آیا خروج از افغانستان به سود آمریکا است؟

«آمریکا پایین کشیده شد!»، «سقوط آمریکا»، «سایگون دوم در کابل». این عبارات جزو عناوین مقالاتی‌اند که در چند روز گذشته درباره خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در رسانه‌های بسیاری از کشورها ازجمله جمهوری اسلامی ایران، روسیه، چین و فرانسه عرضه‌شده‌اند. در ایالات‌متحده آمریکا نیز پیام شکست به نحوی دیگر مطرح است: چه کسی افغانستان را از دست داد؟

بگذارید نخست با این عنوان اخیر آغاز کنیم، کسانی که سخن از «از دست دادن» افغانستان به میان می‌آورند نمی‌توانند دلیلی برای مفید بودن افغانستان برای ایالات‌متحده آمریکا عرضه کنند. برعکس، شاید بتوان رها کردن افغانستان را به سود ایالات‌متحده آمریکا دانست. صرفه‌جویی هزینه‌های سالانه‌ای که حدود ۱۵۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود نخستین سود آشکار رها کردن افغانستان است.

دومین سود پایان دادن به سریال غم‌انگیز تلفات‌ــ هم نظامیان آمریکایی و هم غیرنظامیان افغان‌ــ که در یک جنگ به‌اصطلاح خفیف قربانی می‌شدند. سومین سود بستن دهان منتقدان است که بادی به غبغب می‌اندازند و می‌گویند آمریکا نمی‌تواند دموکراسی را با زور تحمیل کند. در میان این منتقدان حتی سوسیال‌دموکرات‌های آلمان را می‌یابیم که ظاهراً فراموش کرده‌اند همین آمریکا دموکراسی را با اعمال زور، جانشین «رایش» هیتلر کرد. جالب اینجاست که در میان این منتقدان، بسیار چهره‌های افغان نیز دیده می‌شوند. آیا شنیده‌‌اید که یک افغان درملأعام از کمک آمریکا در اخراج طالبان و عرضه ۲۰ سال فرصت برای «جور دیگری زیستن» به افغانان سپاسگزاری کند؟ برعکس، حتی کسانی که در همه زمینه‌ها از حضور آمریکا سود برده‌اند در سال‌های اخیر به‌صف منتقدان «شیطان بزرگ» پیوسته‌اند. حامد کرزی، رئیس‌جمهوری ساخته‌وپرداخته واشنگتن و دکتر عبدالله عبدالله (زمریانی) که حضور خود در صف بالای قدرت در کابل را مدیون ایالات‌متحده آمریکا است، از زمره این منتقدان آخرین لحظه‌اند.

از دید واقع‌گرایانه، خروج آمریکا از افغانستان بیشتر به سود آمریکا و به زیان افغانستان است‌ــ لااقل در میان‌مدت؛ اما بازگشت طالبان به مرکز صحنه تئاتر کابل به زیان دیگران نیز است. پاکستان که پدرخوانده طالبان بود، اکنون با این تهدید روبه‌رو است که پشتون‌های سرحد و طالبان پاکستانی در مسیر تحمیل یک نظام طالبانی در اسلام‌آباد قرار گیرند. نبرد ارتش پاکستان با طالبان سرحد و سوات در دو دهه گذشته نزدیک به ۳۰ هزار قربانی داشته است. در روزهای اخیر، گروه‌های سنی افراطی، همگی محصول مدارس دیوبندی در پاکستان، ازجمله لشکر صحابه و جیش محمد با شعار «نصر من الله و فتح قریب»، پیروزی طالبان را تبریک گفته‌اند.

بازگشت طالبان به زیان دیگر گروه‌های تروریست رقیب مانند خلافت اسلامی خراسان و زینبیون هوادار ایران نیز خواهد بود. القاعده در افغانستان نیز اکنون از طریق شبکه حقانی، عملاً در طالبان ادغام‌شده است. بیش از ۵۰ گروه مسلح قاچاقچی مواد مخدر، غالباً برآمده از بلوچستان پاکستان، نیز ممکن است جزو بازندگان باشند. طالبان که نیاز شدیدی به پول دارد، اجازه نخواهد داد که این تجارت آسان و سودبخش در اختیار گروه‌هایی باشد که ملا هیبت‌الله را امیر خود نمی‌دانند. جمهوری اسلامی در ایران نیز جزو بازندگان خواهد بود. اگر حکومت طالبان در کابل جا بیفتد، کوشش آنان برای «بازگرداندن» شیعیان هزاره به «اسلام ناب محمدی» از سر گرفته خواهد شد. شیعه‌کشی همواره جزو برنامه‌های طالبان و گروه‌های مشابه بوده و است.

از این گذشته، احتمال دیگری نیز وجود دارد: استخدام طالبان به‌عنوان بازوی محلی «شیطان بزرگ». هم‌اکنون، پرزیدنت جو بایدن و همکاران او از ««همکاری طالبان» در حفظ امنیت فرودگاه کابل در دوران خروج نیروهای آمریکایی سخن می‌گویند. فکر بهره‌گیری از طالبان در خدمت آمریکا را نخستین بار بعضی «کارشناسان» آمریکایی و افغان در سال ۱۹۹۸ مطرح کردند. کارل ایندرفورث، دیپلمات برجسته وزارت خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و تونی ریچاردسون، نماینده دولت کلینتون در سازمان ملل، به کابل رفتند و در دیدار با ملا محمد عمر، امیر آن روز طالبان، وعده همکاری برای جلوگیری از تاخت‌و‌تاز ملایان تهران را به دست آوردند. حامد کرزی و زلمی خلیل‌زاد، هر دو با تابعیت آمریکایی در آن زمان، نیز نقش «لابی‌گران» طالبان را در واشنگتن بر عهده گرفتند. کشتار بی‌رحمانه دیپلمات‌ها و روزنامه‌نگاران ایرانی در افغانستان نشان داد که طالبان آماده چالش در برابر تهران از هیچ جنایتی روگردان نیستند.

حتی اگر طالبان نخواهند در مسیر درگیری نظامی با جمهوری اسلامی قرار گیرند، برخورد آنان با رژیم خمینی‌گرای تهران در سطوح مسلکی (ایدئولوژیک) اجتناب‌ناپذیر است. هم ملا عمر و هم ملا هیبت‌الله مدعی بودند و هستند که شیعه‌گری چیزی جز «بدعت» و خروج از «اسلام ناب محمدی» نیست. این برخورد را در داخل ایران نیز دیده‌ایم. خمینی نخست تصمیم گرفت که گروه ملی‌ـ‌مذهبی مهدی بازرگان و کریم سنجابی مسلمان واقعی نیستند. او سپس اعلام کرد که آیت‌الله‌العظمی کاظم شریعتمداری نیز از «اسلام ناب محمدی» خارج‌شده است. مجاهدین خلق نیز به‌نوبه خود «غیرمسلمان» اعلام شدند. سپس، نوبت ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهوری اسلامی، بود که مزه چماق تکفیر را بچشد. در همین مسیر، چماق تکفیر بر سر آیت‌الله حسین‌علی منتظری، آیت‌الله‌العظمی حسن طباطبایی قمی و صدها حجه‌الاسلام و آیت‌الله کمتر شناخته‌شده کوفته شد. شتر تکفیر حتی به خیمه حجه‌الاسلام هاشمی رفسنجانی نیز رسید و اکنون، به‌سوی خیمه حجه‌الاسلام حسن روحانی حرکت می‌کند.

امیر طاهری

ورود طالبان به کابل فقط ایران را در خطر نمی‌افکند. آیا طالبان حاضر خواهد بود گروه‌های مسلح اسلامی را که خواستار رساندن «اسلام ناب محمدی» به چین، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و سرانجام روسیه‌اند سرکوب کند؟ ملا برادر، سخنگوی شناخته‌شده طالبان و احتمالاً نفر دوم آنان، بارها از تعهد جنبش خود برای «دفاع از اسلام» و «توسعه اسلام» سخن گفته است. از این گذشته، طالبان، حتی اگر رهبرانش بخواهند، توانایی لازم برای سلطه بر تمامی افغانستان را ندارد و نخواهد داشت. رویش قارچ‌های اسلام‌گرا در نقاط گوناگون افغانستان اجتناب‌ناپذیر است. بدین‌سان، نفع طالبان در انحراف انرژی این قارچ‌ها به خارج از افغانستان خواهد بود.

نظام‌های متکی بر ایدئولوژی حتی اگر در آغاز همگن و همسو باشند، سرانجام در مسیر برخورد با یکدیگر قرار می‌گیرند. نازیسم در آلمان هیتلری و فاشیسم در ایتالیای موسولینی و اسپانیای فرانکو در آغاز هم مسیر بودند؛ اما سرانجام، کارشان به جدایی و درگیری، حتی گاه در سطح نظامی، رسید. شوروی استالین به یک معنا پدرخوانده چین کمونیست به رهبری مائوتسه تونگ بود؛ اما کار آن دو نیز سرانجام به برخورد مسلحانه کشیده شد که در آن، چین بخش بزرگی از خاک خود در منطقه اوسوری را از دست داد.

یک ضرب‌المثل می‌گوید «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند اما چهل درویش بر گلیمی بخسبند!» اما در اینجا می‌توان گفت که دو ایدئولوژی یا دو رژیم مسلک‌زده در هیچ چارچوبی برای همیشه در کنار هم نخواهند ماند. استقرار طالبان، اگر واقعیت یابد، برای کشورهای عرب منطقه نیز خطرناک خواهد بود. در نخستین دوران سلطه طالبان بر کابل، نه‌تنها اسامه بن‌لادن و گروه القاعده دم‌ودستگاه تروریستی خود را داشت، بلکه اخوان المسلمین (برادران مسلمان) ایمن الظواهری مصری نیز «مهمانان عزیز» ملا عمر به شمار می‌رفتند. در حال حاضر، رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهوری ترکیه که تسلط بر شبکه جهانی اخوان ‌المسلمین را هدف استراتژیک خود قرار داده است، می‌کوشد تا تفاهمی با طالبان شکل دهد؛ اما او نیز ممکن است بازنده این قمار باشد. ادعای ملا هیبت‌الله برای ضمیمه کردن «اخوان» جدی‌تر از آرزوهای اردوغان فکل‌ کراواتی است.

اروپایی‌هایی که «فرار آمریکایی‌ها از کابل» را شایسته شادمانی می‌دانند نیز دیر یا زود متوجه خواهند شد که بازگشت طالبان به زیان آنان نیز است. هم‌اکنون، دولت‌های «اتحادیه اروپا» خود را برای رویارویی با سونامی جدیدی از آوارگان افغان آماده می‌کنند. در مقیاس کوچک‌تر کنونی، اتحادیه اروپا هم‌اکنون بیش از ۵۰ هزار آواره جدید افغان را به خاک اروپا رسانده‌اند درحالی‌که ایالات‌متحده آمریکا خروجی‌ها از افغانستان را در لهستان، کوزوو، آلبانی، رواندا، اوگاندا، کاستاریکا و شیلی پیاده کرده است. اگر قرار باشد افغانستان بار دیگر به‌صورت مرکز صدور تروریسم اسلامی درآید، اروپا هدفی نزدیک‌تر از آمریکا خواهد بود.

با همه این احوال، تردیدی نیست که خروج شتاب‌زده آمریکا از افغانستان، آن‌هم با مدیریت ناشیانه، حیثیت ایالات‌متحده به‌عنوان یک قدرت بزرگ را خدشه‌دار می‌کند؛ اما در میان و دراز‌مدت، این واقعه نیاز جهان به آمریکا را به‌عنوان یک حامی بزرگ اگر نخواهیم بگوییم اصلی نظم بین‌المللی پایان نخواهد داد. ماجرای خروج از کابل، مانند خروج از سایگون و پس‌ازآن فرار از موگادیشو، در تاریخ بین‌المللی لحظه‌هایی بیش نیستند. در هر سه مورد، مدیریت بد واشنگتن را آفریننده شکست و خواری ایالات‌متحده آمریکا می‌بینیم. با مدیریت و رهبری نالایق و گیج، هیچ قدرتی نمی‌تواند خود را از خطا و شکست ناشی از خطا مصون دارد. گروه دانشمندان ضد سلاح‌های هسته‌ای (پاگواش) در سال‌های ۱۹۷۰ گزارش داد که ایالات‌متحده آمریکا می‌تواند با به‌کارگیری زرادخانه هسته‌ای‌اش، تمامی کره زمین را ۲۲ بار ویران کند. بدین‌سان، این تصور که خروج از افغانستان نشانه بی‌قدرتی آمریکاست، کاملاً بیجاست. کمدی‌ـ‌تراژدی هفته‌های اخیر در کابل ناشی از بی‌کفایتی و گیجی رهبران جدید آمریکاست که نمی‌دانند از قدرتی که در اختیارشان است چگونه و در چه مقیاسی استفاده کنند.

یک مشاطه‌گر خمینی‌چی می‌گوید: «طالبان را دست‌کم نگیرید!» بسیار خب، اما آیا می‌توان آمریکا را دست‌کم گرفت؟

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر