خرد جمعی

حدود یک‌صد سال پیش، دانشمندی بریتانیایی بنام فرانسیس گالتون به یک فستیوال محلی در غرب انگلیس می‌رود که در آن مثل بسیاری نقاط دیگر جهان، مردم حیوانات و محصولات تولیدی خود را به نمایش می‌گذاشتند. ضمن این فستیوال گالتون شاهد یک مسابقه جالب بود که در آن گاو نری در معرض نمایش عموم گذاشته‌شده بود و هرکس که وزن آن را دقیق‌تر حدس می‌زد برنده یک جایزه می‌شد. طبق توضیحات گالتون جمعیت زیاد و متنوعی در این مسابقه شرکت کردند، یعنی هرچند بعضی از آن‌ها کشاورز یا قصاب بودند، یعنی کسانی که با تجربه و دانش بهتر جهت حدس زدن وزن گاو، اما بسیاری دیگر تجربه‌ای در این زمینه نداشته و برای تفریح در مسابقه شرکت کرده بودند. پس از پایان مسابقه، گالتون تمام حدس‌های صورت گرفته را جمع‌آوری کرده و تست‌های آماری مختلفی روی آن‌ها انجام داد.

لازم به توضیح است که دیدگاه شخصی گالتون این بود که در عمل، افراد بسیاری کمی هستند که توانایی لازم برای دادن پاسخ صحیح به چنین سؤالی را دارند. ازاین‌جهت تصور او این بود که میانگین حدس‌های جمعیتی از افراد عادی و بدون تخصص باید عددی بسیار پرت باشد؛ اما گالتون اشتباه می‌کرد؛ زیرا حدس جمعی (میانگین حدس‌ها) تقریباً بی‌نقص بود و با عدد واقعی فقط ۰.۰۸% تفاوت داشت.

این واقعه فقط یک تصادف و از روی شانس نبود بلکه مثالی از یک پدیده قدرتمند و مفید است که من «خرد جمعی» می‌نامم؛ این ایده که تحت شرایط مناسب، گروه‌ها می‌توانند فوق‌العاده باهوش باشند، یعنی باهوش‌تر از باهوش‌ترین اعضای آن؛ و اگر بتوان راهی پیدا کرد که از خرد جمعی جامعه و گروه خود بهره ببریم می‌توانیم تصمیمات بهتری گرفته و محرک نوآوری و حتی پیش‌بینی دقیق‌تر آینده باشیم.

James Surowiecki

مثال جالب دیگر در زمینه پیش‌بینی آینده است. در مسابقات اسب‌دوانی شرط‌بندی صورت گرفته روی اسب‌ها عموماً به‌طور تقریباً بی‌نقصی شانس برنده شدن اسب‌ها را پیش‌بینی می‌نماید. این شرط‌بندی‌ها نه توسط افراد متخصص بلکه از مجموعه افراد شرکت‌کننده در شرط‌بندی خلق می‌شوند که به‌طور جمعی آینده را به‌طور فوق‌العاده دقیقی پیش‌بینی می‌کنند.

مورد دیگر بازارهای پیش‌بینی هستند. در این وب‌سایت‌ها مردم روی احتمال وقوع وقایع مختلف جهان مثلاً برنده شدن یک شخص در انتخابات ریاست جمهوری شرط‌بندی می‌کنند و کلیت شرط‌ها می‌تواند نشان‌دهنده خرد جمعی و پیش‌بینی کل گروه از یک واقعه باشد. جالب اینکه عملکرد این بازارها در ۲۵ سال اخیر فوق‌العاده خوب بوده‌اند، یعنی حتی بهتر از نظرسنجی‌ها و پیش‌گویی‌های متخصصین.

اما همه ما می‌توانیم به مثال‌های بی‌شماری فکر کنیم که گروه‌ها به‌هیچ‌وجه عاقلانه رفتار نمی‌کنند. پس چه چیزی یک جمع را خردمند می‌کند؟

خصوصیت مهم یک جمع خردمند تنوع شناختی است، یعنی وجود افرادی که از جنبه‌ها و زوایای مختلف در مورد موضوع فکر می‌کنند. البته که این موضوع در هر جامعه‌ای یک چالش است زیرا اکثر گروه‌ها دارای میزانی از همگنی و شباهت هستند. مثلاً گروه‌های آنلاین شامل افرادی می‌شوند که به‌طور خاص به یک موضوع علاقه‌مندند؛ اما حتی در چنین گروه‌هایی هم می‌توان میزانی از تنوع شناختی داشت و افرادی که به اشکال مختلف به مسئله فکر می‌کنند و عقاید متفاوتی ارائه می‌دهند. از این منظر نقش مدیران می‌تواند پیدا کردن راه‌هایی برای تقویت تنوع در گروه و سازمان باشد.

اسکات پیج، محقق علوم سیاسی دانشگاه میشیگان، در یک آزمون تعدادی کاربر کامپیوتری را شبیه‌سازی می‌کند و در آزمون اول به تک‌تک آن‌ها مسائل ریاضی پیچیده می‌دهد تا حل کنند. سپس دو گروه تشکیل می‌دهد. گروه اول شامل بهترین و موفق‌ترین‌ اعضای آزمایش قبلی و گروه دوم شامل اعضای کاملاً تصادفی و متفاوت. حال در آزمون دوم اعضا باید به‌طور گروهی یک مسئله را حل کنند. در زمان حل مسئله به‌صورت جمعی، پیج مشاهده می‌کند که هرچند گروه اول خیلی خوب عمل می‌کند، اما گروه دوم در ۹۰% مواقع عملکرد بهتری دارد. هرچند میزان هوش تک‌تک اعضای گروه دوم کمتر است، ولی هوش جمعی آن‌ها بیشتر.

البته این‌ها به این معنی نیست که بخواهیم افراد ابله را وارد گروه خود کنیم، بلکه توجه کنیم وجود افراد ضعیف که دانش کمتری دارند هم برای گروه تولید ارزش می‌کند. در این راستا می‌توان به نقش افراد بی‌تجربه و تازه‌وارد نگاه کرد که می‌توانند سؤال‌ها و مسائلی را مطرح کنند که شاید از دید بقیه پنهان مانده یا فراموش‌شده بودند.

تنوع همچنین باعث می‌شود گروه یک اشتباه را مجدداً تکرار نکند. هر یک فرد عضو گروه ممکن است بیش‌ازحد خوش‌بین یا بیش‌ازحد بدبین باشد یا در جهت بخصوصی تعصب داشته باشد، اما در یک گروه متنوع که افراد انواع و اقسام اشتباهات را مرتکب می‌شوند، نتیجه جمعی در عمل می‌تواند بسیار به پاسخ درست نزدیک باشد. از طرف دیگر گروه‌هایی که بشدت همگن هستند معمولاً به سمت پاسخ‌هایی حرکت می‌کنند که بشدت به یک سمت بخصوص گرایش دارند و از واقعیت خیلی دورند.

جنبه مهم دیگر یک جمع خردمند وجود متفکرین مستقل است. این به معنی وجود شخصی خیالی و آرمانی نیست بلکه صرفاً افراد باید به قضاوت و دیدگاه خود اعتماد کنند و نه اینکه مدام رفتار بقیه را رصد کرده و از آن‌ها تقلید نمایند. درواقع هرچند ما دوست داریم به مستقل بودن خود افتخار کنیم اما در عمل زمان بسیاری را صرف مشاهده بقیه و سپس انجام کاری نسبتاً مشابه بقیه می‌نماییم. البته دلیل این رفتار ما این است که دانش دیگران برای ما مفید است و عموماً به ما پاسخ مناسبی می‌دهد؛ اما مشکل وقتی پیش می‌آید که همه دست به این کار بزنند و مدام از همدیگر یا اشخاص کاریزماتیک تقلید کنند. در این صورت دیگر آن جمع خردمند نخواهد بود زیرا قادر به دریافت دانش تک‌تک اعضای آن جمع نیستیم. پارادوکس خرد جمعی این است که یک جمع زمانی از همیشه خردمندتر است که اعضای آن تا حد ممکن انفرادی عمل می‌کنند.

در این راستا یک چالش پیش روی ماست: فضای آنلاین و شبکه‌های اجتماعی تبدیل به ابزاری برای ایجاد تقلیدشده‌اند، مثل ریتوئیت کردن توئیت‌های دیگران؛ اما برای استفاده از دانش دیگران باید مکانیزم‌هایی ایجاد کرد که به آن‌ها اجازه دهد مستقلاً فکر کرده و نظر خودشان را بیان نمایند؛ از این منظر نحوه اداره کردن بحث‌ها حائز اهمیت است تا بعضی صداها در میان بقیه گم نشوند یا در زمان نظرسنجی طوری باید عمل کرد که افراد نظر بقیه را ندانند تا از آن‌ها متأثر نشوند.

یکی از بهترین مثال‌ها برای درک قدرت خرد جمعی واقعه ناپدید شدن یک زیردریایی آمریکایی در اقیانوس اطلس شمالی در سال ۱۹۶۸ است. به دلیل قطع شدن ارتباط رادیویی، نیروی دریایی نمی‌دانست چه به سر آن آمده یا حتی پیش از گم‌شدن به کدام سمت می‌رفته است بنابراین یافتن آن تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسید. در این میان مهندسی بنام جان کرِیوِن یک ایده عجیب ارائه داد. او یک گروه نسبتاً بزرگ از افراد مختلف تشکیل داد، از ریاضیدان گرفته تا تعمیرکار. سپس از آن‌ها پرسید مهم‌ترین فاکتورهایی که برای پیدا کردن زیردریایی لازم هستند کدم‌اند. پس از لیست کردن فاکتورها، مثل سرعت زیردریایی و زاویه حرکت، از تک‌تک اعضای تیم خواست که روی مهم‌ترین عوامل از دیدگاه خودشان شرط‌بندی کنند. او سپس تمام شرط‌ها را برداشته و با مدل‌سازی ریاضی در نهایت یک نقشه از بستر اقیانوس ساخت که احتمال وجود زیردریایی در هر نقطه را به دست می‌داد. نقطه به‌دست‌آمده با بالاترین احتمال در انتها به‌هیچ‌وجه نزدیک مکان‌هایی که نیروی دریایی در حال جستجو بود قرار نمی‌گرفت. همچنین این نقطه‌ای نبود که هیچ‌کدام از افراد عضو تیم پیشنهاد داده بودند. چند ماه بعد زیردریایی گمشده در فاصله ۲۰۰ متری همان نقطه پیدا شد. باوجوداینکه هیچ‌یک از اعضای گروه نمی‌دانست چه بر سر زیردریایی آمده، اما انگار که گروه به‌طور جمعی می‌دانست.

جیمز سروویکی – روزنامه‌نگار

منبع:

مطالب مربوط

نیروی فوق بشری از کجا می‌آید و چرا؟

ریشه‌های زن‌ستیزی در تاریخ

تمدن بزرگ محمدرضا شاه پهلوی و تمدن جدید جمهوری اسلامی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر