در آخرین هفتههای سال گذشته، حجتالاسلاموالمسلمین حسن روحانی، رئیسجمهوری اسلامی، وعده داد که تا پایان سال «همه تحریمها» علیه ایران برداشته خواهد شد. چند هفته بعد، این وعده به شکل تخفیف گرفتهای تکرار شد: «تحریمها تا پایان دوره ریاست جمهوری آقای روحانی لغو خواهد گردید.» دیروز، اما آقای روحانی تخفیف بزرگتری عرضه کرد: درصورتیکه آمریکا اراده جدی برای رفع تحریمها نشان دهد، او در احیای «برجام» لحظهای درنگ نخواهد کرد.
بهعبارتدیگر، جمهوری اسلامی که نرمش قهرمانانه خود را با تأکید بر ضرورت لغو فوری همه تحریمها آغاز کرده بود، اکنون به یک «نشان دادن اراده جدی» از سوی آمریکاییها راضی خواهد شد. به قول شاعر: از تو به یک اشاره، از ما به سر دویدن!
این موضعگیریهای تذبذبآمیز حجتالاسلام یا نشانه بیاطلاعی او از قواعد دنیای سیاست است و یا از این بدتر نمونهای دیگر از آمادگی او برای امساک در بیان حقایق.
از کدام حقایق سخن میگوییم؟ نخست، اکنون برای همه روشن است که «برجام» تمهیدی بود برای تحمیل سلطه قدرتهای بزرگ بر ایران یا بهعبارتدیگر، نسخه سیاسی تنپوش تنگ که در بیمارستانهای روانی برای کنترل دیوانگان خطرناک به کار میرود.
برجام، در تاریخ دیپلماسی بیسابقه است. این نخستین بار است که یک کشور عضو سازمان ملل متحد، یعنی یک شخصیت حقوقی محرز، معاملهای انجام میدهد با یک گروه غیررسمی، یعنی همان گروه ۱+۵ معروف که بههیچروی یک شخصیت حقوقی به شمار نمیآید. این گروه ۱+۵ از کجا آمده است؟ از سوی کدام مرجع قانونی مأموریت دارد؟ در مقابل کدام دادگاه و در چارچوب کدام قانون مسئول و پاسخگو است؟ چطور ممکن است یک دولت به یک گروه غیررسمی اجازه دهد که کنترل بخشهای مهمی از اقتصاد، صنایع، علوم و پدافند را غضب کنند و حتی در چگونه و کجا خرج کردن درآمد کشور نظر بدهند؟ از این بدتر، برجام آقای روحانی، دیکته شده از سوی آقای باراک اوباما بندهایی دارد که ایران را برای ۱۰، ۱۵، ۲۵ سال و گاه حتی برای ابد به اطاعت از ۱+۵ ملزم میکند. بهعبارتدیگر این برجام لعنتی میتواند حتی پس از انحلال جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام مردمی جدید در ایران، ما را در زنجیرهای استعمار نو حفظ کند.
آقای روحانی مخالفت میهنپرستان ایرانی با برجام را نوعی تائید تحریمها میداند، اما در اینجا نیز حجتالاسلام سُرنا را از سر گشادش مینوازد. واقعیت این است که جمهوری اسلامی با اتخاذ سیاستهای ماجراجویانه، رجزخوانیهای کودکانه و عملکرد ویرانگرانه در بسیار زمینهها، ایران را که روزی بی دشمن بود تبدیل کرده است به پر دشمنترین دولت جهان. بیش از ۱۵۰۰ تحریم که از سوی سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا و ایالاتمتحده علیه جمهوری اسلامی وضعشده است، کفاره آن ماجراجوییها، رجزخوانیها و ویرانگریها است.
حتی کشورهایی که از تحریم رسمی ایران خودداری کردهاند، در عمل، با جمهوری اسلامی مانند یک جذامی، یک پاریا، رفتار میکنند. با پذیرفتن برجام، آقای روحانی و گروه او به همه کشورها امکان میدهند که ایران را به بهانه عدم رعایت تعهداتش، در عمل تحریم کنند.
ابعاد بزرگتر فاجعهای که آقای روحانی و «بچههای نیویورک» در ایجاد آن شرکت کردهاند هنگامی آشکار میشود که میبینیم جمهوری اسلامی تنها شرکتکننده در بازی «برجام» است که به تعهدات خود عمل کرده است- واقعیتی که در چندین گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی تائید شده است.
