فلسفه سیاسی ازلیان و بهاییان

بهاءالله

بخش دوم

برای آشنایی با فلسفۀ سیاسی هر گروهی باید به آن به‌عنوان گروهی اجتماعی نگریست. علوم اجتماعی، گروه‌های دینی را نیز نه جمعی با باورهای مشترک، بلکه مانند هر گروه اجتماعی یا سیاسی دیگری، برخوردار از «هویت فرهنگی» مشترک می‌داند.

این ویژگی باید در مورد گروه‌ها و جریانات مذهبی مورد تأکید قرار گیرد، زیرا هیچ دونفری از تصورات و باورهای یکسان در مورد مقولات دینی (مانند خدا) برخوردار نیستند؛ بنابراین وابستگان به هر گروه اجتماعی بیش از آنکه به باورهایی مشترک پایبند باشند، در جریان مزبور بالیده‌اند و به هویت مشترک و همبستگی ناشی از آن تکیه‌دارند.

در بخش نخست دیدیم که گروه کوچک «ازلیان» با رهایی از اسلام، توانستند هم نوآوری‌های سیدباب را دریابند و هم افکار برخاسته از دنیای پیشرفته را اقتباس کنند. از این راه به نخبگانی بدل شدند و تأثیری شگرف بر روند بیداری ایرانیان و نوسازی کشور گذاشتند.

شگرد موفق آنان پنهان‌کاری و اسلام نمایی بود؛ بدین دو وسیله ‌توانستند تا بالاترین مراتب در قشر ملایان نفوذ کنند؛ اما مشکل «تقیه» این بود که پس از انقلاب مشروطه، با افشای هویت نامداران ازلی، دیگر فعالیت در میان ملایان ممکن نبود. شمار شخصیت‌های ازلی در دربار نیز پس از شهریور ۲۰ کاهش یافت. بدین سبب ایران زیر فشار «روشنفکری چپ اسلامی» چنان عقب نشست که بدین لحاظ در مقایسه با دوران مشروطه «صدسال عقب‌تر» بود. (۱)

نخستین شاخص عقب‌ماندگی آن‌که در دوران محمدرضا شاه، نه‌تنها از سوی «روشنفکران» کوششی برای پیشبرد رفرم‌های اجتماعی نمی‌شد، بلکه اقدامات مترقی (مانند افزایش حقوق زنان و برابری حقوقی همۀ شهروندان…) فرامینی دلخواه برای حفظ قدرت «دستگاه» تلقی می‌شد؛ زیرا که سرچشمۀ فکری آن‌ها آشکار نبود و مانند کشورهای پیشرفته از توافق اجتماعی برنمی‌خاستند.

شاخص دیگر، کوشش شاهان پهلوی برای بزرگداشت ایران باستان بود. پس از نشر کتاب دوران‌ساز «تاریخ ایران باستان» نگارش حسن پیرنیا (نخستین نخست‌وزیر مشروطه)، در دوران رضاشاه کوشش برای بزرگداشت ایران پیش از اسلام، از جلوه‌ای پویا و سرافراز برخوردار شد؛ اما در دوران محمدرضا شاه چنین کوششی از سوی دربار و دولتمردانی «اسلام‌پناه»، رفته‌رفته به مضحکه‌ای بدل گشت.

در بخش نخست اشاره شد که تیراندازی بابیان به ناصرالدین‌شاه برای او چنان وحشت‌انگیز و ساچمه‌های بجا مانده در گردن او، چنان دردناک بود که تا پایان عمر از هیچ‌چیز به‌اندازۀ لفظ بابی به خشم نمی‌آمد. (۲)

دریافتیم که با رویکرد سیدباب به دربار، بابیت از ویژگی یگانه‌ای برخوردار گشت و آن پشتیبانی از حکومت سیاسی در برابر قدرت ملایان بود. با گرویدن اکثریت قاطع بابیان به بهائیت، پیشوای آنان حسین‌علی نوری «بهاءالله»، برخلاف ازلیان، خط‌مشی سیدباب را ادامه و تکامل بخشید و همین به شکاف اصلی میان دو جناح «بابی» دامن زد. شاهد آنکه، میرزا آقاخان کرمانی از اسلامبول به عکّا نزد بهاءالله رفت تا او را به پشتیبانی از «سید جمال» فراخواند و چون پاسخ منفی گرفت، کتابی در ردّ بهائیت نوشت.

به هر رو، در نوشتارهای بهائی برای پشتیبانی از حکومت سیاسی دلایل بسیاری بیان‌شده است. بدین مضمون که قدرت حکومت ذاتاً بر پشتیبانی ملت استوار است و حکومت برای کسب و حفظ آن ناچار است در تأمین امنیت و رفاه «رعیت» بکوشد. منفعت حکومت، در خدمت به ملت است و اگر بیداد کند، از ناآگاهی بر منافع قدرت خویش چنین می‌کند؛ بنابراین باید روشنگری کرد تا حکومت اقتدار خود را نه در رفتار سرکوبگرانه، بلکه در «رعیت‌پروری» بجوید. برعکس، پایۀ قدرت ملایان ذاتاً بر فقر مادی و معنوی امت استوار است و آنان برای حفظ نفوذ خود ناچار به جلوگیری از هر گام پیشرفت‌ طلبانه هستند.

 

جاذبۀ دیگر بهاییان دفاع از ایرانیت در دورانی بود که اسلام زدگی سراپای جامعه را درمی‌نوردید:

«ایران وقتی بهشت برین بود و آئینی نازنین داشت… ولی افسوس که جولانگاه بیگانگان شد و بنیان قدیم به تزلزل آمد.» (عبدالبها)

بدین معنی بهائیت تنها جریانی بود که در ظلمت سلطۀ ملایان، می‌توانست ایران‌دوستانی را جلب کند که از یکسو خاطرۀ ایران باستان را گرامی می‌داشتند و از سوی دیگر کشور را در زیر حکومت و دربار مفلوک ناصری رو به نابودی می‌دیدند.

اما بهاییان در تنگنای شگفت و بی‌سابقه‌ای گرفتار بودند. هرچند از حکومت و قانون‌مداری پشتیبانی می‌کردند، سرکوب‌شان در تمامی نیم سدۀ عصر ناصری در دستور کار دربار بود. از یک‌سو به هدف زنده کردن راستی و درستی ایرانشهری و بازیافت سرافرازی انسانی از «تقیه» ابا داشتند و از سوی دیگر، ملایان در شهر و روستا پیگیرانه در پی یافتن «بابی» بودند تا جانش را بگیرند و مالش را «حلال» کنند.

برای آنکه تصوری از «بابی کشی» روزمرّه بیابیم، به گزارشی در «خاطرات حاج سیاح» توجه کنیم:

«من فرّاشم و روزی آخوندی را دیدم طمع مرا واداشت به او گفتم: «پول ناهار مرا بده!» گفت: «ندارم» من اصرار کردم و او ایستادگی نمود. در این میان یک نفر دیگر رسید من به او گفتم: «این آخوند بابی است» هر دو او را بردیم نزد اردشیر میرزا حاکم طهران. گفت: «چه می‌گویید؟» گفتیم: «بابی آورده‌ایم.» گفت: «گفتگو ندارد ببرید آسوده‌اش کنید!» فوراً بردند میرغضب سرش را برید(۳)

تکرار چنین صحنه‌ای در شهر و روستای ایران، نشانگر بن‌بست اقلیت بهائی در دوران ناصری است. گروه اجتماعی پرشماری که از یکسو از دولتمردان دربار مفلوک ناصری پشتیبانی می‌کرد و از سوی دیگر به خاطر دفاع از ایرانیت، پیوسته کسانی را از همۀ اقشار جامعه به خود جلب می‌نمود؛ اما به سبب محرومیت از کوچک‌ترین ایمنی اجتماعی، به زندگی در خوف و خفا محکوم بود.

بهاییان نه‌تنها جامعۀ مذهبی منفعلی نبودند، بلکه از هر امکانی برای جلب نخبگان جامعه استفاده می‌کردند. طبعاً رایج‌ترین شیوه، نگارش و ارسال جزوه‌های بی‌نام‌ونشان به باسوادان جامعه بود که در آن خیانت‌ها و جنایت‌های ملایان را برمی‌شمردند، «علما» را «جُهلا» خوانده و به خودآگاهی ملی دامن می‌زدند.

پس از یکی دو تظاهر علنی که موجب قتل تظاهرکنندگان شد، (۴) بهاءالله از زندان (عکا) با پیک نامه‌ای به ناصرالدین‌شاه فرستاد که در آن به‌عنوان پیشوای بهاییان نوشت، آنچه بوده گذشته، اینک «حزب بابی» گروهی از «رعایای شهریاری» را تشکیل می‌دهند و «حال باید حضرت سلطان به عنایت و شفقت با این حزب رفتار فرمایند و این مظلوم عهد می‌نماید از این حزب جز صداقت و امانت امری ظاهر نشود که مغایر رأی جهان‌آرای حضرت سلطانی باشد

این نخستین بار بود که سخن از پیمانی مدنی می‌رفت که می‌بایست بر حقوق و وظایف متقابل میان حکومت و شهروندان استوار باشد. روشن است که دربار ناصری از درک این معنی ناتوان بود، چنانکه پیک را که جوانی ۱۸ ساله بود زیر شکنجه کشتند و شاه نامه را به آخوند ملاعلی کنی داد تا جواب دهد و او گویا گفته بود که جواب نامه همانست که با فرستاده‌اش کردید! ملاعلی کنی، آخوندی است که ناصرالدین‌شاه پای پیاده از قصر به پابوس او می‌رفت و در نامه‌ای به شاه «کلمۀ قبیحۀ آزادی» را وارد «ادبیات سیاسی» ایران نمود.

اما در سوی مقابل، «آزادی» کانون اصلی فلسفۀ سیاسی بهائی را تشکیل می‌دهد. امروزه پس از گذشت چهار دهه عمر حکومت اسلامی بر ایران، اغلب اندیشمندان تکیه‌بر «عدالت‌طلبی» را وجه مشترک جریانات اجتماعی و سیاسی ایران (از چپ و اسلامی تا ملی و مدرن) و درعین‌حال نقطۀ ضعف و عامل شکست مبارزات ایرانیان تشخیص داده‌اند. پیش‌شرط «عدالت‌خواهی» وجود تفاوت در میان گروه‌های اجتماعی است، درحالی‌که «آزادی»‌ بر برابری و نزدیکی تکیه دارد و بدین‌وسیله به‌خودی‌خود راه پیشرفت را می‌گشاید:

«راه آزادی بازشده و سراپردۀ یگانگی بلند شده به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید.» (بهاءالله)

نمونه‌ آنکه، زن و مرد گوناگون هستند، اما برابری حقوقی آنان باعث می‌شود که هر دو با احساس آزادی به شکوفایی انسانی دست یابند. این برای همۀ اختلافات و تبعیضاتی که در آغاز این نوشتار اشاره شد، صدق می‌کند.

نمونۀ دیگر: وابستگان به اقلیت‌های ‌قومی نیز زمانی به‌راستی پشتیبان حکومت مرکزی خواهند بود که از آزادی و برابری با دیگر اقوام برخوردار باشند. مدرنیتۀ اروپایی با نادیده گرفتن تفاوت‌ها توانست، «حقوق برابر شهروندی» را به موتور رقابت و پیشرفت بدل کند. درحالی‌که عدالت‌خواهی به اختلاف و برخورد اجتماعی دامن می‌زند و نیروی سازندگی جامعه را هدر می‌دهد. چنانکه در ایران، اسلام زدگی نه‌تنها باعث رشد نگرش چپ شد، بلکه این دو با سبقت جویی در «عدالت‌طلبی» ایران را به مغاک امروز سرنگون ساختند.

بدین معنی مبارزه برای هرگونه آزادی، از جنسی و دینی تا فرهنگی و قومی، درنهایت راه را به‌سوی قانون‌مداری، آزادی شهروندی و پیشرفت اجتماعی می‌گشاید. ازاین‌رو مبارزۀ بهاییان برای کسب آزادی را، با تکیه‌بر تفاوت‌های خود با دیگر ادیان و به‌ویژه با اسلام، باید مهم‌ترین جبهۀ پیشرفت در تاریخ معاصر ایران دانست؛ زیرا همین‌که آنان بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی را تشکیل می‌دادند، محرومیت‌شان از حق برابر، حلقۀ مفقوده‌ای بود که ایران را از کشورهای پیشرفته جدا می‌ساخت.

ناآگاهی اجتماعی در ایران باعث شده است که بسیاری پافشاری بهاییان بر هویت دینی خود را نشانۀ تعصب مذهبی بیابند. برای آنکه این نکتۀ مهم روشن شود، نگاهی به صحنۀ تاریخی مکرری روشنگر است:

«مدتهاست جمعى را در سِدِه (از آبادی‌هاى بزرگ نزدیک اصفهان) به نسبت بابی‌گرى دنبال کرده، آن‌ها ناچار به طهران رفته به دولت شکایت نموده‌اند. دولت هم حکمى صادر کرده که اشخاص مزبور به وطن خود بازگشت نمایند و در امان باشند… این جمع با این احکام دولتى رو به خانه‌هاى خود می‌روند. با اطمینان بى‌اساس و تصورات باطل ابلهانه. از طرف دیگر بعضى از روحانیون سِدِه که بستگى به شیخ محمدتقى ‌نجفى دارند مصمم می‌گردند. نگذارند آن جمع به مقصد خود رسیده از امنیتى که از دولت حاصل کردهاند استفاده نمایند… ساعتى چند از روز برآمده، درحالی‌که مطرودین با مأمور حکومت وارد مى‌شوند و شمارۀ آن‌ها به بیست نفر نمی‌رسد، بى‌آنکه هیچ‌گونه سلاحى در دست داشته باشند، چند صد نفر بر آن‌ها حمله آورده به‌جز چند تن که فرار می‌نمایند، باقى‌ را از ضرب چوب و چماق با خاک یکسان مى‌سازند.» (۵)

نگارندۀ این گزارش، باوجود همدردی با کشته‌شدگان، به آنان «تصورات باطل و ابلهانه» نسبت می‌دهد؛ اما آیا قابل‌تصور است که جمعی از بهاییان ایران دربارۀ قساوت ملایان توهم داشته باشند؟ از سوی دیگر، اگر آنان «درد مذهبی» داشتند، می‌توانستند به‌جای دیگری مهاجرت کنند؛ اما ظاهراً برای نخستین بار توانسته بودند، از حمایت «مأمور حکومت» برخوردار شوند و عزم داشتند تا پای جان از حق زندگی خود به‌عنوان دگراندیش مذهبی دفاع نمایند.

اسفا که ایرانیان پس از یک سده «عدالت‌خواهی» بیهوده، امروزه باید مبارزۀ آزادی‌خواهانه خود را در همان سطح پایینی (در حد آزادی پوشش!) به‌پیش ببرند که بهاییان در عهد قاجار!

حتی در دوران پهلوی نیز باآنکه برخی حقوق شهروندی تحقق‌یافته بود، اما ایرانیان به احساس شادی‌بخش آزادی دست نیافتند؛ زیرا چنانکه تئوری پردازانی مانند «هانا آرنت» نیز دریافته‌اند، آزادی فقط نبود فشار سیاسی و برخورداری از حقوق شهروندی نیست. بلکه آزادی واقعی همانا امکان دخالت در سپهر همگانی و شرکت در نوسازی اجتماعی و سیاسی است. تنها این سطح از آزادی به سعادت فردی و خوشبختی اجتماعی دامن می‌زند. از این نظر بهاییآن‌ که نوسازی همه‌جانبۀ ایران را به اعتقاد مذهبی خود بدل ساخته بودند، حتی در دوران قاجار نیز خوشبخت‌ترین قشر جامعه را تشکیل می‌دادند!

برای ملایان نیز روشن بوده و هست که آزادیخواهی بهاییان به‌حق زندگی (چنانکه مثلاً منتظری می‌خواست) پایان نمی‌یابد و نفس وجودشان «خطرناک» است، زیرا تک‌تک «اعتقادات مذهبی» آنان از برابری زن و مرد تا ظهور امام غایب و از دمکراسی‌خواهی تا «ایرانیگری» پایه‌های نفوذ ملایان را درهم ‌می‌شکند.

فاضل غیبی

اشاره شد که در عصر ناصری پشتیبانی بهاییان از اقتدار دولتی در برابر نفوذ ملایان بدین می‌انجامید که با تکیه‌بر توانایی‌هایشان در دربار و دیوان نفوذ کنند. تا آنجا که دولت‌آبادی نوشت:

«(بهاییان) در اغلب دوایر دولتی مصدر کار هستند.» (۶)

اما آنان، به سبب واهمۀ شاه، تنها تا ردۀ دوم دولتمردان امکان پیشروی داشتند. شاهد آنکه با پادشاهی مظفرالدین‌ شاه به‌یک‌باره در بالاترین رده، از معیّرالممالک و صنیع‌السلطنه تا موقّرالدوله (حاکم بوشهر) و مویدّالدوله (حاکم کاشان) بسیاری به‌عنوان بهائی شناخته شدند و همین باعث تهاجم همه‌جانبۀ ملایانی شد که پیش‌ازاین دعاگوی ناصرالدین‌شاه بودند. آنان حس می‌کردند اوضاع دگرگون‌شده و بدین سبب برای حفظ نفوذ خود بر دربار حاضر بودند، به هر کاری دست بزنند و این زمینه‌ای بود که باعث شد ازلیان بتوانند «دو سید» را فریب دهند.

با این وصف روشن است که بهاییان به‌عنوان «مفسدان عقیدتی» به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستند در انقلاب مشروطه نقشی بازی کنند. هرچند که آنان نیز مانند ازلیان امیدوار بودند با انتخاب به «مجلس ملت» در نوسازی کشور همکاری کنند. عبدالبها به بهاییان نوشت:

«…اکنون باید به جوهر کار پرداخت و با سیاسیون مراوده کرد و حقیقت حال بهائیان را بیان نمود… یاران به نهایت جهد و کوشش نمایند که نفوسى از بهائیان از براى مجلس ملت انتخاب گردد.» (۷)

«فساد عقیده» دستاویزی بود که وابستگان به هر دو جناح «بابی» را از شرکت در مجلس بازمی‌داشت. هرچند که بهاییان چندان کوششی هم از خود نشان ندادند؛ بدین دلیل که انقلاب مشروطه «انقلاب» آنان نبود! بهاییان خواستار پیوند «شوکت شهریاری» با دمکراسی پارلمانی، بنا به نمونۀ انگلیس، بودند (۸)، درحالی‌که انقلاب مشروطه ازآنجاکه مجلس را در زیر نظارت ملایان قرار می‌داد، بر قدرت ملایان می‌افزود. بدین سبب بهاییان وقتی دیدند که ملایان در تهاجم تبلیغی بر مشروطه‌خواهان، درودیوار پایتخت را پر از اعلامیه‌هایی کردند که مشروطه را «توطئۀ بهائی» قلمداد می‌نمود و این تهمت، کشتار مشروطه‌خواهان را زمینه‌سازی می‌کرد، برای حفظ جان آنان، خود را به‌کلی عقب کشیدند.

نیازی به تأکید نیست که دوران رضاشاه دوران مطلوب بهاییان بود. از یکسو حملات ملایان فروکشید و از سوی دیگر اصلاحات رضاشاهی از گسترش شبکۀ مدارس نوین تا «کشف حجاب زنان»، تحقق آرزوی دیرینۀ آنان بود. فراتر از آن، بهاییان آن نیروی اجتماعی را تشکیل می‌دادند که اصولاً با تکیه‌بر آن اصلاحات رضاشاهی ممکن گردید.

کسانی که اوضاع ایران پیش از به قدرت رسیدن سردار سپه را با دو دهه بعد مقایسه می‌کنند و از سرعت نوسازی رضاشاهی شگفت‌زده می‌شوند، نیروی اجتماعی یادشده را در نظر نمی‌گیرند. صرف‌نظر از «کشف حجاب» که بدون استقبال زنان غیرمسلمان امکان موفقیت نداشت، بخش مهم نخستین آموزگاران مدارس را بهاییان تشکیل می‌دادند، بدین دلیل ساده که (صرف‌نظر از قشر ملایان) تنها «توده» باسواد کشور بودند.

کوتاه آنکه، در دوران محمدرضا شاه نیز بهاییان در همه جای دستگاه اداری کشور به‌جز در میان نهادهای امنیتی شاغل بودند و برخلاف پیروان دیگر اقلیت‌های مذهبی که بیشتر در بخش خصوصی فعالیت داشتند، تنها گروه بزرگ اجتماعی را تشکیل می‌دادند که باصداقت کامل در نهادهای دولتی خدمت می‌کردند. فزونی شمار بهاییان در نهادهای دولتی برای ملایان بسیار نگران‌کننده بود. در این میان، محمدرضا شاه تصور می‌کرد، با در برابر هم قرار دادن این دونیرو در باریکۀ «بیم و امید»، سیاست ماهرانه‌ای را دنبال می‌کند.

بسیاری بر بهاییان خرده گرفته‌اند که پیش از انقلاب اسلامی، از دخالت در سیاست برکنار بودند. پس از نگاهی به فلسفۀ سیاسی بهائیت، باید پرسید، آیا «فعالیت سیاسی» احزاب و جریانات گوناگون جز در جهت تضعیف حکومت سیر می‌کرد؟ و چگونه می‌توان از گروهی خواهان اقتدار حاکمیت خواست که در جهت مخالف هدف خود فعالیت کند؟

اینک پس از نگاهی کوتاه به فلسفۀ سیاسی و نقش دو جناح بابی (ازلی و بهائی) در دوران معاصر، می‌توان جمع بست که بدون اندیشه و کنش این جریان، اندیشۀ تجدد و راه یافت نوسازی هیچ‌گونه امکان بروز نداشت و چه‌بسا که ایران همچنان در اوضاع اجتماعی و سیاسی عصر قاجار بسر می‌برد.

فاضل غیبی

بخش نخست

 

(1) علی‌ میرفطروس، دیدگاه‌ها، عصر جدید، ص ۸۳

(۲) یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۱۲

(۳) خاطرات حاج سیاح (یا دوران خوف و وحشت)، بکوشش حمید سیاح، ص ۴۷۵

(۴) «جمعى را امر فرمودند، که آشکارا در میان مردم تکلم نمایند. چنانچه بعضی از نفوس… به کمال قدرت و قوت و استقامّت به ذکر حق ناطق گشتند.» (امر و خلق، ج ۳، ص ۴۷۷)

(۵) =(۲) ص ۳۲۲ (۶) همان‌جا، ص ۳۱۶

(۷) محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون‌وسطایی در دوران فئودال، جاویدان، ۱۵۷

(۸) «حال آنچه در لندره امّت انگریز به آن متمسّک خوب به نظر میاید چه که به نور سلطنت و مشورت امّت هر دو مزیّن است.» بهاءالله، مجموعه الواح، ص ۵۳

مطالب مربوط

انقلاب مشروطه، سرنوشت ایران

«برابری» یا «آزادی»؟

اسرائیل، «حکومت تبهکار»؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر