اگر ادعاهای تائید نشده مقامهای جمهوری اسلامی را بپذیریم، دور تازهای از گفتوگوهای وین برای احیای برجام، در پایان ماه جاری میلادی آغاز خواهد شد. در هفتههای اخیر هم تهران و واشنگتن کوشیدهاند تا زمینه را برای بازگشت به میز مذاکرات هموار سازند. تهران رجزخوانی معمولی خود علیه «شیطان بزرگ» را تعدیل کرده است و مراسم سالگرد اشغال سفارت ایالاتمتحده آمریکا در سال ۱۹۷۹ را نیز در پایینترین سطح ممکن نگهداشته است. در همان حال، به امید «قدرتنمایی» در برابر «شیطان بزرگ»، ادعای درگیری نیروی دریایی سپاه پاسداران با نیروی دریایی آمریکا بهصورت یک سناریو جیمز باندی عرضهشده است. تیم جدید آیتالله دکتر ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری اسلامی، یک ترفند دیگر نیز بهکاربرده است: عرضه مذاکرات بهعنوان روند لغو همه تحریمها علیه ایران، نه «احیای برجام»، آنچنانکه رئیسجمهوری پیشین، حجتالاسلام دکتر حسن روحانی، عرضه میکرد.
بهعبارتدیگر، تیم رئیسی میکوشد تا بازگشت به میز مذاکرات را از موضع قدرت انجام دهد و درعینحال، کاری نکند که تیم جو بایدن، رئیسجمهوری جدید آمریکا، با اتهام تسلیم در برابر «تروریسم اسلامی» روبهرو شود. تهران که اکنون در موضع ضعف قرار دارد، بهشدت در مورد آینده خود بیمناک و نیازمند گشایش درصحنه دیپلماسی است، گشایشی که میتواند سرآغازی برای کاهش فشارهای اقتصادی، سیاسی و در بعضی زمینهها، حتی امنیتی علیه جمهوری اسلامی باشد.
در همان حال، بایدن نیز احتمالاً امیدوار است که بازگشت به مذاکرات را بهعنوان نخستین موفقیت دولت خود درصحنه دیپلماتیک عرضه کند. بایدن در نخستین سال ریاست، بهصورت کلکسیون گافهای دیپلماتیک جلوه کرده است. او با تشدید جنگ لفظی علیه چین، باعث شده است که پکن برای نخستین بار، «پس گرفتن» تایوان را بهعنوان یک آرمان بزرگ ملی، در صدر اولویتهای خود قرار دهد. عکسالعمل شتابزده بایدن این بود که ایالاتمتحده را به دفاع از استقلال تایوان حتی در صورت جنگ با چین، متعهد کند. این در حالی است که در چارچوب نظام سیاسی ایالاتمتحده، چنین تعهدی بدون تصویب مجلس سنا و کنگره، چیزی جز رجزخوانی نیست. بایدن همچنین مناسبات پرفرازونشیب با روسیه را بهسوی نشیبی عمیقتر هدایت کرده است. حمایت لفظی او از اوکراین و تکیهبر «ضرورت بازگشت کریمه» به اوکراین خشم مسکو را برانگیخته است، بیآنکه موقعیت کییف را در این درگیری تقویت کند.
در خاورمیانه، بایدن چیزی جز سردی مناسبات با متحدان عرب آمریکا و همچنین اسرائیل به دست نیاورده است. او نخستین رئیسجمهوری آمریکا در چهار دهه اخیر است که از تعیین یک تیم ویژه برای حل مسئله اعراب و اسرائیل خودداری کرده است. در همان حال، مداخلات حسابنشده در لبنان، دادن علامتهای ضدونقیض در عراق، سردرگمی در سوریه و دودوزهبازی در مسئله یمن اعتبار سیاسی واشنگتن را به پایینترین حد در طی سالها کشانده است.
شاید لازم نباشد از دیگر گافهای بایدن سخن بگوییم. فاجعه خروج شتابزده از افغانستان نیازمند بازخوانی و یادآوری نیست. بایدن همچنین با خنجر زدن از پشت به فرانسه، بهاصطلاح «نخستین و قدیمیترین متفق آمریکا»، بر سر مسئله زیردریاییهای سفارش دادهشده استرالیا، تمامی اتحادیه اروپا را در مورد تکیه به ایالاتمتحده به شک انداخته است.
بدینسان، هم تیم بایدن و هم تیم رئیسی یا بهتر بگوییم تیم آیتالله علی خامنهای، «رهبر» جمهوری اسلامی، از موضع ضعف و به امید رسیدن به یک پیروزی دیپلماتیک، راهی وین میشوند؛ اما آیا میتوان سناریویی را مجسم کرد که در آن، هر دو طرف به «پیروزی» برسند؟
پاسخ به این پرسش بستگی دارد به آنچه دو طرف ممکن است «پیروزی» بخوانند. طرف جمهوری اسلامی علائمی در این زمینه عرضه کرده است. آقای حسین امیرعبداللهیان، وزیر جدید امور خارجه جمهوری اسلامی، از آزاد شدن ۱۰ میلیارد دلار از داراییهای توقیفشده ایران سخن گفته است. جالب اینجاست که این رقم بسیار نزدیک به رقمی است که دولت پرزیدنت باراک اوباما در چارچوب برجان عرضه کرده بود (ماهی ۷۰۰ میلیون دلار بهاضافه یک پرداخت ۱.۵ میلیارد دلاری بهصورت نقدی). در واپسین ماههای ریاستجمهوری روحانی نیز گفتوگوهای غیرمستقیم پیرامون آزاد شدن داراییهای ایران در کره جنوبی، حدود هفت میلیارد دلار، بهعنوان «دهان شیرین کن» برای مذاکرات بعدی، مطرحشده بود.
تهران ترس زده و مستأصل در شرایطی به وین میرود که خواستار همهچیز است اما درواقع، آماده برای پذیرفتن کمترین چیز. برای خامنهای و رئیسی، آنچه اهمیت دارد این است که بتوانند بگویند «شیطان بزرگ» را وادار به عقبنشینی کردیم. تیم بایدن، از سوی دیگر، ممکن است ژستهای بیمعنایی مانند کاهش سطح غنیسازی اورانیوم در ایران را بهعنوان «پیروزی بزرگ» عرضه کند، به این امید که جمهوری اسلامی اندکاندک مسیر ماجراجویانه خود را تغییر خواهد داد.
نکته جالب اینجاست که هیچیک از دو طرف، یعنی جمهوری اسلامی و گروه بهاصطلاح ۱+۵، خواستهها و انتظارهای خود از دور آینده مذاکرات را اعلام نکردهاند. عبارت «بازگشت به برجام» کاملاً بیمعناست زیرا تهران مدعی است که نهتنها آمریکا بلکه مجموعه ۱+۵ هیچیک از تعهدهای خود را اجرا نکردند. در همان حال، ۱+۵ نیز مدعیاند جمهوری اسلامی تعهدهای خود را نادیده گرفته است. بررسی واقعیتها نشان میدهد که هر دو طرف در این زمینه حقدارند، برجام هرگز اجرا نشد و بدینسان، بازگشت به چیزی که واقعیت پیدا نکرد کاملاً بیمعناست.
اگر برجام واقعاً اجرا شود، ایران بهسرعت بهصورت یک کشور تحت قیمومیت ۱+۵ درخواهد آمد. در همان حال، اگر برجام واقعاً اجرا شود، رژیم کنونی ایران خواهد توانست با استفاده از داراییهای توقیفشده و دسترسی به منابع بینالمللی سرمایه، بحران سیاسی اقتصادی کنونی را، لااقل برای مدتی، پشت سر بگذارد و راه خود را، دستکم برای مدتی، لنگانلنگان ادامه دهد. بهعبارتدیگر، آنچه مطرح است خدشهدار کردن استقلال ایران است درازای کمک به ادامه رژیم کنونی.
قربانی کردن استقلال ایران در برابر حفظ رژیم معاملهای است که گروه خامنهای رئیسی بیتردید خواهند پذیرفت زیرا علنی میگویند «حفظ رژیم اوجب واجبات است». اما آیا بایدن و مشاورانش میتوانند به امید تغییر مسیر و رفتار رژیم کنونی ایران در آیندهای نامعلوم، یک معامله شیطانی را که به ادامه این رژیم، حتی برای مدتی، کمک میکند، بپذیرند؟
پاسخ به این پرسش آسان به دست نمیآید. به گمان ما، همانطور که بارها گفتهایم، برجام هم مخالف منافع و مصالح ایران بهعنوان یک ملت کشور بوده و است و هم مغایر خواسته ۱+۵ برای ثبات و آرامش در خاورمیانه، منطقهای که بیثباتی و ناآرامیاش منافع همه آنان را درخطر میافکند.
بایدن و تیمش از مماشات با جمهوری اسلامی سخن میگویند، همانطور که ریچارد نیکسون زیر نفوذ وزیر خارجهاش، هنری کیسینجر، از «تنشزدایی» (دتانت) با اتحاد جماهیر شوروی سخن میگفت. دسترسی به اسناد و مدارک سالهای «دتانت» نشان میدهد که استراتژی کیسینجر نتیجهای جز ادامه حیات یک رژیم محکوم به فنا در مسکو نداشت. ایالاتمتحده به اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد تا با دسترسی به بازارهای سرمایه جهانی، بیش از ۱۷۵ میلیارد دلار برای نجات اقتصاد آشفته خود به دست آورد. در سالهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی، حتی نیمی از غذای مردم از خارج میآمد درحالیکه امروز، روسیه صادرکننده مواد غذایی است. بهرغم کوششهای میخاییل گورباچف، اتحاد جماهیر شوروی یکی از نظامهای توتالیتر و ایدئولوژیزدهای بود که مکانیسمی برای اصلاح و تغییر مسیر ندارند، رژیمهایی که تاریخ پایان مصرفشان را میتوان به عقب انداخت اما نمیتوان بهکلی حذف کرد.
جمهوری اسلامی یکی از این نظامهای توتالیتر و مسلکزده است و هرگز نتوانسته و نخواهد توانست مکانیسمی برای تغییر مسیر، حتی اگر آن مسیر بهسوی خودکشی باشد، به وجود آورد. بدینسان، هر زدوبندی که در وین انجام شود نتیجهای جز ادامه رنجهای مردم ایران همراه با بیثباتی، جنگ و آشوب در آسیای باختری نخواهد داشت. این واقعیتی است که تیم بایدن و گروه جعلی ۱+۵ میباید پیش از بازگشت به خیمهشببازی وین در نظر داشته باشند.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی