کمتر کسی این جمله معروف خمینی را که روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بلافاصله پس از ورودش در «بهشتزهرا» گفت نشناسد: من توی دهن این دولت میزنم!
منظورش دولت شاپور بختیار بود که روز ۱۶ دی با پیشنهاد محمدرضا شاه پهلوی کار خود را آغاز کرد و ۲۲ بهمن با پیروزی انقلاب اسلامی در برابر نیروی سهمگین ارتجاع مذهبی شکست خورد.
البته خمینی در آن جهان دوقطبی «شرق و غرب» که بهعنوان دو اردوگاه «کمونیسم و کاپیتالیسم» معرفی میشد، تنها زمانی پذیرفت به ایران بازگردد که از حمایت غرب اطمینان یافت.
اتحاد شوروی چشم طمع به افغانستان داشت و با توجه به سابقه تاریخی وابستگانش در ایران، غرب شریکی قابلاتکا در مذهبیون میدید تا به خیال خود «خطر سرخ» را مهار کند.
گذشته از رشد جامعه و همچنین «گردنکشی» سیاسی و اقتصادی (و نه ایدئولوژیک) شاه فقید در برابر کشورهای غربی، شاید همسایگی اتحاد شوروی و تقابل «شرق و غرب» از مهمترین علل خارجی در پشتیبانی اروپا و آمریکا از ارتجاع سیاه و خمینی بود.
اما در داخل نیز روند آزادیهای اجتماعی و تجدد که با انقلاب مشروطه آغاز شد، سریعتر از آن بود که نیروهای ارتجاعی اعم از سرخ و سیاه را به وحشت نیندازد. هر دو نگرانی ایدئولوژیک داشتند:
ارتجاع سیاه نگران نقش خود در تحمیق مردم و رسالت عاشورایی خود بود.
ارتجاع سرخ با پیشرفت اصلاحات زیربنایی موسوم به «انقلاب سفید» که بر آموزش و اشتغال و عدالت و رفاه همگانی تأکید داشت، شعارهای خود را ازدسترفته میدید.
آنچه دو ارتجاع را بهطور غریزی به مقابله باسیاستهای رشد دوران پهلوی وامیداشت میبایست نوعی تجلی تنازع بقا دانست. تنازعی که سرنوشت آنها و مردمی را که به تحریک آنان توسط سخنرانی و آتش زدن سینما و کاباره و بانک به خیابانها میآمدند به هم گره زد و زمینه را برای جلب پشتیبانی خارجی فراهم آورد.
همه این مجموعه اما گوشهای از یک فعلوانفعال ناگزیر جهانی بود که میبایست ده سال بعد با فروپاشی اتحاد شوروی، رویارویی «شرق و غرب» را به معضل «شمال و جنوب» همراه با شکل گرفتن گروههای تروریستی و بنیادگرایی اسلامی و خیل مهاجران رنگارنگ تبدیل کند.
سرنوشت ایران از این مجموعهی پیچیدهی جهانی جدا نبوده و نیست.
اما تا جایی که به داخل و رنجهای روزانه و عمیق مردمی برمیگردد که هیچ پناهی در برابر ناتوانیها و ناکارآمدیها و سرکوبهای بیرحمانهی حکومت اسلامی ندارند، حکومتی که حتا واکسن را از آنها دریغ کرده و با آنها مانند زندانی و گروگان و اسیر جنگی رفتار میکند، میتوان رد این تراژدی تاریخی را تا روزی دنبال کرد که مشروعه توی دهن دولت مشروطه زد و همزمان سقوط و انحطاط ملت آغاز شد. انحطاطی که نه با یک فرد بلکه تنها با شبکهای فراگیر از نیروهای ملی و دموکراسی خواه میتواند تودهنی ارتجاعی خمینی را به نظامی که وی بنیان گذاشت برگرداند و راه خود را از بهمن ۵۷ بهسوی آینده ادامه دهد.