرمایه‌گذاری زیربنایی، آموزش نیروی انسانی موردنیاز و بهبود محیط‌زیست و سلامت شهروندان باشد، هم ضروری است و هم سودبخش.

آیت‌الله دکتر نمی‌داند یا وانمود می‌کند نمی‌داند کشوری که دارای چارچوب قانونی قابل‌اعتماد نیست، کشوری که در آن دست‌کم ۴۰ درصد از اقتصاد ملی از کنترل دولت خارج است، کشوری که به گفته خود او، بزرگ‌ترین واحدهای بازرگانی و صنعتی مالیات نمی‌پردازند و کشوری که در آن کرکس‌های وابسته به رژیم مشغول غارت و چپاول باقی‌مانده لاشه اقتصادی‌اند، نمی‌تواند با جذب سرمایه‌های خارجی، تشویق سرمایه‌گذاری داخلی درازمدت و بهره‌گیری از امکانات طبیعی و انسانی، در ردیف اقتصادهای پیشرفته جهان قرار گیرد.

آیت‌الله دکتر به یک تضاد دیگر نیز اعتراف می‌کند: «دخالت دولت در بازار و اقتصاد را مفید نمی‌دانم.» البته دولتی که درواقع وجود ندارد، یعنی در سطح نمایشی منجمد شده است، نمی‌تواند دخالت مفید و کارا داشته باشد؛ اما این تصور که اقتصاد «بازار آزاد» بهترین الگو است اکنون حتی در زادگاه آن، یعنی بریتانیا و ایالات‌متحده آمریکا، زیر سؤال رفته است. بدون دخالت دولت، یعنی بدون تأمین و تثبیت چارچوب قانونی، هدایت از طریق بودجه و برنامه و آموزش عمومی و هرگاه لازم باشد، حمایت از صنایع و خدمات داخلی در برابر رقیبان خارجی، هیچ کشوری نمی‌تواند درصحنه اقتصاد بین‌المللی کنونی خود را حفظ کند، چه رسد به اینکه در ردیف اول قرار گیرد.

آیت‌الله دکتر می‌گوید: «اولویت ما حل مشکلات اقتصادی است.» پوچی این ادعا با نخستین گام ایشان در این زمینه نشان داده شد: تعیین سرلشکر بازنشسته، دکتر محسن میرقائد رضایی، به‌‌عنوان هماهنگ‌کننده سیاست‌های اقتصادی.

به‌عبارت‌دیگر، یک شخصیت تضاد زده و گیرکرده بین دو هویت «دکتر» و «سرلشکر» باسابقه‌ای نه‌چندان درخشان به‌عنوان یک «دکتر» و یک «سرلشکر» در کنار یک شخصیت تضاد زده دیگر قرار می‌گیرد تا مشکلی را که هیچ‌یک نمی‌فهمند و تجربه و تخصصی در راه‌حل آن ندارند، به‌طور معجزه‌آسا حل کنند. گفتیم معجزه‌آسا و بازگشتیم به عالم هپروت «امام» خمینی که در آن فقط اسلام، آن‌هم با فتوای علما، می‌تواند حلال همه مشکلات باشد. آیا به‌جای دعوت از «کارشناسان اقتصادی» بهتر نبود که آیت‌الله دکتر روح روح‌الله را احضار کند؟

 

برگرفته از ایندیپندنت

مطالب مربوط

مسکو، پکن و تهران: برخورد واقعیات با خیالات

ذکر مصیبت یا دادوستد؟

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر