جنبش ۲۲ خرداد که اندکاندک در همهجا به رنگ سبز شناخته میشود نام ایران را بار دیگر در جهان بلند کرد و اعتماد ایرانیان را به خود بازآورد. دیگرکسی نمیگوید مردم هر چه سزاوارشان؛ دیگرکسی شمار معتادان را به رخ ما نمیکشد. تهرانیها دیگر در همان نخستین برخورد با روزنامهنگار غربی لازم نیست بگویند که ما یک کشور عربی نیستیم و تروریست هم نیستیم. ۲۲ خرداد اجتماع بزرگ ایرانی بیرون را نیز در صورتی آبرومندتر نشان داد. قهرمانی مردم در ایران و آنچه در انگلیسی وقار grace در زیر فشار، مینامند زنان و مردانی را که اکثریتشان به کنارهجوئی از هر فعالیت جمعی شناخته میشدند و اقلیت فعالشان به کشمکش بر سر تقریباهمهچیز، به حرکت درآورد. آن اکثریت به پشتیبانی از جنبش مردمی به تظاهراتی پیوست که در هر جا به اندازههای کنسرتهای ایرانی نزدیک شد و آن اقلیت، اگر هم موقتی باشد، کوشید، برای نخستین بار در بیشتر جاها، به امر همگانی اولویت دهد و از بگومگو بپرهیزد. اقداماتی مانند اعتصاب غذای گروه بزرگی از سرآمدان سیاسی و فرهنگی در برابر سازمان ملل متحد و مصاحبههای مطبوعاتی و سخنرانی شخصیتها در مجامع سیاست گزاری غرب، همه در پشتیبانی از جنبش مردم، نشان داد که ایرانیان در بیرون ازچهها برمیآیند.
در بسیاری جاها افراد از گرایشهای سیاسی گوناگون ناچار شدهاند باهم به تظاهرات پردازند. درواقع ترکیب تظاهرکنندگان با کشاکشهای گروهی سازگار نیست؛ بیشتر شرکتکنندگان هیچ بستگی سازمانی ندارند و نمیخواهند رنگی بگیرند. از این گذشتهنمایشی که تودههای میلیونی مردم ایران هرروز از یگانگی و ازخودگذشتگی میدهند نمیتواند در این جماعت دورافتادهی دستبهگریبان بیاثر بماند. هنگامیکه مردم در ایران با جان و مال و آزادی خود بازی میکنند ملاحظات و رقابتهای حقیر سیاسیکاران بیحاصل مایه شرمندگی خواهد بود. در مسافرتی دراز که یک دوجین شهرهای امریکای شمالی را پوشاند فشاری را که رویدادهای ایران بر گروههای تبعیدی و مهاجر میآورد خوب میشد احساس کرد. کمتر کسی بود که بزرگی لحظه تاریخی را درنیابد. ویژگی اصلی چنین لحظههای تاریخی آن است که مردمان را از خودشان بدر میآورند و بسته به روح زمان، به فضای اندیشگی و عاطفی، بهتر یا بدتر میکنند. سی سال پیش روح زمان رنگ سیاه و سرخ داشت و متمدنترین و بافرهنگترین کسان را عربدهکشان خون و خشونت گردانید. امروز فضای عمومی به رنگ سبز درمیآید. دگرگونیهای کوچکی که در درازای سالها رفتار و رویکرد کسان را دگرگون میکرد در گردباد رویدادهای چند هفته به ناگهان از ایرانیان انگاره image دیگری میدهد. این مردم به یک تعبیر میبینند که ازآنچه هستند بهترند. نهتنها توانستهاند به واقعیت زندگی در یک جامعه مدرن پی ببرند و آن را در شعارها، بیانیهها و اقدامهای خود بازتاب دهند؛ نهتنها راههای درست رسیدن به چنان جامعهای را شناختهاند بلکه منش و خلقیات temperament لازم مبارزه برای رسیدن به آن را نیز در خود پرورش دادهاند ــ بسیار بیش از گروههای بزرگی از تبعیدیان. برخلاف سی سال پیش هم سیاستشان درست است هم روانشناسیشان.
هدف مبارزه مردمی دمکراسی و حقوق بشر است، دمکراسی لیبرال. دریافتن معنی و وفادار ماندن به این هدف به مردم کمک کرده است که در زیر ضربات کمرشکن رژیم ناامید نشوند بلکه شکیبا بمانند؛ دست برندارند، بلکه تاکتیکهای تازه بیندیشند و موقعیتهای تازه بسازند؛ هدف کوتاهمدت را قربانی شتابزدگی نکنند. سران جنبش که بخشی از همان نظام هستند و نمیتوانند پاک از آن ببرند با چنین توده آگاه و انعطافپذیری کار خود را بسیار آسانتر مییابند. به آنها دستگشادهای دادهشده است که وارد ائتلافهای گوناگون شوند و راههایی برای بیرون آمدن آبرومندانه رهبری نظام از بنبست پرمخاطرهاش بیابند که مردم را نیز به بخشی از خواستهاشان برساند ــ همان «هنر ممکن» که در جای دیگری اشاره شد و یکی از تعریفهای سیاست است.
* * *
با همه نشانههای امیدبخش از پختگی نیروهای مخالف بیرون و دیاسپورای ایرانی بهطورکلی، از کوشش آنها برای همانندتر شدن با مبارزان جامعه شهروندی، باز هر زمان مسئله تازهای پیش کشیده میشود. در نبود اختلافنظر اصولی، اکنون پرچم در تظاهرات بهصورت مایه کشمکش و جدائی درآمده است. در نخستین روزها ایرانیانی که به گفته خودشان جز پرچم جمهوری اسلامی چیزی نمیشناختند با آن پرچم به تظاهرکنندگان شهرهای اروپا و امریکا پیوستند ولی زنندگی موقعیت، زود آنان را به خود آورد. آنگاه اعتراض به آوردن پرچم شیر و خورشید بالا گرفت. کسانی بهحق میگفتند که نمیخواهند به سبب پرچم به خطر یا زیانی بیفتند. کسان دیگری پرچم شیر و خورشید را یادآور پادشاهی پهلوی میدانستند؛ پرچمی که سه دهه پیش آن را با انقلاب شکوهمند به خاک سپرده بودند و دیگر چشم دیدنش را نداشتند. تا آنجا که در یک تظاهرات هر کس با هر پرچمی جز جمهوری اسلامی میآمد چندان مشکلی نمیبود اما درجاهایی همزیستی پرچمها ناممکن شده است؛ یا گروهی از اقدام مشترک بیرون میمانند یا بدتر از آن، کشمکشهایی پیش میآید. پرچم البته مسئلهای نیست و در هر جا و هر زمان بسته به موقعیت راهحلی برای آن مییابند و بهتر از همه آن است که در کنار پرچمها از تأکید بر رنگ سبز نیز غافل نمانند؛ ولی نمیتوان از اینهمه اختلافنظر بر سر هر چیز بهآسانی گذشت. در کجای جهان مردم حتی نمیتوانند روی پرچم کشور خود توافق کنند؟ پرچم شیر و خورشید، گذشته از ارزش زیباشناسی و نمادین آن، یکی از زیباترین پرچمها، پیشینهای دراز در تاریخ ما دارد. شیر و خورشید و شمشیر، قدرت محض که سرچشمه نور را بر پشت دارد، از هزار سالی پیش بهصورتهای گوناگون نشانه ایران بوده است. پرچم ملی و نه پرچم پادشاهان و سلسلهها پدیدهای تازه است و در ایران با انقلاب مشروطه، شیر و خورشید و شمشیر قدیمی در ترکیب و تناسبهایی که میشناسیم پرچم ملی ما شد. از آن هنگام تا نزدیک هشتاد سال از ستارخان تا مدرس و از حیدر عمو اغلی تا فروغی و از مصدق تا محمدرضا شاه و نسل پس از نسل ایرانیان پرچم انقلاب مشروطه را پرچم ملی خود دانستند و به هر مناسبت بر درودیوار آویختند.
در انقلاب اسلامی این پرچم به خاک سپرده شد ولی انقلاب مشروطه را نیز همراه بسا چیزهای دیگر به خاک سپردند و امروز ملتی برای باز پس گرفتنشان به پا خاسته است. دشمنی انقلابیان پیشینی که هنوز همه پیوندها را به هر دلیل با رژیم اسلامی نبریدهاند با این پرچم قابلفهم است. ولی چپگرایانی که چنین تأکیدی را بر حذف آن و یکی کردنش با پادشاهی پهلوی نهادهاند در کارزاری بیهودهاند که بهخوبی ممکن است ببازند. احتمال اینکه قانون اساسی پسازاین رژیم، شکل حکومت در آن هر چه باشد، باز پرچم شیر و خورشید و شمشیر را رسمی کند هیچ کم نیست. این پرچم گذشته از درهمتنیدگیاش با تاریخ ایران، کششی دارد که از بستگیهای شخصی و سلسلهای میگذرد؛ و همان اندازه از آن چپ است که راست. هیچ ضرورتی ندارد که آن را به نیروهای راست واگذارند ــ چنانکه چند دهه با انقلاب مشروطه کردند.
شاید یک سودمندی خیزش سبز، کمرنگ کردن اختلافاتی باشد که اصلاً اختلاف نیستند و بهزور آنها را تا این اندازهها بالابردهایم.
اوت ٢٠٠٩