در سالگرد انقلاب اسلامی باری دیگر در رسانهها اختلافات میان مخالفان، عامل اصلی بقای رژیم اسلامی قلمداد میشود؛ اما مادامیکه تصورات گوناگون از رژیم اسلامی وجود دارد، اتحاد عمل مخالفان آرزویی برآوردنی نیست. اتحاد «اپوزیسیون» به داشتن شناختی مشترک بستگی دارد و بنابراین مشکلی معرفتی است. بیسبب نیست که نخبگان ما، صرفنظر از برخی کوششهای خجولانه برای تشخیص ماهیت رژیم اسلامی، هنوز هم مشغول کشمکش دربارۀ انقلاب اسلامی هستند.
این در حالی است که سدۀ بیستم میلادی، سدۀ رژیمهای توتالیتر بود و درسآموزی از تجربیات موجود دشوار نیست. نهفقط رژیمهای توتالیتر هیتلری و استالینی، بلکه شماری دیکتاتورهای ریزودرشت نیز با استفاده از روشهای مشترکی کسب قدرت کردند و در راه حفظ و تحکیم آن، کشور خویش را دستخوش بحرانآفرینی و جنگافروزی ساختند.
جالب است که الگوی رفتاری این رژیمها چنان یکسان بود که گویی از هم میآموختند و یا شاگردان یک استاد بودند. این نیز شگفتانگیز است که تودۀ مردم هر بار نهتنها از «شیاطینی نخبه» مانند موسولینی، هیتلر و یا استالین فریب خوردند، بلکه آلت دست مردانی نهچندان هوشمند، مانند عیدیامین، صدام حسین و یا قذافی نیز شدند و پس از تحمل قربانیها و فجایع بسیار توانستند از دست آنان رهایی یابند.
بهر رو، فرمول کسب قدرت دیکتاتوری ساده است و همواره بر چهارپایه تکیه دارد:
- کنترل نخبگان
- کیش شخصیت
- دشمنان خیالی
- اعمال ترور
در هر کشوری که حکومت نتواند در راه پیشرفت دمکراتیک گام بردارد، به بحرانی دچار میشود که باعث نارضایتی نخبگان و تمایل به تحولی انقلابی میگردد. در این میان فردی که با استفاده از بحران بهوسیلۀ کودتای نظامی و یا حزبی به قدرت میرسد، میتواند با پشتیبانی گروهی منسجم خود را بهعنوان «رهبر جنبش» برای عبور از بحران جلوه دهد تا در اطرافش کیش شخصیت شکل گیرد.
ازآنجاکه «رهبر» تازه قدرت یافته، نمیتواند با اقداماتی بر بحران موجود غلبه کند، به دشمنانی داخلی و خارجی نیاز دارد تا با سرکوب اولی و جنگ با دومی، رهبری خود را تثبیت نماید. او با سرکوب بیرحمانۀ مخالفان واقعی و یا خیالی، هممیدان را از رقبای احتمالی پاکسازی میکند و هم به تودۀ مردم میفهماند که مقاومت در برابر ارادۀ معطوف به قدرتش بینتیجه است.
فراتر از این، رژیمهای دیکتاتوری و توتالیتر در سدۀ گذشته با استفاده از رسانههای مدرن توانستند به چنان کارزار تبلیغاتی دامن زنند که تودۀ مردم را به پشتیبانی وامیداشت، به حدی که در مرحلهای چنان به نظر میرسید که رژیم موجود تا ابد برقرار خواهد ماند؛ اما خوشبختانه عمر هیچیک از آنان دیری نپایید. گرچه رژیمهای توتالیتر با داعیۀ جهانگیری و تبلیغات وسیعتر بهمراتب از سختجانی بیشتری از رژیمهای دیکتاتوری برخوردارند.
بنابراین پس از تعیین ماهیت رژیم، گام دوم یافتن راهکارهایی است که بتواند پیش از آنکه چنین رژیمهایی شیرازۀ کشور را از هم بگسلند، آنها را ساقط کند. در این میان تشخیص مانع اصلی در راه سرنگونی چنین رژیمهایی، از اهمیتی تعیینکننده برخوردار است و شگفتا که مانع اصلی نه پشتیبانی تودۀ مردم، نه قدرت سرکوب و نه توانایی تبلیغاتی، بلکه «نخبگان» زیر کنترل رژیم هستند!
ازآنجاکه چنین رژیمهایی حتی با همه نوع شیوههای «ترور و تطمیع» نیز نمیتوانند امنیت اجتماعی و اقتصادی فراهم آورند، رفتهرفته هم آتشبار تبلیغیشان کم اثر میشود و هم واهمه از نیروهای سرکوبگرشان رنگ میبازد؛ بنابراین آنچه هنوز رژیم را برقرار نگاه میدارد، «قشر نخبگان» است که در نظام پیشین (به سبب ناتوانی از دامن زدن به پیشرفت دمکراتیک کشور)، خواستار «تحول انقلابی» بود و در سایۀ رژیم جدید به مزایا و موقعیتی مطلوب دستیافته است. ازاینرو در موضعی بینابینی از «نارسایی» های موجود شکوه میکند، اما بیش از آن مدیون رژیم است که بخواهد قدمی در مخالفت بردارد.
بحران فراگیری که جامعۀ ایران را در خود فرومیبرد، گرچه قشر پشتیبان ملایان را کم شمار ساخته و اکثریت قاطع ایرانیان را به مخالفت برانگیخته است اما بر سختجانی رژیم خدشهای وارد نیاورده است. علت این پدیده که موجب شگفتی جهانیان نیز هست، پشتیبانی نامحسوس قشری از ایرانیان در موضع بینابینی است.
این در حالی است که رفتار ضد انسانی حکومت جهل و جنایت از یکسو و روشنگریهای ایراندوستان در چهار دهۀ گذشته از سوی دیگر، کوچکترین حقانیتی برای جریان چپ اسلامی بجا نگذاشته است. ازاینرو کافیست مخالفان حکومت اسلامی دستاوردهای پژوهشی چهار دهۀ گذشته را آویزۀ گوش قرار دهند تا زمینۀ اتحادی واقعی، پایدار و صمیمانه فراهم آید.
در دهههای گذشته پژوهشهای روشنگرانه در سه زمینه راهگشا بودهاند:
- جامعۀ ایران در دهههای پیش از انقلاب اسلامی از یافتن آگاهی دربارۀ مزایای دمکراسی و راه یافت گذار بهنظام دمکراتیک بازمانده بود. خوشبختانه اینک اکثریت قاطع ایرانیان نهتنها خواستار چنین نظامی هستند، بلکه بدین آگاهی نیز رسیدهاند که دمکراسی سیاسی بر بستر دمکراسی اجتماعی ممکن است و با نظام اقتصادی آزاد، همبستگی جداییناپذیر دارد. بهعبارتدیگر، نظام دمکراتیک تنها در جامعهای با نظام اقتصاد سرمایهداری قابل تحقق است و هواداری از دمکراسی در عین مخالفت با سرمایهداری دروغی بیش نیست.
- در دهههای گذشته بزرگترین مانع در راه مبارزه با توتالیتاریسم اسلامی این بود که رژیم برخلاف دو نمونۀ تاریخی خود، از دین توده بهعنوان ایدئولوژی «سؤاستفاده» میکند؛ اما در این میان پژوهشهای دینشناسانه در هماهنگی با تعقل تاریخی به نحو شگفتانگیزی پرده از رازی بزرگ برداشته و نشان دادهاند که اعراب در دورانی که در زیر لوای عمر گرد آمدند تا همچون دیگر بیابانگردان تاریخ مراکز تمدن را تسخیر و غارت کنند، خواندن و نوشتن نمیدانستند و همۀ نوشتارهای اسلامی از سدۀ دوم به بعد نگارش یافتهاند؛ بنابراین بهیقین علمی و عقلی ماجرای اسلام چیزی نیست، جز دینسازی عامدانه توسط دستگاه خلافت که برای حفظ سلطۀ خود بر سرزمینهای تسخیرشده، عقاید و سنتهای زندگی اعراب را بهعنوان دینی جدید پرداختهاند.
- پژوهشهای گسترده بیشازپیش نشان میدهند که فرهنگ ایرانشهری بالیده در دو هزار سال رشد مدنی، امپراتوری ایران را پیش از تهاجم اعراب به یکی از مهدهای تمدن بدل ساخته بود و ایرانیان در بسیاری دستاوردها (مانند کشورداری فدرالی و ارزشهای اخلاقی والا) سرآمد جهانیان بودند. ایرانیان میتوانند با تکیهبر چنین میراث فرهنگی والایی به نوسازی کشور بنا بر نیازهای دنیای امروز موفق شوند.
بنابراین دمکراسی خواهی بیچونوچرا و همهجانبه، رهایی از اسلام و بازیافت منش و کردار ایرانشهری، سهراه کردی است که بدان میتوان به شاهراه گذار از حکومت اسلامی و نوسازی ایران مدرن نزدیک شد. در این میان میهندوستی و رفتار به ارزشهای اخلاق ایرانشهری (بجای حزببازی در عین رفتار به پلشتی اسلامی) از اهمیت ویژهای برخوردار است.
امروزه در برابر حکومت اسلامی دو راه بیش نیست. یا پشتیبانی تودۀ چپ اسلامی از آن ادامه مییابد و درنتیجه جامعۀ جهانی مجبور خواهد شد، برای جلوگیری از دست یافتن رژیم به سلاح اتمی، به پیشگیری برخیزد و در این صورت رژیم اسلامی پایانی مانند رژیم هیتلری توأم با خرابیها و قربانیهای بسیار خواهد یافت و یا نخبگان ایرانی خواهند توانست با پریدن از سایۀ خود به چنان آگاهی دست یابند که با تکیهبر آن نفوذ دستگاه تبلیغی رژیم اسلامی را به عقب برانند.
روسیه از این دید، نمونۀ موفق گذار مسالمتآمیز بر رژیم توتالیتر بود که در آن نخبگان توانستند هرچند درزمانی طولانی و با قربانیانی پرشمار، اما رفتهرفته از ایدئولوژی حاکم فاصله بگیرند و گرچه هنوز نتوانستهاند جانشین دمکراتیکی برای حکومت کمونیستی برقرار کنند، اما موفق شدند بدون آنکه به جنگی جهانی دامن زده شود، پرقدرتترین حکومت توتالیتر تاریخ را برکنار سازند.
نخبگان ایرانی در دوران پیش از ۲۸ مرداد از کوشش برای تحکیم دمکراسی درماندند و در دوران پسازآن با بایکوت حکومت محمدرضا شاه مسئولیت شکل نگرفتن اعتماد ملی و قدرت یافتن چپ اسلامی را متوجه خود ساختند. آنان امروز باید بتوانند به خاطر آیندۀ ایران، از رفتن به کورهراههای چپ اسلامی بازگردند.
فاضل غیبی