بحران اقتصادی جهانی ــ بزرگترین در هشت دهه گذشته ــ نمیباید توجه ما را از بحرانی که ایران را فروگرفته است و هم امسال ابعاد واقعی آن آشکار خواهد شد برگیرد. سی سال رفتار یک ارتش اشغالی، بیهیچ مسئولیتی در برابر مردم، با اقتصاد ایران ستونهای جامعه ایرانی را سست کرده است و چهارساله گذشته تیر خلاصی بود که بر این پیکر نیم جان خورد. اکنون دیگر پولی در میان نیست که «مسائل خود را بخرند» و رکود و تورم همزمان (stagflation به زبان اقتصاددانان) با همه قدرت ویرانگر خود در راه است. برشمردن پارهای ارقام، همه از منابع رسمی و رسانههای ایرانی، برای نشان دادن بهمنی که فرود خواهد آمد بس است.
در سهساله اول ریاست جمهوری احمدینژاد که از همه نظر دوران شکوفایی و تبلور جهانبینی جمهوری اسلامی است، درامد ایران تنها از نفت ۱۹۷ میلیارد دلار بوده است. برای رئیسجمهوری و گرگان گرسنهای که ماشین سیاسی او را میسازند چنین گنج بادآوردی یک مصرف بیشتر نمیداشت: پر کردن جیب خودیها و خریدن توده مردم (پولهایی که در سفرهای استانی او میان مردم پخش میشود، چهل میلیارد دلاری که بیهیچ نظارتی بهعنوان وام تولید کار به اینوآن دادند و تلف شد …) برای دورخیز قدرت نهائی. احمدینژاد با از سر راه برداشتن یا کنار زدن همه مقررات، آن میلیاردها و بیشتر آنچه را که از گذشته مانده بود بر باد داده است. او نهتنها نمیتواند بگوید که با آن پولها برای مردم چه کرده است، حتی خودش هم نمیداند که نزدیک ۲۰۰ میلیارد دلار که در این چهارمین سال بر آن بسیار افزوده شد، به کجاها رفته است. ازنظر او این امور در شمار اسرار دولتی است.
درنتیجه در سهساله نخست او، نقدینگی (پول در گردش) در ایران از معادل ۸/۶۸ میلیارد دلار به ۱۶۸ میلیارد دلار رسید و نسبت هزینههای دولتی به تولید نا ویژه داخلی از ۲/۱۵ در صد به ۶/۲۷ در صد بالا رفت؛ زیرا سرمایهگذاری خصوصی در ایران عملاً بازایستاده است. تورم ۲۴ در صد و رو به افزایش، بیکاری عمومی تا ۱۸ در صد و دو برابر آن در گروه سنی ۱۸ تا ۳۰ سال، ورشکستگیهای پردامنه که اندازههای ترسآورش را بهزودی خواهیم دید و همه پیامدهای دیگر بیمسئولیتترین سیاست اقتصادی که ایرانیان به یاد ندارند دستاورد این ریاست جمهوری بوده است. طرفه آن است که در این گرمترین کارزار انتخاباتی در جمهوری اسلامی جز به اشاره یا به شوخی به چنین کارنامهای نمیپردازند؛ غارت اموال عمومی چنان عادی شده است که یک هوادار پرنفوذ احمدینژاد به شوخی از سوراخ بودن سروته خزانه سخن میگوید و باز از او پشتیبانی مینماید؛ و خامنهای که احمدینژاد را بهترین اجراکننده منویات خود میداند همچنان پنهان و آشکار برای دوباره به کرسی نشاندنش میکوشد. (ارقام از یک بررسی دکتر عباس میلانی آورده شده است.)
هر حکومتی پس از انتخابات روی کار آید بلافاصله با کسر بودجهای که میتواند تا پنجاهدرصد برسد و تورم و بیکاری کنترل ناپذیر و کمبود فلجکننده کالاها روبهرو خواهد شد، زیرا در چهارساله گذشته سیاست جانشین کردن تولید را بازهم پیشتر بردند و بیدریغ به تشویق واردات پرداختند؛ اما تنها مردم نخواهند بود که زندگیهاشان به تنگی بیشتر خواهد افتاد. آن گرگان بیشمار سیریناپذیر نیز دست به هر چه مانده است و از مردم بتوان زد خواهند برد و کشمکشهای درونی رژیم بالاتر خواهد گرفت. دور نمائی است پر از مخاطره برای رژیمی درگیر پیکار مرگ و زندگی که برای نگهداشتن خود از هیچ سرکوبگری و خشونت در برابر مردمی که ممکن است سرانجام به جان آیند، فروگذار نخواهد کرد.
* * *
بر اینهمه میباید فرارسیدن لحظه برخورد تعیینکننده دیپلماتیک با امریکا را افزود. آمریکائیان با چماقی که به سبب دشواریهای درونی جمهوری اسلامی کوبندهتر و هویجی که به همان سبب برای رژیم اسلامی مقاومتناپذیر تر میشود میخواهند پیش از ساختهشدن بمب اتمی رژیم که دیگر چندان دور نیست مشکل را چنان حل کنند که کار به مداخله نظامی اجتنابناپذیر نکشد. بسیار دور است که تاکتیک مذاکره برای مذاکره رژیم بازهم کار کند و آمریکائیان بهاندازه اروپائیان آماده باشند که به گفته یک مذاکرهکننده رژیم، فرش گفتگوهای اتمی را میلیمتر میلیمتر ببافند. تیکتیک ساعت اتمی همهچیز را زیر سایه خود میآورد و هیچکس در حکومت از نو جان گرفته امریکا نیست که ماههای آیندهی تنگنای اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی و فرصتی را که پیش آورده است نبیند و به حداکثر از آسیبپذیری روزافزون رژیم اسلامی بهره نگیرد.
اینکه حکومت اسلامی بتواند خود را از این بحران بدر آورد و برپا بماند میتواند موضوع بحثهای بسیار باشد؛ اما انتخابات پیش روی ریاست جمهوری پرسشی را پیش میآورد که کدام کاندیدا به حال رژیم زیانبارتر خواهد بود؟ در ارتباط با این پرسش بار دیگر استدلال کلاسیک نیروهای انقلابی در محافلی از مخالفان تکرار میشود که هر چه اوضاع بدتر شود انقلاب و رهایی مردم پیش خواهد افتاد. در برابر، کسانی میگویند ایرانیان هیچ در حال و هوای انقلابی نیستند و نمیخواهند بار دیگر خود را به پرتگاهی پرتاب کنند که ته آن را نمیتوان دید؛ و اصلاً ازهمپاشی و انقلاب، آنچه را هم که از دستبرد جمهوری اسلامی مانده است به باد خواهد داد و ایران در وضعی نیست که تاب یک انقلاب دیگر را بیاورد.
باآنکه هیچکس نمیتواند از سوی مردم سخن بگوید ازآنچه میتوان دید و خواند و شنید به نظر میرسد که ایرانیان آماده هیچ قماری با آینده خود نیستند؛ و آنها را که در امن و آسایش بیرون مردم را به رفتن در برابر صف آتش و به زندان افتادن فراخوانند و دم از انقلاب زنند جدی نمیگیرند. هر کس میخواهد انقلاب کند نخست میباید به ایران برگردد. بدتر شدن اوضاع ایران که درهرحال و با پیروزی هر کاندیدای جدی ریاست جمهوری پیش خواهد آمد نه حتماً به انقلاب خواهد انجامید و نه به سود ملی است. اگر امروز در انتخاباتی که هیچ مرحلهاش آزاد و سالم نیست اینهمه انرژی از سوی نیروهای بیرون از حکومت صرف میشود یک دلیل بزرگش همان امیدواری بهاحتمال پایان دادن سیاستهای جمکرانی و جلوگیری از سقوط بیشتر است.
برای ما در بیرون، چنانکه برای نیروهای مدنی و روشنان جامعه ایرانی، این انتخابات هر چه نباشد فرصتی برای فراگیر کردن گفتمان تازه دمکراسی لیبرال و آغاز یک جنبش بزرگ ملی در برابر جهانبینی آخوندی و سیاستهای جمکرانی هست. ما اکنون میبینیم که سازمانهای سیاسی و مدنی به صورتهای گوناگون به گفتمان مطالبه محور میپیوندند. چنین جنبشی که در خدمت ویرانگری نیست به اکنون و آینده ایران بیشتر خدمت خواهد کرد تا انقلابی که برای روی دادنش میباید عملاً آرزومند ویرانی هرچه بیشتر ایران بود.
مه ٢٠٠٩