اما دیگر شرکتکنندگان در این دسیسه ضد ایرانی چه کردهاند؟ ایالاتمتحده در دوران آقای اوباما بهجز قاچاق مقداری پول نقد به ایران اقدام دیگری در جهت اجرای تعهدات خود انجام نداد. در چارچوب برجام قرار بود ایالاتمتحده با خرید ذخایر آبسنگین اراک و شرکت در بازسازی نیروگاه پلوتونیوم، سهم مهمی در اجرای توافق داشته باشد. هیچیک از این دو کار انجام نشد. از این بدتر هیچیک از تحریمهای آمریکا لغو نشد. از آنهم بدتر جانشین آقای اوباما یعنی دونالد ترامپ، رسماً برجام را محکوم کرد و با وضع دهها تحریم تازه علیه جمهوری اسلامی، تصویر کلی مساله را تغییر داد.
در چارچوب برجام، روسیه قرار بود خرید ذخایر اورانیوم غنیشده ایران را بر عهده گیرد و با ارائه یک خط اعتباری پنج میلیارد دلاری به خروج ایران از رکود اقتصادی کمک کند. در عمل روسیه فقط حاضر شد نیمی از ذخایر اورانیوم ایران را آنهم بدون پرداخت یک روبل به خاک خود منتقل کند.
بازهم در چارچوب برجام قرار بود چین در بازسازی نیروگاه اراک شرکت کند و در ایجاد دو نیروگاه هستهای دیگر سهم اصلی سرمایهگذاری را به عهده گیرد. هیچیک از این تعهدات انجامنشده است.
فرانسه و آلمان قرار بود در چارچوب برجام باعرضه مجدد ضمانتهای بازرگانی یعنی کوفاس و هرمس محدودیتهای تجارت ایران با اروپا را برطرف کنند و راه را برای سرمایهگذاری در اقتصاد ایران هموار سازند. هیچیک از این تعهدات انجام نشد.
تعهد بریتانیا در چارچوب برجام، بازگرداندن حق ایران برای دسترسی به بازار سرمایه در سیتی لندن، باز کردن مجدد شبکههای بانکهای ایرانی و پرداخت ۵۰۰ میلیون دلار پول توقیفشده ایران بود. این بار نیز هیچیک از این تعهدات انجام نشد.
حتی کشورهایی که مستقیماً در برجام شرکت نداشتند، حاضر نبودند و نیستند که تحریمها را نادیده بگیرند. اتریش و ایتالیا خطوط اعتباری بانکی برای ایران را مسدود کردند. هند و کره جنوبی مانند چین که در بازی برجام شرکت داشت، از آزاد کردن میلیاردها دلار پول نقد ایران خودداری میکنند.
در عمل برجام نهتنها تنپوش تنگ برای دیوانه زنجیری به نام جمهوری اسلامی است، بلکه بهانهای برای دزدیدن اموال او نیز هست. به بهانه آنچه «بهرهگیری دوگانه» خوانده میشود، یعنی خرید تجهیزات و خدماتی که ممکن است استفاده نظامی هم داشته باشند، بخش مهمی از بازرگانی خارجی ایران در کنترل قدرتهای بیگانه قرارگرفته است. به همین سبب است که اقتصاد ایران اندکاندک بهسوی بازار سیاه، قاچاق و فروش نفت با تخفیفهای غیرعادی و زدوبندهای تهاتری به سبک قرونوسطی سوق دادهشده است.
یا ایهاالناس! برجام سنگ سنگینی است که به پای ایران بستهاند- ایرانی که به گرداب افکنده شده تا غرق شود.
آقای روحانی و «بچههای نیویورک» در این تراژدی شریک جرماند.
برجام تنها موردی نیست که حجتالاسلام و گروه او منافع ملی ایران را فدای منافع جناحی کردهاند. آقای روحانی کنوانسیون حقوقی دریای مازندران (خزر) را که از مسکو دیکته شده بود امضا کرد. این کنوانسیون با متنهای متفاوت از ۲۰ سال پیش زیر فشار روسیه مطرح بود. سه رئیسجمهوری اسلامی یعنی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام محمد خاتمی و دکتر محمود احمدینژاد از امضای آن خودداری میکردند.
