محمدجواد ظریف، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، دریکی از سخنرانیهایی اخیر خود تأکید کرد که دولت کنونی ایران دستکم برای ۱۰ سال آینده نیازمند اتکا به چین و روسیه است. آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، نیز پارها از آرزوی خود برای ایجاد مثلث پکن-مسکو-تهران برای مبارزه با «شیطان بزرگ» آمریکایی، سخن گفته است. بدینسان آیا میتوان گفت که رهبران جمهوری اسلامی دیگر امیدی به همزیستی با جهان غرب ندارند؟ آیا میتوان گفت که جناح «آمریکوفیل» (دوستدار آمریکا) یعنی «بچههای نیویورک» اکنون به جناح روسوفیل (دوستدار روسها) پیوستهاند؟
درحالیکه مذاکرات غیرمستقیم با دولت جدید آمریکا هنوز جریان دارد، پاسخگویی به این پرسشها آسان نیست. رویای رسیدن به یک توافق با «شیطان بزرگ»، هنوز کاملاً فراموش نشده است. بااینحال، به نظر میرسد که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، به این نتیجه رسیده است که رهبران جمهوری اسلامی اکنون چارهای جز پذیرفتن یک چرخش فرابردی تاریخی به سمت مسکو ندارند.
بر اساس این نتیجهگیری بود که آقای پوتین، وزیر خارجه خود، سرگئی لاوروف را هفته پیش به تهران فرستاد تا چرخش آغازین را تسریع کند. در سفر آقای لاوروف، دو موضوع بهعنوان محکهای این چرخش مطرح شد؛ موضوع نخست که جنبه تاکتیکی دارد، بازداشتن جمهوری اسلامی از هرگونه اقدام تلافیجویانه علیه اسرائیل است. تنها ۴۸ ساعت بعد از انفجار در مرکز هستهای نطنز، انفجاری که رهبران تهران، اسرائیل را مسئول آن خواندند، آقای لاوروف آشکارا «خویشتنداری» و دوری از هرگونه اقدام ثبات زدا را خواستار شد. بهعبارتدیگر، مسکو از تهران میخواهد که به «صبر استراتژیک» خود ادامه دهد و همانطور که در برابر «شهادت» صدها نظامی خود در حملات اسرائیل به مواضع ایران در سوریه، سکوت کرده، این بار نیز یا سکوت پیشه کند یا از حد شعارهای توخالی، فراتر نرود.
برای مسکو، ایرانی مفید و جالب است که به نبرد نابرابر خود با آمریکا و اسرائیل ادامه دهد اما خط قرمزهای این نبرد را هم بشناسد. درگیری در یک نبرد آشکار و تمامعیار با آمریکا و اسرائیل، بهای حمایت از جمهوری اسلامی را بیشازحد موردقبول مسکو، بالا خواهد برد.
خواست دوم آقای پوتین از رهبران جمهوری اسلامی، پایان دادن به الاکلنگ دیپلماتیک در مورد دریای مازندران (خزر) است که نزدیک به ربع قرن پیش، پس از سقوط اتحاد شوروی آغاز شد. تحلیلگران و سیاستسازان آمریکایی غالباً میپندارند که پوتین در پی احیای اتحاد شوروی است اما به گمان من، چنین نیست.
هدف پوتین، احیای امپراتوری تزاری است؛ البته به شکلی تازه و با پذیرفتن بعضی واقعیات تغییرناپذیر امروز. در این چارچوب، نگاه مسکو به ایران، همان نگاهی که اتحاد جماهیر شوروی داشت، نخواهد بود.
در شوروی و بهویژه در دوران جنگ سرد، ایران میبایست «فنلاندیزه» میشد یا دستکم به الگوی بیطرفی فنلاندی نزدیک میشد. البته ایران هرگز کاملاً فنلاندیزه نشد و با ادامه مناسبات نزدیک با جهان غرب، استقلال عمل خود را تا حد زیادی حفظ کرد. بااینحال، ایران زمان شاه، برخلاف ترکیه آن زمان، به یک پیمان نظامی سفتوسخت، مانند پیمان آتلانتیک شمالی، وارد نشد. (پیمان سنتو با شرکت ترکیه، پاکستان و بریتانیا شکل گرفت با ایالاتمتحده بهعنوان عضو وابسته) از همه مهمتر، ایران حاضر نشد پایگاه نظامی در اختیار ایالاتمتحده یا متحدان آن قرار دهد. همچنین باز برخلاف ترکیه، در جنگ کره به ایالات متحد نپیوست و در جنگ ویتنام هم شرکت نکرد.
درزمینهٔ اقتصادی نیز، ایران زمان شاه، بیسروصدا از هرگونه سرمایهگذاری قدرتهای غربی در مناطق شمالی ایران، بهویژه درزمینهٔ نفت و گاز دوری جست تا کمترین بهانهای به دست «خرس بزرگ» ندهد.
امانگاه روسیه به ایران در دوران تزاری، متفاوت بود. تزار، تسلط مستقیم یا غیرمستقیم بر ایران را یک ضرورت فرابردی برای روسیه میدانست. ضمیمه کردن بخشهای بزرگ خاک ایران در قرن نوزدهم، در مسیر اجرای این ضرورت شکل گرفت.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و تا پیش از باز شدن فصل جنگ سرد، استالین سیاست خود در قبال ایران را با همان دید تزاری شکل داد. سیاستی که کوشش برای بلعیدن بخشهایی از شمال باختری ایران را هدف قرار داده بود اما با آغاز جنگ سرد، اتحاد شوروی بهناچار سیاست تزاری در قبال ایران را رها کرد و به بیطرفی نیمبند تهران راضی شد.
امروز پوتین این بیطرفی نیمبند را کافی نمیداند. اصرار در بهرهگیری از پایگاههای هوایی ایران برای حملات متعدد به سوریه، در مسیر همین تغییر مسیر رخداده است. کوشش پوتین برای تبدیل دریای کاسپین به یک دریاچه روسی نیز در همین زمینه شکلگرفته است. از دید پوتین، ایران امروز یک مسئله ژئوپلیتیک است که نمیتواند در حد بیطرفی نیمبند باقی بماند.
روسیه در ایران نفع اقتصادی ندارد، زیرا چیزی برای فروش عرضه نمیکند. روسیه امروز در پی دسترسی به ذخایر انرژی و منابع دیگر مواد خام نیز نیست زیرا میتواند همه نیازهای خود را تأمین کند. ایران حتی بهعنوان یک خریدار سلاح نیز جذابیت اندکی دارد. روسیه نمیخواهد ایران را بهصورت یک قدرت نظامی امروزی، در کنار خود ببیند. به همین سبب است که در ۴۰ سال گذشته هرگز حاضر نشده است بهترین و تازهترین سلاحهای خود را حتی در قبال پول نقد، به ایران بفروشد. روسیه همواره سلاحهای کهنه و از رده خارجشده خود را به ایران قالب کرده است؛ چهار زیردریایی کهنه که در آستانه اوراق شدن بودند، ۳۰ تا ۴۰ هواپیمای جنگنده سالهای ۱۹۸۱ و سامانه هوایی متعلق به نسل گذشته، بخش عمده صادرات نظامی روسیه به جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند.
در همین حال، روسیه دو هدف دیگر نیز دارد: بیرون نگهداشتن ایران از بازار اروپایی گاز و نفت و جلوگیری از سرمایهگذاری بینالمللی در شاهلولههای انرژی از طریق ایران. در هر دو زمینه هم سیاستهای بیخردانه و روشهای کودکانه رهبران کنونی ایران، خواستههای روسیه را برآورده کردهاند. امروز ایران برای اولین بار از سال ۱۹۰۸ میلادی، از بازار انرژی اروپای باختری و آمریکای شمالی حذفشده است. همچنین شاهلوله گاز ساختهشده در سالهای ۱۹۷۰ میلادی اتحاد شوروی آن زمان و ترکیه، پوسیده و فراموششدهاند.
امضای یک توافقنامه همکاری دوجانبه در سال ۲۰۰۰ بهعنوان آغازی نو در مناسبات ایران و روسیه تلقی شد؛ اما اکنون از آقای جلالی، سفیر جمهوری اسلامی در مسکو، میشنویم که طرف روسی در اجرای تعهدات خود کوتاهی کرده است.
حجم بازرگانی میان ایران و روسیه، امروز کمتر از یکدهم حجم بازرگانی ایران و عراق است. صادرات ایران به روسیه همچنان در پسته، زعفران و چند هزار اتومبیل «پژو» مونتاژ ایران خلاصه میشود.
مدت این قرارداد ۲۰ ساله چند ماه پیش پایان یافت؛ اما بهطور اتوماتیک از هر دو طرف تمدید شد. لاوروف، در سفر خود به تهران وعده داد که اقدامات لازم برای تهیه قرارداد «بهتر و جامعتر»، بهزودی آغاز خواهد شد؛ اما اولویت روسیه در قبال ایران، قطعی کردن کنوانسیون حقوقی دریای خزر است.
چهار کشور ساحلی دیگر این دریا، کنوانسیون را در مجالس خود به تصویب رسانده و قطعی کردهاند. جمهوری اسلامی اما پس از دو سال و اندی، این کنوانسیون را در بایگانی نگهداشته است. لاوروف در تهران تأکید کرد که نهایی کردن این کنوانسیون با تصویب آن در مجلس شورای اسلامی، مهمترین آزمون علاقه ادعایی رهبران ایران به شراکت فرابردی با روسیه است. بدون نهایی شدن این کنوانسیون از سوی ایران، روسیه نمیتواند همه برنامههای خود را برای تسلط کامل بر دریای خزر به مرحله اجرا درآورد.
اما نهایی کردن کنوانسیون نیز برای رهبران جمهوری اسلامی بسیار دردناک است. این کار به معنای رها کردن حقوق تاریخی ایران درزمینهٔ حاکمیت بر دریای خزر است؛ آنهم بدون اینکه مسئله مالکیت و تعیین خطوط مرزی جدید و حدود کشورهای ساحلی، روشنشده باشد.
دو سال پیش که آقای ظریف برای ارائه کنوانسیون در جلسه کمیته امنیت ملی مجلس شورای اسلامی ظاهر شد، اعضای کمیته با تقدیم ۱۲ پرسش خواستار پاسخ شدند و گفتند که بدون آنها، حتی مطرحشدن مسئله را نخواهند پذیرفت. آقای ظریف به این پرسشها، پاسخ نداده است؛ شاید هم نمیتواند بیآنکه مهر «خیانت» بر پیشانیاش نقش ببندد، به آنها پاسخ دهد.
آیا رهبران تهران خواهند توانست به الاکلنگ دیپلماتیک خود ادامه دهند بیآنکه آقای پوتین، حامی «شماره یک»، خود را ناراحت کنند؟
البته آقای خامنهای میتواند با پذیرفتن مسئولیت قطعی کردن کنوانسیون، نظر پوتین را تأمین کند اما او همواره خواستار اعمال قدرت، بدون پذیرفتن مسئولیت، بوده است و این بار نیز میکوشد تا حجتالاسلام حسن روحانی و دستیار او ظریف را وادار کند ننگ قطعی کردن کنوانسیون را بپذیرند؛ آنهم در آخرین لحظات حضورشان درصحنه سیاست جمهوری اسلامی.
در چهار دهه گذشته، رهبران جمهوری اسلامی در گریز از تعهد آشکار، امضا دادن و تصویب کردن، متخصص شدهاند؛ اما آیا این بار نیز میتوانند جاخالی دهند؟ تزار ولادیمیر، آنان را زیر نظر دارد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی