عصرِ عُسرت و معمّای ۲۸ مرداد، (بخش نخست)

  • نظریۀ «پوپر» مبنی بر «نِسبی بودنِ حقایق تاریخی» پژوهشگران تاریخ معاصر ایران را باید فروتن کند تا تحقیقاتِ خود را در بارۀ این یا آن رویداد تاریخی، «حقایقِ مُسلّم» نپندارند!
  • با کمکِ ابزارهای ایدئولوژیک (چه دینی و چه لنینی) «تاریخ» به «افسانه» آغشته شده است.
  • عنایت به رضاشاه، محمدعلی فروغی، قوام‌السلطنه، سید حسن تقی زاده و خلیل ملکی نشانۀ رشد آگاهی ملّی در «نگاهِ مادرانه به تاریخ» است.

***

چشم‌ها را باید شُست

جور دیگر باید دید

(سهراب سپهری)

«عصرت» معمولاً به «فقر وُ فاقۀ مالی» اطلاق می‌شود، در این مقاله امّا، ما بیشتر به فقرِ اخلاقی و فقدان اعتدال سیاسی در سال‌های ملّی شدنِ صنعت نفت نظر داریم.

باگذشت حدود ۷۰ سال و باوجود پژوهش‌های متعدّد، رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ هنوز در حافظۀ تاریخی ما حضوری حاضر دارد. به نظر می‌رسد که دراین‌باره ما هنوز نتوانسته‌ایم تقویم را به تاریخ تبدیل کنیم آن چنانکه این رویداد – به‌سان زنجیری- ما را در اسارتِ گذشته نگه‌داشته و در این اسارت چه‌بسا که آینده را قربانی این گذشتۀ ناشاد کرده‌ایم، وقوع انقلاب اسلامی از نتایج این «اسارتِ درگذشته» بود؛ وگرنه، در تاریخ معاصر جهان، ملّت‌های متعدّدی، گذشتۀ ناشادشان را به پُلی برای تفاهمِ ملّی و رسیدن به آینده‌ای روشن تبدیل کرده‌اند؛ چنانکه «اریک اشناک» – از رهبران حزب سوسیالیستِ شیلی در زمانِ آلنده – گفته است: «در بحرانی که ما از آن آسیب فراوان دیدیم، حزب ما نیز از بازیگران اصلی بوده و از این بابت، پوزشی به ملّت خود بدهکاریم».

 

پُرسش؟ یا پَرستش؟

«اسارتِ درگذشته» جلوۀ دیگری نیز داشت و آن، فقدانِ پُرسش و سُلطۀ پَرستشِ شخصیّت در نزدِ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران بود که باعث شد تا از بازاندیشی در بارۀ این یا آن شخصیّت سیاسی غفلت شود. میراث حزب توده در قضاوتِ شخصیّت‌های سیاسی نیز جلوۀ دیگری از این عارضه بود: «هر که با ما نیست بر ما است!».

مصداقِ این سخن، شخصیّت حسین مکّی است که در ملّی شدن صنعت نفت نقش اساسی داشت آن‌چنان‌که به «سربازِ فداکارِ وطن» شُهرت یافت و در استقبال از او – در بازگشت از سفر آمریکا – شهر تهران تقریباً تعطیل‌شده و شعارِ «مکّی در قلبِ ملّت»، خیابان‌های تهران را پوشانده بود. مکّی نخستین شخص در دل و دیدۀ مصدّق بود و گاه از او به‌عنوان «جانشین مصدّق» یاد می‌شد امّا به‌محض اختلاف با مصدّق، مکّی به «سربازِ خطا- کارِ وطن» تنزّل یافت. [۱]

نوعی «مظلومیّت» و «قربانی شدن» نیز باعث تداومِ «پرستش» و مانعِ واقع‌بینی در ارزیابی شخصیّت‌های این دوران شده است و اگر این «مظلومیّت» با شیعه‌گرائیِ تاریخیِ ما به هم آمیزد، آنگاه، به راز وُ رمزِ تداومِ ۲۸ مرداد آگاه‌تر می‌شویم. با توجه به شکستِ سنگین حزب توده و دستگیری و اعدام بسیاری از افسران آن و با توجه به زرّادخانۀ تبلیغاتیِ آن حزب در مصادرۀ ترانۀ شورانگیز «مرا ببوس!» (با صدای گُلنراقی) و انتساب آن به «افسران شهید توده‌ای»، اغراق‌آمیز نیست اگر بگوییم که حزب توده در تداوم «عاشورای ۲۸ مرداد» نقش اساسی داشته است. به‌این‌ترتیب، با کمک ابزارهای ایدئولوژیک (چه دینی و چه لنینی) تاریخ به افسانه آغشته شده است.

علی میرفطروس

کسانی که رویدادهای تاریخی را به عزاداری‌های مذهبی تبدیل می‌کنند حق‌دارند که در غبارِ امام‌زاده‌های سیاسی فروتر روند، امّا نسل یا نسل‌های کنونی ایران ضمن فرا رفتن از این گذشتۀ پُرقهر وُ غبار، اینک در بارۀ شخصیّت‌های ممتاز و مغضوبِ تاریخ معاصر داوریِ دیگری ابراز می‌کنند؛ عنایت به رضاشاه، محمدعلی فروغی، قوام‌السلطنه، سید حسن تقی زاده و خلیل ملکی نشانۀ رشدِ آگاهی ملّی در نگاهِ مادرانه به تاریخ است.

پوپر در کتاب جامعۀ باز و دشمنان آن تأکید می‌کند که «حقایق تاریخی» مقوله‌های اعتباری، نِسبی و درنتیجه، قابل‌تردید و تغییر هستند. پوپر با تکیه‌بر فلسفۀ کانت، شک کردنِ در «باورهای مُسلّم» را پایۀ اندیشه‌های خود قرار می‌دهد: «همه‌چیز قابل‌شک است اِلّا خودِ شک». با چنان اندیشه‌ای، پوپر- دلیرانه- ما را به ویران کردنِ «بُت‌های بازاری» و «پیغمبرانِ دروغین» فرا‌می‌خوانَد. این امر، پژوهشگران تاریخ معاصر ایران را باید فروتن کند تا تحقیقاتِ خود را «حقایق مُسلّم» نپندارند.

بر این اساس، نگارنده نیز که روزگاری معتقد به «کودتای ۲۸ مرداد ۳۲» بود، در رَوَند تحقیقات خود به دیدگاهِ دیگری رسید. کتاب «آسیب‌شناسی یک شکست» -به‌سان «کوزه» ای از «بحر»- کوششی ناتمام برای تبیین این دیدگاهِ تازه بود. هدفِ اصلیِ کتاب ارائۀ طرحی بود از آسیب‌شناسی اندیشه و کُنشِ سیاسیِ از انقلاب مشروطیّت به انقلاب اسلامی. در این طرح بسیاری از بحث ها-ضرورتاً- به‌اختصار محدودشده بود. می‌خواستیم نشان دهیم که انقلاب مشروطه چرا به فاضلاب‌های انقلاب مشروعه (اسلامی) سقوط کرد؟ چرا مشروطه خواهانِ ما به اقتدارگرائی و استبداد گرویدند؟ آزادیخواهان ما چرا آزادیِ دیگران را پایمال کردند و حامیان و مدعیـّانِ حکومت قانون، چرا بی‌قانونی‌ها نمودنـد؟ بنابراین، «آسیب‌شناسی یک شکست»- به‌سان آینه‌ای – ضعف‌ها و ظرفیّت‌های ما را دررسیدن به آزادی، دموکراسی و جامعۀ مدنی عیان می‌ساخت. هرچند که افرادی به‌جای نگریستن در این آینه به شکستنِ آن پرداختند، ولی کتاب -به‌سان جویباری- از درونِ سنگ‌ها و سنگواره‌ها عبور کرده و توانسته نگاه دیگری را طرح و تثبیت کند. چاپ‌های متعدّدِ کتاب نشانۀ کامیابی نگارنده در این راهِ دشوار است. مقالۀ حاضر گزیده‌ای است از چاپ پنجم که با إضافات بسیار در حدود ۸۰۰ صفحه منتشر خواهد شد.

***

جامعۀ ایران -از انقلاب مشروطیّت – به خاطرِ فقدان طبقات نوین اجتماعی و نداشتنِ ساختارهای مدرن مدنی-اساساً-جامعه‌ای بوده که ظرفیّت لازم برای استقرارِ آزادی و دموکراسی نداشت چراکه در یک «جامعۀ شبه فئودالی» سخن گفتن از آزادی و دموکراسی افسانه‌ای بیش نیست. به همین جهت، از مشروطیّت تاکنون ما شاهد بازتولید و تکرارِ اقتدارگرائی هستیم. در این راستا، مصدّق نیز تا وقتی‌که در اقلیّت (اپوزیسیون) بود، شهامت فراوانی برای انتقاد و مخالفت داشت، امّا وقتی به حکومت رسید، فهمید که مشکلات ایران را با شعار و «مخالف‌خوانی» نمی‌توان برطرف کرد. او که رضاشاه و محمدعلی فروغی را «انگلیسی» و «خائن» خوانده بود، بعد از رسیدن به حکومت دریافت که به قول ابوالفضل بیهقی: «پهنای کار چیست؟»[۲]

بر این اساس، دکتر مصدّق که زمانی دادنِ هرگونه اختیارِ قانون‌گذاری «حتّی به دولتِ موردِ اعتمادِ جامعه» را «مغایر قانون و مایۀ تزلزل حکومت ملّی می- ‌دانست»[۳] در دورانِ کوتاهِ حکومت‌اش ضمن انحلال عالی‌ترین مرجع قضائی (دیوانعالی کشور) و کسبِ «اختیارات فوق‌العاده»، خود به قانون‌گذاری پرداخت.

جلوۀ دیگری از ضعف ساختارِ اجتماعی آن زمان، تلفیق دین و سیاست بود که باعث می‌شد شخصیتی مانند دکتر مصدّق برای پیشبُرد هدف‌های سیاسیِ خود از تام‌ها و نمادهای اسلامی (خصوصاً شیعه) استفاده کند، موضوعی که «سکولاریسمِ مصدّق» را محدود می‌کرد. ادبیّات سیاسی این دوران سرشار از مفاهیمی مانند قصاص و خون و شهادت است و از همین زمان است که ما شاهد پیدایشِ مفاهیم «ملّی-مذهبی» یا «دموکرات اسلامی» هستیم، پوستر انتخاباتی جبهۀ ملّی نمونه‌ای از تلفیق دین و سیاست بود.

برخی پژوهشگران با عُمده کردنِ «دست خارجی» از علل داخلیِ سقوطِ دولتِ مصدّق غافل‌اند درحالی‌که آشوب‌ها و اختلافاتِ داخلی سهمِ زیادی در این امر داشته‌اند. لذا، هر تحلیلی در بارۀ سقوطِ آسانِ دولتِ مصدّق بدون توجه به علل و عوامل داخلی ناقص و گمراه‌کننده خواهد بود.

چنانکه گفته‌ایم، رویدادِ ۲۸ مرداد ۳۲ نه «کودتا» بود و نه یک «قیام ملّی» بلکه این رویداد حاصلِ مجموعۀ عوامل کوچک و بزرگی بود که سرانجام باعثِ سقوط دولت مصدّق گردید. [۴]

دکتر مصدّق پیدایشِ جبهۀ ملی را «بر ‌اساس تجمّع عده‌ای از مدیران جراید» می‌دانست، بنابراین نقشِ مطبوعات و «مدیران جراید» در جریان ملّی شدنِ صنعت نفت و اختلافات بعدی آنان در دسته‌بندی‌های سیاسیِ آینده تأثیر داشت. ازاین‌رو، بازخوانی مطبوعات آن دوره -به‌عنوان «آئینۀ روح و روانِ جامعه»- ما را با روحیّه و روانِ نیروهای سیاسی آن عصر آشنا می‌کند. نامِ برخی از این نشریّات محتوای درونیِ آن‌ها را فاش می‌کند، مانند: شورش، شلّاق، آتش، شفق انقلاب، زنگِ انقلاب، حمله، کارزار، مُشتِ کارگر، واهمه، رزم، و آخرین نبرد.

بنابراین سخنِ رحیم زهتاب فرد-سردبیر روزنامۀ ارادۀ آذربایجان-در بیانِ فضای پردینه و دشنامِ آن عصر بسیار روشنگر است. در همین سال‌ها، حزب توده در تهران و شهرستان‌ها دارای حدود ۱۰۰ نشریه و روزنامه بود که در ساختنِ افکار عمومی نقش فراوان داشتند. [۵] نشریات و روزنامه‌های دیگر نیز- هریک – به سودای سودِ خویش بودند چندان‌که در آستانۀ ۲۸ مرداد ۳۲ روزنامۀ شلّاق شعارِ «برچیده باد اساسِ حکومت مشروطه» را تیترِ اوّلِ خودساخته بود.

عصرِ پُرآشوبِ ملّی شدن صنعت نفت و خصوصاً ماه‌های منجر به ۲۸ مرداد ۳۲ نمونۀ غم‌انگیزی از «عَصرِ عصرت» بود؛ عصری که در آن، از فضیلت تا رذیلت و از مخالفت تا دشمنی راهی نبود و انتقاد تا حدِّ انتقام فرا می‌رفت. این «عصرت»، هم حاصلِ بحران‌های مالیِ و اقتصادیِ ناشی از تحریم نفت بود و هم ناشی از فقدان اخلاق، ادب و اعتدال در میان رهبران سیاسی. درواقع، از نخستین زمزمه‌های ملّی شدن صنعت نفت حوادث حیرت‌انگیزی در سپهرِ سیاسیِ ایران روی داد، ازجمله: ترور محمد رضاشاه (۱۵ بهمن ۱۳۲۷)، قتل عبدالحسین هژیر، وزیر دربار (۱۳ آبان ۱۳۲۸) و قتل سپهبُد حاج علی رزم‌آرا، نخست‌وزیر (۱۶ اسفند ۱۳۲۹). چنان فضائی از عصرت و عَصَبیّت بسیاری از شخصیّت‌های مهم سیاسی را در غرقابِ خود فرو بُرده بود آن چنانکه حقوقدان برجسته‌ای مانند دکتر مصدّق در مجلسِ شورای ملّی خطاب به نخست‌وزیر وقت، سپهبُد رزم‌آرا گفته بود:

خدا شاهد است اگر ما را بکُشند. پارچه‌پارچه بکنند، زیر بارِ حکومتِ این‌جور اشخاص نمی‌رویم. به وحدانیّتِ حق، خون می‌کنیم، خون می‌کنیم، می‌زنیم و کشته می‌شویم (باخشم خطاب به رزم‌آرا) اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامی‌ترم، می‌کُشم! همین‌جا شمارا می‌کُشم»[۶]

عبدالقدیر آزاد، نمایندۀ سبزوار نیز از «ضرورت گلوله و هفت‌تیر در کشتنِ خائن‌ها» سخن گفت. [۷]

غلامرضا فولادوند، نمایندۀ شاهرود نیز در اعتراض به رُعب و وحشتِ حاکم بر مجلس تأکید کرد: «صحبت کردن در این مجلس بسیار خطرناک است زیرا جماعتی که تظاهر به وطن‌پرستی می‌کنند، اگر یک وکیلِ واقعاً وطن‌پرست خواست در اینجا، حقایقی را به اطلاع مردم ایران برساند، به انواع و اقسام [وسایل] بیاناتش را تحریف می‌کنند و آبرویش را می‌بَرند…» [۸]

در چنان فضائی جشنوارۀ ۷۰ هزارنفری به مناسبت قتل رزم‌آرا (۱۸ اسفند ۱۳۲۹) در میدان بهارستان برگزار شد که عمومِ رهبران جبهۀ ملّی در آن حضور داشتند و دکتر فاطمی در سرمقالۀ باختر امروز قتل رزم‌آرا و هژیر (وزیر دربار) توسط فدائیان اسلام را «دو نمونه از علاقۀ مردمِ رشیدِ پایتخت به آزادی آراء و عقاید خویش» اعلام کرده بود. [۹]

جشنوارۀ بزرگ جبهۀ ملّی و سپس، عفو و آزادیِ خلیل طهماسبی (قاتل رزم‌آرا) جلوۀ دیگری از «عصرت» و فقدان اخلاق در میان رهبران سیاسی و نمایندگانِ مرعوبِ مجلس بود. اینکه حسین مکّی در کتاب چند جلدیِ «سال‌های نهضت ملی» این دوره را «کتاب سیاه» نامیده، شاید ناظر بر این عُسرت‌ها و عصبیّت‌ها بوده است!

بنابراین، جنبش ملّی شدن صنعت نفت با خشونت و تهدید و ترورِ مخالفان آغازشده بود و پایانش نیز می‌توانست با عصبیـّت و قهر و خشونت همراه باشد.

 

مقتدرترین نخست‌وزیر

بی‌تردید دکتر مصدّق مقتدرترین و محبوب‌ترین نخست‌وزیر ایران در بعد از مشروطیّت بود. او نمایندۀ خواست تاریخی ملّت ایران در مقابله با اجحافات و مداخلات دولت استعماری انگلیس بود که سال‌ها پیش در سخنِ شاعرانی مانند ملک‌الشعرای بهار، عارف قزوینی و دیگران تبلوریافته بود. [۱۰]

مصدّق ملّی کردن نفت را «یگانه راهِ علاج دردهای بی‌درمان ایران» می‌دانست و معتقد بود که با ملّی کردنِ صنعت نفت، ایران می‌تواند «در مدّت کوتاهی راهِ تمدّن، پیشرفت و ترقی را پیموده و خود را به جلودارانِ تمدّن امروزیِ عالم برساند»[۱۱].

تحقّقِ چنان آرمان شریفی به آگاهی‌های عمیق از مناسبات جهانی نفت و نیز به مهندسان و کارشناسان نفتی نیاز داشت. از این گذشته، نگرانیِ اغراق‌آمیز مصدّق به «حفظِ وجاهت ملّی» و نگاه اخلاقی وی به مسئلۀ نفت و اینکه «اگر با شرکت نفت کنار بیایم، بدنام می‌شوم و مخالفینم خواهند گفت که مصدّق کشورش را فروخته است»، دستِ مصدّق را می‌بست و «هنرِ تحقّقِ ممکـنات» را از او سلب می‌کرد و به قول خلیل ملکی «سیاستِ همه‌چیز یا هیچ‌چیز» باعث می‌شد تا مصدّق «همه‌چیز را از دست بدهد». برای نمونه:

۱–عدمِ استقبال مردم از «اوراقِ قرضۀ ملّیِ دولت مصدّق» در مرداد ۱۳۳۰ نشان داد که سیاستِ مصدّق مبنی بر «اقتصاد بدون نفت» کامیاب نبوده و این امر موجب تورّم، گرانی، بیکاری و نارضایتیِ کارگران، معلّمان و دیگر کارمندان کم‌درآمد دولت شده بود.

۲– در اوج بحران مالی، عموم کارشناسان نفتی پیشنهادِ بانک جهانی را بهترین پیشنهاد برای حلّ موقّتِ اختلاف بینِ دولت مصدّق و شرکت نفت انگلیس می‌دانستند. بر اساس این پیشنهاد، بانک جهانی حاضر بود که در مدّت دو سال- به هزینۀ خود -صنعت نفت ایران را اداره کند و در آمدِ حاصل از فروش نفت را به سه قسمت مساوی تقسیم نماید: دو قسمت به ایران و انگلیس پرداخت می‌شد و قسمت سوم تا رفع اختلاف ایران و انگلیس در بانک جهانی ذخیره می‌گردید. به نظر کارشناسان: این پیشنهاد در حُکم یک «آتش‌بس» بود که طی آن دولت مصدّق می‌توانست به اقتصادِ ورشکستۀ خودسامان دهد. ظاهراً مصدق مایل به قبول این پیشنهاد بود، ولی برخی از یاران و مشاوران مصدّق (خصوصاً کاظم حسیبی) وی را از این توافق بازداشتند. مهندس حسیبی در توجیه مخالفت خود به مصدّق گفته بود: «مردی روحانی در خواب به من گفته که شما حتماً پیروز می‌شوید!»، رؤیائی که مصدّق نیز برای ملّی کردنِ صنعت نفت به آن توسّل جُسته بود!

ردِّ پیشنهاد بانک جهانی باعثِ تداومِ تحریم نفت ایران شد و مصدّق مجبور گردید تا سیاست «ریاضت اقتصادی» یا «اقتصاد بدون نفت» را در پیش گیرد. به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان: اگر دولت مصدّق پیشنهاد بانک جهانی را پذیرفته بود، رویداد ۲۸ مرداد نیز اتفاق نمی‌افتاد.

مصدّق وظیفۀ اصلی خود را «خاتمۀ کارِ نفت» اعلام کرده بود ولی در برابرِ موانع و بن‌بست‌های موجود، ضمن فرافکنی و طرح مسائلِ دیگر – مانند درخواستِ اختیارات فوق‌العاده برای قانون‌گذاری، تقاضای مسئولیّت وزارت جنگ (دفاع) از شاه و یا طرح «لایحۀ قانون امنیّت ملّی» – مخالفت‌های تازه‌ای را علیه دولت خود برانگیخت.

اعتقاد به اینکه: «مجلس باشگاهی از خائنین به مصالح ملّت است» و «هر جا ملّت است، آنجا مجلس است» باعث شد تا به‌تدریج خیابان جای پارلمان را بگیرد چنانکه با تهدیدِ مصدّق به استعفاء و کشاندنِ مردم به خیابان‌ها مجلس شورای ملّی – با اکثریّتی ضعیف – مجبور شد تا به دکتر مصدّق، «اختیارات فوق‌العاده» برای قانون‌گذاری واگذار کند [۱۲]

 

ادامه دارد

علی میرفطروس

ali@mirfetros.com

[۱]-برای آگاهی از ارج وُ اعتبار حسین مکّی در دل وُ دیدۀ مصدّق، نگاه کنید به سنجابی، امیدها و ناامیدی‌ها، لندن، ۱۳۶۸، ص ۱۸۵. همچنین نگاه کنید به نامه‌های مصدّق به حسین مکّی: مصدّق و نطق‌های تاریخی او، صص ۱۵-۳۲. برای نمونه‌‌هایی از استقبال و ستایش‌ روزنامه‌ها از حسین مکّی نگاه کنید به: روزنامۀ اطلاعات، شماره‌های ۱۶ و ۱۷ آذر ۱۳۳۱؛ باختر امروز، شماره‌های ۱۱ و ۱۶ آذر ۱۳۳۱؛ سال‌های نهضت ملّی (کتاب سیاه)، ج ۶، صص ۱۵۷-۱۶۴. [۲]-«…مَرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گیرد و بداند که پهنای کار چیست؟». تاریخ بیهقی، تصحیح علی‌اکبر فیّاض، ص ۸۸ [۳]-روزنامۀ اطّلاعات، ۱۸ دی‌ماه ۱۳۳۱؛ کی استوان، ج ۲، ص ۲۶۰؛ موحـّد، ج ۲، ص ۵۷۱. همچنین نگاه کنید به مشروح مذاکرات مجلس، دورۀ ششم، ۱ مرداد ۱۳۰۶؛ دورۀ چهاردهم، ۲۰ فروردین ۱۳۲۳. [۴]-تأکید بر این موضوع به خاطر اینست که فرد غیر امینی ضمن نادیده گرفتنِ اصلاحیّۀ پیوست کتاب، در یک کارزارِ حیرت‌انگیز مدّعی شده که من رویداد ۲۸ مرداد را «قیام ملّی» دانسته‌ام! [۵]-برای آگاهی از نشریات حزب توده نگاه کنید به مقالۀ «مطبوعات توده‌ای»، بهمن حدّادی: حزب تودۀ ایران، ج ۲، تهران، ۱۳۶۰. [۶]-مذاکرات مجلس شانزدهم، ۸ تیرماه ۱۳۲۹ [۷]-نگاه کنید به: مذاکرات مجلس شانزدهم، ۵ دی‌ماه ۱۳۲۹ [۸]-نگاه کنید به: مذاکرات مجلس شانزدهم، ۵ دی‌ماه ۱۳۲۹ [۹]-باختر امروز، ۲۰ اسفند ۱۳۲۹ [۱۰]-چنانکه ملک‌الشعرای بهار دراین‌باره گفته بود:

ظلمی که انگلیس درین خاک وُ آب کرد

نه «بیوَراسب» کرد وُ نه «افراسیاب» کرد

از جور وُ ظلمِ تازی وُ تاتار در گذشت-

ظلمی که انگلیس در این خاک وُ آب کرد

بشنو حدیث آنچه درین مُلکِ بی‌گناه

از دیرباز تا به کنون آن جناب کرد…

دیوان ملک‌الشعرای بهار، ج ۱، انتشارات توس، تهران، ۱۳۸۰، ص ۶۴۲

[۱۱]-مشروح مذاکرات مجلس شانزدهم، ۹ آبان و ۸ دی‌ماه ۱۳۲۹ [۱۲]-برای آگاهی از مذاکرات و منازعات «اختیارات فوق‌العاده» نگاه کنید به: کوهستانی نژاد، مسعود، اختیارات، اصلاحات و لوایح قانونی دکتر محمّد مصدّق، نشر نی، تهران، ۱۳۸۳

مطالب مربوط

در حمایت از پیام شاهزاده رضا پهلوی

مدرنیته: بایست‌ها و بن‌بست‌های پیدایش آن در ایران (بخش اول)

تبدیلِ «گذشته» به «تاریخ» و ضرورت همبستگی ملّی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر