لیبرالیسم بی‌عرضه

لیبرالیسم

فلسفه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی لیبرالیسم شاید بی‌عرضه‌ترین در میان فلسفه‌های موجود بوده است. هر گز گروهی به نفع این فلسفه تظاهرات نکرده‌اند، اجتماعات خشمگین به هواداری آن هورا و عربده سر نداده‌اند. مستبدین آن را سرکوب کرده‌اند، اقتدارگرایان آن را توسری زده‌اند، کمونیست‌ها هر جا توانستند زندان و زنجیر وعده دادند و هر جا نشد با تبلیغ و «اجیتسیون» به بدنام کردن و تبدیل آن به ناسزا و آلوده کردن ذهن‌ها برای نپذیرفتن آن پرداختند. هیچ سازمان تروریستی و مبارزه مسلحانه برای حمایت و به کرسی نشاندن آن بسیج نشد، هیچ انقلاب توده‌ای یا روشنفکری با پرچم آن رخ نداد. فردریک فون‌هایک گفت تنها موردی که افراطی‌های چپ و افراطی‌های راست باهم توافق داشته‌اند و همکار بوده‌اند در مخالفت با لیبرالیسم بوده است. سلاطین آن را خطرناک می‌دانند فاشیست‌ها مانع دست‌یابی به آرمان‌های بلند معرفی می‌کنند، کمونیست‌ها مانع دست‌یابی به استبداد زحمت کشان و دگماتیست‌ها مسیر دور افتادن از سعادت آن جهانی برای عوام و اسباب نگرانی بر سر کامروایی این جهانی برای خود می‌پندارند. بسیاری روشنفکران، نویسندگان، خیال‌پردازان، دیوانگان قلم‌به‌دست، ماجراجویان، سخنوران و شاعران برعلیه آن نوشته و گفته‌اند. شاید در بین این غوغای دشمنانه اگر به دنبال کتابی در شرح لیبرالیسم بگردید با زحمت پیدا کنید.

اما این فلسفه بی‌عرضه طی بیش از دویست سال دست بسیار استبدادها را پیچاند، حرکت بی‌سروصدای بسیاری جوامع را به‌سوی پیشرفت باز کرد، به همه چهره‌های دشمنانه لبخند زد و دوام آورد و تغییر ایجاد کرد در حدی که در تاریخ سابقه ندارد، چنانکه محرکه پیشرفت و تحول جامعه بشری از قرن هفده به بعد بوده است. همه آن دشمنان نتوانسته‌اند جمله‌ای معنی‌دار و منطقی پیرامون این گزاره مطرح کنند و آن اقتدارگرایان نتوانسته‌اند برای مدت طولانی حرکت آن را مانع شوند. بسیاری از مستبدین، حکومت‌های توتالیتر، فاشیست، کمونیست و سرکوبگر پس از جلوه گری در مدتی که در مقیاس تاریخ کوتاه بوده، به باد فنا رفته‌اند و لیبرالیسم باقی‌مانده است.

چرا این فلسفه بی‌عرضه درواقع چنین زیرک و چُست و چابک از آب درآمد؟ زیرا بر مبنای اصول ساده‌ای است که دوام آوری آن را تضمین می‌کند، اعتقاد به آزادی و آزادگی طبیعی تک‌تک افراد انسان، درنتیجه قائل بودن به‌حق انتخاب شیوه زندگی و مشارکت در حیات جمعی برای هر فرد انسانی، اعتقاد به این‌که هر فرد انسان به ذات خود شریف و محترم است و نباید برای اهداف دیگران هزینه شود. اعتقاد دارد هر فرد باید بتواند استعدادهای خود را تا سر حد ظرفیت توسعه دهد و از نتیجه آن بهره‌مند شود. اعتقاد به این‌که سازمان سیاسی باید در خدمت بهروزی تک‌تک افراد انسانی که آن را تشکیل می‌دهند قرار گیرد.

باوجوداین طی سه قرن این فلسفه در اطراف سه محور تحول‌یافته. قرارداد اجتماعی، برابری و آزادی؛ اما با درک خاص خود.

قرارداد اجتماعی؛ ازنظر تاریخی این خود ویرایش‌های مختلف دارد اما کلاً بر اساس این درک است که نظام‌های اجتماعی و سیاسی و حقوقی قراردادهای جمعی هستند بین انسان‌های برابر. قابل تنظیم، پیاده‌سازی، مذاکره مجدد و تغییر و تصحیح بر اساس همان سازوکاری که ایجادشده‌اند.

در باب برابری؛ چنانکه مونتسکیو گفت نباید تصور کنیم برابری و برابری مطلق یک پدیده هستند با شدت و ضعف متفاوت. بلکه تفاوت بین برابری و برابری مطلق از زمین تا آسمان است. خصوصاً برابری سیاسی به این معنی نیست که هر انسان سرخود باشد و در نفس خود یک مستبد، بلکه به این معنی است که در چارچوب و محدوده قوانینی باشیم که همگِنان ما تصویب می‌کنند و به‌وسیله کسانی امور جمعی‌مان را اداره کنیم که از همگِنان ما هستند و توسط ما برگزیده می‌شوند؛ اما از طرف دیگر پیگیری برابری مطلق، طبق نظر مونتسکیو، به هرج‌ومرج و استبداد منجر می‌شود.

در امر برابری اقتصادی نیز فلسفه لیبرال دامنه‌ای از نظرات را در بردارد. مشهورترین آن نظریه جان رالز است. برابری اقتصادی مازاد بر برابری فرصت‌ها و برابری دست رسی تا آنجا قابل دفاع است که هر نوع نابرابری در درآمد و ثروت به نفع کم بهره‌مندترین اقشار جامعه باشد.

در باب آزادی (آزادی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی)؛ همین ملاحظه را می‌توان در مورد آزادی مطرح کرد. بین مفهوم آزادی و آزادی مطلق هم تفاوت از زمین تا آسمان است. آزادی هر فرد محترم است اما تا حدی که متعرض آزادی دیگران نشود. ما به‌عنوان موجودات اجتماعی لاجرم باید بخشی از آزادی‌های شخصی را از دست بدهیم تا از آزادی اجتماعی برخوردار شویم و بتوانیم در محیط جوامع زندگی کنیم. دامنه این بده بستان هم باید به‌وسیله افراد و در مراحل دموکراتیک تعیین شود و پیوسته قابل‌مذاکره مجدد و تغییر بر اساس تجربه و تغییر شرایط و از راه اعمال اراده جمعی باشد.

محمد طبیبیان

برگرفته از کافه لیبرال

مطالب مربوط

انترناسیونالیسم، ضد امپریالیسم و خاستگاه اردوگاه‌گرایی

لیبرال بودن به چه معنا است؟

نقدی بر کتاب «مشروطه نوین» نگارش رامین پرهام

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر