مشروطه نوین

شاهزاده رضا پهلوی

فهرست مطالب:

– درآمد و مفروضات اولیه

– چرا «مشروطه نوین»؟

 

درآمد و مفروضات اولیه:

در هنگامی‌که ملت ایران درگیر مبارزه‌ای سخت و همه‌جانبه با رژیم تحمیلی «جمهوری اسلامی» است و «خوشبختانه مسیر تحولات داخلی و بین‌المللی به شکلی است که محاسبات دشمنان داخلی و خارجی ملت ما را بر هم می‌زند و افق‌های تازه‌ای برای احیای مشروطیت ایران ترسیم می‌شود»:(از پیام رضاشاه دوم به مناسبت روز مشروطیت به تاریخ ۱۳۶۱)، در هنگامی‌که رژیم خمینی بیش‌ازپیش به آستانه سقوط قطعی نزدیک شده و زوال محتوم آن به یک «مسئله زمان» مبدل شده است، جا دارد که درباره آینده ایران و نظامی که پس از براندازی درزمینه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در میهن ما مستقر می‌شود، اندیشه کنیم.

البته، «مهندسی فردا» یک امر ملی است و نیاز به تفکر و مشارکت و احساس مسئولیت همگانی دارد؛ بنابراین، اگر ما در ا ین مختصر تنها سهم کوچک خود را ادا می‌کنیم، به‌هیچ‌وجه ادعای جامعیت مطلب را نداریم و امیدواریم که دیگران نیز با ادای سهم خود به مشارکت در این بحث و امر ملی بپردازند. اعتقاد ما بر آن ست که روشنفکران در این رهگذر نقش مهمی را به عهده‌دارند، ولی در همان حال عقیده نداریم که الگوها و طرح‌های آن‌ها برای ایران آینده بدون «محاسبه ملت» درست و عملی از آب درآید، زیرا ملت «خمیری بی‌شکل» نیست که روشنفکران و یا شخصیت‌های تاریخی بتوانند به‌دلخواه خود به آن «شکل» بدهند. روشنفکران و یا شخصیت‌های سیاسی تنها هنگامی به سعادت ملت می‌انجامند که از یکسو به عنایت پروردگار توکل کنند و از سوی دیگر به تاییدات و مشارکت ملت متکی باشند.

توکل به عنایت پروردگار درزمینهٔ سیاسی بدین معناست؛ که انسان به‌ویژه در فعالیت‌های اجتماعی خود انگیزه‌ای جز رضایت خدا و رضایت خلق نداشته باشد و ضمن توجه کامل به رفاه مادی انسان‌ها، حیات معنوی آن‌ها را فراموش نکند و پیوسته در اقدامات و نظریات سیاسی خود به منابع الهامات آسمانی توجه داشته باشد و نظام دولتی را از اصلی خدایی بداند که عالی‌ترین شکل از اشکال حیات اجتماعی انسان‌ها بوده که انسان تنها در آن به‌غایت وجودی خود، یعنی شکوفایی همه‌جانبه و هر چه کامل‌تر استعدادهای خداوندی خود نائل می‌گردد.

تکیه‌بر تأییدات و مشارکت ملت بدین معنا است که روشنفکر و یا شخصیت سیاسی در کلیه نظریات و اقدامات خود از این اصول حرکت کند که فرد فردِ انسان‌ها باعقل و شعور آفریده‌شده‌اند و هر یک از آن‌ها از شأن و شخصیت انسانی و حقوق اولیه‌ای برخوردارند که هیچ‌کس و یا هیچ مقامی حق سلب و مخدوش کردن آن را ندارد که هر انسان در تفرّد بی‌نظیر و بی‌همتای خود، سهم آفریننده و ویژه‌ای را در کل زندگانی بشر به عهده دارد که ملت‌ها دارای میراث سُنتی و فرهنگی خاصی از نسل‌های گذشته‌اند و بدون تکیه به این میراث فرهنگی، هرگونه نظریه و الگوی تجریدی و وارداتی، چیزی تصنعی ست و نوعی تحمیل بر ملت محسوب می‌شود که خود عامل و بستر پرورش «دیکتاتوری» می‌باشد.

اگر به دوره مشروطه میانه (ما مشروطه آغازین، مشروطه میانه و مشروطه نوین را سه دوره از نظام مشروطیت می‌دانیم) انتقاداتی وارد است، یکی نیز به این دلیل است که بسیاری از روشنفکران و حتی مسئولین کشور در مسیر «غرب‌زدگی» یعنی مادی‌گرایی فن‌سالاری و دیوانسالاری و یا مادی‌گرایی اشتراکی قرار داشتند و درهرحال «مدرنیسم» و «مهندسی اجتماعی» آن‌ها عاری از آن اصولی بود که در بالا ذکر شد. برخی از آنان در بهترین حالت، نوعی باور به «ترقی» و ثبوتی گرایی و بهره‌جویی را با ابتذال کاسب‌کارانه به هم پیوند زده بودند و مآلاً در اقدامات آن‌ها هرقدر هم که خیرخواهانه بود، نه رضایت خدا جایی داشت و نه رضایت خلق.

خمینی، فاشیسم مذهبی خود را علی‌الظاهر با استفاده از این انتقادات و ضعف اخلاقی رایج و وجدان گناه آلوده جامعه، بر کرسی قدرت نشاند ولی به نام خدا از ملت سلب حقوق، حاکمیت و اختیار کرد و آن را به «صغیری» مبدل ساخت که ناگزیر از مستبدین و پاسداران مذهبی باشد. علت شکست کنونی و نابودی حتمی این رژیم در آینده‌ای نه‌چندان دور ازجمله نیز این است که مسئولین آن تصور می‌کنند نظام دولتی تنها یک «صُنع» و یا یک ساخته دست بشر است و یا هرگونه، نظام دولتی را می‌توان در هر ملتی به‌دوراز اراده و فرهنگ و سنت‌های ملی آن برپا داشت. (در اینجا مابین «دولت» یا «نظام دولتی» که عالی‌ترین شکل نظام اجتماعی انسان‌ها است، با حکومت به معنی دستگاه خاصی برای اجرای قانون تفاوت می‌گذاریم. حکومت تنها سیستم کوچکی از سیستم فراگیر و عام دولت است).

تمایل به تشکیل دولت، مانند تمایل به تشکیل خانواده در نهاد انسان بکار گذاشته‌شده است و بدین معنی، انسان فطرتاً موجودی مدنی یا دولتی است. لذا پیش از آنکه انسان دولت را بسازد، در نهاد و فطرت دولتی او «ایده دولت» پیشداد شده است و جهان مثال اعلی یا جهان «ایده‌ها» از آنِ کسی نیست جز پروردگار. انسان به معنی واقعی کلمه نه در خانواده ساخته می‌شود، نه در اجتماع روستایی مرکب از چند خانوار و نه در اجتماع شهری و دربرگیرنده چند ده؛ بلکه انسان تنها با شکل‌گیری نظام دولتی قادر است «تا بدان جا برسد که به‌جز خدا نبیند» (سعدی) و رسالتی را که به‌مثابه «خلیفه‌الله» به عهده دارد، به سرانجام برساند و دستیار خدا درروی زمین باشد.

تب‌وتاب‌های انقلابی گری و ثبوتی گرایی در عصر ما که زاییده دنیاگرایی و ماده‌پرستی غرب (و همچنین شرق کمونیستی) می‌باشد، صرفاً اراده انسان را در «ساختن» هر چیز ملاک می‌گیرد و درنتیجه خدا را از قلمرو انسان تبعید می‌کند و یا به‌عکس، انسان را از نظام خداوندی وجود و اصل ایزدی خویش جدا می‌سازد. ولونتاریسم (ارادی­­ گری) انقلابی دار و دسته خمینی، در اصل با ولونتاریسم کمونیستی هیچ‌گونه تفاوت اساسی ندارد، زیرا هر دو در پایان راه به نفی ایده خدایی دولت و پیشداده بودن آن در نهاد انسان می‌انجامند و سرانجام «اراده» استبدادی اقلیت ناچیزی از پیروان خود را بر ملت تحمیل می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که «ایده» دولت در نهاد انسان است و انسان بدون دولت نمی‌تواند زندگی کند، لذا از این امر فطری به نفع دار و دسته خود استفاده کرده و بر اساس قدرت‌طلبی صرف، دستگاهی را به پا می‌دارند که «دولت خود آنان» است. اینگونه دولتها که از اصل خدایی خود جدا است و بر متن فرهنگی و سُنتی جامعه استوار نیست و با میراث و داده‌های خاص ملی مطابقت نمی‌ورزد و در تعارض آشکار با منافع و اراده و حق حاکمیت ملی قرار دارد، طبعاً یا دستگاهی شبه دولتی و یا دولتی کاذب است، زیرا نه از مشروعیت لازم برای دولت بودن و نه از ایده اخلاقی که شاخص دولتهای واقعی است، بهره‌ای برده است.

اکنون با حرکت از این مقدمات و مفروضات اولیه که درآمدی لازم برای اصل مبحث ماست و مختصراً اشاره‌ای به فلسفه سیاسی و اجتماعی ما را در بر می‌گیرد، به ترسیم آن جامعه دولتی می‌پردازیم که پس از برچیدن رژیم خمینی و با احیای نظام مشروطه سلطنتی در ایران ایجاد می‌شود.

 

چرا «مشروطه نوین؟»

اعتقاد ما بر آن است که اگر ملت ایران در انتخاب راه خود پس از برانداختن رژیم خمینی آزاد باشد، در اکثریت عظیم خود به احیای مشروطه سلطنتی حکم خواهد کرد و بر سلطنت قانونی رضاشاه دوم مهر تأیید یک «بیعت بزرگ ملی» را خواهد زد. دلیل این امر نیز روشن است، زیرا ملت نه برای کمونیسم پذیرایی دارد و نه برای نوعی دیگر از جمهوری. ملت تجربیات تلخ و دردناکی را از قِبَل «جمهوری اسلامی» متحمل شده است که با فریبنده‌ترین مواعید، یعنی با مواعید مذهبی همراه بوده و از سوی کسانی ارائه‌شده که به‌هرتقدیر در ردای روحانی یعنی نمایندگان یک‌نهاد سنتی و مورداحترام عمومی (علما) ظاهر شدند. ولی همین «جمهوری اسلامی» در شهرها، روستاها و مرزهای ایران تابه‌حال صدها هزار تن از هم‌میهنان ما را قتل‌عام کرده یا به کشتن داده است. «جمهوری اسلامی» سرتاسر خاک وطن و مهد آزادگان را به یک «زندان بزرگ» مبدل ساخته است، «جمهوری اسلامی» در سراسر جهان باعث ننگ و خفت ایرانیان شده است، «جمهوری اسلامی» اقتصاد ملی و فرهنگ ملی ما را به باد فنا داده است، «جمهوری اسلامی» شیرازه‌های وحدت ملی اقوام ایرانی و ساکنان موحد این کشور را ازهم‌گسیخته و مملکت را به سرحد تجزیه کشانده است. در یک‌کلام: «جمهوری اسلامی» یک فاجعه کامل و یک مصیبت بزرگ ملی است که در تاریخ پر نشیب و فراز ایران بی‌سابقه است.

وقتی جمهوری این کسان، سرابی مرگ‌آور از آب درآید، مورد و دلیلی برای قبول نوعی دیگر از «جمهوری» که نه با آن مواعید همراه است و نه از سوی «علما» مطرح می‌شود، بلکه از سوی افراد درنگ و رو باخته و یا گروه‌های اشتباه­­کار و بی‌اعتبار سیاسی طرح می‌گردد، باقی نمی‌ماند. تجربه «بدعت» جمهوری اسلامی برای ملت ایران کفایت می‌کند و بنابراین زمینه‌ای برای پذیرش «بدعت‌های» دیگر ازلحاظ روانی وجود ندارد. از سوی دیگر به همان نسبت که در عمل کذب ادعاهای «جمهوری اسلامی» برای همگان ثابت شد، مردم به زندگی نسبتاً مرفه‌تر، راحت‌تر و آزادتر خود در زمان سلطنت محمدرضاشاه فقید، پی­برده و قدر و ارج آن را بازشناخته‌اند.

از این‌ها گذشته، در ایران نه یک «شخصیت سیاسیِ بِنام» و نه یک حزب مردمی و قدرتمند وجود ندارند که بتوانند مردم را به راهی دیگر ببرند. اگر چنین شرایطی را به‌درستی و به‌طور همه‌جانبه در نظر بگیریم و بر آن قدرتِ عادت و دیرپایی و نفوذ سنت را نیز بیفزاییم، پی خواهیم برد که چرا مشروطه سلطنتی تنها آلترناتیو و امکان واقعی در برابر رژیم خمینی است. این نکته برای تبلیغ نظر خاصی نیست، بلکه یک واقعیت عمومی است که مردم همه‌جا و در اکثریت خود، بازگردانی سلطنت را طلب و آرزو می‌کنند و تحت شرایط خفقان‌آوری، آشکار و نهان به شهریار جوان خود مهر می‌ورزند، زیرا گذشته از تجربیات جمهوری اسلامی، مردم ایران طی هزاره‌های متمادی دریافته‌اند که نام و آوازه ایران بانام شاهان هم‌تراز بوده و صلح و آسایش درونی جامعه ایرانی و تمامیت ارضی این مملکت به وجود شاهان آن وابسته بوده است. این احساس توصیف‌ناپذیر یک «واقعیت» است که هنوز هم در بین مردم به چشم می‌خورد و از ریشه‌های عمیق تاریخی سیراب می‌شود.

ما یک دلیل جامعه‌شناسانه دیگر را به جمع اشارات فوق، اضافه می‌کنیم و آن این ست که بافت اجتماعی ایران و روحیات و ذهنیات ایرانیان باروحیه و عاطفه «پدر فرمایی» تنیده شده است که از خانواده شروع‌شده و به دولت اثر کرده و به رئیس مملکت ختم می‌شود. شدت این روحیات به حدی است که اگر به فرض، یک رژیم جمهوری هم در ایران برقرار شود، باز مردم از رئیس‌جمهور یک‌نهاد دائمی حکومت یعنی یک پادشاه خواهند ساخت.

مضاف بر این‌ها، می‌توان از یک دلیل تاریخی و «ژئوپلتیک» یادکرد که به‌نوبه خود در تصمیم ملت ما همیشه اثر گذاشته و پیوسته اثر خواهد گذاشت و آن این ست که: وضع «میانه» ایران در بین قدرت‌ها و حوزه‌های فرهنگی مختلف در آسیا، پیوسته اقتضا کرده است که ایرانیان صلح داخلی و بقای حیات ملی را در برابر اجانب، در یک «اتوریته» و قدرت مرکزی باثبات، جستجو کنند و تحت نام و نماد آن، به‌هم‌پیوستگی خود را حفظ کرده و آسیب‌ناپذیر برجا بمانند.

سنت زنده مشروطیت نیز در­این­ میان، به دلایل فوق اضافه می‌شود: این سنت با همه کاستی‌هایش نزد ملت ایران ارجمند است و در ذهنیات آن‌ها اثری مانا و از یاد نرفتنی بجا نهاده است، به‌نحوی‌که مشروطیت را «خون‌بهای پدران» خود می‌دانند.

به این دلایل است که به نظر ما هرگاه ملت فقط برای دو ساعت هم «آزاد» باشد، رژیم سلطنتی را به ایران بازخواهد گرداند. پس با توجه به این واقعیات، تردیدی نیست که شانس احیای مشروطه سلطنتی در ایران از همه بیشتر است و طبیعی‌ترین انتخاب هم همین است، زیرا به این سنت‌های پایدار و ارزش‌های فرهنگ ملی، به وضع «میانه» ایران و به اراده آزادی‌خواهانه و حق حاکمیت ملت ایران به نحو مطلوبی پاسخ و به رنج‌های کنونی آن پایان می‌دهد.

نظام مشروطه سلطنتی، در اثر یک انقلاب چندساله و با اتکا به اراده خود ملت ایران، شکل‌گرفته و حدود هشتاد سال بر کشور حاکم بوده و تداوم آن پس از خمینی خودبه‌خود موضوعی عادی تلقی شده و بدون «اقدامات انقلابی» و خونریزی‌های جدید که با استقرار هر نظام دولتی جدید همراهی می‌شود، صورت خواهد گرفت. از سوی دیگر این نظام دارای تمام مصادر و افراد حکومتی و ابزار حقوقی لازم برای اداره مملکت از همان روز اول است. مضافاً احیای مشروطه، حاصل یک فلسفه سیاسی بیگانه نیست که تصنعی و وارداتی باشد و نسبت به ملت و سنت‌ها و فرهنگ آن نوعی رژیم تحمیلی جدید تلقی گردد و الزاماً یک دیکتاتوری را در پی خود آورد.

در برابر اقلیت ناچیزی از افراد که می‌خواهند در ایرانِ فردا با بدعت جدیدی وارد گود شوند و احتمالاً شهوت قدرت‌طلبی خود را ارضا کنند و از نو یک جمهوری تراز دیگری را به آزمایش بگذارند گروهی سنت‌گرای سخت، دیده می‌شود که بی‌اعتنا به واقعیات و نیازهای جدید چه در داخل کشور و چه در سطح جهانی، می‌خواهند «آب‌گذشته را به جو آورند» ما همان‌گونه که با بدعت‌های ارادی گرای گروه اول مرزبندی داریم، به همین نحو نیز با گروه سنت‌گرای سخت، هم‌نوا نیستیم. به عقیده ما این دو گرایش به زیان ملت ایران است و زیان آن‌ها باید بیش‌ازپیش برای مردم روشن شود.

مسلم آن است که احیای مشروطه سلطنتی صاف و ساده به معنی بازگردانی دوره مشروطه آغازین و یا حتی دوره مشروطه میانه (که با دوره سلطنت رضاشاه کبیر و سلطنت محمدرضاشاه فقید مشخص می‌شود) نیست. بدین‌جهت ما از یک دوره «مشروطه نوین» سخن به میان می‌آوریم که نه بدعت‌های انقلابی و ماجراجویانه جدید را در بردارد و نه بی‌اعتنایی سنت‌گرایان سخت را در برابر سیر تحولات و واقعیات تازه شامل می‌شود. به‌دوراز واقعیت نیست اگر مدعی شویم که احوال و روحیات مردم و اوضاع داخلی و خارجی و مسائل و نیازهای مملکتی پس از خمینی با آنچه در زمان محمدرضاشاه فقید وجود داشت، به‌کلی فرق کرده است. «مشروطه نوین» از یکسو پاسخی مناسب به این اوضاع و نیازهای جدید است و از سوی دیگر حاصل تداوم نظام مشروطه سلطنتی و تجربیات ملت ما در طول این سه‌ربع قرن می‌باشد. پس مشروطه نوین ادامه نظام مشروطیت است در شرایط جدید، بنابراین هم عنصر تداوم تاریخی را در بردارد و هم حاوی عنصر تحول می‌باشد.

قطب سنت و تحول که حیات سیاسی هیچ ملتی به‌دوراز کشش‌ها و تنش‌های آن‌ها نیست، باید هر زمان در چنان حالت اعتدالی قرار گیرند که حفظ سنت، فدای تحول نگردد و برعکس تحول ناگزیر، فدای سنت نشود. تحول‌گرایی افراطی و نوآوری‌های روزمره چه درزمینهٔ قانون و چه درزمینهٔ سیاسی، تیشه بر بنیاد سنت‌های فرهنگی ملی زده و ملت را دستخوش سرگردانی و آشوب می‌سازد. در همان حال سنت دوستی افراطی تا جاییکه راه به تحولات و نوآوری‌های سنجیده و منطقی ندهد، بدترین شکلِ زیر پا زدنِ به سنت‌ها است، زیرا درست این امر باعث رکود و نتیجتاً نیز سقوط نظام‌های سیاسی می‌گردد. ازاین‌رو «مشروطه نوین» همان رعایت اعتدال لازم بین دو قطب سنت و تحول و هدایت تنش ناگزیر بین این دو قطب در مسیر ثبات و اصلاحات است.

همه این نکات توسط تجربیات دوران اخیر در کشور خود ما به اثبات رسیده است و باکمی دقت نتیجه می‌شود که این نکات، اصولی تجریدی و صرفاً نظری نیست، بلکه جمع‌بندی تجربیات بعضاً دردناک خود ما است. «مشروطه نوین» جمع‌بندی و عبرت‌آموزی از این تجربیات به خاطر پرهیز از اشتباهات در آینده، رفع نواقص و کمبودهای مشروطه میانه و افزایش دستاوردها و جنبه‌های مثبت دوران مشروطیت به‌طورکلی است. ازقضا، فتنه خمینی باآنکه مصیبت ملّی بزرگی است، ما را در وضعیتی مساعد قرار داده تا از اشتباهات خود درگذشته، پند ­بگیریم و با بررسی همه‌جانبه و انتقادی آن و دستیابی به شناخت‌ها و دریافت‌های نوین، نظام مشروطه سلطنتی را با سقوط خمینی، بازهم شکوهمندتر بنا کنیم. در برپایی چنین نظام دمکراتیک، ملی و پیشرفت گرایی بر فراز ویرانه‌های رژیم خمینی، دست ما باز است و چنین فرصت تاریخی مناسبی، به‌هرتقدیر تنها ارمغان اجباری است که این رژیم برای ملت ایران در بین دنیایی از اندوه‌ها، ویرانی‌ها، جنایت‌ها و مصیبت‌ها بجا خواهد گذاشت. بدین معین «مشروطه نوین» فرشته‌ای است که با رفتن «دیو» زِ در بدَر می‌آید، طفل پاک و معصومی است که از مادری نابکار و مرده زاییده می‌شود، طرفه ارمغانی است که ملت ایران با خون صدها هزار نفر از بهترین فرزندان خود و به بهای مشقت‌های جانکاه به دست آورده است.

اضافه بر آن، «مشروطه نوین» در حقیقت نشانه‌ای از آن است که ملت ایران زنده است و درصحنه جهانی و در بین خانواده ملل، حضور دارد و سهم ارزنده فرهنگی خود را که پیوسته در طی تاریخ بجا آورده، فراموش نکرده است. در آرایش صحنه جهانی معاصر، نظام‌های گوناگونی وجود دارد که ملت ایران با بی‌غرضی و بصیرت کامل خوبی‌ها و بدی‌های هر یک را بازشناخته است و شرط عقل آن است که در این فرصت تاریخی راه خود را از میان آن‌ها آزادانه انتخاب کند. ازاین‌رو «مشروطه نوین» یک جامعه انتخابی است که تجربیات تلخ و شیرین غرب سرمایه‌داری و آزمون‌های مثبت و منفی شرق کمونیستی را مدنظر دارد و از بین آن‌ها راه ایرانی و ویژه خود را با اتکا به سنت‌ها و فرهنگ والا و اراده آزادیخواه و سعادت جوی خویش انتخاب می‌کند. (ادامه دارد)

 

برگرفته از مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۱، مهرماه ۱۳۶۱

  • ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
  • بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی

پیشگفتاری برای نوشتارهای فراموش شده

 

مطالب مربوط

اسناد و مدارک (مشروطه نوین، ماهنامه شماره یک)

فلسفه خوشی در نزد خیام

فرهنگ ایرانزمین (۱)

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر