خلاصه کتاب راز سرمایه

چکیده: متن زیر خلاصه کتاب «راز سرمایه، علت موفقیت سرمایه‌داری در غرب و شکست آن­ در سایر­ جاها»، ­نوشته هرناندو دوسوتو اقتصاددان پرویی است که توسط خود مؤلف خلاصه‌شده است. این کتاب درواقع خلأ موجود در ادبیات اقتصادی و حقوقی را درباره مفهوم مالکیت و نقش و اهمیت آن در توسعه صنعتی جوامع پیشرفته و حتی درحال‌توسعه پر می‌کند. یکی از نکات برجسته این متن مقایسه بسیار جالب روند رشد در کشور­های درحال‌توسعه امروزی با روندی است که کشور­های غربی در سی صدسال پیش طی کرده‌اند.

مترجم: مـوسی غنـی نــژاد

مقدمه

کشوری را تصور کنید که در آن‌کسی نتواند بداند چه کسی مالک چه چیزی است که پیدا کردن آدرس به‌راحتی امکان­پذیر نباشد که هیچ­کس را نتوان مجبور به پرداخت بدهی‌هایش کرد که تبدیل یک کالا به پول با مشقت­های فراوانی همراه باشد که سند­های مالکیت قابلیت تفکیک به سهام را نداشته باشند که نتوان سرمایه‌ها را باهم مقایسه کرد چراکه تعریف استانداردی از سرمایه نشده، جایی که مقررات حاکم بر مالکیت از محله­ای به محله دیگر یا حتی از یک خیابان به خیابان دیگر، تفاوت داشته باشد. این، شرح واقعی وضعیت کشورهای درحال‌توسعه و کشورهای کمونیست پیشین است.

به عبارت دقیق‌تر این توصیف وضع ۸۰ درصد جمعیت این کشور است که تفاوت آن‌ها با ۲۰ درصد باقیمانده جمعیت غربی شده کشورشان مثل تفاوت میان سیاه­پوستان و سفیدپوستان کشور آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید است. برخلاف تصور بسیاری از غربی­ها این ۸۰ درصد جمعیت در این کشورها دچار فقر ناامیدکننده­ای نیستند. این‌ها به‌رغم فقر آشکارشان حتی آن دسته که در کشورهایی با نابرابری‌های شدید زندگی می‌کنند، دار­ای منابعی بیش ازآنچه کسی بتواند تصور کند، هستند. مسئله این است که دارایی آن‌ها به‌گونه‌ای نیست که بتوان از آن ارزش‌افزوده‌ای کسر کرد.

اگر شما چند قدمی از هتل هیلتون شهر قاهره آن‌طرف‌تر بروید آنچه پشت سر خواهید گذاشت دنیای تکنولوژی مدرن رایانه‌ای، تلویزیون‌های ماهواره‌ای و … نیست. مردم قاهره به تمام این‌ها دسترسی دارند. نه آنچه پشت سر می‌گذارید، دنیایی است که قانون از دادوستد سندهای مالکیت حمایت می­کند. دنیایی که در آن رهن گذاشتن برای سرمایه‌گذاری و کسب ثروتی جدید، چیزی است که حتی بعضی از مردم ثروتمند قاهره نیز از آن محروم­ند. خارج از قاهره، بعضی از تهیدست‌ترین تهیدستان­، ساکن محل‌های هستند که قبلاً گورستان بوده و به همین جهت آن را «شهر مردگان»­ می‌نامند.

ولی واقعیت این است که تمامی قاهره شهر مردگان است، شهری که سرمایه در آن «زنده» نیست، شهری که تنها می‌توان بخشی از ارزش دارایی‌ها را واقعاً به‌حساب آورد. نهادهایی که به این سرمایه زندگی ببخشند در این شهر وجود ندارند. برای درک اینکه چه ­طور چنین چیزی امکان‌پذیر است باید به آمریکای سده نوزده برویم یعنی زمانی که آمریکایی­ها بر روی سرزمین‌های بکر، جامعه خود را بنا می­کردند. آمریکا نه‌تنها قانون ارضی بسیار پیچیده‌ای را از انگلستان به ارث برده بود، بلکه یک نظام مناقشه برانگیز تخصیص اراضی را نیز از انگلستان به یادگار داشت. یک هکتار زمین در فلان جا می­توانست بخشی از زمینی باشد که دربار به کسی بخشیده بود، درعین‌حال متعلق به کسی باشد که ادعا می­کرد آن را از یک قبیله سرخ­پوستان خریده است و مدعی سومی هم می‌توانست وجود داشته باشد تحت این عنوان که آن قطعه زمین را بنا به مصوبه‌ای قانونی به‌عنوان دستمزد دریافت کرده است و علاوه بر تمام این­ها ممکن بود که هیچ‌کدام از این سه نفر حتی زمین را ندیده باشند.

در همین زمان این کشور پر بود از مهاجرینی که برای زمین‌ها، حدود تعیین می‌کردند، در مزارع کار می‌کردند، خانه می‌ساختند، سندهای ملکی را واگذار می‌کردند و به یکدیگر وام می‌دادند و تمام این­ها خیلی پیش‌ازاین که دولت‌ها «حق» انجام چنین کارهایی را به رسمیت شناخته باشند، صورت می‌گرفت. آن دوران­، دوران پیشگامان و غرب وحشی بود. یکی از دلایلی که به آنجا غرب­ وحشی می‌گفتند این بود که این پیشگامان که بیشترشان زمین‌ها را بدون سند تصرف کرده بودند با قاطعیت تأکید می‌ورزیدند که آنچه موجب ارزشمند شدن زمینی می‌شود کار آن‌ها است، نه یک‌تکه کاغذ یا خطوطی که خودسرانه روی یک نقشه رسم شده و به‌این‌ترتیب مالکیت را پایه‌ریزی می‌کردند.

آن‌ها معتقد بودند که ازآنجایی‌که با تصرف زمین­ها و ایجاد خانه و مزرعه بر روی آن‌ها موجب ارزش بخشیدن به آن شده‌اند، بنابراین، این زمین‌ها متعلق به آن‌هاست. ولی دولتمردان، چه محلی و چه فدرال، نظر دیگری داشتند. آن‌ها سربازان را می‌فرستادند تا مزارع را آتش بزنند و خانه‌ها را خراب کنند. مهاجرنشین‌ها از خود دفاع می‌کردند. وقتی سربازها می‌رفتند، آن‌ها خانه‌هایشان را از نو می‌ساختند و روی زمین‌ها کار می‌کردند. این وضعیت گذشته آمریکا، وضعیت زمان حال جهان سوم است.

انقلابی غیرمنتظره

تا قبل از سال ۱۹۵۰ اغلب کشورهای جهان سوم جوامعی روستایی بودند، درست مثل جوامع اروپایی قرن هجدهم. غالب مردم بر روی زمین­هایی کار می‌کردند که متعلق به یک اقلیت ملاک محلی یا صاحبان کشتزارهای مستعمراتی بود. شهرها کوچک بودند و بیشتر کارکرد بازار را داشتند تا مراکز صنعتی.

این شهرها تحت سلطه نخبگان سوداگری بودند که با انبوهی از قوانین و مقررات منافع خود را حفظ می­کردند.

بعد از سال ۱۹۵۰­ در جهان سوم انقلابی شبیه به گسستگی‌های اجتماعی و اقتصادی به وقوع پیوسته در حدود سال­های ۱۸۰۰ در اروپا، شروع می­شود. ماشین‌آلات جدید موجب کاهش تقاضای کارگر کشاورزی می­شود و هم‌زمان داروهای جدید و اصول بهداشتی، نرخ مرگ‌ومیر نوزادان را کاهش داده و موجب بالا رفتن امید به زندگی می­شود.

اندک زمانی بعد شاهد حرکت صدها هزار نفر به‌سوی شهرها هستیم، شهرهایی که در برنامه‌های رادیو که به‌تازگی تأسیس‌شده‌اند بسیار جذاب معرفی می‌شوند. جمعیت شهرها به‌سرعت افزایش می‌یابد. در چنین از سال ۱۹۷۹ بیش از ۱۰۰ میلیون نفر روستاها را به‌قصد شهرها ترک کرده‌اند.

بین سال­های ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۸ جمعیت پورتو پرنس در هائیتی از ۱۴۰۰۰۰ نفر به ۱/۵ میلیون نفر رسید. تقریباً دوسوم این جمعیت در حلبی‌آبادها زندگی می­کنند. این شهرنشینان جدید در سال ۱۹۷۳ نیز یعنی قبل از اینکه این سیل جمعیت افزایش چشمگیر امروزی را داشته باشد، مایه ناامیدی کارشناسان شده بودند.

کتاب راز سرمایه

آلبرت مانگونز، مهندس ممتاز می‌نویسد: «اوضاع به‌گونه‌ای است که گویی شهر تکه‌پاره می­شود. ساخت‌وسازهای بی‌برنامه همه‌جا را فرا­گرفته است. سیستم تخلیه فاضلاب قادر به دفع آب­های زائد نیست و هرروز مسدود می­شود. مردم دقیقاً درجاهایی مستقر می­شوند که هیچ‌گونه زیربنای بهداشتی وجود ندارد … پیاده‌روهای خیابان دسالین را عملاً دست‌فروش‌ها اشغال کرده‌اند … شهر غیرقابل زندگی شده است».

کسانی که این تغییر شکل عظیم شیوه زندگی و کار را پیش‌بینی کرده باشند بسیار اندک هستند. تئوری­های توسعه قصد بردن توسعه به روستاها را داشتند، قرار نبود که روستاییان در پی دستیابی به قرن بیستم از روستاها به‌طرف شهرها بیایند و بااین‌همه به‌رغم تمام کشمکش‌ها ده‌ها میلیون روستایی به‌طرف شهرها سرازیر شدند. این جمعیت با سد غیرقابل‌عبوری از مقررات برخورد کردند که امکان دستیابی به فعالیت‌های قانونی در اقتصاد و جامعه را از آن‌ها سلب می‌کرد. برای این شهروندان جدید به دست­ آوردن یک مسکن قانونی، انجام معاملات یا پیدا کردن کار غیر سیاه بسیار بسیار مشکل بود.

موانع موجود درراه قانون شدن

من به‌اتفاق یک گروه تحقیقاتی برای درک مشکلات زندگی یک مهاجر، در حومه شهر لیما (پایتخت پرو) ­یک­ کارگاه تولید لباس باز کردیم. طرح ما ایجاد یک بنگاه جدید کاملاً قانونی بود. گروه ما شروع به پر کردن فرم‌های لازم جهت تأسیس یک بنگاه کوچک قانونی در پرو کرد، اعضای گروه ما در صف‌ها ایستادند و مسیرهای مختلفی را که برای گرفتن مجوزهای گوناگون می‌بایست طی می­شد با اتوبوس طی کردند تا تمام مجوزهای قانونی لازم را کسب کنند. این گروه با شش ساعت کار روزانه برای تأسیس بنگاه موردنظر، ۲۸۹ روز وقت صرف کرد. درحالی‌که قرار بود در این کارگاه تنها یک کارگر استخدام شود، هزینه ثبت قانونی آن معادل ۱۲۳۱ دلار یعنی ۳۱ برابر حداقل دستمزد ما­هانه یک کارگر بود. کسب اجازه برای ساخت یک‌خانه بر روی یک زمین دولتی شش سال و یازده ماه طول کشید و برای این کار می­بایست در ۲۰۷ مرحله به ۵۲ اداره دولتی مراجعه می­شد. لازمه به دست آوردن یک سند منگوله‌دار برای این قطعه زمین ۲۷۸ بار مراجعه به ادارات دولتی بود. همچنین متوجه شدیم که یک راننده اتوبوس، یا تاکسی باید ۲۶ ماه تشریفات اداری را پشت سر بگذارد تا فعالیتش به‌عنوان یک کار قانونی شناخته شود.

گروه تحقیقاتی من این تجارب را به کمک همکاران محلی در کشورهای دیگر انجام داد. موانع و مشکلات در آن­ها نیز کمتر از پرو نبود، خیلی وقت­ها این مشکلات مأیوس‌کننده‌تر نیز بود. در فیلیپین کسی که خانه‌اش را در یک قطعه زمین شهری احداث کرده باشد برای ثبت قانونی آن به نام خود و برای استفاده از یارانه دولتی، مجبور است با همسایگانش یک شرکت تشکیل دهد. برای این کار باید به ۵۳ سازمان خصوصی و دولتی تا ۱۶۸ بار مراجعه کرد و بین ۱۳ تا ۲۵ سال نیز وقت صرف کرد. تازه این اقدامات زمانی نتیجه‌بخش است که برای برنامه‌های دولتی به‌اندازه کافی پول موجود باشد.

اگر خانه‌ای که قرار است ساخته شود در زمین کشاورزی واقع‌شده باشد ۴۵ مرحله به مراحل قبلی اضافه می­شود تا زمین به‌عنوان زمین مسکونی شناخته شود و روند کار نیز دو سال طولانی‌تر می‌شود.

در مصر، کسی که بخواهد یک قطعه زمین بیابانی متعلق به دولت را به شیوه قانونی به نام خود ثبت کند باید در ۷۷ مرحله به ۳۱ سازمان خصوصی یا دولتی مراجعه کند. زمان این کار هم می‌تواند از ۶ تا ۱۱ سال طول بکشد.

لازمه ساختن یک مسکن بر روی یک زمین کشاورزی قدیمی، شش تا یازده سال – و گاهی بیشتر – بحث و گفتگو با ادارات مختلف دولتی است. این امر روشن می­کند که چرا ۴۷ میلیون مصری خانه‌های خود را غیرقانونی بناکرده‌اند. حالا اگر کسی تصمیم بگیرد که تبدیل به شهروندی شود که قوانین را رعایت می‌کند و خانه خود را ازنظر قانونی مالک شود در آن صورت ممکن است که خانه‌اش را خراب کنند، جریمه‌های بسیار سنگین بپردازد و یا ده­ سال به زندان برود.

در هائیتی یک‌راه برای اینکه یک شهروند عادی بتواند به‌صورت قانونی در قطعه زمینی متعلق به دولت مستقر شود این است که او پنج سال آن را اجاره کند و سپس آن را بخرد. محققین ما با کمک همکاران محلی در هائیتی، متوجه شدند که برای بستن قرارداد اجاره ۵ ساله زمین باید به‌طور متوسط ۶۵ بار به ادارات مختلف مراجعه کرد و کمی بیش از دو سال وقت صرف کرد. برای خرید زمین باید از ۱۱۱ مانع دیوان‌سالاری عبور کرد و ۱۲ سال دیگر نیز وقت صرف کرد. زمان کل لازم برای خرید یک زمین در هائیتی ۱۹ سال است. در یک‌یک کشورهایی که ما مطالعه کردیم، متوجه شدیم که باقی ماندن در وضعیت قانونی همان‌قدر مشکل است که وارد شدن به آن. زورگویی قانون به مهاجرین بیشتر از تخطی مهاجرین از قوانین است و این امر موجب می‌شود که آن‌ها از نظام قانونی خارج شوند.

سی سال پیش در برزیل بیش از دوسوم مسکن‌های جدید برای اجاره داد بنا می‌شد. امروز تنها ۳ درصد این ساخت‌وسازها رسماً به‌عنوان مسکن استیجاری ثبت‌شده است. این بازار به کدام طرف نقل‌مکان کرده است؟ به‌طرف مناطق فراقانونی شهرهای برزیلی که خارج از چارچوب مقررات سخت اقتصاد رسمی قرار دارند و بر اساس قانون عرضه و تقاضا عمل می‌کنند. در اینجاها کنترل کرایه­خانه وجود ندارد، کرایه‌خانه به دلار آمریکا پرداخت می‌شود و کسی که کرایه‌خانه‌اش را نپردازد سریعاً اخراج می‌شود.

هنگامی‌که این شهروندان نظام قانونی را کنار می‌گذارند، تنها می‌توانند به شیوه غیرقانونی کار وزندگی کنند و برای این کار از قراردادهایی استفاده می‌کنند که ازنظر قانونی فاقد رسمیت است و نمی‌تواند ضامن حفاظت از دارایی‌ها و یا ضامن پشتیبان برای تأمین مالی باشد.

در سال ­۱۹۷۶، دوسوم شاغلین در ونزوئلا در بنگاه­هایی کار می­کردند که به‌طور قانونی تأسیس‌شده بودند، امروز این نسبت کمتر از پنجاه‌درصد است. این سیستم­های قراردادی غیررسمی عبارت‌اند از: ترکیبی از قواعد برگرفته از سیستم حقوقی رسمی، قواعد موردی ابتکاری و آداب‌ورسوم و عرفی که مهاجران با خود به همراه آورده‌اند.

سیستم­های قراردادی غیررسمی به‌صورت نوعی قرارداد اجتماعی موردقبول جامعه مهاجران در کلیت آن است و توسط مراجعی که خود انتخاب کرده‌اند به مورداجرا گذاشته می­شود. این قراردادهای اجتماعی فراقانونی یک بخش پایدار ولی با سرمایه کم‌توان ایجاد کرده که مرکز دنیای تهیدستان محسوب می‌شود.

بخشی که با سرمایه کم‌توان فعالیت می‌کند

رعایت نکردن قوانین توسط مهاجرین بدین­ معنا نیست که آن‌ها آدم‌های عاطل و باطلی هستند. در تمام کشورهای جهان سوم و کشورهای کمونیستی پیشین، بخش‌هایی که سرمایه کم‌توان دارند سرشار از کار و مهارت است. تمام خیابان‌ها مملو از کارگاه‌های صنعت‌گرانی است که از کفش و لباس گرفته تا ساعت‌های تقلبی کرتیه (Cartier) تولید می‌کنند، کارگاه‌هایی برای ساختن و بازسازی دستگاه‌های مختلف، اتومبیل و حتی اتوبوس وجود دارد. تهیدستان تازه‌وارد در شهرها صنایع و محله‌هایی را به وجود آورده‌اند که کل آن‌ها از انشعاب آب و برق مخفیانه استفاده می‌کنند، حتی دندان‌سازهایی هستند که بدون داشتن مدرک دندانپزشکی دندان مردم را پر می‌کنند.

موضوع تنها تبادل خدمات تهیدستان میان خودشان نیست. این کارآفرینان جدید نقایص اقتصاد رسمی را نیز موقتاً چاره می‌کنند. اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها و مسافرکش‌هایی که بدون مجوز در کشورهای جهان سوم تردد می­کنند، بخش بزرگی از حمل‌ونقل عمومی را تأمین می‌کنند. در بخش­های دیگری از جهان سوم، دست‌فروش‌های ساکن در حلبی‌آبادها بیشترین بخش از مواد غذایی موجود در بازار را عرضه می‌کنند، این امر یا از طریق گاری‌های دستی یا از طریق پهن کردن بساط در ساختمان‌هایی که بنا می‌کنند انجام می‌شود.

در سال ۱۹۹۳، اتاق بازرگانی مکزیک تعداد دکه‌های موجود در ناحیه فدرال مکزیکو را ۱۵۰۰۰۰ واحد و تعداد دکه‌های موجود در سایر مراکز شهری را (۴۳ مرکز)، ۲۹۳۰۰۰ واحد ارزیابی کرد. این آلونک‌ها به‌طور متوسط عرضشان یک­ متر و نیم است، ولی اگر تنها دکه‌های فروشندگان شهر مکزیکو را کنار هم بچینیم، مسیری به طول ۲۰۰ کیلومتر را اشغال می‌کنند. هزاران نفر در خیابان‌ها، خانه‌هایشان، مغازه‌ها، ادارات و کارخانه‌های ثبت‌نشده و در بخش فراقانونی شهر کار می‌کنند. مرکز آمار مکزیکو در سال ۱۹۹۴ در تحقیقی تعداد بنگاه‌های کوچک ثبت‌نشده در تمام کشور را ۲۶۵۰۰۰۰ واحد اعلام کرد. این­ها همه نمونه‌هایی از زندگی اقتصادی در بخشی از جامعه است که با سرمایه کم‌توان فعالیت می‌کند.

در کشورهای کمونیست پیشین شاهد فعالیت‌های پیشرفته‌تر هستیم که از تولید لوازم رایانه و نرم‌افزارها شروع می‌شود و تا ساخت هواپیما­های جنگی برای صادرات را دربر می‌گیرد.

تاریخ روسیه مسلماً با تاریخ کشورهای جهان سوم نظیر هائیتی و فیلیپین کاملاً متفاوت است. بااین‌حال پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری‌های پیشین ازنظر حقوقی وارد وضعیت مشابهی از مالکیت غیررسمی شدند. مجله بیزنس ویک در سال ۱۹۹۵ گزارش داد که چهار سال پس از سقوط کمونیسم از ده ­میلیون کشاورز تنها ۲۸۰۰۰۰ نفر مالک زمین‌هایشان بودند. بر اساس مصرف برق این­طور برآورد می‌شود که بین سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، فعالیت­های غیررسمی در جمهوری‌های قبلی شوروی از ۱۲ درصد به ۳۷ درصد تولید کل رسیده است. به نظر برخی این نسبت‌ها از این هم بالاتر است.

هیچ­کدام از این مسائل برای کسانی که در غرب زندگی می­کنند ناآشنا نیست. کافی است پنجره اتاقتان را بازکنید یا از فرودگاه تا هتلتان یک تاکسی بگیرید تا دوروبر شهرها را ببینید، محیطی مملو از آلونک‌ها، لشگری از دست‌فروشان که اجناسشان را در خیابان­ها به فروش می‌رسانند، نگاهی دزدکی از در گاراژی بیندازید تا ببینید که در آنجا چگونه مردم مشغول کار هستند، اتوبوس‌های قراضه‌ای که در خیابان‌های خاک گرفته شهر این‌طرف و آن‌طرف می­روند. معمولاً پدیده فراقانونی را به‌عنوان یک موضوع فرعی و حاشیه‌ای بررسی می‌کنند، چیزی شبیه به بازار سیاه یا بیکاری یا فقر. در کشورهای پیشرفته تصور می­کنند که این دنیای خارج از قانون محل پرسه­ زدن­ جانیان و آدم‌های خبیثی است که فقط برای پلیس، مردم شناسان یا میسیونرهای مذ­هبی جالب هستند.

باری، درواقع «قانونی» بودن مسئله‌ای حاشیه‌ای و «غیرقانونی» بود­ن، تبدیل به یک هنجار شده است. تهیدستان کنترل بخش وسیعی از معاملات املاک و تولید را در دست گرفته‌اند. این آژانس‌های بین‌المللی‌ای که مشاوران خود را در پی «بخش خصوصی محلی» به برج‌های سر به فلک کشیده محله‌های شیک می­فرستند، تنها با بخشی از دنیای کسب‌وکار روبه‌رو می­شوند. در جهان سوم و کشورهای کمونیست پیشین، قدرت اقتصادی نوظهور متعلق به آشغال جمع­ کن‌ها، فروشندگان لوازم صنعتی دست‌دوم و بنگاه‌های غیر­قانونی ساختمانی است. حاکمان این کشورها تنها یک انتخاب واقعی دارند، اینکه آیا بالاخره این نیروها را وارد نظم حقوقی منسجمی کنند، یا اینکه آن‌ها همچنان به زندگی در هرج‌ومرج ادامه دهند.

صفحه را ورق بزنید

صفحه دوم

چه مقدار سرمایه به این صورت راکد مانده است؟

در طی دهه گذشته، محققین ما مطالعاتی در پنج شهر جهان سوم، قاهره، لیما، مانیل، مکزیتک و پورتوپرنس انجام داده‌اند تا ارزش سرمایه این مردمی را که با قوانین تبعیض‌آمیز از اقتصاد سرمایه‌داری طردشده‌اند، ارزیابی کنند. برای اینکه اعتماد بیشتری به نتایج کار ما داشته باشیم، توجه خود را روی قابل‌لمس‌ترین و شاخص‌ترین دارایی یعنی ساختمان متمرکز کردیم.

ساخت‌وساز ساختمان برخلاف تجارت مواد غذایی، کفش و لباس یا تعمیر اتومبیل و یا ساخت ساعت‌های تقلبی کرتیه که محاسبه‌شان مشکل است، نمی‌تواند پنهانی باشد. ارزش یک ساختمان را می‌توان به‌راحتی با در نظر گرفتن قیمت مواد ساختمانی به‌کاررفته در آن و قیمت فروش ساختمان‌های مشابه ارزیابی کرد. ما هزاران روز یک‌به‌یک خانه‌ها را شمردیم. هر بار که به ما اجازه داده شد، نتایج را چاپ کردیم تا بتوان آشکارا درباره آن‌ها بحث کرده و ایرادهای آن‌ها را بررسی نمود. ما متوجه شدیم که هرچقدر تعداد موانع و مشکلات ساخت‌وساز در دنیای سرمایه‌ای کم‌توان بیشتر است، روش‌های ساخت‌وساز نیز شکل‌های متفاوت‌تری پیدا می­کند، آشکارترین این روش‌ها همان روش ساخت حلبی‌آبادها بر روی زمین‌های عمومی است. بااین‌حال، محققین ما راه‌های بسیار خلاق دیگری نیز برای فرار از قوانین ساخت‌وساز مشاهده کردند.

مثلاً در پرو، مردم «تعاونی‌های کشاورزی»ای تشکیل داده‌اند که زمین‌ها را از صاحبان قبلی‌شان بخرند و آن‌ها را تبدیل به زمین‌های قابل ساخت‌وساز و صنعتی کنند. ازآنجایی‌که هیچ روش قانونی آسانی برای تغییر کاربری زمین‌ها وجود ندارد، صاحبان تعاونی‌های کشاورزی عمومی، زمین‌ها را به‌صورت غیر­قانونی به قطعه‌های خصوصی تفکیک کرده‌اند. درنتیجه، افراد کمی در پرو دارای سند قانونی زمینی هستند که متعلق به آن‌ها است. در پورتوپرنس حتی املاک با ارزش بسیار بالا، دست‌به‌دست می­شود بدون اینکه کسی در فکر این باشد که سازمان ثبت املاک را در جریان بگذارد. در مانیل، در زمین­هایی که سازمان شهرسازی آن­ها را زمین­های صنعتی اعلام کرده، پر از خانه است. در قا­هره، ساکنین ساختمان­های دولتی با اجاره ­خانه­ ارزان که معمولاً چهار طبقه ساخته‌شده‌اند، سه‌طبقه بر روی این ساختمان‌ها اضافه می‌کنند و آن­ها را به افراد خانواده خود و یا دیگران می‌فروشند. بازهم در قا­هره، مستاجرین رسمی مسکن‌های دولتی که اجاره‌بهای آن­ها از اوایل سال ۱۹۵۰ به بعد افزایش پیدا نکرده و به قیمت امروز کمتر از یک دلار در سال است، خانه‌ها را به آپارتمان‌هایی کوچک­­تر تفکیک کرده‌اند و به قیمت روز آن­ها را اجاره می‌دهند.

برخی از این آپارتمان‌ها که بدون در نظر گرفتن هرگونه قانون و مقرراتی ساخته‌شده‌اند، از ابتدا خارج از حیطه قانونی قرار داشتند. برخی ساختمان‌ها و خانه‌های پورتوپرنس، یا بعضی از آپارتمان‌های قاهره که قربانی کنترل اجاره­ خانه‌ها بودند در آغاز در حیطه نظام قانونی قرار داشتند ولی ازآنجایی‌که رعایت قانون بسیار پیچیده و بسیار پرهزینه شده بود، از آن خارج شدند. تقریباً تمام آپارتمان­ها و خانه‌های مسکونی شهری به طریقی مجبور به خروج از چارچوب قانون شدند و به همراه آن امکان استفاده از قوانین و نهاد­هایی که ازلحاظ نظری می­بایست برای آن­ها قابلیت تبدیل این خانه‌ها به سرمایه را به وجود می‌آورد، از دست دادند. البته ممکن است که هنوز نوعی سند یا قرارداد کتبی در دست بعضی‌ها باشد، ولی وضعیت واقعی این اموال از حیطه ثبت رسمی خارج‌شده است.

نتیجه این شده که اغلب منابع این مردم برای تجارت نامرئی است. کسی واقعاً نمی­داند چه کسی چه چیزی و در کجا دارد، چه کسی مسئول انجام درست تعهدات است، در صورت تقلب یا ضرر، مسئول کیست، یا چه راهکارهایی برای مکلف کردن به پرداخت کالاها و خدماتی که عملاً تحویل‌شده است وجود دارد. پیامد این امر این است که دارایی­های بالقوه کشورهای موردنظر قابل‌شناسایی نبوده و ارزش واقعی­شان را نمی­توان برآورد کرد، سرمایه در دسترس کمیاب شده و اقتصاد کالایی در تنگنا و قیدوبند قرارگرفته است.

این توصیف از دنیای سرمایه‌های کم‌توان، با نظر رایج درباره کشورهای در حال رشد تفاوت قابل‌توجهی دارد. بااین‌حال، اکثر مردم در آن زندگی می­کنند. آنجا دنیایی است که مالکیت را به‌سختی می­توان تشخیص داد و ثابت کرد، قواعد جاری در آن با هیچ نظام موردقبول قانون (رسمی) هم­خوانی ندارد، جایی که خصلت‌های دارایی­هایی که بالقوه برای اقتصاد مفیدند، نه تعریف‌شده هستند و نه سازمان‌یافته، جایی که مردم نمی­توانند از این دارایی­ها برای کسر ارزش‌افزوده استفاده کنند چراکه در معاملات مختلف امکان اشتباه در مورد آنچه معامله بر سر آن انجام‌شده، سوءتفاهم و خلف وعده بسیار است. خلاصه کنیم اکثر دارایی‌ها از حیث ابزار تأمین مالی (سرمایه مالی)، دارایی‌های مرده هستند.

ارزش این سرمایه مرده چقدر است؟

این تل عظیم سرمایه بالقوه و راکد، در این‌طرف و آن‌طرف خیابان­های مجموعه کشورهای جهان سوم و کشور­های کمونیست پیشین نمایان است. بر اساس محاسبات ما در فیلیپین ۵۷ درصد شهرنشینان و ۶۷ درصد روستاییان در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که سرمایه‌های مرده به‌حساب می‌آیند. در پرو ۵۳ درصد شهرنشینان و ۸۱ درصد روستاییان در مسکن‌های فراقانونی زندگی می‌کنند.

ارقام در مصر و هائیتی از این هم قابل‌توجه‌ترند. در هائیتی ۶۸ درصد شهرنشینان و ۹۷ درصد روستاییان در خانه‌هایی زندگی می­کنند که هیچ‌کس سند قانونی مشخصی برای آن‌ها ندارد. در مصر، ساختمان­های غیرقابل‌تبدیل به سرمایه ۹۲ درصد شهرنشینان و ۸۳ درصد روستاییان را در خود جا داده‌اند.

بخش اعظم این خانه‌ها با معیار­های یک غربی ارزش چندانی ندارند. یک کلبه کثیف و محقر در پورتوپرنس حدود ۵۰۰ دلار آمریکا، یک کلیه حقیر در کنار آبی آلوده در فیلیپین به‌زحمت ۲۷۰۰ دلار و یک‌خانه نسبتاً بزرگ روستایی خارج از قاهره تنها ۵۰۰۰ دلار آمریکا می­ارزد و در تپه‌های دوروبر لیما یک‌خانه ویلایی آبرومند با گاراژ تنها ۲۰۰۰۰ دلار آمریکا قیمت دارد.

ولی تعداد این نوع خانه‌ها آن‌قدر زیاد است که باکمال تعجب ارزش مجموع آن‌ها از مجموع ثروت ثروتمند بیشتر است. در هائیتی ارزش ساختمان­های بدون سند روی‌هم ۵/۲ میلیارد دلار است. برای درک واقعی این رقم باید در نظر بگیریم که این مبلغ چهار برابر کل دارایی‌های تمام شرکت­هایی است که به‌طور قانونی در هائیتی فعالیت می­کنند، ۹ برابر کل دارایی‌های دولت و ۱۵۸ برابر تمام سرمایه‌گذاری‌های خارجی مستقیم ثبت‌شده تا سال ۱۹۹۵ در هائیتی است. می‌گوید هائیتی یک مورد استثنایی است، یک کشور آفریقایی فرانسه زبان که اشتباه او در نیم­کره غربی قرارگرفته و رژیم دووالیر (Duvalier) به‌طور حساب‌شده‌ای مانع از ظهور یک نظام حقوقی سازمان‌یافته در آن شده است؟ خوب، پرو را بررسی کنیم که سنت­ها و ترکیب قومی بسیار متفاوتی دارد. در پرو ارزش ساختمان­هایی که خارج از محدوده قانون هستند بالغ‌بر ۷۴ میلیارد دلار است. این مبلغ پنج برابر مجموع ارزش سرمایه‌های بورس لیما قبل از کاهش سال ۱۹۹۸، یازده برابر ارزش مجموعه بنگاه­ها و نهادهای دولتی‌ای است که بالقوه قابل خصوصی‌سازی هستند و چهارده برابر تمام سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی در پرو، از زمانی است که تاریخ این کشور را نوشته‌اند. می­گویید که سنت‌های امپراتوری قدیمی اینکاها، نفوذ فاسد کننده استعمار اسپانیا و جنگ اخیر با مائوئیست­های راه درخشان موجب خرابی اقتصاد رسمی پرو شده است، بسیار خوب، فیلیپین را در نظر بگیریم، کشوری که بیشتر تحت‌الحمایه آمریکا در آسیا بود. ارزش ساختمان­های بدون سند در آنجا ۱۳۳ میلیارد دلار است، یعنی چهار برابر مجموع سرمایه‌های ۲۱۶ شرکت محلی ثبت‌شده در بورس مانیتل، ۷ برابر سپرده تا در بانک­های تجاری کشور، ۹ برابر سرمایه بنگاه­های ملی شده و ۱۴ برابر سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی.

شاید فیلیپین هم ربطی به مسیحی گری که در مستعمرات پیشین اسپانیایی پرورش داده می­شد داشته باشد­، در این صورت مصر را در نظر بگیریم، در مصر ارزش سرمایه راکد در ساختمان­، بر اساس محاسباتی که ما با همکاران مصری‌مان انجام دادیم، ۲۴۰ میلیارد دلار است، این مبلغ ۳۰ برابر ارزش تمام سهام در بازار مصر و همان‌طور که قبلاً گفته بودم، ۵۵ برابر سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی در این کشور است. در هر یک از کشورهایی که ما بررسی کردیم، کاردانی کارآفرینانه تهیدستان­، ثروتی در سطح وسیع ایجاد کرده است که درعین‌حال منبعی بالقوه به‌عنوان سرمایه جهت توسعه است. این دارایی‌ها نه‌تنها خیلی بیشتر از دارایی‌های دولت، شرکت­های سهامی رسمی و سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی است بلکه به چندین برابر کل کمک‌های کشورهای پیشرفته و تمام وام‌های پرداخت‌شده توسط بانک جهانی بالغ می­شود. هنگامی‌که نتایج به‌دست‌آمده از مطالعه این کشورها را به‌طورکلی به همه کشور­های جهان سوم تعمیم دهیم، نتایج از این نیز شگفت‌انگیزتر می‌شود. برآورد ما این است که در این کشورها، در اختیار داشتن ۸۵ درصد زمین­های شهری و بین ۴۰ تا ۵۳ درصد زمین­های کشاورزی به‌گونه‌ای است که نمی‌توان از آن‌ها جهت ایجاد سرمایه استفاده کرد.

کوشش جهت ارزش­گذاری تمام این دارایی­ها مسلماً رقمی تقریبی در اختیار ما خواهد گذاشت.

بااین‌حال، ما فکر می­کنیم که ارزیابی‌های ما بسیار محتاطانه است. بر اساس محاسبات ما، ارزش کل ساختمان­هایی که تهیدستان جهان سوم در اختیاردارند ولی مالک قانونی آن نیستند بالغ‌بر ۹/۳ هزار میلیارد دلار می­شود. این رقم انسان را به فکر فرومی‌برد: ۹/۳ هزار میلیارد دلار معاد دو برابر حجم پول جاری در ایالات‌متحده است. با تفاوت کمی، تقریباً معاد ارزش تمام شرکت­های ثبت‌شده در بازار بورس ۲۰ کشور توسعه‌یافته جهان است: نیویورک به‌علاوه توکیو به‌علاوه لندن به‌علاوه فرانکفورت به‌علاوه تورنتو به‌علاوه پاریس به‌علاوه میلان به‌علاوه حدود دوازده بورس دیگر. این مبلغ ۲۰ برابر کل سرمایه‌گذاری‌های خارجی در کشورهای جهان سوم و کشورهای کمونیست پیشین بین سال­های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۹، ۴۶ برابر مجموعه وام­های پرداخت‌شده بانک جهانی طی ۳۰ سال اخیر و ۹۳ برابر کل کمک­های کشورهای توسعه‌یافته به کشورهای درحال‌توسعه در طی همین مدت است.

هکتارها الماس

اصطلاح فقر در دنیا، انسان را به یاد تصویر گدایان پیاده‌روهای کلکته که چیزی ندارند و در خیابان تا می­خوابند و یا بچه‌های آفریقایی‌ای که از گرسنگی در بیابان­ها می­میرند می­اندازد. این تصویرها مسلماً واقعی هستند و میلیون­ها تن از همنوعانمان به کمک ما احتیاج دارند و باید به آن‌ها کمک کرد. بااین‌همه، سیاه‌ترین تصویر از جهان سوم، درست‌ترین تصویر نیست.

این تصویر صرفاً سیاه، توجه ما را از شاهکار این کارآفرینان خرد که بر تمامی مشکلات قابل‌تصور فائق می‌آیند و بزرگ‌ترین بخش از ثروت جوامع خود را ایجاد می­کنند، منحرف می­سازد. تصویر واقعی گرایانه­ تر تصویری است که زن و مردی را نشان می‌دهد که باصرفه­ جویی فداکارانه، پس‌اندازهای ناچیز خود را جمع می­کنند تا برای خود و فرزندانشان خانه‌ای درست کنند و درجاهایی که حتی کسی به فکرش نمی­رسد، بنگاهی برپا سازند. من زیاد دوست ندارم که این قهرمانان کارآفرینی، مظهر فقر در جهان نشان داده شوند.

آن‌ها صورت‌مسئله نیستند، آن‌ها جزئی از جواب مسئله‌اند. در طول سال­های بعد از جنگ انفصال، یک سخنران به نام راسل کانول با پیامی مجذوب‌کننده برای میلیون­ها نفر، همه ایالات‌متحده را طی کرد. او داستان یک تاجر هندی را تعریف می­کرد که روزی یک پیشگو به او گفته بود که او مسلماً صاحب آن‌چنان ثروتی خواهد شد که حتی کسی تصورش را هم نمی­تواند بکند، منتهی به شرطی که دنبال گنج خود بگردد. تاجر شروع به سفر به دور دنیا کرد ولی درنهایت پیر، خسته و به‌هم‌ریخته به خانه خود برگشت. درحالی‌که وارد خانه متروک خود می­شد، هوس یک لیوان آب کرد. ولی چاه را گل‌ولای پوشانده بود. به‌زحمت بیلی برداشت … و بلافاصله بزرگ‌ترین معدن الماس جهان را کشف کرد.

پیام کانول پیام مفیدی است. رهبران جهان سوم و کشورهای کمونیست پیشین برای ثروتمند شدن احتیاجی به مراجعه به وزارت­های امور خارجه کشور­های دیگر و یا نهادهای مالی بین‌المللی ندارند. اگر آن‌ها می­توانستند رمز تبدیل دارایی‌های موجود در فقیرترین محله‌های حلبی‌آبادهایشان به سرمایه مولد را پیدا کنند، اگر نگوییم هکتارها الماس می­توانیم بگوییم هزاران میلیارد دلار پیدا می­کردند که آماده بهره‌برداری است.

رمز آگاهی سیاسی

از­۴۰ سال پیش به این‌طرف در کشورهای جهان سوم و از ۱۰ سال پیش به این‌سو در کشورهای کمونیست پیشین، به هم ریختن اسکان سنتی جمعیت و قوانین آمرانه، به‌عنوان یک واقعیت مسلم قابل‌مشاهده است. ۳ میلیون مهاجر غیرقانونی چینی که پکن را به محاصره درآورده‌اند انبوهی از کارگاه‌های مخفیانه در حومه این شهر ایجاد کرده‌اند. بازار سیاه ازاین‌پس ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی روسیه و اوکراین و تا ۶۲ درصد تولید ناخالص داخلی گرجستان را تشکیل می‌دهد. بر اساس گزارش سازمان بین‌المللی کار، از سال ۱۹۹۰، ۸۵ درصد شغل­های ایجادشده جدید در آمریکای لاتین و کارائیب در بخش فراقانونی صورت گرفته‌اند. در زامبیا تنها ۱۰ درصد نیروی کار در بخش رسمی مشغول به کار هستند.

حکومت‌ها سعی کرده‌اند که تاکسی‌های غیرقانونی را که موجب ایجاد راه‌بندان می‌شوند مجبور به رعایت حداقل استانداردهای ایمنی کنند، اتلاف و دزدی آب و برق را مجازات کنند، کوشش کرده‌اند حق تألیف و حق بهره‌برداری انحصاری از اختراعات ثبت‌شده را به مورداجرا بگذارند. تا آنجا که توانسته‌اند قاچاقچیان مواد مخدر را (حداقل معروف‌ترین‌هایشان را) دستگیر کرده‌اند، برای جلوگیری از نفوذ نگران‌کننده فرقه‌های سیاسی افراطی در میان توده‌های بی‌ریشه و آسیب‌پذیر تدابیر امنیتی اندیشیده‌اند.

مطالعه هرکدام از این مسائل تخصص دانشگاهی ویژه‌ای لازم دارد و رسیدگی به آن‌ها برنامه دولتی خاصی را می­طلبد. تعداد کمی متوجه این موضوع هستند که آنچه ما با آن روبه‌رو هستیم یک انقلاب صنعتی عظیم و جهانی است؛ یعنی گذر از یک زندگی در مقیاس کوچک به زندگی سازمان‌یافته در مقیاس بزرگ. مردمی که در غرب زندگی نمی‌کنند، در کوشش برای بهتر کردن زندگی خود، جوامع خودکفا و منزوی خود را ترک می­کنند تا به بازاری بسیار وسیع‌تر با روابطی متقابلاً وابسته بپیوندند.

انگلستان طی یک‌چهارم یک هزاره که در آغاز آن ۸ میلیون نفر جمعیت داشت از زندگی روستایی به عصر رایانه شخصی قابل‌حمل رسیده است. اندونزی با ۲۰۰ میلیون جمعیت همین راه را در چهار دهه رفته است؛ بنابراین جای تعجب نیست که سازگار شدن نهادها با شرایط، زمان برده باشد؛ اما درهرصورت، سازگاری اجتناب‌ناپذیر است. جمعیت انبوهی از نواحی منزوی خود به‌سوی مکان­هایی مهاجرت می­کنند که بتوانند به مبادلات اقتصادی و فکری وسیع­تری دستیابی داشته باشند. این جمعیت عظیم انسانی است که جاکارتا، مکزیکو، سائوپولو، نایروبی، بمبئی، شانگهای و مانیل را به شهرهای ۲۰ یا ۳۰ میلیون نفره تبدیل کرده و نهادهای سیاسی-حقوقی آن‌ها را در خود غرق کرده است. درحالی‌که در کشورهای پیشرفته انواع و اقسام معاملات با افراد ناشناس به‌طور قانونی و مستمر انجام می­شود، مهاجرین کشورهای درحال‌توسعه تنها باکسانی می­توانند معامله کنند که می‌شناسند و شخصاً به آن‌ها اعتماد دارند. این قراردادهای غیررسمی، وضع و حال خیلی خوبی ندارد و نمی‌تواند گسترش یابد. همان‌طور که آدام اسمیت خیلی پیش‌ازاین گفته بود، هر چه بازار وسیع­تر باشد، توانایی­ها می­تواند تخصصی‌تر شود. به‌تدریج که تولیدکنندگان تخصص می‌یابند، اقتصاد کارآمدتر می­شود و نتیجه این امر بالا رفتن دستمزدها و قیمت دارایی­ها است. یک نقص حقوقی که مانع از مذاکره کردن با خارجی­ها می­شود تقسیم‌کار را محدود کرده و موجب می­شود که کارآفرینان به دایره محدودتری از تخصص که بهره‌وری در آن پایین‌تر است دسترسی داشته باشند.

پیشرفت­های دنیای غرب تا زمان رشد هم افزاینده فنون اطلاعات و ارتباطات، تنها در سایه سیستم‌های حقوق مالکیت کارآمد و مفید امکان‌پذیر شد. نظام‌های فراگیر مالکیت رسمی اغلب گروه‌های محدود را با فراخواندن آن­ها به شبکه‌های وسیع­تری که امکان ایجاد سرمایه در آن­ها بسیار بیشتر بود، در خود حل کردند. در این معنا، مالکیت نیز از قانون مت کلف (Metcalfe) تبعیت می‌کند که برگرفته از نام باب­­ مت­ کلف مخترع اترنت (Ethernet) است و برای درست کردن شبکه بین چند رایانه شخصی به کار می­رود.

بر اساس قانون مت­ کلف ارزش یک شبکه که بر اساس مطلوبیت آن تعیین می­شود تقریباً معتاد مربع تعداد استفاده‌کنندگان آن است. یک تلفن به هیچ دردی نمی­خورد به چه کسی تلفن بزنیم؟ دو تلفن ارزش بیشتری دارد، ولی نه خیلی زیاد. فقط زمانی که اکثر مردم تلفن داشته باشند، قدرت شبکه به توان کامل خود برای تغییر دادن جامعه می­رسد.

نظام‌های مالکیت نیز، مانند شبکه‌های رایانه‌ای که قبلاً وجود داشتند و کسی به فکر متصل کردن آن­ها به یکدیگر نیفتاده بود، وقتی در یک شبکه وسیع­تری به یکدیگر متصل شوند قدرت فوق‌العاده زیادی پیدا می­کنند. فقط در آن صورت است که قدرت بالقوه یک حق مالکیت خاصی (دارایی) تنها به قدرت تخیل مالک، همسایه‌ها یا آشنایان او محدود نمی‌شود، بلکه می‌تواند از قدرت تخیل بسیار وسیع­تر یک شبکه گسترده استفاده کند.

هنگامی‌که مهاجرین کشورهای درحال‌توسعه یا کشورهای کمونیست پیشین به کشورهای پیشرفته می‌آیند، نهادهای بسیار پیشرفته بالاخره آن­ها را در یک سیستم مالکیت شبکه‌ای جذب می‌کند، سیستمی که به آن‌ها امکان تولید ارزش‌افزوده را می‌دهد. از کسانی که در داخل کشور خود مهاجرت می­کنند به همین خوبی استقبال نمی­شود، حداقل نه به این سرعت. در کشورهای فقیرتر، فقدان نهادهای لازم موجب می­شود که مهاجرین به بخش رسمی جذب نشوند، دارایی‌های آن­ها به‌راحتی تبدیل به‌نقد نشود. ابزارهای مناسب حسابداری در اختیار نداشته باشند و درنتیجه نتوانند به فعالان اقتصادی مسئول تبدیل شوند، ابزار لازم برای شراکت و افزایش امکاناتی که ارتباطات را بیشتر کرده و در یک بازار وسیع تحت حمایت قانون، سرمایه ایجاد کند برای آن­ها فراهم نباشد؛ بنابراین مهاجرین خود گونه‌ای از نظام­های فراقانونی ایجاد می­کنند تا جای خالی قوانین و نهادهایی را که برای همکاری کرد در یک بازار وسیع به آن احتیاج دارند پر کند.

مسئله اساسی کشورهای غیر غربی راهی شدن مردم به مراکز شهری، انباشته شدن زباله‌ها، نبود و یا کمبود زیربناها و یا خالی شدن روستا نیست. تمام این مشکلات قبلاً در کشورهای توسعه‌یافته نیز وجود داشته است.

مسئله، رشد شهرها هم نیست. لس‌آنجلس در سده حاضر از کلکته سریع­تر رشد کرده است و توکیو سه برابر دهلی است. مسئله اصلی عدم قبول این امر است که بخش اعظم اختلالاتی که در خارج از غرب شاهد آن هستیم، محصول انقلابی بس نویدبخش است.

چرا همه از کنار این مسئله اصلی رد می‌شوند؟ اول‌ازهمه به‌این‌علت که اغلب ما نمی‌بینیم که از ۴۰ سال پیش رشد جمعیت‌های فراقانونی، طبقه جدیدی از کارآفرینان ایجاد کرده است که مقررات حقوقی خاص خود را دارند.

دولتمردان تنها سرازیر شدن گسترده جمعیت، کار سیاه، خطر بیماری­های واگیردار و خطر بزه­کاری را می­بینند.

درحالی‌که وزارت مسکن به کار خود مشغول است، وزارت بهداشت و دادگستری به کارهای خود می­پردازند و کسی متوجه نیست که علت اصلی بی­نظمی نه مردم هستند نه رشد شهرها و نه حتی فقر یک اقلیت، بلکه مسئله اساسی نظام مالکیت رسمی (قانونی) است.

نقطه کور دوم این است که عده قلیلی قبول می­کنند که مسائل رودرروی آن­ها مسائل جدیدی نیستند.

مهاجرت و وضعیت فراقانونی که مبتلابه شهرهای کشورهای در حال رشد و کشورهای پیشین کمونیستی است، شدیداً شبیه به وضعیتی است که کشورهای پیشرفته در طول انقلاب صنعتی خود با آن مواجه بوده‌اند.

کشورهای پیشرفته نیز در آن زمان سعی کرده بودند مسائل خود را یک‌به‌یک حل کنند. درسی که از تجربه غرب می­گیریم این است که تدابیر ضربتی و موقتی برای کاهش فقر کافی نیستند.

سطح زندگی در غرب تنها زمانی بالا رفت که دولتمردان­، قانون و نظام مالکیت را اصلاح کردند و آن­ها را در جهتی سوق داده‌اند که امکان به وجود آمدن تقسیم‌کار وسیع­تر فراهم آید.

صفحه را ورق بزنید

صفحه سوم

نقطه کور اول: زندگی در بیرون از حوزه امن قانونی

دکتر موسی غنی‌نژاد

در سال ۱۹۸۰ هنگامی‌که من و همکارانم کارمان را شروع کردیم اکثر مقامات رسمی تصور می­کردند که کشور ما تا حد زیادی تحت کنترل قانون قرار دارد.

مسلماً بودند تهیدستانی که به‌صورت غیرقانونی کار می­کردند و در مسکن‌های غیرقانونی زندگی می‌کردند ولی این مقامات فکر می­کردند که این بخش فراقانونی نسبتاً محدود بوده و یک مشکل حاشیه‌ای به‌حساب می‌آید.

همان­گونه که در کشورهای پیشرفته نسبتی از فقر، بیکاری و بازار سیاه وجود دارد و در کشور ما نیز چنین است.

تصور بر این بود که بررسی وضع این مردم، کار پلیس یا تعدادی جامعه‌شناس و دانشگاهی است که تصمیم گرفته‌اند پدیده‌های غیرعادی محلی را مطالعه کنند.

بااین‌حال کسی نمی­دانست که چه­ طور می‌توان کارهایی را که تهیدستان انجام می­دادند ارزیابی کرد. به‌گونه‌ای که ما تصمیم گرفتیم که کتاب­ها و رساله‌های دانشگاهی‌مان را کنار بگذاریم و به متخصصان واقعی مسئله یعنی خود تهیدستان مراجعه کنیم.

وقتی به خیابان‌ها رفتیم تا آن‌ها را ببینیم و حرفشان را بشنویم متوجه واقعیات حیرت‌انگیزی شدیم. مثلاً صنعت ساختمان پرو در کسادی کامل به سر می­برد. بخش ساختمان وضع خوبی نداشت و کارگرها را اخراج می‌کردند. درحالی‌که وضع فروشندگان مصالح ساختمانی خیلی خوب بود. ما متوجه شدیم که تهیدستان بیش از هر وقت دیگر سیمان خریداری می­کردند تا خانه، ساختمان و بنگاه‌هایی که نه ثبت‌شده بودند و نه سندی داشتند بنا کنند و به همین جهت این عملیات هیچ‌وقت در صفحه رایانه اقتصاددانان و مأموران آمار دولت ظاهر نمی‌شدند. به‌این‌ترتیب متوجه شدیم که با اقتصاد فراقانونی پایدار، مستقل و نامریی ازنظر رسمی سروکار داریم که در داخل شهرهای کل کشورهای درحال‌توسعه در جنب‌وجوش است.

رشد صنعت ساختمان در سال ۱۹۹۵ در برزیل ۰/۱ درصد اعلام‌شده بود درحالی‌که فروش سیمان نزدیک به ۲۰ درصد افزایش نشان می­داد. بر اساس تحلیل DEUTSCHE MORGAN GRENFELL علت این ناهنجاری این بود که ۷۰ درصد ساخت‌وسازها در منطقه هیچ‌وقت وارد آمارهای رسمی نمی­شوند.

بخش فراقانونی به آن صورتی که ما مشاهده می‌کردیم همه‌چیز بود مگر یک مسئله حاشیه‌ای. این بخش درواقع بسیار گسترده بود.

خانه‌های حقیر به هم چسبیده در حومه شهرها به همراه تعداد بسیار زیادی کارگاه در بطن آن­ها، انبوه دست‌فروشان که کالاهای خود را در شهرها می­فروشند و تعداد بی‌شماری خط‌های مینی‌بوس که در همه جهت رفت‌وآمد می‌کنند، مظهر بارز مناطق فراقانونی در کشورهای درحال‌توسعه هستند. انگار همه‌چیز مثل قارچ از زمین روییده است. فوج‌های پیشه ­وران با ابزار کارشان بر دوش، مجموعه فعالیت‌های انجام‌شده در شهر را وسعت می­بخشند. جرح‌وتعدیل‌های نکته­ پردازانه و ماهرانه محلی تولیدات کالاها و خدمات اساسی برخی از حوزه‌های تولیدی، خرده‌فروشی، ساختمان و حمل‌ونقل را دچار دگرگونی‌های اساسی کرده است.

مناظر دلگیر دوروبر شهر­های جهان سوم جزئی از شهرها شده‌اند و شهرهایی که به سبک اروپایی ساخته‌شده‌اند با مراکز خریدی ساخته‌شده به سبک حومه شهر­های آمریکا شلوغ­تر شده و خصلتی محلی‌تر به خود گرفته‌اند. وسعت اغلب این کشورها موجب شده که موقعیت‌های کارآفرینی محلی خلق شود.

کارآفرینان جدید سرمایه‌دار پا به عرصه وجود گذاشته­اند که برخلاف اسلاف خود خاستگاهی فقیر و تنگدست دارند. آسانسور اجتماعی به موتور جدیدی مجهز شده است. سبک مصرف محصولات لوکس جوامع شهری قدیمی‌های خود را به شیوه دیگر و عامه‌پسندتری داده است.

حرکت به‌سوی شهرها

مهاجرت مسلماً عامل اصلی رشد شهرها است. ولی در عوض درک علت این مهاجرت­ها همیشه آسان نیست.

در هر کشوری ناظران توضیحات متفاوتی ارائه می‌کنند: جنگ، اصلاحات ارضی، تحریم اقتصادی بین‌المللی، پا گذاشتن به عرصه تجارت بین‌المللی، تروریسم و جنگ­های چریکی، سقوط اخلاقی، ناکامی‌های­ سرمایه‌داری، ناکامی‌های­ سوسیالیسم و حتی بدسلیقگی (روستاها خیلی زیباترند چرا مردم همان‌جا نمی‌مانند؟)

بااین‌حال نظرات درباره علل عمومی این مهاجرت‌ها در جهت یک اجماع سیر می­کنند. بهبود شبکه راه تا قابل‌رؤیت‌ترین توضیح برای این موج مهاجرت در کل کشورهای درحال‌توسعه است. شیوه‌های جدید ارتباطات نیز محرکی اضافه بر آن است. رادیو خصوصاً انتظارات مصرف و درآمد بالاتر را ایجاد کرده است. مردم با گوش کردن به رادیو تصور کردند که هرکس جرئت کند و به‌طرف شهر برود مدرنیته در دسترس او خواهد بود. تقریباً همه قبول دارند که بحران­های کشاورزی یک عامل اساسی مهاجرت را تشکیل می‌دهد.

از بعد از جنگ دوم جهانی، مدرن شدن کشاورزی و عدم ثبات بازار برای برخی از محصول کشاورزی موجب اخراج دسته‌جمعی کارگران کشاورزی در املاک سنتی شد و این امر به‌نوبه خود موجب آزاد شدن نیروی انسانی وسیعی شد که نمادی برای جستجوی افق­های جدید اشتغال را داشت. در آن زمان هم مسئله حقوق مالکیت در روستاها مطرح بود. پیچیدگی و طولانی بودن روند اصلاحت ارضی تنها موجب خراب­تر شدن مشکلات سنتی جهت به دست ­آوردن زمین قابل‌کشت شد. بسیاری از مردم که نه توانستند زمینی برای خود به دست آورند و نه کاری پیدا کنند، به‌سوی شهرها رفتند.

یک عامل مهم دیگر جذابیت شهرها، پایین بودن نرخ مرگ‌ومیر نوزادان در اغلب شهرهای بزرگ بود. این شکاف پس از بهبود کیفیت خدمات بهداشتی بعد از جنگ جهانی دوم افزایش بیشتری پیدا کرد.

دستمزدهای بالاتر نیز یکی از عوامل مهم جذب به شهرها بود. مثلاً در آمریکای لاتین کارگر نیمه ­ماهری که از روستا به شهر می‌آمد درآمد ماهانه‌اش دو تا سه برابر می­شد.

زندگی در این شهرهای دوردست بهتر به نظر می‌آمد و درواقع بهتر هم بود.

حتی رشد بوروکراسی علتی برای مهاجرت شد. تمرکز قدرت در دست دیوان‌سالاران دولتی به این معنا بود که اغلب ادارات ذیصلاح برای صدور مجوزها یا ایجاد موقعیت‌های شغلی در شهر­ها واقع‌شده بودند و تمام مهاجرینی که در پی­­ آینده‌ای بهتر برای فرزندانشان بودند می‌دانستند که آموزش در شهرها بهتر از روستاها است. برای کشاورزی که بخشی از سال را بیکار بود مدرسه بهترین و ثمربخش‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها بود.

بنابراین مهاجرت به‌هیچ‌وجه­ کاری غیرعقلانی نیست. این امر نتیجه یک ارزیابی عقلانی ساکنین روستاها در مورد وضعیت خود و امکانات ایجادشده جدید درجاهای دیگر است. درست یا غلط آن‌ها فکر می­کردند که ورود آن‌ها به بازارهای وسیع‌تر برایشان مفیدتر است. بااین‌همه این حرکت کار ساده‌ای نبود.

برگردید به خانه‌هایتان، گداهای پست‌فطرت

شدیدترین خصومت­ها با مهاجران از سوی نهادهای قانونی صورت گرفت. در آغاز سیستم به‌راحتی می­توانست آن‌ها را جذب کند و یا طوری وانمود کند که انگار آن‌ها وجود ندارند زیرا گروه‌های کوچکی که می‌آمدند نمی­توانستند نظم موجود را بر هم زنند.

ولی به‌تدریج که تعداد مهاجران زیاد می­شد به صورتی که دیگر نمی‌شد آن‌ها را نادیده گرفت، تازه­واردین خود را در وضعیتی یافتند که از فعالیت­های اجتماعی و اقتصادی محلی محروم بودند.

به دست آوردن مسکن، انجام دادوستدی قانونی و یا پیدا کردن یک کار غیر سیاه بسیار بسیار مشکل شد.

نهاد­های قانونی اغلب کشور­های جهان سوم در طی زمان جهت حفاظت از منافع برخی گروه‌های شهری ایجادشده بودند. معامله با روستاییان در روستاها امری کاملاً متفاوت بود. تا زمانی که این روستاییان کاری به کار کسی نداشتند تبعیض قانونی چندان آشکار نبود. ولی وقتی‌که این­ها به شهرها آمده و در آنجا مستقر شدند متوجه شدند که قوانین موضوعه بسیار تبعیض‌آمیز است.

همچنان که تطبیق دادن وضعیت خود با قانون دارای هزینه است، خارج از قانون زندگی کردن نیز هزینه‌هایی دارد.

ما از هزینه‌های گزافی که زندگی در خارج از نظام قانونی کار و دادوستد دربر دارد حیرت‌زده شده بودیم. مثلاً در پرو برای این‌که یک بنگاه بیرون از حیطه قانونی بتواند به کار خود ادامه دهد باید ۱۰ تا ۱۵ درصد درآمد سالانه خود را به‌صورت رشوه و کمیسیون به مقامات بپردازد. به این مبلغ هزینه فرار از جریمه، هزینه انتقال پول در خارج از مجاری رسمی، هزینه فعالیت در محل‌هایی پراکنده و فاقد اعتبار برای تأمین مالی را اضافه کنید، آن‌وقت متوجه می­شوید که زندگی یک کارآفرین فراقانونی تا چه اندازه پرهزینه‌تر و دارای دغدغه خاطر و نگرانی بیشتری است تا زندگی یک کارآفرین مجاز.

شاید فقدان نهادهایی که امکان استفاده از فرصت­ها برای تخصصی شدن در بازار را برای کارآفرینان فراقانونی فراهم آورد بیشترین هزینه را برای این­ها دربر داشته باشد. کسانی که نمی‌توانستتند در چارچوب قانون کار کنند امکان مدیریت کارآمد دارایی خود را نیز نداشتند. همین‌طور نمی­توانستند در دادگاه‌ها مالکیت خود را اثبات کنند.

آن‌ها نمی‌توانستند با استفاده از شراکت­های با مسؤولیت محدود و یا قراردادهای بیمه ریسک خود را کاهش دهند.

آن‌ها نمی‌توانستند شرکت­های سهامی‌ای ایجاد کنند که در عین جذب سرمایه بتواند ریسک­ها را نیز تقسیم کند.

ازآنجایی‌که آن‌ها امکان گردآوردن منابع برای سرمایه‌گذاری را نداشتند بنابراین نمی‌توانستند از صرفه‌جویی‌های ناشی از ابعاد تولید استفاده کنند، نمی­توانستند اختراعات خود را ثبت کنند و حق انحصاری استفاده از آن را برای خود محفوظ دارند. این تهیدستان که به قول مورخ اقتصادی فرانسوی فرنان برودل، از دست یافتن آن­ها به امتیاز استفاده از حوزه این قانون ممانعت می‌شد هیچ­گاه نتوانسته‌اند به سازوکارهای حقوقی لازم برای ایجاد سرمایه نزدیک شوند.

درزمینهٔ فقدان حقوق رسمی در بخش مالکیت ساختمان بهتر از هر جای دیگر اثرات اقتصادی فاجعه‌بار این تبعیض را می‌توان مشاهده کرد. در تمام کشورهایی که ما مطالعه کردیم، حدود ۸۰ درصد زمین­ها ثبت‌نشده بودند و صاحبان آن‌ها قابل‌شناسایی و بنابراین حمایت نبودند؛ بنابراین، هرگونه مبادله این دارایی­های فراقانونی باید محدود به دایره کسانی باشد که با یکدیگر دادوستد می­کنند و درنتیجه این دارایی­ها از بقیه بازار محروم می­مانند.

این امر علاوه بر مشکلات یادشده همچنین امکان دستیابی به وام­هایی را که لازمه توسعه فعالیت بنگاه­ها است از آن‌ها می‌گیرد، درحالی‌که در کشورهای توسعه‌یافته برای راه‌اندازی و توسعه یک بنگاه­، استفاده از این اعتبارات یک روش معمول است.

مثلاً در ایالات‌متحده آمریکا تقریباً ۷۰ درصد اعتبارات دریافتی بنگاه­های جدید از رهن گذاشتن سند مالکیت رسمی به دست می­آید. قرار گرفتن در وضعیت فراقانونی همچنین انگیزه برای سرمایه‌گذاری‌هایی را که مستلزم امنیت حقوقی است از بین می‌برد.

ازآنجایی‌که مهاجرین دستشان از سیستم حقوقی رسمی کوتاه است بنابراین سعی­ کردند که خود تضمین­هایی برای مالکیت‌های خود ایجاد کنند. آن­ها نه تن­ها با رقیبان خود بلکه با سیستم رسمی نیز باید مبارزه می­کردند.

اگر قوانین کشور خود آن­ها حاضر به پذیرفتن آن­ها نبود، آن­ها نیز چاره­ای جز راه‌اندازی یک نظام حقوقی فراقانونی نداشتند. به نظر من این نظام­های حقوقی بزرگ‌ترین شورش علیه وضع موجود در تاریخ کشورهای در حال رشد و کشورهای کمونیست پیشین بعد از سقوط کمونیسم است.

فراقانونی­ گری توسعه می‌یابد

تا سال ۲۰۱۵، بیش از ۵۰ شهر از کشورهای درحال‌توسعه بیش از ۵ میلیون نفر جمعیت خواهند داشت و بیشتر این جمعیت خارج از قانون فعالیت کرده و برای خود مسکن تهیه خواهند کرد. بخش فراقانونی در کشورهای درحال‌توسعه و کشورهای پیشین کمونیست همه‌جا حضور دارد و شغل­های جدیدی که ایجادشده جای قدیمی‌ها را گرفته است.

دوری در خیابان­ها بزنید و مطمئن باشید که یکی از این مغازه‌های فراقانونی را مشاهده خواهید کرد: صرافی، آژانس حمل‌ونقل (تاکسی) و خدمات دیگر. حتی بخش زیادی از کتاب­های چاپ‌شده، محصول بخش فراقانونی است.

محله‌های کامل در حاشیه قانون و حتی در تضاد با آن به تملک درآمده، ساخته‌شده و توسعه‌یافته است. از ۱۰۰ ساختمان ساخته‌شده در پرو تنها ۳۰ واحد آن سند قانونی دارد. ما متوجه شدیم که در تمام آمریکای لاتین حداقل سه‌چهارم ساخت‌وسازها به بخش سرمایه کم‌توان تعلق دارد و ۸۰ درصد زمین­ها سند رسمی ندارند. ۵۰ تا ۷۵ درصد کل شاغلین جهان سوم در بخش فراقانونی مشغول به کارند و دوسوم کل تولید این مناطق را تولید می­کنند. برزیل را در نظر بگیرید: ۳۰ سال پیش دوسوم خانه‌ها برای اجاره دادن بنا می­شد، امروز، بازار خانه‌های استیجاری به‌زحمت ۵ درصد بخش ساختمان را شامل می­شود. قسمت اعظم این بازار به‌سوی محله‌های غیررسمی شهرهای برزیل نقل‌مکان کرده است. وال‌استریت جورنال در سال ۱۹۹۷ گزارش کرد که تنها ۱۰ درصد از زمین­های اشغال‌شده جنگل­های آمازون برزیل دارای سند مالکیت می­باشند.

برخلاف کشورهای پیشرفته که طبقات پایین تنها اقلیتی را تشکیل می‌دهند که در حاشیه جوامع زندگی می­کنند، کشورهایی وجود دارند که بخش فراقانونی همیشه در آن‌ها بخش مسلط بوده است. به‌عنوان نمونه، در اغلب کشور­هایی که ما بررسی کردیم، ارزش ساختمان­های فراقانونی به‌تنهایی معادل چندین برابر مجموع پس‌اندازها و سپرده‌های مدت‌دار در بانک­های تجاری به‌علاوه سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی و تمام بنگاه­های دولتی است.

وقتی فکر می­کنیم می­بینیم که این امر چندان هم عجیب نیست. ارزش ساختمان­ها و املاک نیمی از ثروت کشورهای پیشرفته را تشکیل می‌دهد، این مبلغ در کشورهای در حال رشد نزدیک به سه‌چهارم است. در اغلب کشورهای درحال‌توسعه و کشورهای کمونیستی سابق، ساخت‌وساز غیرقانونی تنها روش سرمایه‌گذاری قابل‌دسترسی است و بخش مهمی از پس‌انداز را درروند تشکیل سرمایه، به خود اختصاص داده است. به‌علاوه با در نظر گرفتن سهم فزاینده شهرها در تولید ناخالص داخلی متوجه عظمت توده سرمایه بالقوه و مهارت فنی‌ای می­شویم که عمدتاً در مناطق شهری شکل می­گیرد.

صفحه را ورق بزنید
صفحه آخر

غیر قانونی‌ها قصد ماندن دارند

در بیشتر کشورها، دولت­ها اغلب ناتوان از مقابله با قدرت فراقانونی هستند. بنگاه­های فراقانونی برای تأمین مسکن (به معنای صرفاً فیزیکی کلمه) برای مهاجرین و تهیدستان از دولت خیلی پیش افتاده‌اند. برای نمونه در پرو تا پایان سال­های ۱۹۸۰، سرمایه‌گذاری بخش عمومی در مسکن‌های ارزان‌قیمت رقم ناچیز ۲ درصد سرمایه­گذاری بخش فراقانونی را تشکیل می­داد. با اضافه کردن خانه‌های گران‌قیمت، سهم بخش رسمی تنها به ۱۰ درصد می‌رسد.

ارزش ساختمان­های بخش فراقانونی در سال ۱۹۹۵ در هائیتی، تقریباً ۱۰ برابر کل دارایی­های دولت بود.

ازآنجایی‌که قراردادهای بخش فراقانونی در چارچوب نظام رسمی مالکیت قرار ندارند، بنابراین با اکثر معامله‌ها ناسازگار هستند. این قراردادها در مدار مالیه و سرمایه‌گذاری رسمی وارد نمی‌شوند و کسانی که این قرارداد­ها را می­بندند تنها به مراجع موردقبول خاص خود حساب پس می‌دهند و در برابرنهاده‌ای رسمی پاسخگو نیستند.

این نظام‌های قراردادی در چارچوب سازمان‌دهی‌های متنوعی اداره می‌شود ازجمله انجمن‌های توسعه شهری، انجمن‌های بهره‌برداری کشاورزی، تشکل‌های مغازه‌داران کوچک، باشگاه‌های معدنچیان، بهره‌مندان از اصلاحات ارضی، تعاونی‌های مسکن خصوصی، سازمان‌های اسکان، مجتمع‌های مسکونی و شوراهای محلی. به‌ندرت پیش می‌آید که بخش فراقانونی هدفی ضداجتماعی داشته باشد. تنها جنایاتی که این انسان­های فراقانونی سعی در انجام آن دارند ساخت یک‌خانه، ارائه یک خدمت و یا گسترش دادوستد است. سیستم حقوقی فراقانونی تنها وسیله‌ای است که این تازه­واردین برای سروسامان دادن به معاملات و زندگی در اختیاردارند. درنتیجه، هیچ‌چیز دیگری نمی­تواند بیش از این سیستم حقوقی با روشی که تهیدستان کار و زندگی می‌کنند ارتباط داشته باشد.

اگرچه محل زندگی این افراد فراقانونی شبیه به کلبه‌های کثیف و محقر است ولی این‌ها هیچ شباهتی به خانه‌های حقیر کشورهای پیشرفته ندارند. خانه‌های تهیدستان کشورهای پیشرفته درگذشته خانه‌های آبرومندی بوده‌اند که اکنون به علت عدم رسیدگی به این وضع افتاده‌اند.

در کشورهای درحال‌توسعه این بنگاه­های ابتدایی روزبه‌روز وضع بهتری پیدا می­کنند و ساکنین آن‌ها نیز شایسته‌تر می­شوند. درحالی‌که مسکن تهیدستان کشورهای پیشرفته روزبه‌روز ارزششان را از دست می‌دهند، در کشورهای درحال‌توسعه ساختمان‌های محله‌های فقیرنشین قیمتشان بالاتر می­رود و طی چند دهه قیمتی معادل قیمت محله‌های کارگر نشین غرب را پیداکرده‌اند. مهاجرین فراقانونی پیش از هر چیز و به‌رغم ظاهر غیرقانونی‌شان، آرزوی جامعه‌ای مدنی را دارند که در آن زندگی آرام و پررونقی داشته باشند.

به‌تدریج که فعالیت‌های تولیدی توسعه‌یافته و تنوع پیدا می‌کنند، نقش سازمان­های فراقانونی نیز بیشتر شبیه به «خدمات عمومی» می­شود. این سازمان­­ها به درجات مختلف تأمین زیربناهایی اساسی چون جاده‌ها، شبکه‌های برق و فاضلاب، اداره بازار، تأمین سرویس حمل‌ونقل و حتی وظیفه تشکیلات قضایی و حفظ نظم را به عهده می­گیرند. دولتمردان که با این پیشرفت بخش فراقانونی مواجه شده‌اند، عقب نشسته‌اند، منتهی ترجیح می‌دهند که هر امتیازی را «تا پایان یافتن وضعیت اضطراری» موقتی تلقی کنند. بااین‌حال، واقعیت این است که این رفتار تنها نقابی برای پنهان کردن شکست اجتناب‌ناپذیر سیاست­های رسمی است. در برخی از موارد دولتمردان با قائل شدن استثنائاتی برای بعضی از بنگاه­های فراقانونی، به‌نوعی، جزایر کوچک قانونی ایجاد کرده‌اند تا بنگاه­هایی که در ابتدا غیرقانونی بوده‌اند بتوانند بدون این‌که کسی مزاحم آن‌ها شود، فعالیت کنند، ولی درعین‌حال اجازه ادغام کامل آن‌ها را در سیستم رسمی نمی­دهند، درنتیجه این‌ها نمی‌توانند از حمایت و امتیازات مجموع نظام رسمی بهره ببرند. این مصالحه‌ها مانع از رودررویی بی‌پرده می­شود و می‌توان آن‌ها را نوعی قرارداد حقوقی صلح موقتی تلقی کرد. مثلاً در مصر کارشناسان از همین حالا راجب به مسکن «نیمه‌رسمی» سخن می­گویند.

فراقانونی بودن رابطه‌ای تنگاتنگ با فقر دارد. ولی افرادی که در وضعیت فراقانونی قرار دارند روزبه‌روز نردبان ترقی را طی می‌کنند. ازنظر «سازمان ارزیابی فنی پرو»، ارزش هر هکتار زمین در بخش رسمی لیما ۵۰۰۰ دلار آمریکا است درحالی‌که در منطقه گامارا که قسمت اعظم بخش صنعتی غیررسمی پرو در آن مستقر است، قیمت هر هکتار زمین تا ۳۰۰۰۰ دلار آمریکا نیز می­رسد. در آویاسیون، قسمت دیگری از بخش فراقانونی لیما، قیمت یک هکتار زمین ۱۰۰۰۰۰ دلار و در شتیمو (Chimu) از محله ­زراته ­(Zarate) 40000 دلار است. این قیمت­ها را با قیمت زمینی در میرافلورز (Milaflores) و­سن ایزی­درو (San Isidro)، شیک‌ترین محله‌های لیما که سندهای رسمی دارند، مقایسه کنید: ۵۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ دلار برای هر هکتار زمین.

نقطه کور شماره ۲: تاریخ تکرار می‌شود

تنها سؤالی که باقی ­می­ماند این است که چه موقع حکومت­ها تصمیم خواهند گرفت که با واردکردن این دارایی­ها به چارچوبی قانونی، منظم و منسجم به آن‌ها مشروعیت بخشند. شق دیگر، ادامه هرج‌ومرج قانونی‌ای است که در آن نظام حقوقی مالکیت فراقانونی به ایجاد مشکلات برای سیستم رسمی ادامه خواهد داد. اگر قرار باشد که روزی این کشورها موفق به داشتن نظام حقوقی یکپارچه‌ای شوند، قوانین رسمی باید خود را با واقعیت خواسته‌های وسیع فراقانونی حقوق مالکیت وفق دهند. خبر خوش آن‌که اصلاح‌طلبان در پرتگاه قرار ندارند. مبارزه آن­ها گرچه سترگ است، ولی قبلاً در بسیاری کشورها تجربه‌شده است. به هنگام شروع انقلاب صنعتی در اروپا نیز، حکومت تا از مهاجرتی غیرقابل‌کنترل، رشد بخش فراقانونی، تهیدستان در شهرها و آشوب­های اجتماعی پریشان بودند. آن­ها نیز در آغاز سعی کردند این مسائل را برای کوتاه‌مدت و با هزینه‌ای بسیار بالا حل کنند.

مهاجرت به‌سوی شهرها

اغلب تاریخ ­نویسان­، شروع انقلاب صنعتی و تجاری در اروپا را به مهاجرت جمعی به‌طرف شهرها، رشد جمعیت به دنبال کنترل بالاهای طبیعی و کاهش نسبی دستمزدها در روستاها در مقایسه با شهرها ارتباط می‌دهند. نخستین موج مهاجرت در انگلستان در پایان سده شانزدهم اتفاق افتاد. مقامات که از بی­نظمی ناشی از این مهاجرت پریشان شده بودند سعی کردند با تدابیر موقتی‌ای چون پخش مواد غذایی بین تهیدستان آرامش شهری را حفظ کنند.

تدابیر پایداری هم برای متقاعد کردن مردم جهت بازگشت به روستاهایشان اندیشیده شد. قوانین مصوب سال­های ۱۶۶۲، ۱۶۸۵ و ۱۶۹۳ شرط دریافت کمک را بازگشت مردم به محل تولد یا آخرین نشانی ثابتی که داشتند اعلام می­کرد. هدف ممانعت از این بود که خانواده‌ها و کارگران بیشتری در پی یافتن کار به شهرها بیایند.

در سال ۱۶۹۷ قانونی تصویب شد که اجازه جابجایی در انگلستان را منوط به داشتن گواهی سکونت صادره از طرف مقامات محلی محل جدید زندگی‌شان می­کرد. این قوانین بسیاری از خانواده تا و معلولین را از مهاجرت بازمی­داشت ولی جوانان مجرد سالم و جاه‌طلب بالاخره راهی برای رساندن خود به شهرها پیدا می­کردند. اغلب مهاجرین شغل مورد انتظار خود را پیدا نمی‌کردند. مقررات محدودکننده و خصوصاً دردسرهای فراوانی که می­بایست برای توسعه و تنوع بخشیدن به فعالیت­های بنگاه­ها تحمل کرد، موجب محدود شدن ظرفیت بنگاه­های رسمی می­شد و درنتیجه این­ها نمی­توانستند برای کارگران جدید شغل ایجاد کنند. بعضی از مهاجرین کارهای موقتی پیدا می­کردند و یا به‌عنوان پیشخدمت در خانه‌ها کار می­کردند. بسیاری از آن‌ها به امید آن‌که روزی در صنفی پذیرفته شوند و یا کار رسمی‌ای پیدا کنند، مجبور به استقرار موقتی در حاشیه‌های شهرهای اروپا شدند. آشوب­های اجتماعی غیرقابل‌اجتناب بود. پس از مدت کوتاهی از شروع مهاجرت تا نهادهای سیاستی موجود، از سرعت تغییرات واقعیت­ها مستأصل شده بودند. انعطاف‌ناپذیری قوانین و سنت­های مرکانتیلیست­ها مانع از تحقق یافتن کل نیروی بالقوه تولیدی مهاجرین می­شد.

جمعیت بیش‌ازحد، آلودگی و مشکلات غیرقابل‌اجتناب سازگار­ شدن روستاییان با زندگی شهری موجب وخیم­تر شدن تعارضات اجتماعی می­شد. مقامات به‌عوض تطبیق خود با واقعیت جدید شهری، سعی می­کردند با وضع مقررات تازه صورت‌مسئله را پاک کنند. این زیادشدن مقررات موجب تخلف بیشتر مردم می­شد و مقامات نیز سعی می­کردند با مقررات جدیدتری کسانی را که مقررات قبلی را رعایت نمی­کردند تحت پیگرد قانونی قرار دهند

تعداد محاکمه‌ها به‌شدت افزایش می‌یافت، قاچاق و تقلب همه‌جا را فراگرفته بود. دولتمردان شروع به سرکوب شدید کردند.

مهاجرین اروپایی که موفق به پیدا کردن کار نمی­شدند شروع به باز کردن کارگاه­های مخفی در خانه‌هایشان کردند. این مهاجرین مسلماً نمی­توانستند به خود اجازه دهند که زیاد سختگیر باشند. کار خلاف قانون تنها منبع درآمد آن­ها بود و بخش فراقانونی به‌سرعت شروع به رشد کرد.

تاریخ‌نویس اقتصادی الی­ هکشر از قول اولیور گلداسمیت در سال ۱۷۶۲ می­نویسد:

«یک انگلیسی هم پیدا نمی­شود که هرروز یک نص قانون را زیر پا نگذارد … و کسی هم جز یک‌مشت فاسد و مزدور نیست که سعی کند این قوانین را عملاً به مورداجرا گذارد». دو حکم صادره در سال­های ۱۶۸۷ و ۱۶۹۳ در فرانسه، اذعان دارد که یکی از دلایل عدم رعایت قانون این بود که کارگران که در آن زمان نسبت به کارگران جهان سوم امروز تعداد بی­سوادهایشان بیشتر بود، نمی­توانستند بفهمند که تولیدکنندگان منسوجات انتظار انجام چه‌کاری را از آن‌ها دارند. ولی این امر مانع از این نمی­شد که این کارگران مهاجر کارآمد باشند. به قول آدام اسمیت:

«اگر می‌خواهید که کارهای تولیدی­تان راه بیافتد، آن‌ها را به کارگران حومه شهر بسپارید که جز جسارت هیچ امتیاز دیگری ندارند که بتوانند روی آن­ها حساب کنند. بعد به هر صورتی که می­توانید آن­ها را مخفیانه دوباره وارد شهر کنید.»

مقامات و صاحب­کاران رسمی، برخلاف آدام اسمیت، نظر مثبتی نسبت به رقابت نداشتند. در انگلستان­، در دهه‌های پس از استقرار مجدد سلطنت در سال ۱۶۶۰، برخی از سنت‌گرایان از تعداد روزافزون فروشندگان دوره‌گرد و دست‌فروشان خیابانی، آشفتگی‌ها و هرج‌ومرج موجود در برابر مغازه‌های جاافتاده قدیمی و ظهور مغازه‌های جدید در بسیاری از شهر­های کوچک شاکی بودند. تلاش مغازه‌داران قدیمی برای خلاص شدن از شر تازه‌واردها، بیهوده بود.

در پاریس، مبارزه بین خیاطان و کسانی که لباس­های دست‌دوم می­فروختند ۳۰۰ سال طول کشید. در سال ۱۷۰۰ منظور حمایت از صنایع پشم انگلستان، واردات منسوجات نخی نقش و نگاردار ممنوع اعلام شد. ولی تولیدکنندگان انگلیسی خیلی زود، خود با استفاده از خلأ­های قانونی و استثنائات به تولید این نوع منسوجات پرداختند.

یکی از راه‌های دور زدن این ممنوعیت چاپ پارچه‌های­ کتانی، استفاده از پارچه فاستونی با تارهای کتانی بود.

اسپانیا نیز کارآفرینان فراقانونی خود را مجازات می­کرد. در سال ۱۵۴۹ امپراتور چارلز کوینت (که در اسپانیا، با نام چارلز اول حکومت می­کرد) ۲۵ فرمان در خصوص بنگاه­های فراقانونی صادر کردند. یکی از این قوانین، مقامات را ملزم به بریدن تکه‌های پارچه به همراه مارک تولیدکننده آن‌ها می­کرد تا خریداران بتوانند ببینند که در حال خرید محصولی فراقانونی بوده‌اند.

سرکوب دولتی فراقانونی‌ها امری رایج، بی‌رحمانه و در فرانسه مرگبار بود. در اواسط سده هجده، قوانین ممنوعیت تولید، واردات و فروش منسوجات نخی نقش و نگاردار مجازات­­هایی چون زندان­، بیکاری و حتی مرگ را دربر داشت، ولی فراقانونی­ها همچنان رام نشدنی بودند.

هکشر تعداد اعدام‌شدگان قاچاقچیان، تولیدکنندگان و فروشندگان غیرقانونی پارچه‌های نخی نقش و نگاردار را در طی ۱۰ سال از همین سده هجدهم، ۱۶۰۰۰ نفر تخمین می­زند. تعدادی از این هم بیشتر به بیکاری محکوم‌شده بودند. تنها در شهر ولانس فرانسه ۷۷ کارآفرین فراقانونی را دار زده بودند، ۵۸ نفر را روی چرخ شکنجه داده بودند و ۶۳۱ نفر بیگاری می­کردند.

ولی علت اذیت و آزار این فراقانونی­ها تنها حمایت از بنگاه­های موجود نبوده، عامل دیگری هم بود به این معنا که این نوع پارچه‌ها وصول مالیات­ها را مشکل می­کرد. پیدا کردن منشأ پارچه‌های یکرنگ و بررسی اینکه آیا تولیدکننده، مالیات تولیدات را پرداخت کرده یا نه کار آسانی بود، درصورتی‌که این امر در مورد پارچه نقش و نگاردار بارنگ‌های متنوع بسیار مشکل­تر بود.

دولتمردان شدیداً متکی به اتحادیه‌های اصنافی بودند که نقش اصلی آن‌ها کنترل تازه‌واردها به تولید قانونی و کمک به مأموران دولتی بود تا کسانی را که قانون را رعایت نمی­کردند شناسایی کنند. در این میان­، مقامات به‌جای منعطف کردن قوانین در جهت پذیرفتن فراقانونی­ها، آن‌ها را به خشن‌ترین وجهی به مورداجرا می­­گذاشتند به‌طوری‌که کارآفرینان فراقانونی مجبور به استقرار در حومه شهرها می­شدند. هنگامی‌که «قانون استادکار و شاگرد» در سال ۱۵۶۳ در انگلستان نرخ دستمزد برای کارگران را تثبیت کرد و تعدیل آن را بر اساس قیمت مواد خوراکی اساسی در هرسال الزامی کرد، بسیاری از کارآفرینان فراقانونی تولیدات خود را به‌طرف شهرهای دورافتاده منتقل کردند و حومه‌های جدیدی به وجود آوردند که نظارت دولتی در آنجاها کمتر بود و مقررات انعطاف‌پذیرتر و حتی گاهی غیرقابل اجرا بود. فراقانونی­ها با عقب‌نشینی به حومه‌ها درعین‌حال می­توانستند از چشمان ناظر اتحادیه‌های اصناف نیز که حوزه صلاحیت قانونی آن‌ها از حاشیه شهرها فراتر نمی­رفت، دور باشند.

بالاخره، رقابت فراقانونی به حدی رسید که بنگاه­های رسمی چاره‌ای جز سپردن بخشی از تولیدات خود به‌صورت پیمان­کاری به کارگاه­های حومه شهر نداشتند. به‌این‌ترتیب بنگاه­داران رسمی پایه مالیاتی را کوچک کرده و ناگزیر موجب افزایش نرخ­های مالیاتی می­شدند. این وضع دور باطلی را به وجود می‌آورد: مالیات­های بالا باعث تشدید بیکاری و تنش­های اجتماعی می­شد و این امر موجب تشویق مهاجرت گسترده‌تر به‌سوی حومه شهرها می­شد که به‌نوبه خود سپردن بخشی از کارها را به‌صورت پیمانکاری به تولیدکنندگانی که قوانین را رعایت نمی­کردند، توسعه می‌بخشید. بعضی از این تولیدکنندگان فراقانونی آن‌قدر وضعشان خوب شد که توانستند با پرداخت رشوه وارد بخش تولید رسمی شوند.

اتحادیه‌های اصناف ستیزه‌جویانه از خود دفاع می­کردند. در زمان سلطنت تودرها (۱۶۰۳- ۱۴۸۵) قوانین بسیار زیادی کارگاه­ها و خدمات حومه‌های شهرها را ممنوع اعلام کردند. بااین‌حال، تعداد زیاد فراقانونی‌ها و نشانی‌هایی که پیدا کردنشان ممکن نبود این کوشش­ها را نقش بر آب می­کرد. ازجمله بزرگ‌ترین شکست­ها، شکست جمعیت کلاه­دوزان و تولیدکنندگان روتختی نورویچ است که پس از مبارزه‌های طولانی و مشهور علیه بنگاه­داران فراقانونی، نتوانست «حق» ­قانونی خود را برای تولید انحصاری اعمال کند. رقابت، پایه‌های اصناف را به لرزه انداخته بود.

فروپاشی نظم قدیمی

در مقابل رشد فراقانونی گری، حکومت­های اروپایی به‌تدریج مجبور به عقب‌نشینی شدند، درست همان‌گونه که حکومت­های در حال رشد امروز و کشورهای کمونیست پیشین این کار را می­کنند. گوستاو آدولف پادشاه سوئد با توجه به عدم توانایی خود برای ممانعت از توسعه مراکز فراقانونی، از این مؤسسات دیدن کرد و دعای خیر خود را بدرقه راه آن‌ها کرد تا ظاهر کنترل دولتی را حفظ کرده باشد. در انگلستان­، دولت مجبور شد بپذیرد و اعلام کند که صنایع جدید تنها در شهرهایی رشد و توسعه‌یافته‌اند که اتحادیه‌های اصناف و دیگر محدودیت­های قانونی وجود نداشت. درواقع، فراقانونی‌ها شهر­ها و حومه‌های خاص خود را برای فرار از کنترل دولت و اتحادیه‌های اصناف ایجاد کرده بودند.

به‌علاوه، فعالیت­های فراقانونی کارآمدتر بوده و موفقیت بیشتری به همراه داشت. همه‌جا قبول داشتند که علت پیشرفت زیاد صنعت نخ این بوده که مقررات در آن بسیار کمتر از صنعت پشم بود. مردم خیلی زود متوجه شدند که مؤسسات فراقانونی، کالاها و خدمات بهتری از رقبای قانونی خود تولید می­کنند.

فراوانی، پافشاری و موفقیت فراقانونی‌ها، آغازی بود برای به لرزه انداختن پایه‌های نظام مرکانتیلیستی. هر موفقیت آن‌ها معادل یک پیروزی در مقابل دولت بود. آن­ها ناچار بودند مقامات دولت را مثل دشمنان شخصی خود به‌حساب آورند. در کشورهایی که به‌عوض سازگار کردن قوانین و قبول فراقانونی تا در سیستم رسمی، به آزار آن­ها می­پرداختند، نه‌تنها پیشرفت اقتصادی کم بود، بلکه نارضایتی‌ها افزایش‌یافته و به‌سوی اعمال خشونت‌آمیز سوق می­یافت. مشهورترین نمود بیرونی این خشونت­ها انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه بود.

در مقابل، کشورهایی که سریعاً خود را با وضع جدید سازگار کرده بودند گذاری نسبتاً مسالمت‌آمیز به‌سوی اقتصاد بازار آزاد داشتند. هنگامی‌که زمامداران روشن‌بین متوجه شدند که یک بخش فراقانونی پررونق ازنظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بهتر از مهاجرین بیکار رو به تزاید است، تشکیلات حکومتی دست از حمایت اتحادیه‌های اصناف برداشتند.

نتیجه این شد که در انگلستان روزبه‌روز تعداد کمتری جذب اتحادیه‌های اصناف شدند و این امر راه مرحله بعدی را هموار کرد، مرحله‌ای که دولت به‌طور اساسی روش اداره کسب‌وکار را دگرگون ساخت.

قدرت دولت نیز کاهش یافت. نظام حقوقی غیرقابل انعطافی چون نظام حاکم پیش از انقلاب صنعتی محکوم‌به تباهی و فساد بود. اغلب بازرسان تولید که یا وابسته به اتحادیه‌های اصناف بودند یا منصوب دولت، بدون وقفه به فساد یا اهمال متهم می‌شدند، وضعیتی که به عدم رعایت قوانین از سوی شهروندان نسبت داده می­شد.

دریافت رشوه حتی از سوی نمایندگان پارلمان که قدرت اعطای مجوز تشکیل شرکت­ها را داشتتند در اواخر قرن هفدهم زبان زد همه بود. مقامات محلی وضع بدتری داشتند. در سال ۱۶۰۱ یک «رئیس اتاق بخش»، رئیس دادگاه یک بخش را بدین گونه توصیف می­کرد: «موجود زنده­ای که برای نیم دوجین مرغ، یک دوجین مقررات را زیر پا می­گذارد.»

مقامات رسمی به‌جای قبول غیرقابل‌توجیه بودن خصلت قوانین به‌عنوان عامل شکست اجرایی آن، معتقد بودند که سرکوب به‌اندازه کافی انجام نمی­شود. ولی قضات حومه‌های شهر­ها هیچ منفعتی در اعمال قوانینی که در شهرها نوشته‌شده بود نداشتند، قوانینی که برای مردم این حومه­ها غیرقابل‌قبول بود. حدود اواخر سده هجدهم، مجموعه دستگاه قضایی تضعیف‌شده و در برخی از کشورها کاملاً دچار فساد بود.

در دوره‌ای که دولتمردان همه‌چیز را کاملاً در کنترل داشتند، مردم طبیعتاً تمام انتظارات مادی خود را متوجه دولت می­کردند. این امر یک تصویر نمونه ­وار از وضعیت ماقبل سرمایه‌داری را نشان می‌دهد: وقتی دستمزدها سریع­تر از قیمت مواد غذایی افزایش پیدا می­کرد، کسبه­ خواهان برقراری سقف دستمزد بودند و زمانی که قیمت مواد غذایی بیش از دستمزدها افزایش می‌یافت، این بار کارگران خواهان برقراری حداقل دستمزد و کنترل قیمت­های مواد غذایی می­شدند. قیمت­ها، درآمدها و دستمزدها با فشار سیاسی و تصمیم سیاسی تعیین می­شد. این وضعیت، تولید صنعتی، کشاورزی و درنتیجه اشتغال را دچار مشکل می­کرد. با تعیین قیمت‌های حداقل و حداکثر، حل مشکلات مزمن کمبود (قحطی) و بیکاری امکان‌پذیر نبود.

در میان این بحران­های اقتصادی و آشوب­های اجتماعی، قوی­ترها، یعنی آن­هایی که اعتمادبه‌نفس بیشتری داشتند یا مهاجرت می‌کردند و یا به جنبش‌های انقلابی می‌پیوستند.

بین سده‌های ۱۷ تا ۱۹، صدها هزار ایتالیایی، اسپانیولی، فرانسوی و دیگر اروپایی­ها در پی آینده‌ای بهتر به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. در فرانسه، آزار و اذیت هوگنوها (نام تحقیرآمیزی که کاتولیک‌ها به پروتستان‌های کالوینیست داده بودند) و فراقانونی‌های بخش منسوجات، بسیاری از کارآفرینان و کارگران ماهر را وادار کرد که خصوصاً به‌سوی انگلستان و هلند مهاجرت کنند، دو کشوری که مردمان آن­ها مانند این مهاجرین، خود را برای موفقیت آماده کرده بودند.

بالاخره – بعد از ۳۰۰ سال

درحالی‌که مقررات نامناسب مانع رشد بنگاه­های رسمی می­شد و فراقانونی‌ها این مقررات را آشکارا زیر پا می‌گذاشتند و عدم رضایت خود را از رانده شدن به حاشیه جامعه بیان می­کردند، موقعیت برای ظهور سیاستمدارانی که خود را با واقعیت­های موجود وفق دهند آماده می­شد. قانون‌ها تقریباً با همان سرعتی که مناطق مهاجرنشین دوروبر شهرها گسترش می‌یافت به زیرخاک می­رفت.

هرقدر دست‌فروشان، گداها و سارقین، خیابان‌ها را قرق می‌کردند، هرچقدر محصولاتی که بدون رعایت مقررات تولیدشده بود بازار را پر می­کرد، همان‌قدر فساد دولتی گسترش پیدا می­کرد و خشونت، جامعه مدنی را فرامی‌گرفت.

در سده نوزده و آغاز سده بیست، در بیشتر کشورهای اروپای غربی، سازگار کردن قوانین با نیازهای مردمان عادی، ازجمله انتظارات آن‌ها در مورد «حقوق» مالکیت، آغاز شد. اروپایی‌ها آن زمان فهمیده بودند که مدیریت انقلاب صنعتی با حضور فراقانونی ­گری و با اصلاحات فرصت‌طلبانه و موردی امکان‌پذیر نیست. سیاستمداران بالاخره فهمیده بودند که منشأ مشکل نه این مردم، بلکه قوانینی است که مانع مفید بودن همه مردم در جامعه می­شود.

هرچند که توصیف جوامع پیش ­سرمایه‌داری و شرایط افول آن در اغلب کشورهای اروپایی مشابه بود، لیکن نتایج یکسان نبود. آن کشورهایی که سعی کرده بودند بنگاه‌های فراقانونی را وارد بخش کنند سریع­تر از آن‌هایی که در مقابل تغییرات مقاومت به خرج می­دادند، پیشرفت کردند. سیاستمداران اروپایی با تسهیل دستیابی به مالکیت رسمی، با کاستن از موانع ایجادشده توسط مقررات منسوخ و با در نظر گرفتن قراردادهای اجتماعی محلی به هنگام ایجاد قانون، تضادهای نظام حقوقی، اقتصادی خود را از بین بردند و این امکان را به وجود آوردند که انقلاب صنعتی به قله‌های جدیدی دست یابد.

گذشته اروپا شباهت بسیاری به زمان حال کشورهای در حال رشد و کشورهای کمونیستی پیشین دارد. مسئله اساسی این نیست که مردم خیابان‌ها را اشغال می‌کنند و شهرها مملو از جمعیت شده‌اند که خدمات عمومی کیفیت خوبی ندارند که کودکان ژئده­پوش در شهر گدایی می‌کنند و یا حتی دستاوردهای برنامه‌های اصلاحات کلان اقتصادی هیچ‌وقت نصیب اکثریت مردم نمی‌شود. بسیاری از این مسائل در اروپا (و همین‌طور آمریکا) هم وجود داشتند و بالاخره حل شدند. مسئله واقعی این است که ما هنوز قبول نکرده‌ایم که این مشکلات نمایانگر یک تغییر اساسی در انتظارات تهیدستانی است که وارد شهرها شده و قراردادهای اجتماعی‌ای فراتر از قانون رسمی خلق می­کنند، آن‌ها خواهان توزیع مجدد قدرت (سیاسی) هستند. اگر حکومت­های کشورهای درحال‌توسعه و کمونیست پیشین این موضوع را درک کنند، آن‌وقت به‌جای غرق شدن در توفان می‌توانند خود را به دست موج بسپارند.

The Mystery of Capital

Hernando de Soto

Translated by: Dr. M. Ghaninejad

Abstract

The following abstract of the book “The Mystery of Capital: Why Capitalism Triumphs in the West and Fails Everywhere Else” written by Hernando de Soto. This book fills the present gap in economic and legal literature about the meaning of ownership, and its role and importance in industrial development and in the developing societies. One of the highlights on this paper, is a very interesting comparison for the trend of the development in the developing countries, with the trend of the development of the countries in the west in 300 years ago.

برگرفته از بوم رنگ

ویرایش بهمن زاهدی

مطالب مربوط

مبانی پول از دیدگاه میزس

دکترین وابستگی

سوسیالیسم، فقدان عقلانیت اقتصادی

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر