به مناسبت سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی
* کمال آتاتورک: «من تاکنون مردی به جامعیّت و وطنپرستیِ فروغی ندیدهام. کاش مملکت من هم یک فروغی داشت».
* فروغی پیوندگاهِ فرهنگ و ادبیّاتِ فاخرِ ایران و فرهنگ پویای غرب بود و این دو را چنان در خود هضم وُ جذب کرده بود که فاقد برتریجوئیهای قومی یا احساس حقارت در مقابل غرب بود.
* در آن «زمستانِ بیبرگی»، فروغی اعتقاد داشت که فردوسی با سرودنِ شاهنامه نهتنها «ملّیّت ایرانی را إحیا کرده» بلکه «قباله و سندِ نجابتِ ملّت ایران را تنظیم فرموده است».
ویرانهای ست کشورِ ایران
ویرانه را بها وُ ثَمَن نیست
امروز حالِ مُلک خراب ست
برمن مَجالِ شُبهت وُ ظن نیست
هر سو سپه کشند وُ رعیّت –
ایمن به دشت وُ کوه وُ دمن نیست
کشور تباه گشت وُ وزیران
گویی زبانشان به دهن نیست…
قصیدۀ «یا مرگ یا تجدّد» اثر درخشان ملکالشعرای بهار آینۀ تمام نمای شرایط ایران در سال ۱۲۹۳ خورشیدی/۱۹۱۴ میلادی است؛ قصیدهای که در آن بهضرورت تجدّدِ ساختارِسیاسی-اجتماعی یا مرگِ محتومِ ایرن تأکید شده است.
ناکامیهای جنبش مشروطیّت و آشفتگیها و آشوبهای بعدی باعث شد تا لفظ مشروطه -گاه- بهعنوان دشنام وُ هرجومرج بکار بُرده شود. از این زمان خواست اوّلیّۀ روشنفکران، تأمین امنیّت و حفظِ وحدت و یکپارچگی ایران شد و برای تحقّقِ آن دوخواستِ اصلی و اولیّه، وجود یک «دیکتاتوری منوّره»، «مردِ مقتدر» و «مشت آهنین» را لازم و ضروری دانستند (۳۲). عارف قزوینی، ملکالشعرای بهار، ابراهیم پورداود، سید حسن تقی زاده، کاظمزادۀ ایرانشهر، سید احمد کسروی، علیاکبر داور، فخرالدین شادمان، علی اکبرسیاسی، محمود افشار…و محمدعلی فروغی آن «مردِ مقتدر» و «دیکتاتورِ ترقیخواه» را در «رضاخانِ سردار سپه» مشاهده کردند (۳۳).
ﻣﺤﻤّﺪ ﻣﺮدوخ ﮐﺮدﺳﺘﺎﻧﯽ یادآوری میکند که حاکم مشروطهخواه در کردستان، «مشروطه و مشروطهطلب را ننگین و بدنام نموده است». او ضمن اشاره به قحط وُ غلای تهران و احتکارِ گندم توسط «احمدشاه علّاف»، در شعر بلندی میگوید:
مُلک ایران چوب استبداد میخواهد هنوز
ﻣﺮدوخ ﮐﺮدﺳﺘﺎﻧﯽ طی بیانیّهای به فارسیِ بسیار زیبا در حمایت از رضاخان پهلوی مینویسد:
-«ای هموطنان! بارها گفتهام و بار دیگر میگویم که امروز نقشۀ خوشبختی و بدبختی ایران بسته به یک نهضت غیورانه و یک جنبش دلیرانه است. از یک سلسله تجارب و امتحانات برجسته ثابتشده که مفتاح سعادت ایران در دستِ با کفایتِ شخص رضاخان پهلوی است…شخصِ شخیص رضاخان را با اختیارات مطلقه قائد کبیر مملکت قرار دهیم»(۳۴).
بدین ترتیب، دموکراسى و آزادیهای سیاسى به آیندهای نامعلوم موکول گردید.
فروغی؛ معمارِ نجیبِ تجدّد
یکی از نتایج ناکامیهای جنبش مشروطیّت، پُشت کردن به خواستها و شعارهای تند و توجّه به ضعف وُ ظرفیّتِ جامعۀ ایران برای دستیابی به آزادی، دموکراسی و تجدّد بود. ازاینرو، مسئلۀ تعلیم وُ تربیت در ذهنیّتِ رهبران و روشنفکران آن زمان به مسئلهای اصلی بدَل گردید چراکه به قول ملکالشعرای بهار:
بیتربیت، آزادی وُ قانون نتوان داشت (۳۵).
بنابراین، مسئلۀ تربیت و ملّت سازی، همکاریِ با رضاشاه را در ذهن وُ ضمیرِ روشنفکرانی مانند فروغی تثبیت کرد. فروغی دربارۀ ضرورتِ همکاری با «حاکمِ حکیم» یا «فیلسوف- شاه» معتقد بود:
-«حکومت البتّه حق فیلسوفان نیست ولی حضور دولتمردِ فیلسوف در قدرت، بهتر از غیبت آن است چراکه درنتیجۀ این غیاب، کارِ دولت یکسره به دست کوته اندیشان و ابلهانِ قوم خواهد افتاد»(۳۶).
چنین باوری یادآورِ سخن افلاطون در کتاب «حکمتِ سقراط و افلاطونِ» فروغی است:
–«اى فرزانگان! اگر شما از حکومت دوریکنید، گروهى ناپاک آن را اشغال خواهند کرد».
با چنان دیدگاهی فروغی میگفت:
-«…قدرت سیاسی مهمتر از آن است که کسی که سودای عدالت و ترقی کشور را داشته باشد، نسبت به آن بیتفاوت باشد یا از آن بگریزد. حضور کسانی چون من در دستگاه حکومت میتوانست جلوی برخی افراطها را بگیرد. مانعِ تُندی شود و به اقدامات دولت جنبۀ اصلاحی ببخشد»(۳۷).
بدین ترتیب، فروغی به دستگاهِ رضاشاهی پیوست و معمارِ نجیبِ تجدّد در ایران شد.
با توجه به آگاهی عمیق فروغی از شاهنامۀ فردوسی، شاید فلسفۀ سیاسی وی مبتنی بر شاهِ آرمانیِ شاهنامه (یعنی: جمشید شاه، کیخسرو و فریدون) بود؛ فلسفهای که در آن، پادشاه بافضیلتهایی مانند خِرَد، حکمت، شجاعت، خویشتنداری و داد، حکومت میکرد. فروغی به ضعفها وُ ظرفیتهای رضاشاه واقف بود و میدانست که بسیاری از خواستهای جنبش مشروطیّت را نمیتوان از وی انتظار داشت و چنانکه گفتیم در نزدِ بسیاری از روشنفکران آن زمان نیز اولویّت، دیگر مشروطیّت نبود بلکه اولویّت ایجاد امنیّت، حفظ یکپارچگی ایران و تشکیل دولتِ مقتدرُ مرکزی بود (۳۸). بااینهمه، در نطق مراسم تاجگذاری رضاشاه (در ۱۵ خرداد ۱۳۰۵) فروغی ضمن یادآوری جایگاه بلندِ جمشید شاه، فریدون پیشدادی، کیخسرو کیانی، کوروش، داریوش هخامنشی و انوشیروان عادل و نسبت دادن پادشاهی رضاشاه به اندیشۀ شهریاریِ ایران باستان، کوشید تا «شاهِ جدید جایگاهِ خطیرِ خود را بشناسد و بداند جانشین چه کسانی است»(۳۹). او در مقالۀ «سلطنت ملّی» مؤلّفههای یک حکومتِ ملّی و مردمی را یادآور شده بود (۴۰).
از فرهنگسازی تا سیاستمداری
درجایی گفتهام: محمّدعلی فروغی- اساساً – فرهنگساز بود نه «سیاستباز» و در این عرصه، او هم به «فضل» آراسته بود و هم به «فضیلـت». فروغی «ساختنِ ملّت» را حاصلِ تربیت و آموزش وُ پرورشِ دراز مدّت میدانست و بهنوعی «مهندسی اجتماعی تدریجی» اعتقاد داشت.
با توجه به بیسوادی عمومی، خرافاتِ مذهبیِ گسترده، فقر وُ فلاکت اقتصادی و فقدان «قدرتِ تشخیصِ مردم»، «تربیّت» و «تربیت ملّت» در عقاید فروغی اهمیّت اساسی داشت؛ موضوعی که از زمان جوانی و همکاری با پدرِ دانشورش در انتشار روزنامۀ تربیت جزوِ دغدغههای وی بود. به عقیدۀ فروغی:
-«خودِ مردم هم نمیدانند چه میخواهند؛ زیرا آنچه میخواهند واقعاً خیرِ مملکت نیست.»…«در مملکتِ ما حرفهای مُهمل، زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد، اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیروَد»…«افراد مردم ایران مطلقاً یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی، فقط یکراه پیشگرفتهاند که به اسامی مختلف: آنتریکبازی و حُقّهبازی و تملّق و هوچیگری و شارلاتی و غیره خوانده میشود و اسم جامع آن، بیحقیقتی است …اگر بپرسید چه باید کرد؟ و چاره چیست؟ بیتأمل عرض میکنم باید ملّت را تربیت کرد»(۴۱).
مضمون فرهنگسازی و مهندسی اجتماعی تدریجی ازنظرِ فروغی عبارت بود:
-توجه به سوادآموزی عمومی و «تربیّت ملّت»،
-ایجادِ دولت-ملّتِ مدرن،
-تأسیس نهادهای مدنی مدرن (مانند تأسیس دانشگاه، ایجادِ دادگستری، جدائی دین از دولت، آزادی زنِ ایرانی از حصارهای قرون سطائی و…).
فروغی داشتنِ «دولت-ملّتِ مدرن» را از عوامل اصلیِ استقلال و ترقّی ایران میدانست و معتقد بود:۴
-«باید کاری کرد که ملّت ایران، ملّت شود و لیاقت پیدا کند، و إلاّ زیردست شدناش حتمی است. زیردست ِترک نشود، زیردست ِعرب – که عنقریب تربیتشدۀ انگلیس خواهد بود- میشود و اوضاعی که امروز در ملّت ایران میبینیم، جای بسی نگرانی است.» (۴۲).
فروغی و زبان فارسی
تجدّد نیازمندِ زبان جدید بود چراکه زبان پُر تعقید وُ تکلّفِ قاجاری قادر به بیانِ ذهنیّت زمانه نبود. به عقیدۀ فروغی:
-«زبان و ادبیّات فارسی زیاده از ششصد سال است متروک و مهجور شده …از سیر طبیعیِ صحیحی که بهمقتضای زمان و روزگار میبایست بُکُند بازمانده. حاصل اینکه زبان فارسی برای ادای معانی و مطالبی که امروز محل حاجت است کاملاً وافی نیست و ادبیات جدید ایرانی طبعِ ارباب ذوق کنونی را قانع و خرسند نمیسازد.» (۴۳).
تأسیس فرهنگستان ایران به همّت فروغی و علیاصغر حکمت (۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴) ازجمله، در راستای تجدّدگرائیِ زبان فارسی بود. این امر-همچنین- بازتاب تمایلات رضاشاه برای بازآفرینی هویّت ایرانی و زدودنِ لغات بیگانه از عرصۀ فرهنگ ایران بود، به روایت علیاصغر حکمت، وزیر معارف [فرهنگ]:
-«اعلا حضرت، همیشه میفرمودند، برای مؤسسات و اصطلاحات قدیم، یک اصطلاحات فارسی جدید وضع کنید (همانطور که ملت همسایه ما، ترکیه هم نسبت به زبان ترکی کرده)؛ اصطلاحات عربی را بهصورت اصطلاحات فارسی درآورید» (۴۴).
فروغی در اشاره به هدف و هیأت فرهنگستان مینویسد:
– «به عقیدۀ من فرهنگستان هیأتی است که باید نگهدارِ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی باشد که درنتیجه، حافظِ قومیّت ایرانی است»(۴۵).
فرهنگستان زبان در نخستین سال – به ریاست محمدعلی فروغی – توانست ۱۲۰ واژه را تدوین و تصویب نماید؛ در سال ۱۳۱۵ این واژهها به ۳۶۰ و در سال ۱۳۱۶ به ۶۵۰ واژه رسید ازجمله: دادگستری (عدلیّه)، شهربانی (نظمیه)، شهرداری (بلدیّه)، هواپیما (طیّاره) و…
فروغی ملیّت ایرانی را مبتنی بر فرهنگ ایرانی و زبان فارسی را نمایشگاهِ این فرهنگ میدانست (۴۶). نوشتههای فروغی یکی از نمونههای درخشانِ نثرِ فارسی در آن دوران است. او با اعتدال، عقلانیّت و واقعبینی، ضمن پرهیز از اشتباهات «ترکهای جوان» در ترکیه توانست بر «بادِ سفاهتِ سَرَه نویسان» و مشتاقانِ تغییرِ خط و الفبای فارسی فائق آید. فروغی – همچنین – مخالفِ پاکسازیهای قومی و زبانیِ ارامنه و کُردها توسطِ دولت ترکیه بود و به دولتمردان آن کشور توصیه میکرد:
-«…هیچ دولتی- ولو اینکه عناصرش متحد الجنس باشند- استحکام پیدا نمیکند مگر اینکه سَکَنه از حکومت خود راضی باشند. زور و قوّۀ جبریّه نمیتواند دولت را نگاه بدارد و اگر هم باشد، موقتی است…متعرّضِ دین و مذهب و زبان و آدابورسوم و ترتیب زندگانی مردم نباید شد و رفع هر نقص و عیبی در زندگانی و آداب مردم، باید به مدارا و بدون آزار و اذیّت و حُکم و زور و مزاحمت فراهم شود»(۴۷).
فروغی پیوندگاهِ فرهنگ و ادبیّات فاخر ایران و فرهنگ پویای غرب بود و این دو را چنان در خود هضم وُ جذب کرده بود که فاقد برتریجوئیهای قومی یا نژادی و احساس حقارت در مقابل غرب بود. او-به عنوان یکی از پیشگامان تدوین قوانین عُرفی (غیرشرعی) و ایجاد دادگستری نوین درایران-ضمن تدوینِ «اصول محاکمات»(آئین دادرسی) دست روحانیّت شیعه را از محاکم عُرفی کوتاه کرد. فروغی دربارۀ مخاطرات و مشکلاتِ موجود در تدوین قوانین عُرفی (غیرشرعی) میگفت:
-«…تصوّر نکنید این کارها بهآسانی انجام گرفت… لطائف الحیل به کاربردیم، با مشکلات و دسیسهها تصادف کردیم… منجمله اینکه مقدّسین، یعنی مزدورهای (آنان)، چماق شریعت را نسبت به قوانین بلند کردند و در ابطال و مخالفت آنها با شرع شریف حرفها زدند و رسالهها نوشتند که ازجمله به خاطر دارم که یکی از آن رسالهها، اول اعتراض و دلیلش بر کُفری بودنِ آن قوانین این بود که در موقع چاپ کردن آنها فراموششده بود که ابتدا با بسمالله الرحمن الرحیم [شروع] بشود…خلاصه با مرارت و خوندل فوقالعاده و با رعایت بسیار، اول قانونی که از کمیسیون گذشت قانون تشکیلات عدلیّه بود که بر طبق آن عدلیۀ ایران دارای محاکم صلح و محاکم استیناف و دیوان تمیز و متفرّعات آنها گردید و دوم قانونی که گذشت، قانون اصول محاکمات حقوقی بود که تهیه آن را مرحوم مشیرالدوله دیده و زحمت گذراندنش را از کمیسیون کشیده بود، امّا هنوز رسمیّت نیافته بود تا اول سال ۱۳۳۰ قمری که من وزیرِ عدلیّه شدم آن قانون را به رسمیّت رسانیدم و حُکم به اجرای آن دادم»(۴۸).
در همین راستا، نخستین اقدامات اساسی برای لغو تدریجی کاپیتولاسیون در ایران، از وزارت عدلیّۀ فروغی (در سالهای ۱۲۹۰=۱۹۱۰ و ۱۲۹۲ =۱۹۱۳) انجام شد. این اقدامات سرانجام در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۶ منجر به لغو کاپیتولاسیون اروپاییان در ایران گردید.
در رابطه با تجدّد و ایجاد دادگستری مدرن نیز فرهنگستان زبان به همّت فروغی کوشید تا برای مفاهیم حقوقی معادلسازیهای نوینی خلق نماید.
جانِ شیفته!
در بخش نخستِ این مقال، به «جانِ عرفانی» و شخصیّت چند بُعدیِ فروغی اشارهکردهایم و اینک، ضمن تأمل بیشتر دراینباره باید از «جانِ شیفتۀ فروغی» یادکرد:
شخصیّتِ محمدعلی فروغی تجلّی گاه ادب وُ فرهنگ وُ هنر ایران بود. مصاحبت و مؤانست با شاهنامۀ فردوسی، غزلیات سعدی، رباعیات خیام و… نقّاشی و موسیقی نمایندۀ این بُعد از شخصیّت فروغی است. او- به همت پدرِ فرهیختهاش- از آغازِ جوانی با شاهنامۀ فردوسی اُنسی عمیق و الفتی عاشقانه داشت آنچنانکه گاه از سرنوشت قهرمانان شاهنامه چنان متأثّر و مُنقلِب میشد که میگریست. حبیب یغمائی یادآوری میکند که بهنگام تصحیح شاهنامه، فروغی:
-«… زمانی از شعری چنان مُنقلِب میگشت که باعث تأثر و آشفتگی میگشت. به خاطر دارم در داستان فریدون به این بیت رسیدیم:
جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی
دیدم این پیرمردِ با وقارِ آزموده، درست چون کودکی دلشکسته گریه میکند، بهطوریکه اشک از ریشِ سفیدش جاری است»(۴۹).
فروغی چنان به شاهنامۀ فردوسی اعتقاد داشت که میگفت:
-«اگر من همیشه در راهِ احتیاط قدم نمیزدم و از اینکه سخنانم گزافه نماید احتراز نداشتم، میگفتم: شاهنامه مُعظمترین یادگار ادبیِ نوع بشر است…»(۵۰).
همّت بلندِ فروغی در تصحیح و تدوینِ خلاصۀ شاهنامه، رباعیّات خیّام، دیوان حافظ، کلیّات سعدی – آنهم با امکانات محدود و شرایط دشوارِ آن زمان – نشاندهندۀ ایراندوستی، بضاعت علمی و عشقِ پُرشورِ فروغی نسبت به تاریخ و فرهنگ ایران است. در آن «زمستانِ بیبرگی»، فروغی اعتقاد داشت که فردوسی با سرودنِ شاهنامه نهتنها «ملّیّت ایرانی را إحیا کرده» بلکه «قباله و سندِ نجابتِ ملّت ایران را تنظیم فرموده است» (۵۱).
کمال اتاتُرک که با فروغی بسیار نزدیک بود به وی گفته بود:
– «شما ایرانیها قدرِ ملیّت خود را نمیشناسید و نمیدانید که ریشه داشتن در زمین چه نعمت عظیمی است. شما قدر بزرگان خود را نمیدانید و عظمت شاهنامه را درنمییابید. این کتاب سندِ مالکیّت و ملیّت و ورقۀ هویّت شماست. من ناگزیرم برای ملتِ ترک چنین سوابقی دست وُ پا کنم»(۵۲).
فروغی به غزلیّات سعدی نیز علاقۀ شگفتی داشت، شاید به این خاطر که او غزلیّات سعدی را نمونهای از زمینیترین و انسانیترین غزلیّات عاشقانه درادبیّات ایران میدانست. استاد حبیب یغمائی کوشش فروغی درتصحیحِ کلیّات سعدی را صرفاً ناشی از «عشقِ شگفتانگیز و باورنکردنیِ فروغی به سعدی» میداند. یغمائی دربارۀ جانِ شیفتۀ فروغی و نمونهای از تأثّرات روحیِ وی از غزلیّات سعدی یادآوری میکند:
-«با مرحوم فروغی، غزلیّات سعدی را تصحیح میکردم؛ به این غزل رسیدیم:
بختِ آئینه ندارم که در آن مینگری
خاکِ بازار نَیَرزَم که بر آن میگذری
چون این بیت خوانده شد:
خفتگان را خبر از محنتِ بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غمِ مردم نخوری
پیرمردِ بزرگوار چنان گریست که بیهوش درافتاد»(۵۳).
ali@mirfetros.com
_______________________
پانویسها:
۳۲ ـ برای بازتاب ضرورتِ «دیکتاتوری منوّره» در مطبوعات آن زمان نگاه کنید به: «استبداد منوّر در مطبوعات ایران، ۱۲۹۶-۱۳۰۴»، حسن رجبی فرد، نشر مورّخان، تهران، ۱۳۹۷
۳۳-نگاه کنید به: ملکالشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ج ۱، انتشارات امیرکبیر، تهران،۱۳۵۷، صفحات ی، ح، ط، ۱۰۰؛ ج ۲، ص ۳۳، مقایسه کنید با سخن احمد کسروی: زندگانی من، نشر جار، تهران،۱۳۵۵، ص ۱۸۶.
۳۴- تاریخ کُرد و کردستان، یا تاریخ مردوخ، ج ۱، کتابفروشی غریفی، سنندج،۱۳۵۱، صص ۳۱۷-۳۲۵ و ۳۵۰-۳۵۱ و خصوصاً صفحات ۳۹۸ و ۴۰۱-۴۰۲
۳۵-دیوان بهار، ج ۱، ص ۸۱۱
۳۶-«از خلوت دولتمرد-فیلسوف»، جلال توکّلیان، ماهنامۀ اندیشۀ پویا، شمارۀ ۳۱، آذر-دی ۱۳۹۴، ص ۷۸
۳۷-همان
۳۸-بهار یک سال قبل از کودتای ۱۲۹۹ ایجاد امنیّت و آرامش به دست رضاخان سردار سپه را در قصیدهای ستایش کرده است. برای متن این قصیده (که در چاپ اخیر دیوان بهار سانسور شده) نگاه کنید به: ماشاالله آجودانی: یا مرگ یا تجدّد، نشر فصل کتاب، لندن،۱۳۸۱/۲۰۰۲، ص ۲۴.
۳۹-برای متن این خطابه نگاه کنید به: سیاستنامۀ فروغی، پیشین، صص ۱۱۳-۱۱۸
۴۰- نگاه کنید به: سیاستنامۀ فروغی، پیشین، صص ۱۲-۱۳
۴۱-یادداشتهای روزانۀ فروغی، پیشین، صص ۱۷۶ و ۲۴۵؛ مقالات فروغی، پیشین، ج ۲، صص ۶۹-۷۲؛ خاطرات محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشین وفائی و پژمان فیروزبخش، نشر سخن و گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، تهران، ۱۳۹۶، ص ۴۸۲
۴۲- مقالات فروغی، پیشین، ج ۲، ص ۶۸
۴۳- فرهنگستان چیست؟ مقالات فروغی، ج ۱، صص۱۸۱ و ۱۸۷
۴۴- صفائی، ابراهیم، رضاشاه کبیر در آینۀ خاطرات، وزارت فرهنگ و هنر تهران، ۲۵۳۵، ص ۱۰۶
۴۵- پیام من به فرهنگستان، مقالات فروغی، ج ۱، صص ۱۰۱-۱۰۲
۴۶-پیام من به فرهنگستان، مقالات فروغی، ج ۱، ص ۱۰۱
۴۷-سیاستنامۀ فروغی، پیشین، صص ۱۴۷-۱۴۸
۴۸ – سخنرانی محمدعلی فروغی در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۵: مقالات فروغی، ج ۱، صص ۳۴۷-۳۳۸
۴۹– مقالات فروغی، ج ۲، صص ۴۷۳-۴۷۴؛ همچنین نگاه کنید به: مقالات فروغی، ج ۱، صفحۀ سیوهفت؛ منتخب شاهنامه، چاپخانۀ بانک ملّی، تهران،۱۳۲۱، صص ۶۲۱-۶۲۲
۵۰- مقالات فروغی، ج ۲، ص ۳۳۱
۵۱- مقالات فروغی، ج ۲، صص ۳۱۹ و ۳۳۳
۵۲-مقالات فروغی، ج ۱، پیشین، ص نوزده
۵۳- مجلّۀ یغما، سال ۲۹، تهران،۱۳۵۵، ص ۱۹۵؛ همچنین نگاه کنید به: مقالات فروغی، ج ۱، صص بیستوشش – بیستوهفت