تاریخ معاصر ایران تصویری از رفتارها و اندیشههای سیاسی را در خود جای داده است؛ در این تابلو از ایدههای دمکراتیک و ملیگرایانه تا سوداگران خاک و وطن قرار دارند؛ بخشهایی از تصویر سیاسی ایران، دل در گرو باورهای سنتی دارند و گروه بزرگی از فعالین سیاسی ایران، برآمدی از برخورد با دنیای نوین و سیاست مدرن هستند.
میدانیم که اندیشه و کنش سیاسی مدرن در زمانه مشروطهخواهی و پیش از آن در فرهنگ اجتماعی و اجرایی ایران بروز یافتند،؛ اندیشههایی که روزآمد کردن سیاست و جامعه در سر میپروراند و آزادیخواهی و برابرطلبی را در کنار قانونخواهی و ملیگرایی میخواستند. نخستین اندیشههای مدرن سیاسی در ادبیات ایران، سوسیال دمکراتها و لیبرالهایی بودند که ایدههای نویافته خود را به وطنپرستی و آزادیخواهی پیوند زدند و با تدوین اولین قانون اساسی، تأسیس پارلمان و اجرای تفکیک قوای حکومتی، ایران را به دولتی مدرن راهبر شدند.
با تثبیت مشروطیت در ایران و از سر گذراندن بحرانهایی سیاسی- اجتماعی و اقتصادی، ایران معاصر در دوران پادشاهی پهلوی اول، نوسازیهای فرهنگی و اقتصادی را به محک آزمون زد و با اشغال ایران توسط نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم و ناکام ماندن نوسازی سیاسی، دوران تازهای از ظهور اندیشههای سیاسی در تشکلها و احزاب با ایدئولوژیهای جدید به عرصه آمدند.
حزب توده در گیرودار اشغال وطن و به دستور و پروژه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تأسیس و اعلام موجودیت کرد. پروژه الحاق ایران به اردوگاه سوسیالیستی با مرکزیت روسیه بلشویک واز بین بردن هویت ملی ایران، اصلیترین برنامه حزب توده بود که در حیات تشکیلاتی این حزب تا کنون توسط رهبران و اعضای کمیته مرکزی به انواع و انحای مختلف به اجرا درآمده است؛ قدرت وطنپرستی دولت پهلوی و افشای چهره ضدملی حزب توده در ایران، پیش از فاجعه ملی که استبداد دینی را به وجود آورد، مانع از پیشبرد هدف ضد ایرانی حزب توده بود.
در ماجرای درخواست نفت شمال ایران توسط روسیه استالینی- در رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پس از آنکه سازمان افسران و نظامیان حزب توده به جاسوسی علیه ایران و به نفع شوروی مشغول بودند، شخصیتهای وطنپرست و ایراندوست از داخل و خارج حزب توده به مقابله با اهداف کمونیستی و خنثیسازی آنها مشغول بودند؛ با از بین رفتن سازمانهای نظامی حزب توده، جاسوسی از مراکز اجرایی و اقتصادی- سیاسی ایران به اعضا و وابستگان تشکیلاتی حزب توده محول شد. اما عدهای از اعضا با آگاهی از ماهیت وابسته و ضدملی حزب توده، از آن جدا شد و افرادی هم در داخل تشکیلات به مقابله با پروسه تجریه ایران مبادرت کردند. دکتر حسین یزدی یکی از افرادی است که توانست با درایت از درون حزب توده، برنامههای ضدایرانی آنان را کشف و از بین ببرد.
دکتر حسین یزدی متولد ۱۳۱۳ است. در اوایل دهه سی خورشیدی به عضویت سازمان جوانان حزب توده ایران در میآید و اولین بار در ۱۳۳۱ دستگیر و زندانی میشود؛ آنگونه که خود در مصاحبه با قاسم نورمحمدی میگوید: «در زندان کمون تشکیل داده بودیم و غذاهایی که از بیرون میآوردند تقسیم میکردیم. من در آنجا سیاسیتر شدم.»
دکتر حسین یزدی در آن سالها به واسطه پدر تودهای خود- که از اعضای گروه معروف به ۵۳ نفر محفل کمونیستی بود- به عنوان مترجم رادمنش- دبیرکل وقت حزب- به کار حزبی ادامه میدهد و سپس در سمتهای مترجم رضا روستا و فعالیت در شورای متحده از مکاتبات حزبی آگاه میشود. وی در بخشی از خاطرات خود که در کتاب «جاسوسی در حزب» منتشر شده، با اشاره به نامهنگاری پدرش و کیانوری و بیصداقتی که کیانوری در حق وی رواداشته، به منشاء جداییاش از حزب توده اشاره کرده است. وی میگوید: «… از حزب توده و سیاست حزب زده شدم… از حزب توده بیزار شده بودم. به رهبران و به برنامه و آماجهای حزب بیایمان شده بودم. از محیط بسته و حاکمیت بوروکرات حزبی خسته شده بودم.» به دنبال این مسائل و وقوع بعضی اختلافات شخصی، دکتر حسین یزدی به اهداف ضدایرانی حزب توده پی برده و به همکاری با سازمان اطلاعات و امنیت کشور- ساواک- روی میآورد. وی برای رهایی از محیط خفقانبار و ضددمکراتیک حزب توده راهی آلمان میشود و در همانجا جذب سازمان اطلاعات و امنیت ایران شده و همکاری خود را با آنان آغاز میکند؛ دکتر حسین یزدی در مصاحبه با دویچه وله فارسی میگوید «من به محض اینکه به آلمان شرقی آمدم دیدم که نه، این به هیچ عنوان آن ایدهآلی که اینها میگفتند نیست و میخواستم برگردم ایران. بعد به من توصیه شد که شما که اینقدر با این تودهایها بد هستید، خب برای وطن کار بکنید و بعد از دو سه سالی که تحصیلتان تمام شد تشریف میبرید ایران. من فوری موافقت کردم و با روابط حسنهای که با تمام رهبری حزب توده داشتم از تمام فعالیتهای اینها در داخل و خارج از ایران آگاه بودم و این اطلاعات را میرساندم به تهران.»
به تعبیر مؤلف کتاب «جاسوسی در حزب»، دکتر یزدی «از همان سالهای نخستین اعزام به آلمان شرقی به یاری آشنایی با کارمندی در سفارت ایران در برلین غربی ملاقات میکند و پیشنهاد او را برای همکاری با ساواک «بلادرنگ و در همان جلسه اول، میپذیرد. ساواک به منبعی با اطلاعاتی باارزش دست مییابد. سرهنگ آیرملو، مسئول ساواک در اروپا، مسولیت حسین را بر عهده میگیرد. برای حسین حقوق ماهیانه در نظر میگیرند. حسین در پاسخ این سوال که «آیا دغدغه اخلاقی نداشتید» میگوید: «خیر افتخار هم میکردم که تودهایها را لو بدهم». در همان زمان دکتر یزدی، «کپی یا عکس همه نامههای حزبی، همه ارتباطات و تشکیلات حزب در داخل کشور،اسامی و آدرس اعضای حزب، اسامی شرکت کنندگان پلنوم نهم ، شرحی درباره ویژگی اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب، اسامیرابطین حزبی، فعالیتهای رادیو پیک ایران» را به ساواک اطلاع میدهد و میگوید «فتوکپی هر نامه و سندی را که از حزب گیر میآوردم برای ساواک میفرستادم مهم نبود نامه خصوصی است یا سیاسی.»
دکتر حسین یزدی بعد از ۲۳ سال اقامت در آلمان شرقی به ایران باز میگردد و بعد از ملاقات با پادشاه و دیدن پدرش، به فعالیت ضدتوده ای خود ادامه میدهد؛ وی در زمان اقامتش در آلمان به بهانه فعالیتهای جاسوسی علیه کمونیستهای ایرانی دستگیر و بیش از ۱۶ سال در زندانهای آلمان بسر برد و سپس با تلاش دولت شاهنشاهی ایران از زندان «باوتسن» آلمان شرقی آزاد و راهی ایران شد. در اشاره به رویدادهای آن زمان، دکتر یزدی در مصاحبه با دویچه وله فارسی میگوید: «آنوقتها، منظورم پنجاه شصت سال پیش است، حزب توده که در ایران ممنوع شده بود، مقر فعالیتاش را به مسکو منتقل کرد و بعد از آن موقعی که شوروی آنوقت میخواست با دولت شاهنشاهی روابط حسنه برقرار بکند، ایران فشار آورد که اول باید این تودهایهایتان را از آنجا بیرون بکنید. (پس) همهی اینها را فرستادند برلین شرقی. برای اینکه آلمان شرقی آنوقتها هیچ روابط دیپلماسی با کشورهای غربی نداشت و تقریبا غیر از کشورهای همدمشان با هیچ کشوری روابط دیپلماسی نداشت و میتوانست هر کاری بکند. و به این ترتیب تودهایها را آورده بودند آنجا و تمام امکانات را در اختیارشان گذاشته بودند. رادیو داشتند، چاپخانه داشتند، ویلا داشتند، رهبر حزب توده ماشین و رانندهی مخصوص داشت. و من به خاطر پدرم که بدبختانه سابقهی تودهای داشت، به آلمانی شرقی فرستاده شدم… سال ۱۹۵۴ میلادی بود که وارد آلمان شدم. از سال ۵۶ ـ ۵۵ شروع به فعالیت کردم برای تهران، برای وطنم. سال ۱۹۶۱ این جریان لو رفت. و بعد اینها قانونی را پیدا کردند، قانون فعالیت ضد صلح. توضیحشان بر این بود که حزب توده ایران همراه همهی کمونیستهای جهان برای حفظ صلح مبارزه میکند و من که به یکی از این احزاب کمونیست، در اینجا حزب توده، ضرر رساندهام، یعنی قاعدتا به صلح زیان وارد آوردهام، و به این ترتیب خلاصه من را محکوم کردند و آنجا حبس ابد گرفتم…»
دکتر یزدی بعد از بازگشت به ایران به فعالیتهای ضدتودهای در سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) ادامه میدهد؛ به تعبیر خودش «… به بچههای سازمان امنیت گفتم میخواهم بازجو شوم . دلم میخواست بازجوی تودهایها بشوم . ساواک با برداشت من از شغل بازجویی موافق نبود به من گفتند دوران مشت و لگد مدتها است گذشته است…» با وقوع فاجعه ملی ۱۹۷۹، دکتر حسین یزدی به خارج از ایران میآید و فعالیتهای خود را علیه فاشیسم مذهبی پی میگیرد.
برگرفته از کیهان لندن