اکنون نیز میبینیم که با گذشت بیش از دو سال، حتی مجلس قلابی شورای اسلامی جرات تصویب این سند ضد ایرانی را ندارد.
حجتالاسلام روحانی و «بچههای نیویورک» با امضای یک متن مبهم و درنتیجه بالقوه خطرناک با جمهوری خلق چین نیز آمادگی خود را برای حراج ایران تائید کردهاند.
متأسفانه به نظر میرسد که خبرهای بدتری در پیش است. جمهوری اسلامی از یک برجام گستردهتر سخن میگوید. البته هنوز روشن نیست که منظور ایشان چیست. آیا محدودیتهای زماندار در برجام کنونی بهصورت محدودیتهای ابدی در برجام گستردهتر عرضه خواهند شد؟
آیا برجام جدید بخشهای تازهای از اقتصاد، سیاست و امنیت ایران را زیر کنترل ۱+۵ قرار خواهد داد؟
مانند همیشه، حجتالاسلام و گروه او چنان سخن میگویند که گویی مذاکرات جاری با ۱+۵ چرخشی است در جهت رفع ظلم از ایران؛ اما آنچه مذاکرهکنندگان ۱+۵، درواقع طرف آمریکایی که عروسکگردان پشت پرده در وین است، میگویند، سناریوی دیگری را ترسیم میکند- سناریویی که در پایان آن ایران، حتی پس از انحلال جمهوری اسلامی، برای سالها، اگر نخواهیم بگوییم دههها، در غل و زنجیر استعمار نو باقی خواهد ماند.
فراموش نکنیم که بعضی تحریمهایی که ۷۵ سال پیش علیه آلمان و ژاپن وضعشده بود، همچنان بجای خود باقی است. عراق، دو دهه پس از سقوط صدام حسین، همچنان با تحریمهای آن دوران سیاه روبهرو است.
تصمیم ترامپ برای ابطال برجام فرصت خوبی بود برای پایان دادن به این سناریو ضد ایرانی. اکنون نیز میتوان از این فرصت بهره گرفت و اعلام کرد که برجام مرده است و درنتیجه تمامی تعهدات مذبوحانه جمهوری اسلامی کان لن یکم شدهاند. در همان حال، میتوان از بازسازی فرابردی مناسبات ایران با همه کشورهای ذینفع سخن گفت. این بازسازی را میتوان با مذاکرات دوجانبه، بین دو دولت که شخصیتهای حقوقی تثبیتشدهاند، واقعیت بخشید. ایران و ایالاتمتحده مشکلات مشترکی دارند که از طریق مذاکرات مستقیم و دوجانبه، بر اساس تساوی حقوق و در چارچوب قوانین بینالمللی بهسادگی قابلحل هستند. ایران همچنین با کشورهای اروپایی، روسیه و چین نیز اختلافات و مشکلاتی دارد که بازهم فقط از طریق مذاکرات دوجانبه رفع خواهند شد.
اما نخستین شرط برای این تغییر مسیر فرابردی برداشتن همه تحریمهایی است که در چارچوب برجام در بخشهای بیشمار ازجمله بانکداری، بیمه، دسترسی به بازارهای بینالمللی سرمایه، کشتیرانی و هواپیمایی، بنادر، محصولات صنعتی، صادرات نفت و گاز و غیره وضعشدهاند. تحریم بعضی افراد و مقامات جمهوری اسلامی، البته، مقولهای است جداگانه و چون به منافع ملی ایران مربوط نمیشود، قابل کنار گذاشتن خواهد بود.
بعضی کارهای ابلهانه رهبران جمهوری اسلامی درزمینهٔ هستهای سرآغاز ماجرایی بود بین ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی و میبایست در چارچوب قوانین و مقررات همان آژانس با نظارت عالیه شورای امنیت سازمان ملل متحد بررسی و رفعورجوع شود. بهرهگیری از این ماجرا برای تحمیل استعمار نو بر کل ایران بهوسیله باند ۱+۵ هرگز موردقبول ملت ایران نخواهد بود. برجام مرده است و بهجای کوشش برای احیای آن بایستی در فکر به خاک سپردن آن باشیم.