از فروردین تا ۲۸ مرداد ۳۲ سازمانها، احزاب و شخصیّتهای سیاسی – در قهر وُ غوغا – نوزادِ نیمهجان جنبش ملّی شدنِ صنعت نفت را به گورِ ناکامی و شکست کشاندند.
در آن دوره گروههای مختلفِ سیاسی برای پیشبُردِ هدفهای خود از «چماقداران» استفاده میکردند. این پدیدۀ شوم-بعدها- در سازمان کمونیستی «احیا» حضوری خونین داشت.
از انتقاد تا انتقام!
از اواخرِ فروردینماه تا ۲۸ مرداد ۳۲ سپهرِ سیاسی ایران نمایشگاهی از دشنامها و تهدیدهای رهبران سیاسی، روزنامهها و نمایندگان مجلس بود. [۱] عبدالرحمن فرامرزی-روزنامهنگار معروف، سردبیر روزنامۀ کیهان و نمایندۀ مجلس- در اعتراض به اینگونه تحریکات گفت:
-«اینکه وضع نمیشود که هر وقت دولت دلش خواست و مجلس نسبت به آن خواستۀ دولت نظری داشت و اظهار عقیدهای کرد، یک عدّه را تحت حمایت یکمشت چاقوکش به مجلس بیاورند و با جاروجنجال و فحش و هتّاکی و کتک- کاری، نمایندگان را مرعوب کنند و وادار نمایند که طبق نظرِ دولت، رأی دهند… اینکه مجلس نیست. اینکه مشروطه نیست. اینکه رأی آزاد نیست. این، «بده! یا میکُشمت» است [۲].»
در ۲۷ فروردین ۳۲ تظاهرات گستردهای در تهران و شهرهای مهم دیگر به حمایت از مصدّق برگزار شد که منجر به زخمی شدنِ بسیاری و تخریب خانهها و مغازههای مردم گردید [۵] این تظاهراتِ خشونتبار و تهدید رؤسای عشایر قشقائیِ هوادارِ مصدّق در شیراز برای حمله به تهران، شاه را -بار دیگر- ناامید و نژند ساخت. به دنبال این تظاهرات، دکتر فاطمی نیز در دو ملاقات با شاه مراتب ناخشنودی مصدّق از حضور حسین علا در دربار را به اطلاع شاه رساند و از شاه خواست «تا برای نشان دادن همکاری با مصدّق حسین علا را برکنار کند» [۶] شاه نیز برای جلب رضایت مصدّق از حسین علا خواست تا در ۳ اردیبهشت ۳۲ استعفاء دهد [۷]
یکی از نتایج روحی این فشارها، قوّت گرفتن دوبارۀ اندیشۀ خروج از ایران در شاه بود که در نهم اسفند ۱۳۳۱ ناکام مانده بود. اعلامیّۀ مسئول جدید وزارت دربارِ (ابوالقاسم امینی) مبنی بر سفرِ ملکه ثریا به اروپا در اردیبهشت ۳۲ شاید نخستین گام برای خروج شاه از ایران بود [۸] این وقایع -باردیگر-باعث نگرانی رهبران سیاسی و ازجمله برخی یاران نزدیک مصدّق گردید بهطوریکه حسین مکّی معروف به «سربازِ فداکارِ وطن» از مصدّق جدا شد و آخرین پُلِ ارتباط بین مصدّق، شاه و نیروهای «ملّی- مذهبی» فروریخت [۹] مکّی معتقد بود:
–«منظور مصدّق، ایجاد یک حکومت دموکراتیک نبود، اختیاراتی که او گرفته بود، چرچیل هم در دوران جنگ جهانی دوم نداشت…منظور مصدّق از گرفتن اختیارات تعطیل مشروطیـّت و انحلال مجلس بود…مصدّق، مرتکب اشتباهی میشود که زیانهای فاحش و جبرانناپذیری برای ایران دارد»[۱۰].
در چنان شرایطی، رهبران حزب توده در نامۀ سرگشادهای به مصدّق از «توطئهای بهصورت یک کودتای نظامی علیه استقلال و حاکمیّت ملّی ایران» خبر دادند و از مصدّق خواستند تا فرماندۀ نیروی هوائی (تیمسار هدآیتالله گیلانشاه) را دستگیر کند. در این نامه، رهبران حزب توده تأکید کردند که «بهزودی حزب تودۀ ایران، اسرار کودتای آینده را فاش میکند و عاملین آن را معرّفی خواهد کرد» [۱۱]
سه هفته پس از نامۀ رهبران حزب توده، دکتر فاطمی، وزیر امور خارجۀ دولت مصدّق، از کشف «کودتای افسران بازنشسته» و بازداشت سرلشکر عبدالحسین حجازی و برادران رشیدیان خبر داد که با مشارکت سرلشکر زاهدی مشغول «توطئه و تحریک به نفع یک کشور اجنبی» بودند [۱۲]؛ اتّهامی که به خاطر بیپایه بودنِ آن، باعث آزادی فوری سرلشکر حجازی گردید. چندی بعد نیز فاطمی از بازداشت قریب اتّهامی «افسران بازنشسته که مردم را تحریک کردهاند» خبر داد [۱۳].
اینگونه خبرها ضمن شباهت به تبلیغات حزب توده، آیا ناشی از رقابتها و اختلافات موجود بین دکتر فاطمی و سرلشکر زاهدی بود؟ در ماجرای «اسناد خانۀ سدان» نیز فاطمی-در رادیو- مدّعی شده بود که «یـک گـونی سـند از ارتبـاط زاهـدی بـا سفارت انگلیس و شرکت نفت بهدستآمده» ولی وقتی سپهبد کمـال-رئـیس کُلِ شـهربانی دولت مصدّق- از فاطمی جویای سند و مدرک شد، دکتر فاطمی به او گفته بود: «حرف، بادِ هواست! مدرک نمیخواهد!»…معلـوم شـد کـه اصلاً مدرکی علیه سرلشکر زاهدی نبود» [۱۴]
قتل مشکوک!
در اوّل اردیبهشت ۱۳۳۲ قتل سرتیپ محمود افشار طوس – رئیس شهربانی دولت مصدّق-گام تازهای بهسوی خشونت و خون در عرصۀ سیاسی ایران بود. افشار طوس پایهگذار و دبیر کلِ «سازمان افسران ناسیونالیست» هوادار مصدّق بود. این سازمان نظامی ازنظر ایدئولوژیک مخالف سرسختِ حزب توده بشمار میرفت. از این گذشته، افشار طوس در صدَدِ آشتی بین دکتر بقائی و مصدّق بود و لذا، ربودن و کُشتنِ وی میتوانست توسط کسانی انجامشده باشد که مخالفِ آن سازمان نظامی و این آشتی و تفاهم سیاسی بودند.
در این دوره قتلهای مشابهی توسطِ «کمیتۀ ترور سازمان افسران حزب توده»-به رهبری خسرو روزبه و نورالدین کیانوری – صورت گرفته بود و کوشش شده بود تا آنها را به دربار و خاندان سلطنتی نسبت دهند، ازجمله، احسان طبری دربارۀ هدف از قتل روزنامهنگار معروف محمّد مسعود تأکید میکند:
–«قتل محمد مسعود برای ایجاد یک شوک عَصَبی علیه دربار بود، زیرا خسرو روزبه اطمینان داشت که قتل، صدر صد بهحساب دربار تمام خواهد شد».
قتل افشار طوس و متهم کردنِ دکتر مظفّر بقائی (دشمن آشتیناپذیر حزب توده) بیتردید برای آن حزب دارای فواید سیاسی بود. در مقالۀ نقش احتمالی حزب توده در قتل افشار طوس ما به این موضوعِ مهم پرداختهایم.
در همین ماه (اردیبهشت ۳۲) خلیل ملکی در یک دیدارِ سهساعته با شاه کوشید تا بین شاه و مصدّق آشتی و تفاهم ایجاد کند [۱۵]
در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۲ مصدّق در ملاقاتی دوساعته با هندرسون با لحنی ملایم و معتدل نسبت به دولت انگلیس، ضمن اشاره به لزوم پایان یافتنِ «تمایلات جاهطلبانۀ انگلیسیها»، بر ضرورت حلِ اختلافات موجود تأکید کرد و گفت:
-«نگران است که برای جلوگیری از سقوط ایران به دست کمونیستها کمکهای مالیِ قابلملاحظۀ آمریکا به ایران، بسیار دیر صورت گیرد»[۱۶]
سرهای بُریده!
یکی از نشریّات هوادار دکتر مصدّق روزنامۀ معروف شورش متعلّق به کریم پورِ شیرازی بود که مقالاتی تحریکآمیز و شایعاتی بیاساس علیه مخالفان و برخی اعضای خاندان سلطنتی-خصوصاً اشرف پهلوی- منتشر میکرد؛ مقالاتی که انتشارِ آن -گاه – موجب گلایۀ محمدرضا شاه شده بود. کریم پور شیرازی در نخستین شمارۀ شورش (۲۲ بهمن ۱۳۲۹) مانیفستِ خود را -بارنگ خونین- چنین اعلام کرده بود:
–«من ملّت ایران را به شورش و انقلاب دعوت میکنم».
نگاهی به شمارههای مختلفِ شورش نشان میدهد که این روزنامه تا ۲۸ مرداد ۳۲ به انتشارِ مقالات تند و تحریکآمیز ادامه داده است و این امر-چه بسا-دکتر مصدّق را از تصمیمگیریهای معقول و مناسب بازداشت.
اوجِ تحریکاتِ روزنامۀ شورش در ۳ مرداد ۳۲ بود که در صفحۀ نخستِ خود با چاپ کاریکاتوری، سرهای بُریدۀ آیتالله کاشانی، دکتر بقائی، حائری زاده و دیگران را به نمایش گذاشت و نوشت:
-«دولتی که با خون و آتش به وجود آمده، بایستی مظهرِ قصاص و انتقام باشد».
شورش در همین شماره ضمن تقاضای انحلال مجلس، اعلام نمود که مصدّق بهزودی دربارۀ «انجامِ رفراندوم برای انحلال مجلس» سخنرانی مهمّی ایراد خواهد کرد.
نشریات حزب توده نیز با اعلام حمایت از انحلال مجلس، تبلیغات گستردهای را علیه مخالفان مصدّق آغاز کردند. شباهتِ تیترِ مقالات و محتوای نشریات هوادارِ مصدّق با نشریات حزب توده در این دوران حیرتانگیز است!
در شمارۀ ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ شورش مدعی شد:
– «تنها انحلال مجلس کافی نیست! باید بساطِ این دربارِ اجنبیپرست هم برچیده شود».
در چنان فضائی، مصدّق برای نمایش قدرت به دوستانِ دیروز و مخالفان امروزش (کاشانی، دکتر مظفر بقائی، حسین مکّی و حائری زاده) و نیز برای نشان دادنِ اقتدارش به شاه و دولتهای آمریکا و انگلیس شاید حمایتِ حزب توده را مفید میدانست [۱۷] ولی این «نمایشِ قدرت» در نزدِ مخالفان مصدّق- خصوصاً دکتر مظفّر بقائی- اتحادِ استراتژیکِ دکتر مصدّق و حزب توده برای حذف شاه و رژیم سلطنتی بشمار میرفت [۱۸] آنچه این گمانها را تقویت میکرد گذشتۀ سیاسی حزب ایرانِ نزدیک به دکتر مصدّق بود که در ماجرای فرقۀ دموکرات در آذربایجان (سال ۱۳۲۵) با حزب توده وحدت کرده بود [۱۹].
جنگ تمامعیار!
کارل پوپر، وظیفۀ یک سیاستمدار صدیق را خوشبخت کردن جامعه یا تقلیل بدبختیهایش میداند و میگوید: در آنجا که سیاستمدار از تحقّق این وظایف بازمیماند، باصداقت و شهامت اخلاقی باید از کار کناره گیرد تا از سوق دادنِ جامعه به آشوب و انقلاب جلوگیری گردد.
در شرایطی که به قول خلیل ملکی: مصدّق سیاستِ «همهچیز یا هیچچیز» را در پیشگرفته بود، شاه ـ توسط حسین مکـّی و حسین علاء ـ به مصدّق پیغام داد که با توجه به حساسیـّت انگلیسیها و بنبست مذاکرات نفت، بهتر است که از کار، کناره گیرد و هر کس که او (مصدّق) صلاح بداند (مانند حسین مکـّی یا الهیار صالح) را به نخستوزیری انتخاب کند تا مذاکراتِ نفت از حالت بنبست، خارج شود و جامعه نیز از حالت التهاب و آشفتگی بیرون آید، امّا مصدّق ضمن رد این پیشنهاد، پاسخ داد:
ـ «حالا میخواهید برای من، نخستوزیر هم تعیین کنید؟» [۲۰]
در این میان، اعتراض نمایندگان اقلیـّت مجلس مبنی بر «قانونشکنیهای مصدّق و استفادۀ یکسویۀ دولت مصدّق از رادیو و پخش تبلیغات مغرضانه و متّهم کردن اشخاص صالح و میهنپرست که سدِّ راهِ دیکتاتوری آقای دکتر مصدّق میباشند» فضای سیاسی ایران را تیرهتر ساخته بود [۲۱]
بیکاری، گرانی و نارضایتیهای عمومی ناشی از تحریم و «اقتصادِ بدونِ نفت» باعث شده بود تا مسئلۀ نفت فراموش شود آن چنانکه در ملاقات با سفیر آمریکا، هندرسون، مصدّق به وی گفته بود:
–«بهتر است مسئلۀ نفت را فراموش کنید و تلاش خـود را برای دریافت کمک مالی از آمریکا متمرکز نمائید»[۲۲]
سنگربندیهای سیاسی، آشوبهای روزمرّه و بنبست مذاکرات نفت موجب اختلاف در میان رهبران جبهۀ ملی شده بود. مهندس حسیبی در این ایـّام از رواج احساس عدمِ رضایت در میان وکلای طرفدار دولتِ مصدّق سخن میگوید. حسیبی در یادداشت ۳ تیرماه ۳۲ مینویسد که وکلای نهضت با دکتر صدیقی ـ وزیر کشورـ درافتاده بودند و دکتر صدیقی در حضورِ خودِ مصدّق به وی گفته بود:
–«شما میخواهید وزیر و دستگاه دولت، نوکر شما باشد!»[۲۳]
مصدّق حدود دو سال از ملاقات با شاه خودداری کرده و حتّی از شرکت در مراسم رسمی سلام نوروزی نیز پرهیز نموده بود. او در خاطراتش مینویسد:
-«از نُه اسفند [۱۳۳۱] به بعد، به دربار نرفتم و چند مرتبه هم که آقای ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار [جانشین حسین علا] مذاکره نمود تا شرفیاب شوم یا اعلیحضرتِ همایون شاهنشاهی به خانۀ دکتر غلامحسین (پسرم) که بین خانۀ من و کاخ اختصاصی واقعشده بود، تشریف بیاورند، موافقت ننمودم» [۲۴]
از این گذشته، اقداماتِ تندِ برخی یاران نزدیک مصدّق نیز به ترس و تردیدهای شاه نسبت به انگیزههای مصدّق افزود و این امر بهتدریج، شاهِ جوان را به دامان مخالفان مصدّق انداخت که از «بیعملی» و «بیارادگی شاه» عصبانی و آزرده بودند.
درحالیکه رادیوی دولتی و روزنامههای هوادار مصدّق و حزب توده در کارزارِی حیرتانگیز، دکتر مظفّرِ بقائی را به قتل افشار طوس متّهم کرده بودند، مصدّق-ناگهان- افرادِ دیگری را در مظانِّ اتّهام قرار داد. به روایت نصرالله شیفته، سردبیر روزنامۀ باختر امروز، دکتر مصدّق با احضارِ ابوالقاسم امینی (کفیل وزیر دربار) به وی گفت:
-«برو به شاه بگو تحریک میکنی که رئیس شهربانی و من و دکتر فاطمی را بکُشند؟ و ازیکطرف در مصاحبهها دَم از همکاری با دولت میزنی؟ حالا که کارِ ما به اینجا کشیده و حاضر نیستی ملّت ایران به حقِّ خودش برسد، من فردا با جراید خارجی و داخلی مصاحبهای ترتیب میدهم و اَسرار ربودنِ افشار طوس و قتل او را -که دستِ دربار و سرلشکر زاهدی و پسر او [در آن] به چشم میخورد- به دنیا اعلام میکنم…» [۲۵]
استیضاح دولت مصدّق توسط علی زُهری به اتّهام «شکنجۀ متهمان به قتل افشار طوس» و نیز اتهام حسین مکّی (عضوِ هیئتِ نظارت بر اندوختۀ اسکناس) دربارۀ چاپ غیرقانونیِ اسکناس توسط دولت مصدّق و نگرانیهای مصدّق از رأی عدم اعتمادِ مجلس باعث شد تا وی در بعدازظهر ۵ مرداد ۳۲ طی یک پیام رادیویی مردم را به رفراندوم برای انحلال مجلس فراخوانَد.
آیتالله کاشانی -مانند بسیاری از سران جبهۀ ملّی – رفراندوم برای انحلال مجلس شورای ملّی را مغایر قانون اساسی و اصول مشروطیّت میدانست و در اعلامیّههائی مصدّق را «صیـّاد آزادیِ ایران» و «یاغی طاغی» نامید که «در کشور مشروطــۀ ایران، به خیال خداوندگاری افتاده است» و «آن شـّرِ خودسر محکومبه شکست [است] و تسلیم چوبۀدار خواهد شد»[۲۶]
در چنان فضائی، سخنرانیِ تندِ مصدّق علیه مخالفان بسانِ «زدی ضربهای، ضربهای نوش کن!» تلقّی شد. در این سخنرانی، مصدّق شدیداً به مخالفان خود حمله کرد و درواقع به کاشانی، بقائی، حائری زاده و دیگران اعلانجنگ داد [۲۷].
بدین ترتیب، کسانی که چندی پیش در قتل هژیر و رزمآرا شادمانی نموده بودند، اینک در زنجیرۀ عُسرت و عصبـّیتهای تازه، در برابرِ یکدیگر صفآرائی میکردند. طبق اعلام دولت مصدّق قرار بود که در ۱۲ مرداد ۳۲ رفراندومِ انحلال مجلس در تهران برگزار شود. با توجه به آشوبهای روزانۀ مجلس و فقدان آزادی و امنیّتِ مخالفانِ رفراندوم، اعضای «فراکسیون آزادی و نجات نهضت ملّی» در نشستی اعلام کردند که ضمن تحصّن در مجلس و شکایت به سازمان ملل، سلسله سخنرانیهائی در بیتِ آیتالله کاشانی برگزار میکنند [۲۸]. این سخنرانیهای شبانه معمولاً با اخلال و اغتشاش همراه بود که شاید عوامل حزب توده نیز در آن نقش داشتند، امّا در شبِ ۱۱ مرداد حملۀ به خانۀ کاشانی باعثِ کشته شدنِ فردی بنام محمّد حدّاد زاده و زخمی شدن گروهی از حاضران شد و این امر، فضای سیاسی جامعه را خونینتر ساخت. حمله زمانی روی داد که تهران تحتِ حکومتنظامی دولت مصدّق بود و لذا، مخالفان، حمله به خانۀ کاشانی را «کارِ عوامل و هواداران دکتر مصدّق» دانستند [۲۹]
چماقداران!
نکتۀ مهم اینکه در مطبوعاتِ موافقان و مخالفان مصدّق، از «چماقداران» و «اراذلواوباش» یادشده که در ایجاد این آشوبها نقش اساسی داشتند. این امر نشان میدهد که در آن دوره گروههای مختلفِ سیاسی از «چماقداران» برای پیشبُردِ هدفهای خود استفاده میکردند. در مقالۀ «حزب توده و آشوبهای خیابانی» نشان دادهایم که این پدیدۀ شوم در حزب توده نیز رایج بود و بعدها در سازمان کمونیستی «احیا» حضوری خونین داشت.
ازین گذشته، «شهید دُزدی» توسط مخالفان و موافقان و کوششِ هر دو طرف برای تصاحبِ «شهیدِ عزیزِ ما» جلوۀ دیگری از ضعف اخلاق و فرهنگِ سیاسی بود [۳۰]
بدین ترتیب: میتوان گفت که از فروردین تا ۲۸ مرداد ۳۲ بیشترِ سازمانها، احزاب و شخصیّتهای سیاسی- در قهر وُ غوغا- نوزادِ نیمهجان جنبشِ ملّی شدنِ صنعت نفت را به گورِ ناکامی و شکست کشاندند.
ادامه دارد
یادداشتی دربارۀ ضرورت رهبری:
«ایران باید صدا داشته باشد!»، علی میرفطروس
[۱] برای نمونه نگاه کنید به: مذاکرات مجلس، خردادماه ۱۳۳۲؛ باختر امروز، ۱۷ خرداد ۱۳۳۲؛ مقایسه کنید با سخن عبدالله معظّمی (رئیس مجلس)، مذاکرات مجلس، ۷ خرداد ۱۳۳۲ [۲] روزنامۀ اطلاعات، ۲۵ فروردین ۱۳۳۲ [۳] Henderson to the Department of State, April 15, 1953, telegram 788,00/4-1553 [۴] روزنامۀ اطلاعات، ۲۷ فروردین ۱۳۳۲ [۵] نگاه کنیدبه: روزنامۀ اطلاعات، ۲۷ و ۲۹ فروردین ۱۳۳۲ [۶] موحّد، ج ۲، صص ۷۴۷-۷۴۸ [۷] روزنامۀ اطلاعات، ۵ اردیبهشت ۱۳۳۲ [۸] روزنامۀ اطلاعات، ۵ اردیبهشت ۱۳۳۲ [۹] مکّی، کتاب سیاه: سالهای نهضت ملی از نهم اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲، ج ۶، ص ۴۳۴ [۱۰] مکـّی، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۷؛ مکّی، وقایع سیام تیر، ص ۳۶۱؛ کوهستانی نژاد، اختیارات، اصلاحات و لوایح قانونی دکتر محمد مصدّق، صص ۱۹۸-۲۰۰ [۱۱] نگاه کنید به: «نامۀ سرگشادۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به نخستوزیر»، نشـریۀ رزمآوران، ۱۶ شـهریور ۱۳۳۱. در ماجرای ابلاغ فرمان عزل مصدّق نیز حزب توده -پس از روزها و هفتهها تبلیغات گسترده مبنی بر «کودتای قریبالوقوع» -سرانجام از «وقوع کودتای نظامی در بامداد ۲۵ مرداد ۳۲» خبر داد و شگفتانگیز اینکه این خبر پیش از اعلامیّۀ بامدادیِ دولت مصدّق، در شمارۀ صبحگاهی روزنامۀ «شجاعت»-ارگان حزب توده-منتشر شده بود! [۱۲] روزنامۀ اطلاعات، شمارۀ ۲۱ مهرماه ۱۳۳۱ [۱۳] روزنامۀ اطلاعات، شمارههای ۱۱ و ۱۲ اسفند ۱۳۳۱ [۱۴] نگاه کنید به: گوشهای از خاطرات سپهبد سید عزیز الله کمال، بیجا، ۱۳۶۱، ص ۱۴۵ [۱۵] خاطرات سیاسی خلیل ملکی، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، پاییز ۱۳۶۸، ص ۱۱۱ [۱۶] Henderson to the Department of State, May 20, 1953, telegram 110.11 DV/5-2053 [۱۷] نگاه کنید به گزارشهای ۳ و ۲۱ مرداد ۳۲ ماتیسون، کاردار سفارت آمریکا در تهران:Mattison to the Department of State, July 25, 1953, telegram
۷۸۸, ۰۰/۷-۲۵۵۳
Mattison to the Department of State, August 16, 1953, telegram
۷۸۸, ۰۰/۸-۱۲۵۳
[۱۸] نگاه کنید به: روزنامۀ شاهد، شمارههای اردیبهشت و خرداد و خصوصاً ۶ مرداد ۳۲، روزنامۀ اطلاعات، ۲۱ اسفند ۱۳۳۱ و ۵ خرداد ۱۳۳۲؛ همچنین نگاه کنید به سخنرانی مهدی میر اشرافی: مشروح مذاکرات مجلس، ۷ خرداد ۱۳۳۲. [۱۹] برای آگاهی از اتحاد حزب ایران با حزب توده در ماجرای فرقۀ دموکرات آذربایجان نگاه کنید به: خاطرات احمد زیرک زاده، پرسشهای بیپاسخ در سالهای استثنائی، صص ۹۳-۱۰۷ [۲۰] گفتگوی نگارنده با سید جلالالدین تهرانی، پاریس، ۲۲ خرداد ۱۳۶۶ [۲۱] نگاه کنید به روزنامۀ اطّلاعات، شمارههای ۱۹ اردیبهشت تا ۱۰ مردادماه ۳۲ [۲۲] Henderson to The Department of State, January 20, 1953, telegram 2803, 788.00/1-2052 [۲۳] موحـّد، ج ۲، ص ۷۶۲، مقایسه کنید با اعتراض مهندس احمد رضوی به مصدّق: روزنامۀ شاهد، ۲۴ تیرماه ۱۳۳۲ [۲۴] مصدّق، خاطرات و تألّمات، ص ۲۶۷. [۲۵] شیفته، نصرالله، زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدّق، نشر کومش، ۱۳۷۶، تهران، ص ۱۴۱ [۲۶] نگاه کنید به: دهنوی، مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، ج ۳، صص ۳۹۴-۳۹۸ و ۴۰۷-۴۱۱ [۲۷] برای متن سخنرانی دکتر مصدّق، نگاه کنید به: باختر امروز، ۵ مرداد ۳۲ [۲۸] روزنامۀ اطلاعات، ۶ مرداد ۳۲ [۲۹] برای نمونه نگاه کنید به: مقالۀ تندِ دکتر مظفّر بقائی، روزنامۀ شاهد، ۱۲ مرداد ۱۳۳۲