ایران و موج نو «بریدگان» از انقلاب

درحالی‌که در علوم تجربی تغییر نظر و جهت بر اساس تغییر داده‌ها از زمره الزامات است، در دنیای سیاست هرگونه تغییر موضع می‌تواند با بدترین عکس‌العمل‌ها روبه‌رو شود. در دنیای سیاست و دین که البته خود نوعی سیاست است، کسی که نظر یا موضع خود را تغییر می‌دهد با القابی چون «دودوزه‌باز»، «حربا صفت»، «بوقلمون»، «بادسنج»، «قبا عوض کرده» و «نفوذی» توصیف می‌شود.

در بسیاری موارد، تغییر نظر و موضع سیاسی بر اساس محاسبات کوردلانه فردی صورت می‌گیرد. در موارد دیگر، این تغییر حاصل تغییر خوانش نظر اولیه است. در جریان «انقلاب اسلامی» و شکل‌گیری نظام خمینی گرا شاهد هر دو نوع تغییر بوده‌ایم. در نخستین سال‌های انقلاب، پاریس‌نشینان اجباری هرروز شاهد ورود گروهی از فراریان از رژیم خمینی گرا بودند. همه این فراریان مدعی بودند که برای کمک به سرنگونی آیت‌الله به تبعید آمده‌اند زیرا درک کرده‌اند که «حکومت آخوندی» حاصلی جز نابودی ایران نخواهد داشت؛ اما از آغاز روشن بود که یک جای کار این فراریان عیب دارد: همه آنان درحالی‌که رژیم جدید را «فاجعه» می‌نامیدند، حاضر نبودند مادر آن رژیم یعنی «انقلاب اسلامی» را محکوم کنند. افسانه «انقلاب دزدیده‌شده» یکی از مضامین دائمی گفتمان این بریدگان از رژیم بود.

این بریدگان از رژیم شاید ناخودآگاهانه فکر می‌کردند که انقلاب بیشتر یک گاردن پارتی است تا صحنه‌ای برای اعدام‌های دسته‌جمعی، پر کردن زندان‌ها، بیرون راندن میلیون‌ها از خانه و کاشانه و سرانجام، تحمیل بردگی مسلکی بر جامعه.

امروز، چهار دهه بعد از «انقلاب اسلامی» شاهد فرار گروهی روزبه‌روز بزرگ‌تر از اردوگاه خمینی ‌‌گرایان هستیم؛ اما این بار، این گریز جنبه فیزیکی ندارد. گریز جاری در سطح فکری و فعالیتی، هم در داخل و هم در خارج ایران، در حال شکل گرفتن است. شکست‌های پی‌در‌پی رژیم در همه زمینه‌ها، بحران اقتصادی جاری، قیام‌های مردمی، فاجعه کرونای همه‌گیر و فساد رو به گسترش در ستون فقرات رژیم محرک این گریز هستند. فراریان فکری امروز، هر یک به شکلی، می‌کوشند تا جدایی یا دست‌کم برائت خود را از رژیم، گاه به زبان بی‌زبانی، اعلام کنند. روزی نمی‌گذرد که در آن‌یک یا چند تن از مسئولان یا مشاطه‌گران رژیم سرخوردگی خود را از اوضاع کنونی کشور ابراز نکنند. این ابراز سرخوردگی هم از راه تماس‌های خصوصی با مخالفان شناخته‌شده رژیم و هم با اظهارنظرهای گاه آلوده به تقیه در فضای مجازی صورت می‌گیرد.

پرسشی که اکنون برای مخالفان دیرینه فرقه خمینیه مطرح است این است: آیا این تغییر نظرها جدی است و اگر چنین است، آیا باید راه را برای پیوستن آنان که می‌خواهند از رژیم ببرند بازکنیم یا نه؟

در حال حاضر، عکس‌العمل اکثریت مخالفان دیرین رژیم منفی بوده است. برای بسیاری از آنان، تغییر نظر و جهت ادعایی مخالفان نوپا یا جنبه تاکتیکی دارد یا با هدف حفظ و کسب منافع فردی عرضه می‌شود. در هر نبرد سیاسی، هدف شرکت‌کنندگان پیروز شدن درصحنه گفتمان و درنتیجه، افزودن بر شماره هواداران گفتمان خویش است. بر این اساس، آنچه اهمیت دارد موضع اینجا اکنون هر فعال سیاسی است. تغییر عقیده اگر حاصل تغییر داده‌ها، ارزیابی‌های مجدد یا شواهد ملموس باشد، نه‌تنها مذموم نیست بلکه می‌تواند انرژی تازه‌ای به گفتمان مخالف وضع موجود بدهد.

در طول تاریخ، بسیار مخالفان سرسخت یک گفتمان سرانجام در هیئت سرسخت‌ترین مبلغان آن بازتعریف شده‌اند. پل قدیس دشمن شماره یک مسیحیت بود اما با تغییر نظر در طی سفرش به دمشق، ناگهان تبدیل شد به مبلغ یا مشاطه‌گر دین جدید و به نظر تاریخ‌نویسان، مهم‌ترین عامل در گسترش آن دین در امپراتوری روم. عمر بن خطاب نیز در آغاز از دشمنان محمد و اسلام بود اما بعد، در نقش یار و مشاور پیامبر و سرانجام دومین خلیفه، مهم‌ترین نقش را در گسترش دین جدید بازی کرد. مهاتما گاندی در دوران زندگی‌اش در آفریقای جنوبی، مدافع امپراتوری بریتانیا و تحقیرکننده سیاه‌پوستان بود اما در طول زمان تبدیل شد به بزرگ‌ترین رهبر ضد استعمار و مدافع برابری نژادها و احترام به همه ادیان.

امیر طاهری

در ایران خودمان، البته در سطحی و متنی متفاوت، سه تن از چهار نماینده مجلس مؤسسان که علیه سلطنت رضاشاه رأی دادند در طول زمان تبدیل شدند به خدمتگزاران رژیم جدید پهلوی. محمد مصدق و حسین علاء به نخست‌وزیری رسیدند و سید حسن تقی‌زاده در نقش ریش‌سفید قوم ریاست مجلس سنا را بر عهده گرفت. نفر چهارم، سید حسن مدرس، به مقام دولتی نرسید اما در مبارزه با نفوذ خارجی، به‌ویژه روس و انگلیس، در مسیر سیاست کلی پهلوی قرار داشت.

در دوران محمدرضا شاه، چند تن از رهبران حزب توده در نقش نماینده مجلس یا وزیر ظاهر شدند. در سطحی دیگر، ده‌ها عضو سابق حزب توده در کابینه‌های متعدد شرکت داشتند یا به مقام‌های حساس دیگر دست یافتند. در سال ۱۳۵۴، گروهی که زیر عنوان «سیمای ایران» برای جنگ روانی در وزارت اطلاعات تشکیل‌شده بود از این نویسنده برای یک سخنرانی درباره خلیج‌فارس دعوت کردند. شگفتی‌آور این بود که از ۱۵ عضو گروه جنگ روانی، دست‌کم ۱۰ تن از اعضای سابق حزب توده بودند. در رژیم خمینی گرا نیز ده‌ها عضو سابق حزب توده و دیگر گروه‌های چپ‌گرا از آغاز حضور فعال داشته‌اند و هنوز هم دارند. احسان طبری، تئوریسین حزب، حتی به پذیرش رسمی تشیع تن داد و در ستایش آیت‌الله به قصیده‌سرایی پرداخت.

همان‌طور که گفته شد در بسیاری موارد، این تغییر نظر و موضع حاصل محاسبات فردی حقیرانه است. محمدعلی افراشته، شاعر نامدار توده‌ای و سردبیر روزنامه چلنگر، در یک شعر خود از دو برادر سخن می‌گوید، یکی از دو برادر عضو حزب توده است درحالی‌که برادر دیگر به فداییان شاه پیوسته و برای بازگشت رضاشاه پهلوی از تبعید فعالیت می‌کند. درنتیجه، حزب توده اگر آمد که ما هم هستیم‌‌ــ شاه سابق اگر برگشت، سلامت جستیم! در الفبای فارسی، سه حرف مصوت الف، واو، یا را «حروف عله» یا حروف بیمار می‌نامند زیرا در لغات گوناگون، برحسب مورد، می‌توانند جای یکدیگر را بگیرند. بدین‌سان، یک «ایرانی» می‌تواند تبدیل شود به یک «ایرونی».

«ایرانی» مانند هر دو الفش سربلند و سرکش است، درحالی‌که «ایرونی» همان‌طور که الف تبدیل‌شده به واو گوژپشت نشان می‌دهد، حاضر است سر خم کند و با وضع موجود، هرقدر فاجعه‌آمیز، بسازد و زمزمه کند «الخیر فی ماوقع».

در سال‌های پایانی اتحاد جماهیر شوروی، بسیار رهبران و فعالان حزب کمونیست روسیه می‌کوشیدند تا «ایرونی بازی» درآورند، یعنی سر خم کنند تا ببینند چه می‌شود. در دیدار با خارجیان، از رژیم انتقاد می‌کردند اما در جلسات و روزنامه‌های حزبی، آنچه را استاد ازل دیکته می‌کرد تکرار می‌کردند. خط مشترک اغلب آنان این بود: انقلاب اکتبر پدیده‌ای مثبت بود اما اکنون به نتیجه منفی رسیده است. در آن میان، تنها بوریس یلتسین بود که باعرضه و شهامت لازم به مردم خود گفت که انقلاب اکتبر فاجعه‌ای بود برای ملت روس و نمی‌توانست نتیجه‌ای مثبت داشته باشد.

در ایران امروز خودمان بسیاری از انقلابیون سابق و لاحق به نتیجه‌ای مشابه رسیده‌اند. مخالفان دیرین رژیم باید آنان را بپذیرند و هرگاه ممکن باشد، دشمن دیروز را تبدیل به دوست امروز کنند. هدف ما نباید انتقام‌جویی فردی یا تبدیل یک موضع‌گیری خطا درگذشته به یک ذنب لایغفرله (گناه نابخشودنی) باشد. در بعضی موارد، تغییر نظر و جهت بر اساس تجربه و داده‌های نو نه‌تنها مذموم نیست بلکه می‌تواند تحسین‌برانگیز نیز باشد. اگر رضاشاه پهلوی ‌توانست بسیاری از متمردان دوران آخر قاجاریه را ببخشد، چرا کسانی که او را الگوی خود قرار داده‌اند نتوانند بریدگان از فرقه خمینیه را بپذیرند. پسر شیخ خزعل به آجودانی محمدرضا شاه پهلوی رسید و نواده او در پس گرفتن جزایر سه‌گانه از استعمار بریتانیا، لباس رزم پوشید. پسر قاضی محمد، رهبر متمردان کرد، در شبکه دیپلماسی دوران محمدرضا شاه به مقام بالا رسید.

در پذیرفتن، یا خوشامدگویی، به بریدگان از فرقه خمینیه سه شرط باید رعایت شود. نخست، فرد موردبحث نباید در کشتار مردم و غارت اموال عمومی شرکت کرده باشد. دوم، این تغییر موضع نباید به‌منظور کسب کمک مالی و سیاسی از قدرت‌های بیگانه یا سازمان‌های پوششی آنان باشد. سوم، صمیمیت این بریدگی از رژیم باید در عمل آزموده شود و نمی‌تواند محدود باشد به غرغر زیر لبی یا سخنان دوپهلو. در این مورد، الگوی موردنظر همان موضع‌گیری بوریس یلتسین است با نسخه ایرانی: انقلاب اسلامی فاجعه‌ای بود برای ملت ایران و نمی‌توانست چیزی جز جنگ، ویرانی، فساد و ستم سازمان‌یافته عرضه کند.

نباید بگذاریم که دعواهای گذشته همراهی و هم‌رزمی آینده را غیرممکن سازد. درعین‌حال، باید مواظب باشیم که در دام وسوسه آینده‌ای مجهول نیفتیم. ایران امروز نیازمند بستن پرونده انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و ساختن آینده خود بر اساس واقعیت‌های تاریخ و فرهنگ خویش است. به‌عبارت‌دیگر، برای اینکه بار دیگر خودمان بشویم، نظام کنونی باید تغییر کند.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

مسکو، پکن و تهران: برخورد واقعیات با خیالات

ذکر مصیبت یا دادوستد؟

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر