این مطلب زمانی برابر شما قرار میگیرد که تازهترین «انتخابات» جمهوری اسلامی به مرحله نهایی رأیگیری رسیده است. به همین سبب، توجه ما در اینجا به نتایج این بازی نیست- نتایجی که درهرحال تأثیری در تغییر مسیر نظام کنونی در جهت منافع ملی ایران نخواهد داشت. دلایل این مدعا روشن است. در این «انتخابات»، مانند همه «انتخابات»ها در تاریخ جمهوری اسلامی، هرگز امکان گزیدن میان برنامههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گوناگون، چه رسد به انتخاب میان مسالک و مرامهای رقیب، عرضه نشد. در همان حال، تمامی نامزدهای مهر تصدیق گرفته نسخههایی از الگویی واحد بودند از افرادی باسابقه امنیتی، نظامی، بوروکراتیک یا دیپلماتیک در خدمت یک ماشین جهنمی که بهتدریج رانندگی خود را نیز برعهدهگرفته است- ماشین خارجشده از کنترلی که حتی مسافران آن نمیدانند سرانجام، یا حتی فردا، به کدام سو خواهد رفت.
این ماشین جهنمی طی چهار دهه ایران را در حالت بحران دائمی نگاه داشته است. در نخستین سالهای آن شاهد اعدامهای دستهجمعی، عملیات سرکوب در ترکمنصحرا، خوزستان و کردستان و «پاکسازی» نهادهای اداری و دانشگاهی ایران از دهها هزار عنصر کاردان و میهندوست بودیم؛ برنامه اهریمنی نابودی ارتش ایران که حجتالاسلام حسن روحانی از مبلغان پرشور آن بود، نیز آغاز شد و اگر حمله صدام حسین به ایران نمیبود، متوقف نمیشد.
کارمایه این ماشین جهنمی ایجاد اختلاف، کینه، جدایی و دشمنی در همه زمینهها بوده است. این برنامه با قرار دادن ایران در برابر اسلام، یا اسلام در برابر ایران آغاز شد و یک چرخش کاذب مارکسیستی با شعار مستضعفان در برابر مستکبران، یا کوخنشینان ضد کاخنشینان، ادامه یافت. در چارچوب این برنامه، نهادهای دولتی ایران که طی ۱۵۰ سال کوشش پرفرازونشیب شکلگرفته بودند، بهتدریج یا نابود شدند، یا بهصورت پوسته تهی از مغز در حاشیه قرار گرفتند.
در این برنامه، روحانیت شیعه نیز به چند گروه مختلف و گاه معاند یکدیگر تقسیم شدند. امروز دهها هزار طلبه و روحانی شیعه فراری از جمهوری اسلامی در سراسر جهان، بهویژه عراق، پراکندهاند.
انزوای ایران در جهانی که روزبهروز با سرعتی بیشتر بهسوی همکاری و هماهنگی بینالمللی میرود نیز جزو برنامه ماشین جهنمی بود.
بدینسان، آنچه «انتخابات» خوانده میشود، با انتخابات بیمعنای عام آن در کشورهایی که نظام مشروطه، یعنی حکومت مردمی، دارند فرق میکند.
بااینحال، همین «انتخابات» درگذشته میتوانست از دو منظر قابلتوجه باشد. نخست، امکان میداد که یک ارزیابی نسبی از توازن قدرت در داخل هیئت حاکمه عرضه شود. از این دید، انتخابات در جمهوری اسلامی مانند برنامه گزینش اولیه یا Primary در احزاب آمریکا است که به اعضای حزب امکان میدهد نامزدهای موردعلاقه خود را برای عرضه در انتخابات عمومی برگزینند.
دومین دلیل برای توجه به «انتخابات» در جمهوری اسلامی برآورد میزان شرکت توده مردم بود. البته در این زمینه همواره دستکاریهای گاه ابلهانه صورت گرفته است- مثلاً تعداد آرای محمود احمدینژاد که در دور اول «انتخاب» پنج میلیون بود، ناگهان در دور دوم به ۱۷ میلیون رسید. تشویق، تطمیع، یا تهدید نامزدها به کنارهگیری به سود این یا آن نامزد موردنظر نیز از آغاز جزو این بازی بوده است. بااینحال، گاهوبیگاه این فرصت پیدا میشد که توده مردم که به قول آیتالله مصباح یزدی وظیفهای جز «اطاعت محض از ولی امر» ندارند، با رفتن بهپای صندوقهای رأی، یا با نرفتن، اندکی ابراز وجود کنند.
اما هیچیک از دو دلیل مذکور در مورد «انتخابات» امروز صادق نیست. این بار همه نامزدها از محدودترین لایه درون هیئت حاکمه میآیند. هیچیک از نامزدهای باقیمانده برای تودهای که حق رأی دارد، شناختهشده نیست. از این گذشته، سه هفته «مبارزات انتخاباتی» بههیچروی امکان آشنایی و ارزیابی نامزدها را فراهم نمیآورد. خود نامزدها نیز میدانند که تماس با توده مردم، آنچنانکه در کشورهای مشروطه، یعنی دارای حکومت مردمی، رایج است، تأثیری در سرنوشتشان نخواهد داشت. به همین سبب است که این مهر تصدیق خوردگان حتی زحمت سفر انتخاباتی بهتمامی استانهای ایران را نپذیرفتند. ازاینروی، برنده نهایی، یا در سطح محلی برندگان نهایی، هر کس یا کسانی که باشند، این «انتخابات» تصویری واقعی از توازن قوا در هیئت حاکمه عرضه نخواهد کرد. حتی اعلام آخرین لحظه عبدالناصر همتی، تنها نامزدی که ریش خود را میتراشد، مبنی بر میل او به استخدام محمدجواد ظریف، وزیر خارجه کنونی، نتوانسته است این تصور را به وجود آورد که «بچههای نیویورک» ممکن است همچنان برابر «بچههای مسکو» خودی نشان بدهند. حتی اگر همتی خرگوش بیرون آمده از عمامه باشد، این تصور که ماشین جهنمی ممکن است در مسیری بهتر قرار گیرد، تصوری است سادهلوحانه.
«انتخابات» امروز ازنظر تعداد رأیدهندگان نیز اهمیت «انتخابات» پیشین را ندارد. البته، بهطوریکه سردار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران میگوید، دستور آقای خامنهای این است که یک «مشارکت حداکثری» شکل بگیرد- یعنی لااقل ۷۵ درصد؛ اما حتی اگر این دستور در چارچوب مهندسی «انتخابات» اجرا شود، تفاهم عمومی حتی در داخل نظام این است که این بار، شاهد گستردهترین تحریم انتخاباتی در دوران جمهوری اسلامی خواهیم بود. تقریباً تمامی گروههای فعال ازنظر سیاسی، هم در داخل رژیم و هم در میان نیروهای مخالف آن، خواستار تحریم شدهاند. از این گذشته، بهخوبی میتوان دید که نظام خمینی گرا اکنون با شکافی عمیق با توده مردم ایران روبهروست، شکافی که احتمالاً تا پایان عمر این نظام بازهم عمیقتر خواهد شد.
بررسی دهها انتخابات، هم در کشورهای دموکراتیک و هم در نظامهای استبدادی با انتخابات نمایشی، نشان میدهند که در هر شرایطی، بین ۲۵ تا ۳۰ درصد از شهروندان در انتخابات شرکت میکنند. این علاقه به رأی دادن در هر شرایطی ناشی از عوامل گوناگون است: ترس از تغییر شدید در وضع موجود، طمع برای کسب امتیازهای بیشتر و علاقه به حفظ امتیازهای بهحق یا ناحق در چارچوب نظام است.
در کشورهای دموکراتیک، یعنی حکومت مردمی، معمولاً بین ۱۵ تا ۳۰ درصد دیگر از رأیدهندگان بر اساس نظرهای سیاسی، منافع اقتصادی عمومی، جاهطلبیهای فردی یا دلبستگی به موضوعهای خاص- نژادی، دگرباشی، سقطجنین و بنیادگرایی دینیـ پای صندوقها میروند.
در جمهوری اسلامی هیچیک از موارد بالا یافت نمیشود، زیرا عرضه نظرهای سیاسی متفاوت، توجه به منافع اقتصادی عمومی بهجای توجه به منافع فردی و گروهی و مافیایی و دلبستگی به موضوعهای خاص نمیتواند مطرح شود. حتی بنیادگرایی دینی نیز در چارچوب نظام خمینی گرا نمیتواند عرضه شود- به همین سبب است که بسیاری از روحانیان شیعه بهتدریج از این نظام فاصله گرفتهاند و بعضی از آنان در مسیر مخالفت آشکار یا نیمهآشکار با آن قرار دارند.
بدینسان، این تصور که تعداد رأیدهندگان در «انتخابات امروز» ممکن است به ۷۵ درصد موردنظر آقای خامنهای برسد، بسیار بعید است. برآورد سیاسی و البته نه علمی، ما در حال حاضر مشارکتی است بین ۳۰ تا ۳۵ درصد. یک گزارش میدانی که دیپلماتهای یک کشور اسکاندیناوی در تهران تهیهکردهاند، از احتمال صعود میزان رأیدهندگان به ۴۵ درصد خبر میدهد. درهرحال، آنچه اهمیت دارد این است که نظام کنونی، هر نتیجهای هم که اعلام کند، مطرود اکثریت رأیدهندگان ایرانی است.
اما مسئله اساسی این است که آیا این «رأی بی رأی» بهخودیخود با شکستن ماشین جهنمی خودکامه و بی کنترل کنونی، از حرکت هرچه سریعتر ایران بهسوی تراژدی جلوگیری خواهد کرد یا نه؟
این «نه» گفتن ملی باید محملی باشد برای یک «آری» گفتن ملی. تغییرهای سیاسی تاریخی ممکن است با «نه» به وضع موجود آغاز شوند، اما بدون «آری» به یک فرهنگ سیاسی-اخلاقی جایگزین آن، موفق نخواهند شد که مسیر بهتری را برای مردم خود ترسیم کنند. «نه» لنین بهنظام مردمی که پس از سقوط امپراتوری تزاری شکلگرفته بود، در انتقال قدرت به یک گروه کوچک اما بیرحم و مصمم موفق شد، ولی روسیه را تا هشت دهه به یک زیگزاگ وحشتناک تاریخی کشاند. «نه» آیتالله خمینی به مشروطه سلطنتی در ایران نیز در کسب قدرت، قدرتی که با خروج شاه از ایران صاحب و مدعی خاصی نداشت، موفق شد اما نتوانست و هرگز نخواهد توانست یک جامعه پایدار و درازمدت بسازد که شایسته زندگی انسانهای سده بیستویکم باشد.
اکنون همه دلسوزان ایران باید به بستن جاروجنجال این تازهترین بازی ماشین جهنمی کمک کنند. امروز ایران بیش از هر کشور دیگری تحلیلگر دارد. خود آقای خامنهای نیز فهمیده است که باوجوداین ماشین جهنمی، فقط میتواند تحلیلگر باشد. به همین سبب، به تحلیل ایشان مبنی بر «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است» باید توجه کرد. این تحلیل سالها پیش عرضه شد و امروز درستتر از همیشه است.
با بسته شدن پرونده این بازی توهینآمیز، دلسوزان ایران از هر طیف و گرایشی که باشند، باید گام بعدی را با این پرسش آغاز کنند: اکنونکه «نه» ما موفق شده است، پیرامون کدام «آری» میتوانیم همدل و همگام، در چارچوب وحدت در کثرت حرکت کنیم. تبادلنظرها، گفتوگوها و مذاکرات در این زمینه با همه دلسوزان ایران، با توجه به آنچه امروز هستند نه آنچه دیروز بودند، باید از همین امروز آغاز شود. توقف و شکستن این ماشین جهنمی چالشی است که همه دلسوزان ایران با آن روبهرو هستند.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی