زمانی حزب توده در ایران با تبدیل لیبرالیسم به ناسزای سیاسی آن را نماد تمام بدیهای اجتماعی از فقر و فساد گرفته تا ظلم و جهل ساخت و مدعی شد که این پدیده منحوس ایدئولوژی نظام سرمایهداری امپریالیستی و غارتگر غربی است. این شگرد بهقدری کارساز و مؤثر بود که تقریباً همه انقلابیون مخالف شاه در سال ۱۳۵۷ در دام آن افتادند. بهرغم اینکه این حزب به لحاظ سازمانی، کوتاه زمانی بعد از انقلاب به دست کسانی که مدعی طرفداری از آنها بود متلاشی شد اما به لحاظ ایدئولوژیک توفیق یافت تا زهر ضد آزادی را در اندیشه فعالان سیاسی و روشنفکران وطنی تزریق کند که آثار مخرب آن تا به امروز بهصورت تفکر اقتصاد دولتی و ضد بازار آزاد قابلردیابی است.
البته فروپاشی کمونیسم روسی و آشکار شدن هرچه بیشتر فجایع سوسیالیسم واقعاً موجود از یکسو و روی آوردن کمونیسم چینی به اقتصاد بازار برای بیرون کشیدن صدها میلیون چینی از فقر مطلق، از سوی دیگر، ایدئولوژی قدیمی ضد لیبرال را رسواتر از آن کرده است که به شکل سابق بتوان از آن دفاع کرد. ازاینرو، برای ادامه و تقویت ایدئولوژی ضد آزادی قدیمی نیاز به ابداع جدیدی بود و در این میان چهبهتر از توسل به مفهوم مبهم و متناقض «نئولیبرالیسم» که هیچکس بهدرستی نمیداند توسط چه کسی و با چه هدفی برساخته شده است و نو بودن آن نسبت به لیبرالیسم چه معنایی دارد. امروزه نئولیبرالیسم در جامعه ما همان کارکردی را دارد که درگذشته لیبرالیسم داشت یعنی همه بدبختیهای بشری از شرق و غرب به آن نسبت داده میشود بدون اینکه نیازی به تحقیق و بررسی باشد. نهتنها در داخل کشور بلکه «کارشناسان» بیبیسی و ایران اینترنشنال هم برای بافتن هر رطب و یابسی به نئولیبرالیسم متوسل میشوند.
این روزها در شبکههای اجتماعی ملاحظه شد که یک روشنفکر دینی (سابق؟) به افشای نئولیبرالیسم پرداخته و با معرفی رابرت نوزیک، فون هایک و میلتون فریدمن بهعنوان پیامبران دین «بنیادگرایی بازار» مدعی شده که «جمهوری خواهان آمریکا، در عمل به میلتون فریدمن بیش از عیسی مسیح اعتقاددارند»! و در ادامه هشدار داده که هم چنانکه ژنرال پینوشه نئولیبرالیسم میلتون فریدمنی را در شیلی عملی کرد در ایران هم گویا ژنرالهایی در تدارک چنین کاریاند.
او باقدرت تخیل سور رئالیستی حیرتانگیزی ناآرامیهای اخیر شیلی، لبنان و عراق را نتیجه سیاستهای نئولیبرالی دانسته که موجب نابرابری، تبعیض و فساد شده است و دولت ایران را سرزنش کرده که چرا بهرغم مشاهده چنین وضعیتی دست به جراحی پردرد (لابد نئولیبرالی) افزایش قیمت بنزین زده است. آنگاه نقلقول مفصلی از ژنرال بهاصطلاح کاندیدای اجرای سیاستهای پینوشهای آورده و انتقادات کلی او از دولتی شدن اقتصاد و نحوه اجرای افزایش قیمت بنزین توسط دولت کنونی را حمل بر این کرده که خطر کودتای نئولیبرالی در کمین است؛ و البته فراموش کرده که همین ژنرال در مبارزات انتخاباتی خود بر ضد سیاستهای «نئولیبرالی» دولت تدبیر و امید موضعگیری کرده بود و به تقلید از جنبش یکدرصدی اشغال والاستریت، از جنبش مردمی ۴ درصد در مقابل ۹۶ درصد ثروتمندان در ایران سخن میگفت.
درهرصورت، برای روشن شدن موضوع، تذکر چند نکته در خصوص سخنان بیپایه و اساس این روشنفکر دینی (سابق؟) ضروری به نظر میرسد. اصطلاح «بنیادگرایی بازار» که رفقای چپ ابداع کردهاند شگردی تبلیغاتی برای تبدیل نئولیبرالیسم به ناسزای سیاسی است چراکه بنیادگرایی تداعیکننده جریانهای تروریستی مانند القاعده و داعش است. تفکرات القاعده و داعش تبلیغ بازگشت به رفتارهای قبیلهای گذشته و فاقد هرگونه اصول عقلی و انسجام درونی است.
واقعیت این است که هر تفکر منسجمی مبتنی بر اصول است و غیرازاین نمیتواند باشد، لیبرالیسم یا اندیشه اقتصاد آزاد همچنین است. بزرگترین فضیلت هر نظام فکری تکیهبر اصول روشن و برخوردار بودن از انسجام درونی است. تبدیل فضیلت به رذیلت با شگردهای تبلیغاتی، از ویژگیهای اندیشههای بیمارگونه چپهایی است که در بحث فکری کم میآوردند.
معرفی متفکرانی مانند نوزیک و هایک که مهمترین ویژگی آنها مبارزه با جزماندیشی است، بهعنوان بنیانگذاران دین جدید کاری جز شیادی و ریاکاری نیست. معرفی فریدمن بهعنوان تئوریسین کودتای پینوشه در شیلی اشاعه یک دروغ تاریخی آشکار است که چپها آن را رواج دادهاند. پینوشه مدتها پس از گرفتن قدرت در شیلی همان سیاستهای اقتصاد دولتی را کموبیش ادامه داد و زمانی که به بنبست رسید دست به دامن مشاوران اقتصادی تحصیلکرده دانشگاه شیکاگو شد. اقتصاددانان شیکاگویی هیچ نقشی در کودتا نداشتند.
روشنفکران چپ اندیش دینی (؟) که امروزه به افشای نئولیبرالیسم روی آورده و آن را تبدیل به ناسزای سیاسی میکنند اغلب همانها هستند که همانند تودهایها توسط نظامی که زمانی مدعی طرفداری از آن بودند به حاشیه رانده شدند. آنها بهتر است بهجای چپ و راست زدنهای شتابزده و خاک پاشیدن در چشم مردم یکبار بنشینند و باعقل و منطق، گذشته فکری و کارنامه سیاسی خود را نقادانه بررسی کنند و شجاعانه به تصحیح اشتباهات خود کمر همت ببندند. اگر دیدند حرفی برای گفتن ندارند بهتر است سکوت پیشه کنند و به هنر نیندیشیدن خود با توسل به ضد مفهوم مد روز نئولیبرالیسم خاتمه دهند.
آخر این نئولیبرالیسم چگونه پدیدهای است که هم دربرگیرنده سیاستهای اقتصادی دونالد ترامپِ مخالف جهانیشدن و تجارت آزاد میان ملتها و مبدع تحریم حداکثری (یعنی جلوگیری از تجارت آزاد) است و هم سیاستهای دولت لبنان که بر پیامرسان واتس اپ مالیات میبندد و هم دولت غرق در فساد عراق؟ این چه پدیدهای است که برخاسته از اجماع واشینگتنی، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول است اما رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا با آن مخالف است؟ بهراستی، سیاستهای اقتصادی چین کمونیست که با روی آوردن بهنظام بازار توانسته صدها میلیون نفر را از فقر مطلق رها سازد در کجای نئولیبرالیسم قرار دارد؟ چرا رفقای چپ در این خصوص سکوت پیشه کردهاند؟
دولتهای احمدینژاد و روحانی در حالی متهم به اجرای سیاستهای نئولیبرالی میشوند که هیچکدام حتی یک گام در جهت اقتصاد آزاد برنداشتند و نهادهای دولتی سرکوبگر بازار در آنها همیشه فاعل مختار بوده است. رفقا! سیاستهای خصوصیسازی اجراشده توسط این دولتها ربطی به اقتصاد آزاد ندارد بلکه واگذاری شرکتهای دولتی به بخش عمومی، نهادهای نظامی و بخش خصوصی عمدتاً رفاقتی بوده است که به معنی ایجاد سرمایهداری دولتی یا بازگشت بهنوعی تیولداری است. در اقتصاد بازار قیمت بنزین در بازار باید تعیین شود نه توسط دولت و به مصلحت دولت. ضد مفهوم نئولیبرالیسم ابزار نیندیشیدن است، برای درست اندیشیدن باید آن را کنار گذاشت.
*این یادداشت بهطور اختصاصی در کانال تلگرامی موسی غنی نژاد و بهطور همزمان در وبسایت بومرنگ در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۰۹ منتشرشده است.