انقلاب در معنی کلاسیک آنیک پدیده روشنگری فرانسوی است که در تأکید خود بر خردگرائی، از طبیعت آدمها و موقعیتهای انسانی دور میافتاد و برای ساختن جهان نوینی بر ویرانه جهان کهن میکوشید. «ساختن پس از ویران کردن،» این معنی انقلاب برای تقریباً همگان، بهاستثنای بریتانیائیهای خردمند بوده است که عقل سلیم را بر سیستمسازی برتری میدهند. اکنون پس از تجربه انقلابهای بزرگ از فرانسه تا اسلامی (و نه بهمن که آن انقلاب را از ویژگی اصلیاش جدا میکند) ورشکستگی اندیشه اصلی انقلابی ــ ویران کردن گذشته برای ساختن آینده بر روی ویرانهها ــ میباید آشکارتر شده باشد. با انقلاب نه گذشته را میتوان یکسره ویران کرد نه آیندهای که «به نامش چه جنایتها میکنند» ساخته میشود.
یک ویژگی انقلاب اسلامی آن بود که برخلاف انقلابات بزرگ دیگر میخواست ویران کند، نه برای آنکه جهان نوینی بسازد، بلکه به جهان مردهای که در زمان خودش نیز جز با کشتار و تاراج سرپا نمیایستاد بازگردد. این مهم نیست که بسیاری از انقلابیان آرمانهای دیگر در سر داشتند ــ اعتبار خود آن آرمانها و با ربط بودنشان به نیازها و امکانات جامعه ایرانی به کنار. مهم آن است که برای نخستین بار در تاریخ جهان عناصری پاک بیگانه از یک ایدئولوژی و حتی دشمن آن، با شیفتگی و بیهیچ تردیدی به رهبری بزرگترین نمایندگان آن ایدئولوژی گردن نهادند. چنین خودکشی ایدئولوژیک که متأسفانه به «خودکشی» فیزیکی هزاران نیز انجامید یک ویژگی دیگر انقلاب اسلامی است.
سومین ویژگی انقلاب که آن را آسانترین انقلاب بزرگ تاریخ گردانید شرکت مستقیم و فعالانه رهبری سیاسی رژیم در پیروزی انقلابی بود که بیهیچ پردهپوشی برای نابودی آن راه افتاده بود. در برابر نمونه پادشاهی پهلوی، مثال بوربنها رنگ میبازد. لوئی شانزدهم و نخستوزیرانش دستکم برای رهبری انقلاب با رهبری انقلابی در رقابت نمیبودند. یک ویژگی دیگر و آخر نیز هست که صفت نالازمترین را نیز به احمقانهترین انقلاب تاریخ میدهد. انقلاب اسلامی در ایران روی داد که نه مانند روسیه در جنگ شکستخورده بود، نه مانند فرانسه به ورشکستگی مالی جنگهای دراز افتاده بود (جنگ سیساله لوئی سیزده و جنگهای لوئی چهارده و جنگ هفتساله لوئی پانزده و جنگ استقلال امریکای لوئی شانزده) ــ در جامعهای پرتحرک با اقتصادی شکوفان که برخلاف آن دو، اشرافیت و طبقات بسته نداشت و گرهگاههای آن بی دشواری زیاد و بی انقلاب و بهویژه بی انقلاب، گشوده میشد.
نیروهای انقلابی همه حق داشتند که تا پایان رژیم پهلوی را نیز بخواهند. حق هرکسی است که تا پایان با امری مخالفت ورزد. آنچه درسی برای آینده شد آن بود که در اموری به بزرگی سرنوشت ملی نمیباید از اصول منحرف شد. اموری هست که سیاستبازی برنمیدارد. درس دیگری که میباید امیدوار بود گرفتهشده باشد آن بود که قدرت را در سیاست بجای هدف نمیباید گذاشت. قدرت وسیله است. رژیم پادشاهی اصولی نداشت ــ سراسر قدرت و اقتضای روز ــ و از تجدد به ارتجاع و از سرکوبگری به تسلیم و از فرمانبری به گردنکشی درگذر بود؛ و در بیاعتنائی محض خود به اصول، به طبیعت خویش رفتار کرد؛ ولی انقلابیان غیر اسلامی اصول خود را داشتند که در راهشان به فداکاری میایستادند. زیر پا گذاشتن آن اصول در سودای قدرتی که نبود و نمیتوانست باشد بزرگترین گناهشان بود.
* * *
آنچه در سه دهه گذشته از انقلاب برآمده یک فاجعه کامل در همه زمینهها برای ملت ایران است. انقلاب توانسته است حکومت و اقتصادی به ایران بدهد که کشور ما را یک لیبی بزرگتر و یک پمپبنزین غولآسا گردانیده است. درامد نفتی که صادراتش با روند کنونی یک دهه دیگر عملاً به پایان خواهد رسید به مصرف روزانه میرسد و دور ریخته میشود و بیرون میرود؛ و مردمی دستبهدهان روز را شب میکنند تا بامدادی با لگد سخت روزگار از خواب پرانده شوند. آنچه را که حکومت ناشایستهسالاران ــ حکومتی که در کشور شگفتیزای ما نیز باورنکردنی است ــ در پایمال کردن حقوق مردم و از میان بردن میراث و منابع ملی و پائین بردن سطح فرهنگی تودهها و از هم گسیختن جامعه میکند در اینجا فهرست نمیتوان کرد. تصویری است که در کابوسهای ما نیز نمیآمد.
ولی این تصویر دلگیر دور نمائی روشن دارد. سیساله گذشته گره ایدئولوژی (با ای بزرگ) را از ذهن بهترین لایههای اجتماعی ایران بازکرده است. از این مهمتر با از میان رفتن امپراتوری شوروی لعنت دویستساله همسایگی با روسیه از جغرافیای ایران برداشتهشده و انقلاب و جمهوری اسلامی سنگآسیای ١۴٠٠ ساله مذهب سیاسی را از گردن فلسفه سیاسی و اجتماعی ایران فرونهاده است. برای نخستین بار پس از نزدیک چهارده سده ما دیگر قربانی جغرافیای خود ــ سرزمینی گشوده بر امواج بیابانگردان ویرانگر (از سده هفتم تا چهاردهم) و در همسایگی قدرتهای استعماری خارجی (در سدههای نوزدهم و بیستم) ــ نیستیم. با نمایشی که اسلام بهعنوان ادارهکننده جامعه و حکومت داده است دوران قربانی تاریخ هزار و چهارصدساله بودن نیز به پایان میرسد. در عرفی گرا (سکولار)ترین جامعه (و نه حکومت) خاورمیانه اسلامی، مردمی که تراژیکترین تاریخ و بالاترین تجربه تاریخی را در این گوشه جهان دارند، میآموزند که مذهب را به خانه و مسجد ببرند.
جمهوری اسلامی بیش از آنکه میبایست مانده است و هنوز چند گاهی خواهد ماند. پایندگی آن مانند پیروزی خود انقلاب بیش از قدرت درونیاش مرهون تصادفات تاریخی است. انقلاب نالازم، رژیمی ناهنگام anachronistic زاده است که ناگزیر زیر وزن ناهنگامی و بیربطی خود و فشار جامعه مدنی ایران خرد خواهد شد. آنگاه بسته به درسهایی که ایرانیان از تاریخ کم مانند همروزگار خود گرفتهاند میتوان جامعهای ساخت که از کموکاستیها و کژرویهای گذشته پاک باشد (تا بتواند کموکاستیها و کژرویهای تازهای را تجربه کند.) میباید امیدوار بود که آن درسها گرفته، دستکم شناختهشده باشد. شاید هم بتوان امیدوار بود که نشیب ملی ما درجایی پایان یابد. شاید ما چنان فروافتادهایم که دیگر جز به بالا راهی نمانده است. از اینها همه گذشته هیچگاه پسازآن سه سده زرین ایران (دهم تا سیزدهم) که جهانگشائیهای عرب و پانگرفتن یک حکومت متمرکز، در آن سرزمینهای پهناور، با همه پایبندهای مذهب، میدان گشادهای از هند تا اسپانیا به متمدنترین و با استعدادترین سرزمین اسلامی داد، اینهمه اسباب بزرگی برای ما فراهم نبوده است ــ تنها اگر مانع جمهوری اسلامی و روحیهای را که چنین لکهای بر تاریخ ما گذاشته است از پیش پای برداریم.
اکنون ِ تأسفآور ایران را آیندهای هست که دستمایههایش زشتی و بدی و اشتباهات یک دوران هدر شده و نویدبخش تاریخی خواهد بود.
فوریه ٢٠٠٨
www.d-homayoun.info