جمهوری اسلامی و «شاهدان» بی‌اختیار

پرده‌های قلمکار را به یاد می‌آورید؟ در آن پرده‌ها، تصویری از یک رویداد در شاهنامه، هفت‌پیکر نظامی، هزارویک‌شب، داستان‌های عامیانه مانند امیرارسلان نامدار، حسین کرد شبستری و سرانجام، فاجعه کربلا عرضه می‌شد تا به نقال ماجرا کمک کند. در حاشیه پرده، همواره تصویر مردی بود که از دور به آنچه می‌گذرد می‌نگرد. این مرد که «شاهد» نامیده می‌شود گاه انگشت حیرت به دهان دارد و گاه لبخند رضایت بر لب اما هرگز وارد معرکه نمی‌شود. در کنار گود، او حتی یک «لنگش کن» عرضه نمی‌کند زیرا به‌هیچ‌روی نمی‌خواهد مسئولیتی بپذیرد، حتی در حد اظهارنظر. او ناظر بریدن سرها در روز عاشورا یا وصال امیرارسلان و فرخ لقا در کاخ بلوری است، بهرام را در تعقیب گورخر می‌نگرد و شاهد به خاک افتادن اسفندیار است اما هرگز نمی‌توان حدس زد در کدام سو قرار دارد.

آیا این «شاهد» قلمکاری در هیات آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، تجلی‌یافته است؟ بررسی اظهارنظرها و موضع‌گیری‌های «رهبر» به‌ویژه در سال‌های اخیر ممکن است به پاسخی مثبت بینجامد. آقای خامنه‌ای درباره بحران جاری در خوزستان می‌گوید «اگر به مشکلات مردم رسیدگی می‌شد، چنین وضعی پیش نمی‌آمد!» (نقل به مضمون). معنای این حرف این است که «رهبر» نه‌تنها از این مشکلات بی‌خبر بود بلکه اکنون نیز نمی‌تواند راه‌حلی عرضه کند. او یک «شاهد» بی‌طرف و یک ناظر بی‌اختیار است.

قیام مردم خوزستان تنها رویدادی نیست که آقای خامنه‌ای کوشیده است تا در قبال آن نقش شاهد و ناظر پرده قلمکار را بازی کند. ایشان در مذاکرات اتمی با آمریکا، مذاکراتی که نزدیک به ۲۰ سال ادامه داشته، فقط ناظر و شاهد بوده است. در فاجعه شکست جمهوری اسلامی در مقابله با چالش کرونا نیز ایشان از گوشه خود روی پرده قلمکار به آنچه می‌گذرد نگریسته است.

یک نگاه دقیق‌تر به آنچه جمهوری اسلامی خوانده می‌شود، نشان می‌دهد که همه گردانندگان این ماشین دوزخی می‌خواهند نقش «شاهد» را بازی کنند. دریادار علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، می‌گوید تصمیم گرفته‌شده است که از سوریه خارج شویم؛ اما نمی‌گوید این تصمیم کی، کجا و از سوی چه کسی یا کسانی گرفته‌شده است و به چه دلیلی.

حجت‌الاسلام حسن روحانی، رئیس‌جمهوری رو به پایان، مدعی بود که خبر افزایش بهای بنزین را در روزنامه‌ها خوانده است.

آقای علی‌اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی، می‌گوید از برنامه‌های هسته‌ای موازی که زیر نظر مرحوم سرتیپ فخری‌زاده در سپاه پاسداران در جریان بود، کمترین اطلاعی ندارد.

آقای حشمت‌الله فلاحت پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی در مجلس شورای اسلامی، مدعی است که مجلس از مذاکرات با چین برای عقد یک قرارداد ۲۵ ساله و با روسیه در مورد کنوانسیون دریای خزر اطلاعی نداشت و به‌عبارت‌دیگر، حداکثر چیزی جز شاهد و ناظر وقایع نبود.

سابقه ایفای نقش «شاهد» به نخستین مراحل «انقلاب اسلامی» به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی برمی‌گردد. پسر آیت‌الله، احمد، مدعی بود که پدرش از اعدام‌های غالباً بی محاکمه بی‌خبر بود، درحالی‌که آیت‌الله صادق گیوی (معروف به خلخالی) تأکید می‌کرد که همه اعدام‌ها با اجازه یا دستور «ولی‌فقیه» صورت گرفته است.

حجت‌الاسلام محمد خاتمی در دوران رئیس‌جمهوری‌اش، اصرار داشت که از قتل‌های زنجیره‌ای، گروگان‌گیری‌ها، سانسور و خفقان کم‌سابقه و قانقاریای فساد بی‌خبر است. پیش از او، حجت‌الاسلام علی‌اکبر رفسنجانی خود را «شاهد» بی‌اختیار گروگان‌گیری‌ها در لبنان، ترور مخالفان رژیم در اروپا و پیدایش یک اقتصاد موازی زیر کنترل نیروهای امنیتی و نظامی قلمداد می‌کرد.

چرا گردانندگان جمهوری اسلامی می‌کوشند تا خود را از هر مسئولیتی مبرا سازند؟ یک دلیل شاید این باشد که آنان واقعاً دارای قدرتی که روی کاغذ دارند نیستند، نظامی که خمینی به راه انداخت فاقد دو عامل اساسی برای اقدام‌های یک دولت نرمال است. این نظام نتوانسته است نهادها یا ارگان‌های لازم برای اقدام دولتی را به وجود آورد. همچنین، نظام خمینی گرا مسیر لازم برای تصمیم‌گیری، انتقال تصمیم و قبول مسئولیت را مشخص نکرده است. در این نظام، تصمیم‌گیری به شکل نقطه‌چین صورت می‌گیرد، از یک نقطه شروع می‌شود و در نقطه دیگر پایان می‌یابد بی‌آنکه نقطه‌چین‌های مجزا از هم به هم وصل شوند و درمجموع، تصویری کلی از سیاست‌های یک دولت نرمال را شکل دهند.

حجت‌الاسلام روحانی می‌گوید هیچ‌یک از اقدام‌های دولت او بدون نظر «رهبر» نبوده است اما نمی‌گوید این «نظر» در هر مورد خاص چه بوده است. درنتیجه، می‌توان گفت که در اینجا دو «شاهد» می‌بینیم که از دو سوی پرده قلمکار به یک ماجرای خاص می‌نگرند اما هیچ‌یک در شکل دادن به آن ماجرا نقشی ندارند‌ــ نه خامنه‌ای امیرارسلان است و نه روحانی فرخ‌لقا.

امیر طاهری

دلیل دیگر برای فرار از مسئولیت یا جاخالی دادن مسئولان خمینی گرا شاید بیم آنان از محاکمات آینده باشد‌ـ در دادگاه‌های نظام آینده ایران یا لااقل در دادگاه تاریخ و اگر هیچ‌یک از آن دو نباشد، در دادگاه عدل الهی. این بیم از حسابرسی‌های آینده در تمام نظام‌های استبدادی دیده می‌شود. ویشینسکی که تالی صادق خلخالی در رژیم بلشویکی بود، همواره احکام اعدام را با امضای یکی از معاونانش تنفیذ می‌کرد تا خود را مبرا جلوه دهد.

صادق محصولی، وزیر دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد، احکام خود را بامداد امضا می‌کرد زیرا نوشته بامداد را می‌شود پاک کرد. این امضاها بامداد به پیدایش بیش از ۳۰ شرکت خصوصی برای سهم گرفتن از غارت منابع نفتی ایران کمک کرد.

دلیل سوم، احتمالاً بر اساس نظری خوش‌بینانه، این است که گردانندگان نظام ازآنجاکه می‌دانند تصمیم‌هایشان برخلاف منافع ملی ایران است، دچار عذاب وجدان‌اند و بدین سبب می‌کوشند تا در نقش «شاهد» از گناه خود بکاهند. در پاره‌ای از موارد، این عذاب وجدان به‌خوبی نمایان است؛ مثلاً سرلشکر صالحی، فرمانده پیشین ارتش، به‌صراحت می‌گفت که ارتش از اقدام‌های سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، بی‌خبر است و تعدادی از ارتشیان که در آن اقدام‌ها شرکت دارند با گرفتن مرخصی و به‌طور انفرادی وارد ماجراجویی در سوریه شده‌اند.

باآنکه محمدجواد ظریف، وزیر خارجه رو به بیرون، شهرت خوبی ندارد، شاید بتوان گفت که او نیز گه‌گاه با عذاب وجدان درگیر بوده است. البته مخالفان او که کم نیستند، خواهند گفت «ظریف و وجدان؟ شوخی می‌کنید!» بااین‌حال، او نیز دست‌کم در چند مورد، کوشیده است تا از بکارت ازدست‌رفته خود دفاع کند.

درهرحال آنچه اهمیت دارد موقعیت افراد در یک رژیم محکوم‌به فنا نیست. آنچه اهمیت دارد صدمه‌ای است که این بلبشوی به‌اصطلاح اسلامی بر ایران وارد کرده است. امروز، هیچ دولتی «جمهوری اسلامی» را به‌عنوان یک شریک احتمالی جدی نمی‌گیرد؛ به‌طوری‌که آقای جهانگیری، دستیار اول حجت‌الاسلام روحانی، می‌گوید حتی روسیه نیز با ایران جفا کرده است. بلبشوی کنونی مانع از آن است که حاکمان کنونی ایران دست‌کم بر سر صورت‌مسئله به توافق برسند چه رسد به اینکه بتوانند راه‌حلی برای مسائل حیاتی مماتی میهن ما در این برهه زمانی عرضه کنند.

فاجعه محیط زیستی، انزوا درصحنه بین‌المللی، سقوط دموگرافیک، فساد نهادینه‌شده، فروریزی ساختارهای قانون و عدالت، توسل به سرکوب وحشیانه، توسعه قانقاریای فساد و بازار سیاه به‌تمامی بخش‌های اقتصاد ملی و از همه مهم‌تر، کوشش برای جدایی افکنی میان ایرانیان مسائلی‌ هستند که درمجموع، میهن ما را به مرحله‌ای خطرناک از تاریخ خود کشانده‌اند. گردانندگان ماشین خمینی گرا حتی اگر بخواهند، نمی‌توانند از نقش «شاهد» پرده قلمکار فراتر بروند.

اگر ایرانیان خواستار ترسیم تصویری متفاوت بر پرده قلمکار تاریخ خود هستند، می‌بایستی بکوشند تا نیروهایی را وارد صحنه کنند که می‌توانند عامل و سازنده تاریخ باشند، نه «شاهد» و ناظر. تنها ۱۶ سال پس از سقوط صفویه با حمله اشرف افغان، نادرشاه در نقش فاتح وارد دهلی شد. به‌عبارت‌دیگر، ایران می‌تواند به‌سرعت تجلی تازه‌ای پیدا کند. ۱۶ سال نادر شاید یادآور ۱۶ سال رضاشاه پهلوی نیز باشد‌، دو رهبری که در کنار صحنه نماندند تا انگشت حیرت به دهان گیرند.

برگرغته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر