هرچه بیشتر از عمر حکومت اسلامی میگذرد، روشنتر میشود که گذار از آن با تدابیر سادهای که اپوزیسیون تصور میکند، ممکن نخواهد بود. ایرانیان مخالف این رژیم در ۴۲ سال گذشته همۀ روشهای شناختهشده برای مبارزه با رژیم جهل و جنایت را بکار گرفتهاند. بااینهمه رژیم اسلامی با استفاده از امکانات تبلیغی گسترده و ترفندهای ضد بشری بسیار، از گروگانگیری و باجخواهی تا ترور و کشتارجمعی، توانسته است خود را حفظ کند.
در این میان رژیم اسلامی در کاربرد شگردهای ضد انسانی خود هرچه وقیحتر و درعینحال زیرکتر شده است، درحالیکه «اپوزیسیون» نهتنها هنوز هم جز «افشاگری» و «سرزنش» کاری نمیکند، بلکه در حرف هم از «مبارزۀ مدنی و سیاسی» فاصله میگیرد و بیشازپیش به «شورش کف خیابان» امید میبندد. رهبران خود خواندۀ اپوزیسیون باآنکه خود را خواستار نظامی دمکراتیک میدانند، همواره «با تمام قوا از خیزشهای داخل کشور» پشتیبانی میکنند.
اینک پس از چهار دهه رفتهرفته در میان مخالفان واقعی حکومت اسلامی این شناخت گسترشیافته است که حکومت اسلامی نه «حکومتی نظامی» و نه «دیکتاتوری فردی»، بلکه رژیمی توتالیتر همانند و به جانسختی رژیمهای هیتلری و استالینی است. هر ارزیابی دیگری جز انحراف نیست و تازه با چنین شناخت مشترکی میتوان دربارۀ راهکارهای نوین مبارزه با رژیم اسلامی اندیشید و به اتحاد عمل دستیافت.
رژیم توتالیتری که با انقلاب اسلامی به حکومت رسید، افزون بر همۀ روشهای فاشیستی، برای کسب «مشروعیت» خود را نمایندۀ شیعهمذهبان ایرانی نشان میدهد که بنا به اعتقاداتشان، حکومت سیاسی حق پیشوایان دین است.
هرچند که اپوزیسیون همواره این نقطۀ قدرت حکومت اسلامی را نادیده گرفته است، اما ایرانیان مسلمان برای رهایی از این تنگنا، در دراز نای چهار دهۀ گذشته در رابطۀ خود با اسلام تجدیدنظر کردهاند و چنانکه آمار جدیدی که چند ماه پیش بر اساس تماس با ۴۰ هزار ایرانی گرفتهشده، از چرخش بزرگی در جامعه ایران خبر میدهد و آن ترک اسلام از سوی اکثریت است. چنانکه امروزه تنها یکسوم (۳۲%) ایرانیان خود را مسلمان شیعهمذهب میدانند. (۱)
چنین تحول شگرفی از این نظر بسیار امیدبخش است که ازجمله ۸% (بیش از شش میلیون ایرانی) خود را پیرو آیین دیرین ایران میدانند. بر پایۀ همین آمار تا به امروز درمجموع ۴۴% مردم ترک اسلام کردهاند و این در مقایسه با چهار دهه پیش بیانگر زمینلرزۀ اجتماعی و تغییر توازنی است که بیشک برای آیندۀ ایران سرنوشتساز خواهد بود. این چرخش عظیم هرچند بیانگر انرژی حیاتی جامعه است، اما اگر به آن مسئولانه بنگریم تا حد زیادی باید باعث نگرانی نیز باشد؛ زیرا با توجه به دستگاه تبلیغی اسلامی و مغزشویی جوانان در نظام آموزشی بهسختی بتوان دریافت که ترک اسلام از سوی چه بخشی از مردم ناشی از نفرت از ملایان است و چه بخشی حاکی از بازیافت موازین فرهنگی و اخلاقی ایرانشهری.
درصورتیکه انگیزۀ بخش بزرگی، نفرت از ملایان باشد، باید آنان را همچنان پایبند ستیزهجویی و ناراستی اسلامی دانست که بسیار باعث نگرانی است، زیرا جامعۀ زیر فشار حکومتی فاشیستی را به انبار باروتی بدل میسازد که انفجار آن بیشک پیامدهای فجیعی برای ایران و جهان خواهد داشت.
شوربختانه سیاست زدگی «روشنفکران» ایرانی اجازه نمیدهد، به انتقاد سازنده از اسلام بپردازند و برای مقابله با بدآموزیهای اسلامی به گسترش راستی و درستی اخلاقی بکوشند. آنان در بهترین حالت، غلبه بر نابسامانیهای اجتماعی و فساد اخلاقی را به آیندهای پس از تحول مطلوب سیاسی وامیگذارند، بدون آنکه در نظرگیرند که موفقیت هر جنبشی در درجۀ اول به سطح رشد مدنی و اخلاقی آن وابسته است.
برای روشن شدن مطلب کافیست به جنبشهای دو سه دهۀ گذشته توجه کنیم: همۀ جنبشهای دمکراسیخواهانهای که بهطور مسالمتآمیز به موفقیت دستیافتید، از آفریقای جنوبی تا شیلی و از لهستان تا اوکراین در جوامعی مسیحی رخ دادند؛ زیرا که «بخشایش» و چشمپوشی از انتقام، از اصول مسیحیت است، درحالیکه جنبش دمکراسی در کشورهای اسلامی با موانع بزرگی روبروست. چراکه انتقامجویی نهادینه در این جوامع، بهصورت شعار: «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!» چیزی نیست جز فراخوان به انتقام و خونریزی.
برای تشخیص میزان اسلام زدگی، سطح خشونتطلبی بهترین معیار است که در این دو نمونه بازتاب مییابد:
ـــ یکی مجازات اعدام است که چون نمیتواند باعث تجدید تربیت مجرمان شود، در جوامع مدرن مجازات به شمار نمیرود و منسوخشده است؛ اما متأسفانه در ایران هنوز اکثریت جامعه خواستار آن هستند. (۲)
ــ معیار دیگر برای تشخیص میزان اسلام زدگی، یکسونگری است. نمونه آنکه، در آستانۀ انقلاب اسلامی در «محافل روشنفکری ایران» هر کلمهای در انتقاد از اسلام با تهمتهای بسیار روبرو میشد. حال امروز نیز «روشنگری» دربارۀ اسلام چنان یکسویه و افراطی است که نهتنها اسلام را بهعنوان «دین» موردنقد و نفی قرار میدهد، بلکه بهطورکلی تمایل مذهبی را عامل همۀ نابسامانیهای بشری قلمداد میکند.
بنابراین در چهار دهۀ گذشته شیوۀ برخورد «روشنفکران» ما تفاوتی نکرده است. در آستانۀ انقلاب برای آنان تنها یکچیز مهم بود و آن اینکه «شاه برود، هرچه بیاید بهتر است!» امروزه نیز چنان مینویسند که اگر اسلام برود، فرشتۀ خرد و آزادگی بر ایران سایهافکن خواهد شد. آنان هنوز هم درنیافتهاند که روشنفکری نه موجسواری در جهت جریان اصلی حرکت جامعه، بلکه درست در مخالفت با آن است.
امروزه بسیار کسانی که تا دو سه دهه پیش مجذوب «بیداری اسلامی» بودند، بهیکباره کشف کردهاند که دین برخاسته از نادانی بشر و همهجا مسئول نابسامانیهای اجتماعی بوده و هست و تنها راه رسیدن به رستگاری خردمندانه همانا ردّ هرگونه دین و آیین است. آنان توجه ندارند که جوامع دیگر صرفنظر از کشاکشهای ناگزیری که ویژگی هر پدیدۀ اجتماعی و بیانگر مبارزۀ امر نو و کهنه است مشکل چندانی با دین ندارند و مشکل ما ایرانیان با اسلام استثنایی است.
زیرا اسلام نه برآمده از روند رشد جامعه ایران، بلکه شبهدینی تحمیلی است که دو سده پس از تسخیر نیمکرۀ غربی به دست جنگجویان عرب، برای حفظ «سیادت» خلفا بر جوامع زیر سلطه تدوین گردید. بدین سبب برخلاف دیگر ادیان که در جوامع شهرنشین پدید آمدند (و یا مانند یهودیت خود را با آن هماهنگ کردند) بیانگر بدویت صحرانشینی است و بههیچوجه نمیتواند با نیازهای زندگی مدنی هماهنگ شود، بلکه مانند جسدی است که هرچه خاکسپاریاش دیرتر رخ دهد، فضای تنفسی جامعه را بیشتر مسموم خواهد نمود.
اما نباید بدین شناخت بسنده کرد و بازهم با توجه به پژوهشهای اخیر توجه داشت که دین نه مقولهای اعتقادی، بلکه پدیدهای اجتماعی است. دین در جوامع متمدن بهعنوان پدیدهای اجتماعی، بیانگر هویت فرهنگی و سرشت اخلاقی جامعه است و بهویژه امروز که اعتقادات مذهبی در برابر روشنی خرد و دانش رنگ میبازد، بهعنوان «روح جمعی» تبلور اشتراک هویت و آرزو است. (۳)
مشکل اساسی امروز این است که ترک اسلام باید با گسترش خوی نیک همراه گردد تا از سقوط کشور به کشاکشهای خونریزانه جلوگیری شود و حاکمیت نوین از یکسو با تکیهبر موازین دمکراسی و از سوی دیگر بااقتدار معنوی بتواند هرچه زودتر سلامت اجتماعی را بهعنوان پیششرط سازندگی تأمین نماید.
پس هرچند که ترک اعتقادات اسلامی گامی مهم است، اما مهمتر از آن ترک زشت رفتاری اسلامی و گروش بهراستی و نیکرفتاری است که به انرژی بهمراتب بیشتری نیاز دارد و از اهمیتی تعیینکننده در سرنوشت آتی ایران برخوردار خواهد بود.
بااینهمه هنوز هم بسیاری مدعیاند، گذار از «حکومت اسلامی» امری «سیاسی» است و توجه به مذهب، آن را دشوار و طولانی خواهد کرد؛ اما حکومت فاشیسم اسلامی به چنان فساد فراگیری دامن زده است که بدون مقابله با آن عقب راندنش غیرممکن خواهد بود.
برخلاف تصور، فساد اجتماعی در سایۀ رژیم اسلامی نه به قشر حکومتگران محدود است و نه به رشوهگیری و پارتیبازی، بلکه فسادی است فراگیر که بنوبۀ خود سدّی بزرگ در برابر مبارزه با حکومت جرم و جنایت است. نمونهوار، رژیم اسلامی توانسته بدنۀ عظیم اداری کشور را «جیرهخوار» و «متعهد» نسبت به خود کند. این بدنه را میلیونها ایرانی تشکیل میدهند که برای استخدام در سطوح مختلف، از آموزگار تا استاد و از کارمند جزء تا ارتشی مجبور شدهاند برای استخدام دولتی به راهی بروند که با «آزمون اسلامی» آغاز میشود و قدمبهقدم به التزام به «نظام» ختم میشود. البته کارگزاران حکومت اسلامی بهخوبی میدانند که اکثریت بزرگ «متقاضیان» دروغ میگویند، اما عامداً آن را میپذیرند تا همگان را درگیر دوریی و تقیه کنند و این خود بهترین التزام اخلاقی به اسلام است!
هرچند که چنین التزامی در نظامات توتالیتر پیشین بهصورت عضویت در حزب نازی و یا حزب کمونیست نیز وجود داشت، اما در چنین ابعادی در تاریخ سابقه نداشته است. تنها همین نمونه کافیست تا نشان دهد، حکومت اسلامی بدین سبب هنوز هم همچون بختگی جانکاه بر پیکر جامعه سنگینی میکند که به بهترین وجهی از همۀ نارساییها و لغزشهای موجود استفاده کرده است.
بیشک ترک اسلام از سوی اکثریت جامعه گام انقلابی بزرگی است که در دو سه دهه پیش قابلتصور نبود و نشان میدهد که جامعۀ ایران از چه نیروی حیاتی عظیمی برخوردار است و در راه رهایی از فاشیسم اسلامی چه انرژی معنوی گستردهای را به میدان آورده است. اینک بر عهدۀ روشنفکران و فرهیختگان است که نهتنها در ستایش راستی و نیکی بکوشند، بلکه با رفتار نمونه به موازین اخلاق ایرانشهری، نقش تاریخی و اقتدار معنوی خود را بهعنوان پیشگام جامعه بازیابند.
فاضل غیبی
(۱) IRANIANS’ATTITUDES TOWARD RELIGION:A 2020SURVEY REPORT
(2) گَمان – گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان
(۳) بلای دین