از جامعه مدنی سازمان نیافته ولی در پیوسته ایران خبرهای امیدبخش میرسد. دو ابتکار تازه گروهی از آزاداندیشان بهویژه سزاوار توجه است. شورای ملی صلح، در پاسخ به بحران اتمی و خطر جنگ برخاسته از آن؛ و کمیته انتخابات آزاد، در تدارک انتخابات اسفند مجلس، بهخودیخود و گذشته از اینکه به کجا برسند میباید پشتیبانی شوند.
از این دو، شورای ملی صلح پشتیبانانی در درون حکومت و زمینهای به مناسبت نزدیکی خطر، در جامعه بهطورکلی دارد. کمیته انتخابات آزاد پیامی در مخالفت با همه کارکرد انتخاباتی حکومت اسلامی میفرستد که بیشتر آرزوی الهامبخش حرکتهایی در گوشه و کنار جامعه خواهد بود. شورای ملی صلح انگشتی احترامآمیز بر روی مسئله اصلی ــ برنامه تسلیحات اتمی رژیم ــ میگذارد و انگشت دیگری، اتهامآمیز، رو به امریکا میگیرد و آزادی عمل و گسترش خود را در فضای پر از کشاکش دستگاه حکومتی تأمین میکند. کمیته انتخابات آزاد سخن آخر را شجاعانه میگوید و بی انتظارات بیشازاندازه، پیامی میفرستد که طنین آن خاموش نخواهد شد. اعضای کمیته نهتنها از تنگنای شورای نگهبان بلکه از حلقه خودی و غیرخودی ملی مذهبی نیز بیرون آمدهاند. آنها بهدرستی دریافتهاند که مصلحت ملی مذهبیها نیز در به رسمیت شناختن حق همگان است.
برای ما در بیرون، اگر از خود بدر آئیم و به آزاداندیشان درون نزدیکتر شویم، آنچه کمیته انتخابات آزاد میگوید جایی برای افزودن نمیگذارد، آنچه هم که شورای ملی صلح میخواهد تنها در واژگان و تأکید، اندک تفاوتهایی با سخن ما دارد. ما به سبب آزادی عمل بیشتر میتوانیم بگوییم که مسئولیت بحران کنونی و خطر جنگ آینده اساساً به گردن جمهوری اسلامی است و اگر بمب اتمی رژیم در میان نباشد تهدید جنگ هم نخواهد بود. ما همچنین میتوانیم تأکید کنیم که خواست صلح و محکوم کردن مداخله نظامی خارجی نمیباید بهقصد پشتیبانی از طرف دیگر کشاکش یعنی جمهوری اسلامی باشد و صلح نمیباید اصل موضوع را از یادها ببرد.
اینکه پشت سر شورای ملی صلح عناصری از درون حکومت باشند یا نه تأثیری ندارد و نمیباید مصلحت ملی را زیر سایه ملاحظات سیاسی، حتی ملاحظات مبارزه، ببرد. اکنون پیشگیری جنگ و بازایستادن برنامه اتمی جمهوری اسلامی اولویت دارد. وقت برای ملاحظات دیگر بوده است و خواهد بود. اهمیت شورای ملی صلح در این است که با نزدیک کردن مواضع خود به بخش فعالتر جامعه مدنی و برطرف کردن بدگمانی نیروهایی که از ملی مذهبی و دوم خردادیها نارو خوردهاند از پراکندگی کنونی آزادیخواهان خواهد کاست. مخالفت با جنگ و برنامه تسلیحات اتمی، مانند پیکار برای انتخابات آزاد زمینهای طبیعی برای همفکری نیروهای گوناگون است.
کمیته انتخابات آزاد دنباله کاری را که فراخوان ملی رفراندم آغاز کرد گرفته است و خواست رهایی ملی را در قالب گفتمانی ریخته که جز حکومت و مخالفان وفادارش کسی نمیتواند با آن درافتد. فراخوان ملی رفراندم دچار این اشتباه بود که میخواست یک جنبش را در قالبسازمانی بریزد. آن قالبسازمانی بهناچار بسیار کوچکتر از گستره یک جنبش بود و بهسرعت در گرداب ناسازگاریهای سیاسی و شخصی اجتنابناپذیر افتاد. پیکار برای انتخابات آزاد و جلوگیری از جنگ اگر حالت رسمی به خود نگیرد و جنبشی دربرگیرنده افراد و گروههای گوناگون بماند از بیرون با فشارهای حکومت و از درون با ناسازگاریهای اجتنابناپذیر روبرو نخواهد شد.
سی سال کشیده است تا اکنون بتوان از جا افتادن یک گفتمان ملی، گفتمان دمکراسی و حقوق بشر، در جامعه ایرانی سخن گفت. پیشروترین لایههای اجتماعی به این گفتمان پیوستهاند؛ اما دمکراسی و حقوق بشر فرایافتهایی کلی و بسترهایی برای اقدام و عمل سیاسی هستند و برای آنکه بتوانند مسیر رویدادها را تغییر دهند نیاز به شعارها و کارزار (کمپین) هایی نزدیک به مسائل روز دارند. «دموکراسی خواهی» و حقوق بشر که از چند سال پیش بر سر زبانها افتاد در همان حد ماند. امروز محسوس بودن خطر برنامه اتمی رژیم و نزدیک بودن انتخاباتی که غیرآزادترین و شاید مهمترین انتخابات جمهوری اسلامی خواهد بود به آزادیخواهان ایرانی میدان مناسبی میدهد.
آزادی و بازسازی ایران فرایندی دشوار و طولانی و پیچیده و سراسر آغشته به تلخی و تراژدی است و راهحلهای فوری و میانبر، هر چه هم خوشظاهر، ندارد. پیکاری است در جبهههای بسیار و با پیکارگران بیشمار که گاه باهم و گاه رویاروی هماند. پیکار مردم است برای دگرگون کردن حکومت و برای دگرگون کردن همان مردم؛ زیرا درد و درمان ما در همان مردم است. سیساله گذشته در همین پیکار گذشت. مردم دیگر همان تودههای سه دهه پیش نیستند ــ هرچند هنوز راه درازی دارند. رژیم نیز همان نیست؛ نیرومندتر و برای موجودیت ایران خطرناکتر شده است. پس از سی سال دارد راه و رسم نظامهای توتالیتر ایدئولوژیک را از زبالهدان تاریخ بدر میآورد تا در جامه اسلامیاش به کار گیرد.
فرمولهای آسانی که این روزها کسانی برای «نجات ایران» پیش میکشند نه بهجایی میرسند، زیرا طبقه سیاسی ایران در بیرون و جامعه سیاسی ایران در درونگوشی برای شنیدن پیام آنان ندارد؛ و نه اجراشدنی هستند، زیرا صورتمسئله را درست نگرفتهاند. ما هر پیشرفتی تاکنون در مبارزه کردهایم در دگرگون ساختن عنصر مردمی بوده است که عنصر اصلی است. اگر میتوانیم از جامعه مدنی، جنبشهای اجتماعی، گفتمان ملی و همراهی بر دمکراسی و حقوق بشر در ایران بگوییم از آن دگرگونی برخاسته است و آینده ایران در این مسیرها و با این نیروها ساخته خواهد شد. هزاران و هزاران در اینجاوآنجا و هر جا، حتی اندک شماری در راهروهای قدرت، در باز زایی سیاسی جامعه ایرانی سهم داشتهاند.
نمیتوان از زنان و مردانی که جان و آزادی خود را سی سال ارزانی چنین پیکار سیاسی و فرهنگی کردهاند انتظار داشت که برای رهایی خود به نیرویی جز خودشان پشت بدهند. جامعه بزرگ ایرانی درون و اجتماع کوچکتر ایرانی بیرون صدها و هزاران رهبر در سطح محلی، از پائین، در گوشه و کنار این توده بزرگ انسانی، پرورده است. ما سرانجام استخوانبندی یک جامعه سیاسی مدرن را پیدا میکنیم. جامعه سیاسی نوپای ایران هنوز نمیتواند شبکه سازمانی خود را داشته باشد ــ در ایران به سبب محدودیت آزادی، در بیرون به سبب آزادی از محدودیت که بحثی دیگر است ــ ولی سازماندهی نیز مانند رهبری از پائین و طبعاً بیشتر در جایی که مردمند، خود ایران، خواهد بود. (این از طرفههای سیاست است که چنانکه ارسطو نشان داد از محدودیت به آزادی میتوان رسید و از بیبندوباری به محدودیت ــ در مورد ما بیرونیان به کم اثری.) پیکار سیاسی مردمی که استراتژی بهتر از آن هنوز نشان داده نشده همین است که در ایران میبینیم. در همین طیف صد رنگ از مبارز سرسپرده تا سازشکار بیاعتقاد که نقش خود را در سست کردن مبانی رژیم دارد؛ همین فراخوانها و کارزارها و تظاهرات و اعتصابها و کمیتهها و بیانیههاست، همین زندانیان سیاسی و مبارزان سرکوبشدهاند، همین گردنهایی است که بااینهمه افراشته میمانند.
دسامبر ۲۰۰۷