اکنونکه مدافعان حمله امریکا به ایران به توجیه انکار آمیز افتادهاند و آنها که استقبال از نیروهای آمریکایی را وعده میدادند دم درکشیدهاند، میتوان به پارهای بدفهمیها ــ همه از بدیهیات بد جلوه دادهشده ــ پرداخت. نخستین در موضوع سرنگونی رژیم اسلامی که بیش از همه دستاویز شده است. ما اگر سرنگونی رژیم را با مداخله خارجی رد کنیم یکراه بیشتر نمیماند «کمک به مبارزه مردم ایران و استفاده از همه عوامل، ازجمله پشتیبانی افکار عمومی جهانی تا حکومت اسلامی نه در بیرون، نه به رهبری ما، نه صرفاً براثر مبارزات ما، جایش را به یک نظام دمکراتیک مدرن بدهد». در فضای مهآلود سادهنگری و غرضها، پی بردن به این حقیقت بدیهی ظاهراً چنان دشوار است که هنوز و بارها نیاز به روشنگری دارد. میلیونها از بهترین فرزندان ایرانزمین در کار نبرد همهسویه با نظام آخوندی هستند؛ زندانها از آنها پر است، هزاران تنشان بهاینعلت زیرخاکها خفتهاند و آنگاه کسانی نمیتوانند بپذیرند که جمهوری اسلامی را مثلاً در پاریس یا واشینگتن نمیتوان سرنگون کرد؛ جای سرنگونی و نه مبارزه، در ایران است و نیروهایش اساساً در درون ایران.
یک حقیقت بدیهی دیگر که از دریافت روشنترین فکرها بیرون مینماید، ارتباط میان مبارزه و سرنگونی است. مبارزه برای مبارزه نیست؛ مگر نزد پهلوانان نستوهی که به هر چه میکنند چنان نامی میدهند. مبارزه اگر معنی داشته باشد برای دگرگونی و جابجایی است. انسان تا هدفی نداشته با امری مخالف نباشد و چیز دیگری بجای آن نخواهد مبارزه نمیکند؛ اما هدف دوردستتر، مبارزه درازتر و دشوارتر میخواهد و چهبسا به زندگانی انسان نیز نرسد و از یک نسل به نسل دیگر بکشد ــ هماکنون یک نسل از مبارزه با جمهوری اسلامی گذشته استــ. جدا کردن مبارزه ازاینروست که اگر سرنگونی روی نداد ناامیدی پیش نیاید و مبارزه ادامه یابد. اگر پیوسته در مبارزه به انگیزه سرنگونی بیندیشند مانند بیشتر نسل اول مبارزان خواهند شد که دل خود را به وعدههای دو ماه و دو سال دیگر خوش میداشتند و بهزور امیدهای دروغین در میدان میماندند.
چنانکه درجایی دیگر اشارهکردهام، ما گاه میباید بر ضد امید؛ امیدوار باشیم و ادامه دهیم. آنان که همه در اندیشه جایگزینی هستند به این معنی که شتابدارند هر چه زودتر سوار شوند چنین سخنانی را در حکم دست برداشتن از هدف سرنگونی رژیم وانمود میکنند. ولی در مبارزه ما مسئله این نیست که سوار شویم یا زودتر از دیگران سوار شویم یا به هر بها سوار شویم. در اینجا پای موجودیت ملتی در میان است. مشکل ایران در این نیست که گروهی جای گروه دیگر را به هر ترتیب بگیرند. ما برای دگرگون کردن و بهبود دادن همه «وضعیت» ایران، از فرهنگش گرفته تا سیاست و حکومتش، مبارزه میکنیم و طبعاً در برابر پارهای مدعیان جایگزینی میایستیم. هیچ جای شگفتی نیست که کسانی از مخالفان رژیم اسلامی با ما همان اندازه دشمنی میورزند که رژیم. بهویژه آنها که صرفاً به سرنگونی میاندیشند و به پیامدهای استراتژیهای خطرناک خود توجهی ندارند و آنها که میخواهند گوشهای از این سرزمین را بردارند و با آن هر چه میخواهند بکنند ما را همان اندازه مزاحم خود میشمارند که حکومت اسلامی.
* * *
اگر ما در بیرون، مگر بهزور بمبهای امریکا و لشکرکشی از کشورهای همسایه، نمیتوانیم رژیم اسلامی را دستکم دریکی دو استان مرزی سرنگون کنیم از چه بر خواهیم آمد؟ سودمندی تأکید بر مبارزه در بیرون آن است که به چنین بحثهایی مجال میدهد. چهبهتر میبود که همان بیستوچند سال پیش بجای هرروز شعار سرنگونی سردادن و برسر گرفتن جای سران حکومت باهم در پیچیدن ــ که با نزدیک شدن خطر جنگ در میان جایگزین سازان بالاگرفته است ــ نگاه خود را به آنچه در خدمت اکنون و آینده ایران است میانداختیم.
درافتادن با جمهوری اسلامی از دور، پیش از هر چیز نیاز به راه انداختن یک نیروی مؤثر دارد ــ نیرویی که در کشاکش میان گروهها هدر نشود. پس از بیستوهشت سال ما تازه داریم به نزدیکیهای یک گفتمان مشترک، یک همرایی ضمنی بر سر اصول، میرسیم که میرود در دمکراتمنشترین بخش نیروهای مخالف جایی برای کشاکش بیهوده نگذارد. واپسماندگان کاروان هنوز بسیارند و مسئله خودشان است. دیگران هنوز در مبارزه میباید اولویتی به این جبهه بسیار مهم برای اکنون و آینده ایران بدهند. درافتادن با رژیم از کشورهای دمکراسی لیبرال با خود یک ویژگی نیز میآورد: ضرورت آموختن شیوههای سیاست ورزی از مردمانی که سیصد سالی از ما زودتر آغاز کردهاند. در این جبهه هم اندک پیشرفتهایی را میتوانیم ببینیم؛ ولی هنوز تا رخت بربستن شیوههای تحریف و آوردن گفتاورد بیرون از متن و دروغبافی آشکار و تهمت از گفتار سیاسی، بسیار فاصلهداریم. در نزد یخزدگان تاریخ، کار از اینها به هیستری کشیده است که البته بر ایشان حرجی نیست. سالم کردن فضای بیرون، انداختن انرژیها در مسیر سازندهای که هم به مبارزات همسویی دهد و هم تمرینی برای دمکراسی در این فرصت مغتنم باشد یکی از نخستین کارهایی است که در مبارزه از ما برمیآید. ما هیچ نمیباید از کمکی که بیاعتباری نیروهای مخالف بیرون به ماندگاری جمهوری اسلامی میکند غافل باشیم. در همه جای جهان و در ایران بهویژه، تصویر برجستهتر بیرونیان، منظره جماعتی است درهم افتاده که کارشان بیآبرو کردن یکدیگر است. پیش از جنگ بر سر اینکه چه کسی بیشتر رژیم را سرنگون میکند بد نمیبود به بهبود این منظره میپرداختیم. از این نظر بیرونیان جایگزینان منفی رژیم بودهاند ــ «ببینید چه کسانی میخواهند جای ما را بگیرند!»
پیشبرد گفتمان مدرن و جایگزین جهانبینی جمهوری اسلامی بخش دیگری از سالمسازی فضای مبارزه است و به همسویی نیروها کمک میکند. ما پس از سالها و دههها زندگی در زیر آفتاب مدرنیته میباید آسانتر خود را از جهان قبیلهای و خودی و غیرخودی آزاد کنیم. جامعه ایرانی برخلاف تصور بسیاری مبارزان، آمادگی پذیرفتن پیشروترین برنامههای سیاسی را دارد. هیچ ملتی در پیرامون ما تا چشم کار میکند از کوره صدساله ایران بدر نیامده است. یک برنامه سیاسی ملی ــ به این معنی که به همه ایرانیان بیندیشد و گستردهترین مخرج مشترک را در چهارچوب دمکراسی لیبرال (محدود به اعلامیه جهانی حقوق بشر) در نظر بگیرد ــ بهخوبی در ظرفیت ملی ما هست و ما در بیرون دست گشادهتری برای پروراندن آن داریم. آنها که مسائل انحرافی و ملتسازی و کینه زبانی را پیش میکشند، مانند آنها که در این هنگامه، همه ویژگیهای یک مبارزه آلوده سیاسی را به بحث تاریخ میدهند از مبارزه برای سرنگونی بیروناند.
آگاه کردن مردم در هر جا ازآنچه در ایران میگذرد؛ پشتیبانی از مبارزات مردمی؛ گستردن شبکه ارتباطی درون و بیرون؛ سختتر کردن زندگی بر رژیم در هر جا امکان دارد؛ و بهطورکلی آماده شدن برای مرحله نهایی مبارزه برای پس از جمهوری اسلامی؛ و ــ در بدترین سناریوها ــ برای پس از، پس از جمهوری اسلامی اجزاء دیگر طرح کلی مبارزه برای سرنگونی است. در این زمینه عموم مبارزان آنچه توانستهاند کردهاند و میکنند و تنها عیب کارشان ناتوانی از رویهم ریختن و دستکم همسو کردن مبارزات بوده است.
اکتبر ۲۰۰۷