- در این روزهای حسّاس و سرنوشتساز، چشمانِ بازِ «ندا»ها و «نوید»ها منتظرِ عزم و ارادۀ همۀ ما است، ولی مسئولیّتهای شاهزاده رضا پهلوی به خاطر موقعیّتِ ممتازِ وی در عرصۀ ملّی و بینالمللی-از همه بیشتر است.
- چهل سال «گفتگو» و انتشارِ «منشورهای پُرشور» بهترین سالهای زندگی مبارزان ایرانی را بر باد داده است بیآنکه بتوانیم آلترناتیوِ ملّی و موجّهی ارائه کنیم!
از دفترِ بیداریها و بیقراریها
یادداشتِ «ایران باید صدا داشته باشد» موردعنایت بسیاری از خوانندگان قرارگرفته و دوستانی-از جمله جمشید چالنگی و هومر آبرامیان – آن را در برنامههای تلویزیونی خود بازتاب دادهاند.
کسانی که به رابطۀ من با شاهزاده رضا پهلوی آشنا هستند میدانند که در همۀ این سالها-به دور از تعارفاتِ گمراه کننده-سخنی جز به صداقت و صراحت نگفتهام به این امید که با عبور از گذشتۀ ناشاد (مانند رویداد ۲۸ مرداد، انقلاب اسلامی و…) بتوانیم راهی بهسوی آشتی ملّی و آیندهای روشن بگشائیم. درواقع، از فرزانگانی مانند محمدعلی فروغی، دکتر غلامحسین صدیقی، خلیل ملکی و دکتر شاهپور بختیار آموختهام که در لحظات حسّاس و سرنوشتساز – بی سودای نام و ننگ- باید ایران را از «گرداب فنا» نجات داد، هرچند که با مخالفتِ برخی «روشنفکران عوام» و «معمارانِ تباهی امروز» همراه بوده باشد.
***
نمیدانم! در «یادداشتهای علَم» خواندهام یا از دکتر امیر اصلان افشار شنیدهام که اسدالله عَلَم از هوش و ذکاوتِ ولیعهد تعریفها میکرد. شاه گفت:
-بله! میدانم! ولی در مواقع حسّاس شاهزاده از مسئولیّت ها فرار میکند!
در دیدارها و گفتگوهایم با شاهزاده، نگران این داوری شاه بودهام و اینک از خود میپرسم: مواضع اخیرِ شاهزاده آیا مصداقی از سخن شاه است؟ این مواضعِ شتابزده و حیرتانگیز – و گاه آشفته و متناقض- زمانی ابرازشده که مرکّبِ «پیمان نوینِ شاهزاده» هنوز خشک نشده است!
باورهای اخیرِ شاهزاده دربارۀ «اولویّت جمهوری بر پادشاهی» بسیار خام و نادرست است چراکه نگاهی به کشورهای جمهوری و پادشاهیِ مشروطه نشان میدهد که دموکراسی، آزادیهای سیاسی و رفاه اجتماعی در بسیاری نظامهای مشروطه عمیقتر و استوارتر است.
تناقض آشکار موضعگیریهای اخیر در آنجا است که شاهزاده -خود- هماره تأکید کرده که شکل حکومت (جمهوری یا پادشاهی) موضوعِ الآن و امروزِ نیست بلکه موضوع امروز، رسیدن بهپای صندوق رأی است…حال با عُمده کردنِ جمهوریت گویا اعتقاد دیرینِ فوق را از یاد بُردهاند!
روشن است که پس از رسیدن بهپای صندوق رأی، شاهزاده حقدارند از هرگونه مسئولیتِ سیاسی انصراف و استعفا دهند، امّا تا آن زمان، هرگونه فرا- فکنی یا فرار شاهزاده از مسئولیّت سیاسی و مبارزاتی توهین به جوانانی است که با شعارِ «رضاشاه، روحت شاد!» و «ولیعهد کجایی به دادِ ما بیایی» خیابانهای ایران را به خونِ خویش گلگون کردهاند. این سخن به معنای آن نیست که همۀ تظاهرکنندگان در خیابانهای ایران خواستار بازگشت رضا پهلوی بودند بلکه به این معنا است که جمهوریخواهان ما (با طیفهای پراکندهشان) هنوز چهرۀ شایستهای از خود ارائه نکردهاند و لذا بهجای «برخورد سَلبی» (مخالفت با شاهزاده) لازم است که به دنبال ترمیم کمبودهای خود باشند.
چهل سال «گفتگو» و انتشارِ «منشورهای پُرشور» بهترین سالهای زندگی مبارزان ایرانی را بر باد داده است بیآنکه بتوانیم آلترناتیوِ ملّی و موجّهی ارائه کنیم! سخنِ ملکالشعرای بهار در نکوهشِ بی مسئولیـّتی رهبران سیاسی و ضرورت اتحاد، شاید اشارهای به دوستان جمهوریخواه و نیز کنایهای به «میثاق» یا «پیمانِ نوینِ» شاهزاده و مواضع اخیر وی باشد:
ما نگفتیم در اوّل که نجوئیم نفاق؟
یا بر آن عهد نبودیم که سازیم وفاق؟
به کجا رفت پس آن عهد وُ چه شد آن میثاق؟
چه شد اکنونکه شمارا همه برگشت مذاق؟
کس نگوید ز شما خانۀ من درخطر است
ای وطن خواهان! زنهار! وطن درخطر است
***
سالها پیش گفتهام که «ملینا مرکوری»، هنرمندِ پُرآوازۀ یونانی، در یک کارزارِ بینالمللی ضمن جلب حمایت دولتهای جهانی توانست به رژیم دیکتاتوریِ سرهنگهای یونان خاتمه دهد. حال، پُرسش اینست که ما -بااینهمه حقوقدان، هنرمند، نویسنده، سینماگر، روزنامهنگار، استاد دانشگاه و فعّالِ حقوق بشر در خارج از کشور و با وجود دهها شبکۀ رادیو-تلویزیونی- چرا نتوانستهایم کاری کنیم؟ و اصولاً فلسفۀ وجودی کسانی مانند خانم شیرین عبادی (برندۀ جایزۀ صلح نوبل) چیست؟ درحالیکه همه در زندانی به بزرگی ایران زندانی هستند انتشارِ هر از گاهیِ گزارشی دربارۀ این یا آن زندانی سیاسی چه دردی را درمان میکند؟ به قول شاعر:
سرشک از رُخم پاک کردن چه حاصل؟
علاجی بکن کز دلم خون نیاید
در این روزهای حسّاس و سرنوشتساز، چشمان بازِ «ندا»ها و «نوید»ها منتظرِ عزم و ارادۀ همۀ ما است، ولی مسئولیّتهای شاهزاده رضا پهلوی به خاطر موقعیّتِ ممتازِ وی در عرصۀ ملّی و بینالمللی- از همه بیشتر است. انجام این مسئولیّت ها ضمن افزایشِ امید مردم، میتواند به تداومِ جنبشِ کارگران، معلّمان، زنان و دیگر نیروها کمک و یاری نماید. بهعبارتدیگر: کسی که در همۀ این سالهای سیاه، شعلههای امید به فردای روشن را در دلِ مردم ما -خصوصاً نسل جوان -فروزان ساخته، اینک -با انصراف از مسئولیّتهای ملّی خود- نباید بهسان شاه سلطان حسین صفوی (معروف به مُلّا حسین) یا در هیأتِ احمدشاه قاجار (معروف به عَلّاف) جلوه نماید. تاریخ، ما را نخواهد بخشید!
واپسین جملات مقالۀ پیشین- خطاب به شاهزاده -میتواند حُسن ختامی بر این مقال باشد:
– وظیفۀ شما تشکیل یک «کمیتۀ نجات ملّی» یا یک «دولت موقّتِ در تبعید» است. روشن است که در عُرف حقوق بینالملل هیچ دولتی در آغاز شمارا به رسمیّت نخواهد شناخت، امّا اگر «ویترین سیاسیِ»شما از شخصیّتهای محبوب، موجّه و ملّی تشکیل شود، آنگاه در محافل بینالمللی صدای شما شنیده خواهد شد. به قول محمدعلی فروغی: ایران باید صدا داشته باشد!
ali@mirfetros.com