بر اساس یافتههای باستانشناسان و پژوهشهای زبانشناختی و تاریخی، امپراتوری هخامنشیان شش قرن پیش از میلاد (بنیانگذاری توسط کوروش در سال ۵۵۰ قبل از میلاد) تأسیس شد و بعد از بیش از دویست سال (با حمله اسکندر مقدونی در زمان شاهنشاهی داریوش سوم به سال ۳۳۰ قبل از میلاد) و با فرمانروایی ۱۲ شاهنشاه دوام آورد؛ گیرشمن– از ایرانشناسان معروف- مینویسد بطور سنتی از سه تن پادشاه، بین هخامنش بنیانگذار سلسله تا کوروش دوم (کبیر)، نام برده شده است: تیس پس، کوروش اول و کمبوجیه اول. همین ایرانشناس در اشاره به موقعیت کوروش کبیر می نویسد: «کوروش شخصیتی نظرگیر داشته و شاهی مقتدر بوده است. او بعضی از گروههای پارسی را که پیشتر تحت تابعیت پدرش نبودند، با اقتدار تمام متحد کرد. سپس با نبونید بابلی روابط دیپلماتیک برقرار کرد و… سرانجام آشکارا با مادها به مخالفت برخاست و در جنگی آنها را شکست داد و بیشتر سپاهیان ماد به لشکر او پیوستند. از این رو امپراتوری ماد در سال ۵۵۰ قبل از میلاد تبدیل به نخستین امپراتوری پارس شد و شاهان هخامنشی با چنان سرعت و شتابی وارد صحنه بینالمللی شدند که بسیاری را به وحشت انداختند.»
داندامایف تاریخدان روسی با پژوهش از «تاریخ سیاسی هخامنشی» بر این نظر است که آنان «کشوری بسیار مهم در میدان تاریخ جهان» به وجود آوردند (ص۲۹).
گستره فرمانروایی شاهنشاهان هخامنشی از مصر تا شمال غربی هندوستان و تمام خاور نزدیک و غرب آسیای مرکزی را شامل میشد. به تعبیر هگل فیلسوف آلمانی، تاریخ سیاسی جهان با امپراتوری هخامنشی شروع میشود؛ ساختارهای منظم سیاسی و اجرایی که یکپارچگی کامل ایران را تأمین میکرد، به صورت ساتراپهای منطقهای (در زمانهایی تا ساتراپهای سیویکگانه) و با هدایت و رهبری شاهنشاه و حکمرانی آزاد ساتراپها اداره میشد، از مؤلفههای سیاست ملی هخامنشیان- که مبتنی بر عدالت و آزادی اجتماعی بود- به شمار می رود (داریوش در کتیبه خود میگوید: «نه من و نه دودمانم دروغگو و بیانصاف و بدقول نبودیم، من برابر حق و عدالت رفتار کردم، نه ناتوان و نه توانا را نیازردم، نیکوکار را نواختم و بدکار را سخت کیفر دادم») چنانکه تدوین و اجرای سیاست رواداری (تولورانس) دینی میان همه ساکنان امپراتوری هخامنشی، سرمشقی برای دیگر حکمرانان آن دوره و دورههای بعدی در جهان است. بر این اساس عدهای از ایرانشناسان معتقدند «تاریخ ایران با یکی از تمامعیارترین نظامهای دولتی تاریخ «اولیه» آن آغاز شده است.»
از دیدگاه مفهومشناسی دولتهای باستان، ساختار سیاسی شاهنشاهی هخامنشی بر مواردی چون:
– چگونگی تدوین و تکوین قوانین
– چگونگی پیروی مردم از این قوانین
– چگونگی اجرای قوانین
– چگونگی حفاظت از قلمرو ملی کشور
– و چگونگی نظم اجتماعی و تأمین دستگاه مالی
استوار بوده است؛ با این موارد میتوان از امپراتوری شاهنشاهی هخامنشی در سپیدهدم تاریخ سیاسی ایرانزمین نام برد.
بر پایه یافتههای تاریخنگاران و باستانشناسان، روش کشورداری هخامنشیان که در سیاستهای داهیانه کوروش بزرگ و داریوش ظاهر شدهاند، بر رعایت حقوق ملل مختلفی که در داخل امپراتوری ساکن بودند، برابر بود؛ در آن دوران به تمامی مردمان اجازه داده میشد آداب و سنن و مذاهب و شیوههای زندگی و حتا شکل حکمرانی خود را داشته باشند. گزنفون از رفتار کوروش با بابلیها مینویسد که باعث شد تا او را جانشین قانونی نبونید بشناسند و شرایط را برای بازگرداندن یهودیان به اورشلیم فراهم سازند. همین رفتار روادارانه را میتوان در عملکرد کمبوجیه در مصر و فتوحات داریوش در سرزمینهای دیگر هم دید.
همچنین میدانیم که قانون در امپراتوری هخامنشی نقش محوری داشت؛ اصلاحات قانونی داریوش و عادت و عرفی که کوروش در پاسداری عدالت اجتماعی و دقت به وضعیت مردمان در سرتاسر سرزمینهای ایرانی معطوف میداشت، نمونههایی از قانونگرایی در شاهنشاهی هخامنشی به شمار میروند. در این ساختار قانونمدار، مسئله مالیات گرفتن هم جای میگیرد که شاهان هخامنشی و ساتراپها آن را به مقاطعه میدادند و مالیات بر اساس استعداد مالی تنظیم میکردند؛ پلوتارک مورخ باستانی یونان مینویسد: «داریوش چون مقدار مالیات هر شهری را معین میکرد، در پی تحقیق بر میآمد که آیا مردم میتوانند این مبلغ معین شده را بپردازند یا خیر؟ چون از هر کجا پاسخ موافق میرسید، باز هم پادشاه دستور میداد مالیات تعیین شده را نصف کنند. چون سبب را پرسیدند، پادشاه جواب داد که شهربانان هم برای مصارف خود چیزی از مردم خواهند گرفت و باید از مالیات اخذ شده کاسته شود تا بر مردم تحمیلی نشده باشد.»
ایجاد مراسلات اجتماعی و سیستم منظم و قانونی مراکز پستی هم از دستاوردهای دیگر هخامنشیان برای تمدن بشری به شمار میرود؛ باستانشناسان از مرکزیت شوش برای مراسلات پستی که به «پیک شاهنشاهی» خوانده میشد، نام بردهاند.
در طول کشورداری شاهنشاهی هخامنشی، ساخت و سازهای اقتصادی و رفاهی از اقدامات زیربنایی شناخته شده است؛ ترمیم و مرمت راههای خاکی و گشایش راههای دریایی، هم در جنگ و هم در صلح به کار ایرانیان میآمد، محصول زمان هخامنشیان است؛ همه میدانیم که ایجاد «راه شاهی» که توأم با امنیت و رفاه گوشهای از سرزمین امپراتوری را به گوشهای دیگر وصل میکرد، از ابتکارات معماران و مهندسان ایرانی در زمان شاهنشاهی هخامنشی است. هرودوت می نویسد «راه شاهی به طول ۲۹۰۰ کیلومتر بوده و تمام وسایل آسایش و راحتی برای مسافران در آن در نظر گرفته شده بود.»
درباره حفر کانال سوئز، داریوش در کتیبه خود مینویسد: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، پادشاه کشورهایی که مسکن همه نژادهاست، شاه این سرزمین بزرگ، تا کشورهای دوردست، پسر ویشتاسب هخامنشی، داریوش شاه گوید: من پارسیام، از مصر را گرفتم، امر کردم این کانال را بکنند، این کانال کنده شده چنانکه فرمان دادم، کشتیها روانه شدند، چنانکه اراده من بود.»
باز به استناد یافتههای تاریخی میدانیم که نظام قضایی هخامنشی دارای استقلال و کارآیی بالایی بود و در نوع خود از نخستین سیستمهای دعاوی و قضایی جهان باستان به شمار میرود؛ در شاهنشاهی هخامنشی، دیوان عالی که عبارت بود از هفت قاضی شاهی، به تعبیر هرودت «داوران شاهی»، به اجرای عدالت و رسیدگی به دعاوی مردمان امپراتوری مشغول بودند.
مطلب را در رابطه با دوران امپراتوری هخامنشی با اشارهای به قشون هخامنشی تکمیل میکنم؛ قوای نظامی هخامنشیان بر اساس تقسیم نیروهای نظامی به روش ده دهی بود. گارد هخامنشی (جاودانان- هنگ محافظان)، رکن اصلی نیروهای نظامی بود که در زمان جنگ از پیشآهنگان دفاع از کشور قرار میگرفتند و در زمان صلح، به پاسداری از کاخ شاهی و خاندان شاهی میپرداختند. به باور پژوهندگان هخامنشیشناس «پارسیان هخامنشی به یک معنا مفهومی از امپراتوری را پدیدار کردند که در سرتاسر تاریخ الگویی شد برای آنهایی که میخواستند چنین حکومت متمرکزی را به وجود آورند که در آن اقوام گوناگون همراه با آداب و سنن، زبان، مذهب، قانون و نظامهای متفاوت اقتصادی مجال شکوفایی داشته باشند. امپراتوری هخامنشی در معنایی محدود آغاز شکلگیری ملت ایران به عنوان یکی از اقوام محوری خاورمیانه نزدیک معاصر است.»
مختصری هم در زبان و خط فارسی باستان عصر شاهنشاهی هخامنشیان بگویم که به تحقیق زبانشناسان و باستانشناسان، نیای فارسی امروزین به شمار می رود؛ (نک: تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، احمد تفضلی/۲۳) در سرزمین پارسیان به آن زبان تکلم میشد و تنها آثار مکتوب بازمانده از آن، کتیبههای شاهان هخامنشی است که به خط میخی، آرامی و بابلی (و در برخی کتیبهها به زبانهای عیلامی و آکدی) نوشته شدهاند. اشارهام به کتیبههای «آرشام» (حدود ۵۹۰تا ۵۵۹ قبل از میلاد)، «داریوش» (۵۲۲ تا ۴۸۶۴۶۵قبل از میلاد)، «خشیارشا» (۴۸۶ تا ۴۶۵قبل از میلاد) و «کوروش بزرگ» (۵۵۹ تا ۵۳۰قبل از میلاد) در مناطقی چون شوش، همدان، تختجمشید و بیستون است؛ باستانشناسان و تاریخنگاران به ما میگویند، از این زبانها، زبان فارسی، زبان عموم مردم بود. زبان عیلامی را بیشتر در مکاتبات دیوانی به کار میبرند. زبان آرامی هم در دیوانهای سلطنتی به کار میرفته است. همین زبان آرامی بود که در اواخر دوره شاهنشاهی هخامنشیان در کتیبههای سلطنتی مشاهده میشود و به زبان فارسی میانه و ساسانی راه یافته است.
لازم به توضیح است که تمامی این آثار ملی ایران باستان و دوران شاهنشاهی هخامنشیان در زمان دولت شاهنشاهی پهلوی و توسط باستانشناسان ایرانی و غربی کشف شدهاند.
این نوشتار را با قرائت بخشی از منشور معروف کوروش به پایان میبرم: «منم کوروش، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سرزمین سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، پسر کمبوجیه شاه بزرگ، شاه انشان، نواده کوروش شاه بزرگ، شاه انشان، از نژاد چیش پیش، از دودمان سلطنتی. هنگامی که من بابل را به آرامش تصرف کردم با سرور و شادانی کاخ شاهی را جایگاه فرمانروایی قرار دادم… من برای همه انسانها آزادی پرستش خدایانشان را برقرار کردم و فرمان دادم که هیچکس حق ندارد به این دلیل مورد بدرفتاری قرار بگیرد. من فرمان دادم که هیچ خانهای ویران نشود. من صلح و آسایش را برای تمام انسانها تضمین کردم. از روی این فرمان، نسخههای گوناگونی برای ارسال به نواحی امپراتوری هخامنشی نوشته و ارسال شده است.»
این منشور در حفاریهای سال ۱۸۷۹ در بابل و در زیر پی دیواری، پیدا شد. این لوح که از گل رس ساخته شده است، ۵/۲۲ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتی متر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر است. لوح یادشده به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده و متعلق به سال ۵۳۸ پیش از میلاد است و هماکنون درموزه بریتانیا قراردارد.
برگرفته از کیهان لندن