در تازهترین صحنه اپرای انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا شاهد یک نمایش شورشی یا یک شورش نمایشی در اطراف کنگره ایالاتمتحده آمریکا و سرانجام، اعلام پیروزی جو بایدن نامزد دموکرات بودهایم. صحنه بعدی و احتمالاً آخرین صحنه مراسم سوگند ریاست جمهوری جدید خواهد بود. در سایه این گمانهزنی که رئیسجمهور رو به بیرون، دونالد ترامپ در نقش غایب بزرگ ظاهر خواهد شد.
پخش صحنه نمایش شورشی از شبکههای تلویزیونی در سراسر جهان برای بعضی تحلیلگران و رهبران سیاسی این تصور را به وجود آورده است که دموکراسی آمریکایی اگر در حال احتضار نباشد، بیتردید بیمار است. بعضی تحلیلگران و سیاستمداران بهویژه در سرزمینهایی که از تجربه دموکراتیک محروم ماندهاند، حتی ادعا میکنند که عیب از خود نظام دموکراتیک است و بدینسان دموکراسی بهجای آنکه آرمان عالی انسانها باشد، بایستی بهعنوان نوعی بیماری پرهیز برانگیزد.
سخنگویان حزب کمونیست چین با پوزخند از برتری نظام جمهوری خلق، یعنی سرمایهداری دولتی و یکحزبی، سخن میگویند. هواداران ولادیمیر پوتین در روسیه از ضرورت یک رهبر نیرومند برای ناخدایی کشتی کشور یاد میکنند. حتی در جمهوری اسلامی ایران که به گفت رهبرانش در چارچوب مشیت الهی بناشده است، از دموکراسی آمریکایی بهعنوان انحراف یاد میشود.
اما آیا دموکراسی آمریکایی واقعاً آنطور که آنتونیو گوترش، دبیر کل پرتغالی سازمان ملل متحد میگوید، در حالتی «تأسفآور» قرار دارد؟ آیا دموکراسی آمریکایی آنطور که کافهنشینان روشنفکر در پاریس ادعا میکنند، شل و چلاق شده است؟ آیا دموکراسی تنها در چارچوب یک جمهوری دموکراتیک خلق، مثل کره شمالی و یا ونزوئلا معنی دارد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش ما میبایست نخست ببینیم که چه اتفاقی افتاده است.
نخستین اتفاق برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است که در مسیر یک رقابت طولانی چند سطحی شکل نهایی مییابد.
در بسیاری از کشورها این مسیر نهتنها کوتاه است، بلکه رقابتی هم نیست. در چین کمونیست، رئیسجمهور را اعضای یک کنگره دستچین شده، در یک جلسه مخفی، تعیین میکنند. در روسیه، رقبای احتمالی رئیسجمهور یا سر به نیست میشوند یا به زندان میروند و یا بهسوی تبعید هل داده میشوند. در نظام خمینیگرای ایران، شورای نگهبان و سرانجام «ولیفقیه» نامزدهای ریاست جمهوری را تعیین میکنند.
تقریباً در تمامی کشورها انتخابات زیر نظر وزارت کشور، گاه با حضور یک گروه ویژه وابسته به آن صورت میگیرد. در ایالاتمتحده، برگزاری انتخابات از مسئولیتهای محلی است. درنتیجه زیر نظر ۵۲ ایالت و چهار منطقه خودمختار برگزار میشود. بدینسان رقمی بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون شهروند آمریکایی بهطور مستقیم از آغاز تا انجام روند انتخاباتی حضور و تعیینکننده دارند.
از سوی دیگر، این روند با افکندن رأی در صندوق پایان نمییابد. انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا چندمرحلهای است. در مرحله نخست اعضای شورای گزینشگران، یا کالج الکتورال، انتخاب میشوند. هدف از تشکیل این شورا جلوگیری از وضعی است که در آن چهار یا پنج ایالت پرجمعیت رئیسجمهوری را تعیین میکنند.
شورای گزینشگران میبایستی مورد تائید اکثریت نمایندگان هر دو مجلس کنگره قرار گیرد.
بهعبارتدیگر، سیستم انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا از چند غربال برای جلوگیری از تخلفات و تقلبات بهره میگیرد.
البته این بدین معنا نیست که تخلف یا تقلب هرگز وجود ندارد. در چند مورد مثلاً رقابت جان آدامز رئیسجمهوری دوم با رقیبش توماس جفرسون، سومین رئیسجمهوری، جنجال بزرگی بر سر تقلبات احتمالی و رشوه دادن به گزینشگران درگرفت. در رقابت بین جان کندی و ریچارد نیکسون کندی بهاحتمالقوی با تغییر ۲۰هزار رأی در تگزاس برنده شد.
اما آنچه اهمیت دارد سلامت کلی و پایدار روند انتخاباتی در آمریکاست درحالیکه در بسیاری کشورها تقلب و انتخابات دوقلوهای سیاسی هستند. از این گذشته، روند انتخاباتی در آمریکا همواره یک اصل مهم را حفظ کرده است: پذیرفتن نتیجه از سوی طرف بازنده.
در این مورد آنچه این بار رخ داد استثنایی است ترامپ طرف بازنده در چارچوب مقررات موجود نتیجه انتخابات را نپذیرفت. اما همه میدانیم که ترامپ از آغاز یک استثنا بود. نخستین شخصیتی که بدون سابقه سیاسی وارد میدان شد و به ریاست جمهوری رسید. حتی باراک اوباما دستکم چهار سال سابقه سیاسی داشت. دو سال بهعنوان گرداننده گروهی در شیکاگو و دو سال بهعنوان سناتور انتصابی ایالت ایلینوی.
بدینسان رفتار ترامپ را میبایستی استثنایی بر قاعده بازی سیاسی در آمریکا دانست. ترامپ در بسیاری از زمینههای دیگر نیز استثنا بوده است. تغییرات فراوان و پشت سر هم در گروه همکارانش، صراحت لهجه، گاه حتی بدزبانی درباره رهبران دیگر کشورها، سیاستگذاری از طریق بمباران توییتری و درگیری تقریباً روزانه با رسانههای گروهی سنتی.
ازآنجاکه تلویزیون مانند یک میکروسکوپ عمل میکند، صحنههایی از شورش دیروز در مقابل کنگره در واشنگتن، مانند صحنه شورش «زندگی سیاهان مهم است» در سال گذشته، بهصورت حوادثی وسیع و ریشهدار عرضه شدند.
اما واقعیت این است که در همه موارد چند تن یا چند هزار تن در چند نقطه از یک سرزمین پهناور، درواقع سومین کشور پهناور دنیا، زیر میکروسکوپ تلویزیون هزاران بار بزرگتر جلوه داده شدند. در انتخابات اخیر، ترامپ نزدیک به ۷۴ میلیون رأی آورد، اما در شورش اخیر تنها چند صد تن از هواداران خشمگین او در نقش شورشی ظاهر شدند.
حتی در دوران جنگ انفصال، هر دو طرف، ایالات جنوبی و شمالی، خطوط رفتار سیاسی را در چارچوب ارزشهای تعیینشده از سوی «پدران بنیانگذار» رعایت کردند.
دموکراسی آمریکایی از آزمونهای دشوار، سربلند بیرون آمده است. جنگ انفصال با وحدت بیشتر ایالات به پایان رسید. در سالهای ۱۹۳۰ میلادی، حضور جنبش «فدراسیون» یا BUND که ستون فقراتش را آمریکاییهای آلمانی الاصل تشکیل میدادند، خطر رودررویی قومی را برانگیخت.
درحالیکه آلمان هیتلری میکوشید تا آتش اختلافات نژادی، نفرت از یهودیان و سیاهان را باد بزند. در سالهای ۱۹۲۰ میلادی اختلاف بر سر جنگهای هند و چین، بخشهای قابلتوجهی از نسل جوان آمریکا را علیه وضع موجود برانگیخت. در سطوح محدودتر محلی، تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان غال با به تنشهای ضد دموکراتیک منجر میشد.
در همه موارد بالا، آنچه به آمریکا امکان داد که از بحرانها بگذرد، معایب خود را برطرف کند و تفاهم ملی را در شکلی تازه بپرورد، نظام دموکراتیک بود، حکومت مردم بر مردم برای مردم.
البته به گفته چرچیل، دموکراسی بدترین نظام حکومتی است، منهای همه نظامهای دیگر.
در سالهای ۱۹۷۰ میلادی، در یک گفتگو با جیمز کالاهان، نخستوزیر وقت بریتانیا، کوشیدم تا با اشاره به بحرانی که در آن روزها در کشورش جریان داشت، بحرانی که به بسته شدن بندرها، شکل گرفتن تپههایی از زباله در لندن، اعتصابات سراسری و زدوخورد با پلیس منجر شده بود، او را در تنگنای جدلی قرار دهم. پرسش من این بود، آیا هنوز فکر میکنید دموکراسی بهترین شیوه حکومتی است. پاسخ او: «دموکراسی یعنی اداره کشور در لبه پرتگاه، تنها نظامی که میتواند از سقوط از پرتگاه جلوگیری کند.»
در این هفته ایالاتمتحده، علیرغم بزرگنمایی حوادث دیروز و پریروز، در لبه پرتگاهی نبود؛ اما اگر هم میبود، تنها دموکراسی میتوانست از سقوط جلوگیری کند.
در دیگر کشورها نیز شاهد حرکت تا لبه پرتگاه بودهایم. در انقلاب ۱۹۸۰ میلادی، ژنرال دوگل رئیسجمهور فرانسه، ناچار شد کشور را ترک کندو در پناه نیروهای نظامی فرانسوی در آلمان غربی قرار گیرد؛ اما دموکراسی فرانسوی، این امکان را داشت که کشور را در لبه پرتگاه حفظ کند و به مسیر ثبات در چارچوب قانون بازگرداند.
در سالهای ۱۹۸۰ دولت مارگارت تاچر، نخستوزیر، با شورش کارگران معدن، باراندازان و گروههای دانشجویی روبهرو بود که در چند مورد با محاصره ساختمان مجلس عوام ر قلب لندن روند زندگی دموکراتیک را مختل کردند؛ اما سرانجام همان خانم تاچر در انتخابات بعدی پیروزی بزرگتری به دست آورد.
در اسپانیا نیز گروهی از شورشیان، به رهبری یک سرگرد هوادار دیکتاتوری، ژنرال فرانکو، ساختمان مجلس ملی را اشغال کردند و خواستار تعطیلی دموکراسی شدند؛ اما دخالت خوان کارلوس، پادشاه، بهعنوان ضمانت گر دموکراسی، توطئه را بر هم زد.
در ژاپن در سالهای ۱۹۹۰ گروههای تروریستی ارتش سرخ و فرقهای اوم بارها کوشیدند تا روند دموکراسی را بر هم زنند و آتش جنگ داخلی را روشن کنند. کره جنوبی نیز تجربههای مشابهی داشته است.
در بریتانیا، در پنج سال گذشته، جامعه به اردوی موافق و مخالف اتحادیه اروپا، تقسیمشده است و در موارد گوناگون تا لبه پرتگاه سیاسی رفته است؛ اما این شکاف ژرف هرگز به جنگ داخلی یا سقوط نظام منجر نشده است.
مزیت دموکراسی داشتن مکانیزمهای لازم برای اصلاح خویش است. تفاهم بر سر ارزشهای اصولی، پذیرفتن چارچوب قانونی حل اختلافات و به کار بردن قوه قهریه فقط برای حفظ امنیت عمومی، مساوی برای همه گروههای موافق و مخالف، جامعه را در قبال خطر جنگ داخلی یا هرجومرج بیپایان بیمه میکند.
در کشورهای غیر دموکراتیک، مکانیزم اصلاح خویش وجود ندارد. درنتیجه تنها راه تغییر مسیر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، در مرحلهای که الزامآور میشود، سقوط و تغییر رژیم است؛ و درصورتیکه رژیم مقاومت کند، نتیجه جنگ داخلی است که بسیار کشورها را به خاک و خون کشیده است.
آیا دموکراسی آمریکایی درخطر است؟ هم آری و هم نه. آری، ازاینجهت که دموکراسی همهجا و همواره درخطر است. در همه جوامع گرایشهای ضد دموکراتیک، به بهانه دین یا مسلک، قوم یا منافع خاص، حضور دارد.
ازاینرو دموکراسی را میتوان یک نبرد روزمره علیه استبداد فرقهای، دینی، مسلکی، یا طبقاتی دانست؛ اما درعینحال، دموکراسی بهویژه در آمریکا که بحث کنونی ماست، درخطر نیست زیرا باریشههای عمیق فرهنگی، نهادهای استوار و مقبولیت مردمی گسترده، میتواند با بهرهگیری از امکانات خود برای اصلاح، بازسازی و شکل دادن بر تفاهمی نو از هر مانعی بگذرد.
در دموکراسی آمریکایی، رئیسجمهوریها، پرانتزهایی در یک گفتمان خلاءناپذیر سیاسی هستند. پرانتزها باز و بسته میشوند اما گفتمان ادامه مییابد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی